Creepypasta | Manhunt Beta در داستان Slenderman
همگی با افسانههای محلی آشنایی داریم. داستانهای خیالی اغلب ترسناکی که در طول زمان تبدیل به بخشی از فرهنگ ما شدهاند. بیشتر اوقات ما آنها را با عنوان “Urban Legends” شناختهایم داستانهایی که با جنبهای واقعگرایانه و مخوف نقل می شدند تا اندکی شما را مشغول خود کنند. امروزه شاهد گونهی تازهای از این داستانها هستیم. داستانهایی که تحت تاثیر جامعه ی مدرن قرار گرفتهاند و به کمک اینترنت به سرعت پخش میشوند. این داستانهای نوین “Creepypasta” لقب گرفتهاند، به عنوان مثال یکی از مطرح ترین این داستانها داستان Slenderman معروف است. ما همیشه مشتاق شنیدن اینگونه داستانها بودهایم. حال قصد داریم از این به بعد Creepypasta های مرتبط با گیم را برای شما نقل کنیم…
خیلی ها درباره اون بازی بدنام میدونن… آره منظورم “منهانت”ـه* سال ۲۰۰۳ که به بازار اومد جنجال های زیادی رو بخاطر خشونت بالایی که توش بود به وجود اوورد. موقع عرضه نسخه دوم بازی در سال ۲۰۰۷ حتی کار به کنگره ملی آمریکا هم کشیده شد!
اما چیزی که همه مردم نمی دونن اینه که یک نسخه بتا و آزمایشی از منهانت وجود داره، سال ۱۹۹۹ … همون موقعی که راکستار کار روی GTA III رو شروع کرد… همون موقع ایده یه بازی دیگه هم تو سر مسئولای راکستار بود… یه بازی با خشونت بالا که اسمش “رقص خون” (BloodDance) بود. البته چون اسمش یکم ضایع بود(!) بعدا به منهانت تغییر داده شد.
چند سال پیش من تو فروشگاه گیم استاپ کار می کردم، فروشگاه نزدیک خونمون بود و خودم هم عاشق بازی های ویدیویی بودم و کنسول های زیادی داشتم. یه روز که داشتم بازی های جدید رو تو قفسه می چیندم یه چیز عجیب دیدم. درست زیر بسته های “قلدر” (Bully) یه CD با یه جلد ساده بود، روش نوشته بود “رقص خون”… نمیدونستم این CD مرموز از کجا اومد، در نهایت تصمیم گرفتم همراه خودم ببرمش خونه. وقتی رسیدم دیسک رو بیرون اووردم، قیافش به دیسک های نینتندو نمی خورد، روی پلی استیشن امتحانش کردم ولی فایده ای نداشت…
کامپیوترم رو روشن کردم و دیسک رو توش گذاشتم مستقیما با یه آیکون از روی دسکتاپ لود شد. صحنه های دمو یجورایی آشنا میزد اعضای یه گنگ… آخرش دیدم که لوگویی شبیه به “منهانت” اومد رو صفحه اما به جای “منهانت” نوشته شده بود “رقص خون” همون لحظه فهمیدم که این باید همون نسخه آزمایشی مرموز “منهانت” باشه. منوی بازی شدیدا با منوی نسخه نهایی فرق می کرد فقط سه گزینه ساده داشت، “بازی جدید”، “تنظیمات”و “خروج”. من “بازی جدید” رو انتخاب کردم. و صحنه یه بیمارستان اومد. دوربین به سمت یه راهرو تاریک حرکت کرد، ته راهرو “پپیگزی”* (Piggsy) رو دیدم تقریبا شبیه مدل نهایی بود. اره برقی دستش بود و کج و کوله راه می رفت.
گیمپلی از همینجا شروع شد. یه متن گوشه صفحه نمایش داده شد، مثله یه دستورعمل و راهنما بود ولی تنها چیزی که توش نوشته بود “بکش” بود…
یکم با کلیدا ور رفتم و فهمیدم که با W, A, S, D میشه ” پیگزی رو حرکت داد و با J حمله کرد. بیمارستان تقریبا خالی بود فقط تو هر محوطه چند نفر روی تحت ها دراز کشیده بودن، انگار که مریضی چیزی هستن. طبق دستورعمل همه رو کشتم. صحنه کات خورد و عبارت “صحنه کامل شد” روی صفحه اومد.
همه چیز معمولی بود و مراحل کم و بیش مثل نسخه اصلی بازی پیش میرفت، تا اینکه به مرحله “رهایی” (DELIVERANCE) رسیدم. هیجان زده شدم چون این مرحله آخرین مرحله تو بازی اصلی بود. گیمپلی مرحله یهویی شروع شد. مرحله تو اتاق زیر شیروونی خونه “استارک وتر”* (Starkweather) شروع شد. داشتم میرفتم جلو که یهو بازی کرش کرد. اعصابم ریخت بهم بلند داد زدم ” ای درد!!!” پیش خودم گفتم الان میرم می خوابم و فردا دوباره امتحان می کنم اصن شاید نسخه آزمایشی تا هینجا بیشتر نبوده…
اونشب کابوس وحشتناکی دیدم. خواب دیدم “پیگزی” داره با اره برقیش منو دنبال می کنه و میخواد تیکه تیکم کنه! وقتی که بیدار شدم همون لحظه صدای جیغ یک خوک رو شنیدم! میتونم قسم بخورم که شنیدم! شاید… شاید این ذهن خودم بود که داشت سر به سرم می ذاشت… به ساخت نگاه کردم، ۴ صبح بود سعی کردم دوباره بخوابم ولی انگار نمی تونستم. من “باید” بازی رو تموم میکردم. خوشبختانه فردای اونروز یک شنبه بود گیم استاپ هم تعطیل.
رفتم سراغ کامپیوتر، اتاقم کاملا تاریک بود، انگار حس چراغ روشن کردن رو نداشتم. وقتی بازی بالا اومد دیدم که این بار یه گزینه جدید به اسم “ادامه” هم هست…
خدارو شکر کردم آخه خیلی سخت بود دوباره بشینم ۴،۵ ساعت بازی کنم. بازی دقیقا همون جایی دفعه پیش بودم شروع شد. همه چیز تقریبا عین بازی اصلی بود البته با گرافیک کمتر، خوب این نسخه ماله ۴ سال قبلش بود دیگه چه انتظاری می تونستم داشته باشم. ماموریتم برای این مرحله مثل مرحله اول بود “بکش” ولی هیچی تو محیط مرحله برای کشتن نبود. دیگه متقاعد شدم که بازی ناقص بوده داشتم از بازی خارج می شدم که یهو سرو کله یه سری جونور پیدا شد، ژاکت های تیمارستانی هارو پوشیده بودن و ماسک های لبخند رو صورتشون زده بودن. در داستان Slenderman
بااره برقی طبق دستور ماموریت همشون رو کشتم و بازی دوباره کرش کرد! خیلی داغون شدم! دیگه بیخیالش شدم، چند روز می گذشت و من کلا فراموش کرده بودم تا این که بعد از یک هفته هر شب حوالی ۳:۳۰ تا ۴ صبح بیدار می شدم، صداهایی می شنیدم… جیغ خوک… بریده شدن گوشت با اره برقی… گریه یه نوزاد…
داشتم دیوونه می شدم صدای تو سرم همش بهم میگفت “بکش”… همش این کلمه تکرار می شد، عین ماموریت بازی…
انقد عصبی شدم که CD “رقص خون” رو شکوندم و انداختمش تو سطل تا دیگه نبینمش. در داستان Slenderman
همه چیز عادی شد…دیگه خبری از بیدار شدن نصف شب و شنیدن صدا های وحشتناک نبود. حتا خودمم دیگه چیزی از بازی یادم نمیومد
تا فوریه ۲۰۰۷…
یه روز عادی و قشنگ رفته بودم سرکار…
و با یکی از همکارام داشتیم درمورد بازی ها حرف می زدیم
من از اومدن “امپراتوری جید” (Jade Empire) برای کامپیوتر خوشحال بودم چون اکس باکس نداشتم…
مکس (دوستم) بحث رو به “منهانت” کشوند… گفتش که نسخه دومش بزودی میاد…
وقتی رسیدم خونه یه چرخی تو اینترنت زده و بله! نسخه دوم چند روز قبل توسط راکستار تایید شده بود!
هنوز آیکون “رقص خون” روی صفحم بود همینجوری روش کلیک کردم و در کمال تعجب دیدم بازی اجرا شد.
دهنم باز مونده بود. وقتی که درایو CD رو بیرون اووردم دیدم که دیسک بازی سالمه!
همون دیسکی که چند ماه پیش خودم نصفش کرده بودم و انداخته بودمش تو سطل…
و کابوس ها دوباره شروع شد…
از اون روز من هر شب راس ساعت ۴ صبح بیدار میشم و صداهای وحشتناکی می شنوم…
کابوسی که ۵ ساله همراهمه…
کامپیوترم رو انداختم بیرون و یه لپتاپ خریدم ولی اون دیسک لعنتی بازم سرو کلش توی درایو پیدا میشه…
زندگی من خیلی تغییر کرده…
هیچ وقت مثل قبل نمیشه…
________________________________
پانویس:
*۱: [بهترین برگردان فارسی برای Manhunt، شکار انسان هست که ترجیح دادیم از همان منهانت در مقاله استفاده کنیم.]
*۲: [یکی از شخصیت های شخصیت منفی در بازی منهانت.]
*۳: [شخصیت منفی اصلی بازی که به “کارگردان” مشهور بود]
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
خو ک چی :/ من برم اون یارو رو جر بدم با این شر بافتناش .”هر روز ساعت چار بیدار می شدم” . این یارو بازی نمی کرد جن زده شده بود
با تشکر از علیرضای عزیز سری مقاله (؟) جذابی هست
___________
It will END where it Began
عجب داستان ترسناکی!
یه مشت بی کار نشستن داستان درست میکنند! :lol:
عالی بود
سپاس فراوان
جالب بود
:*: :*: :*:
الان امیر دایرکتور میاد
:۲۴: :۲۴: :۲۴:
ممنون :۱۵:
روز به روز داره پیشرفت می کنه :۱۵:
انصافا این یکی اصلا به قبلی ها نمی رسید!
ولی باز هم دمت گرم
ادامه بده منتظریم…
تشکر خیلی زیبا و خیلی ترسناک بود تشکر :lol:
آقا کم کم داره خیلی واقعی میشه…قلبمون ضعیف باو :۱۲:
این یکیم مثل همیشه عالی
منهانت تاثیر زیادی رو ذهن میذاره :۲۳:
خوره ی منهانت تو ایران the director(امیر)هس
جالب بود!
ممنون!