سایبرپانکی از دهه‌ی هشتاد | بررسی Read Only Memories

در ۱۳۹۴/۰۸/۰۵ , 17:00:48

سایبرپانک شاید تاثیرگذارترین زیرشاخه‌ی ادبیات علمی-تخیلی باشد. گاهی به‌جای این‌که تکنولوژی را مهم‌ترین پشتوانه‌ی بشر برای حکومت بر جهان هستی و غلبه بر مخاطرات آن بداند، با نگاهی بدبینانه و انتقادگر، انسانی را به‌تصویر می‌کشد که در چنگال علم خودش اسیر شده و از ماهیت اصلی‌اش دور افتاده است؛ بشری که آلات مکانیکی به گوشت تن‌اش جوش می‌خورد، بشری که حرکت چرخ‌دنده‌های تکنولوژی را نه در برابر چشمان‌اش، بلکه زیر پوست خود احساس می‌کند، به رفاه و قدرت بیشتری رسیده اما مرز بین او و ماشین هر روز کم‌رنگ‌تر می‌شود. گاهی تصویر تاریکی از دولت‌ها و ملت‌های رو به انقراض را نشان می‌دهد که ابرشرکت‌های پیشرفته جای آن‌ها را گرفته‌اند و در پادآرمان‌شهری بی‌بهره از نظم اجتماعی که توسط کامپیوترها اداره می‌شود، برای همه‌ی ابعاد زندگی جامعه‌ی تحت کنترل خود مثل موش آزمایشگاهی نقشه می‌کشند. قهرمانان سایبرپانک از میان آدم‌های پاک و مقدس انتخاب نمی‌شوند؛ آن‌ها وصله‌ای ناهمرنگ در حاشیه‌ی جامعه‌ی خودشان هستند که برای محقق کردن اهداف‌شان در دنیایی که قدرت چیزی به‌جز اطلاعات نیست، راهی جز قانون‌شکنی، خراب‌کاری و زد و بند بازی ندارند. سایبرپانک بیش از هر چیز، هراس از عاقبت تلخی است که ممکن است در آینده‌ای نزدیک، برای بشری که بدون بررسی جوانب، با سرعت زیاد قفل دروازه‌های علم را می‌گشاید اتفاق بیافتد. این نگاه فلسفی-احساسی حاکم بر سایبرپانک، مضامین آن را به سوژه‌هایی بسیار مناسب برای بازی‌هایی تبدیل کرده است که به داستان عاطفی و درگیرکننده نیاز دارند؛ مثل همین بازی Read Only Memories (حافظه‌های فقط خواندنی) که در سبک ماجرایی دسته‌بندی می‌شود.

داستان در شبی شروع می‌شود که شما، یک ژورنالیست خبره، قرار است مقاله‌ی بررسی درباره‌ی یک هدفون پیشرفه را که از سازنده‌اش قرض گرفته‌اید برای یک سایت تکنولوژی بنویسید. رایانه‌ی شخصی قدیمی خود را روشن می‌کنید. به سرویس‌دهنده‌ی اینترنت‌تان، که اسم‌اش جایی برای صحبت در مورد کیفیت‌اش باقی نمی‌گذارد (JUNK-NET)، وصل می‌شوید تا مقاله را هرچه سریع‌تر بفرستید و بعد در خواب رویاهایی فرو بروید که با این وضع کساد کارتان هیچ‌وقت محقق نخواهند شد. شما مستاجر بدبختی هستید که حتا یک روبات دستیار شخصی (ROM) برای خودش ندارد، اما آن بیرون در خیابان‌های شهر نیو-سان‌فرانسیسکوی ۲۰۶۴ میلادی، آدم‌هایی قدم می‌زنند که با کاشت انواع مصنوعات سایبرنتیک و تغییرات ژنتیکی، روز‌به‌روز از انسانیت به سمت چیزی بیشتر یا کمتر از آن پرتاب می‌شوند. ولی نه همه‌ی آدم‌ها؛ سازمان مردمی «انقلاب انسانی» معتقد است بعضی از این پیشرفت‌های علمی، رفته‌رفته انسان را به موجود دیگری تبدیل می‌کنند. اعضای این سازمان جلوی درمانگاه‌های ژنتیکی تجمع می‌کنند و از دولت و مقامات قضایی می‌خواهند این روند سریعا متوقف شود. کار مقاله را تمام می‌کنید و به خواب می‌روید.

ROM 01
بسیاری از توصیفات «رام» از صحنه‌ها، مثل این‌جا که بازی جمله‌ی معروف نیچه را با طنز ملایمی درآمیخته است، زیرکانه و جذاب نگاشته شده‌اند. همین وضعیت برای دیالوگ‌هایی که بین شخصیت‌های بازی رد و بدل می‌شود هم وجود دارد.

وقتی صبح بیدار می‌شوید، روبات آبی رنگی را می‌بینید که روی میز رایانه‌تان نشسته و به شما زل زده است. پیشرفته‌ترین چیزی که در خانه‌ی شما وجود داشت، قفل در خانه بود و این ربات که خودش را «تورینگ» معرفی می‌کند، شبانه رمز آن را هک کرده و وارد شده است. «هِیدِن» دوست قدیمی شما، بااستعدادترین دانمشند سازمان بزرگ «پارالاکس»، این ربات را که اولین ماشین هشیار دنیاست در وقت آزاد خودش ساخته است. شب قبل به خانه‌‌ی او هجوم آورده‌اند و تورینگ به دستور هیدن از پنجره گریخته و برای کمک پیش شما آمده است. فرقی نمی‌کند که انگیزه‌ی شما کمک به دوست قدیمی‌تان باشد یا در فکر پول هنگفتی باشید که از انتشار این داستان حیرت‌انگیز در روزنامه‌ها گیرتان خواهد آمد، شما تصمیم می‌گیرید به تورینگ کمک کنید و با تاکسی به منزل هیدن می‌روید. انگار هیدن دود شده و به هوا رفته است. اثری از او نیست اما یادداشت‌های‌اش نشان می‌دهد که امروز با کسی به نام «تام‌کت» قرار ملاقات داشته است. این اولین سرنخ شماست برای پرده برداشتن از یک ماجرای جنایی که از شب سردی در آپارتمان حقیرانه‌ی شما شروع شده و به ساختمان‌های پر زرق و برق بزرگ‌ترین سرمایه‌داران شهر ختم می‌شود.

نکته‌ی تعجب‌آور در مورد رام این است که سیل دیالوگ‌ها و نوشته‌های آن، با این که بسیار زیبا و خواندنی هستند، اما به کل بازی لطمه وارد کرده‌اند. رام داستان جالبی را به تصویر می‌کشد و روایت بازی هم به اصطلاحات و کنایه‌های فراوان و طنزی برجسته آغشته شده که قابل تقدیر است، اما مشکل این‌جاست که تقریبا همه‌ی بازی در خواندن متن خلاصه می‌شود. بنابرین اگر از آن دسته گیمرهایی باشید که خواندن گفت‌وگو‌های بازی‌ها حوصله‌تان را سر می‌برد، از رام متنفر خواهید شد. تورینگ مدام مقصد بعدی شما را مشخص می‌کند، با هم از روی نقشه به آن‌جا سفر می‌کنید، با آدم‌های مختلف حرف می‌زنید و همین چرخه تکرار می‌شود. گویی گیم‌پلی در جریان داستان کاملا گم شده باشد. ممکن است گاهی مجبور شوید به یک خواننده برای انتخاب قافیه‌ی شعرش کمک کنید، یا سیستم هدایت‌گر یک تاکسی را هک کرده و آن را به مقصد دلخواه خودتان برانید. اما تعداد این معماها خیلی کم است و با این که جالب طراحی شده‌اند، بیش از اندازه ساده هستند. در بخش گیم‌پلی، رام می‌توانست خیلی بهتر از این‌ها ظاهر شود. خواندن این همه دیالوگ بی‌صدا با فونت نه چندان خوانای بازی و کلیک کردن‌های پی‌درپی برای ظاهر شدن دیالوگ‌های بعدی، به‌دلیل نقش منفعلانه‌ی بازیکننده، گاهی شدیدا خسته‌کننده می‌شود و لذت جملات حساب‌شده و زیرکانه‌ای را که بر زبان شخصیت‌ها جاری می‌شود به باد می‌دهد. رام گاهی هم به شما (اسم‌تان را در بازی خود تعیین می‌کنید) حق انتخاب می‌دهد؛ اما تعداد بسیار کمی از این انتخاب‌ها تاثیر بلندمدت دارند؛ مانند انتخاب پایانی بازی که می‌تواند یک فصل طاقت‌فرسا و پیچیده را کلا حذف و تعدادی از سوالات‌تان را بی‌جواب رها کند. داستان رام در قالب یک پیش‌گفتار، شش فصل و یک پس‌گفتار به‌تصویر کشیده می‌شود.

ROM 2
بازی از گرافیک پیکسل آرت استفاده کرده و وضیت دید آن اول شخص است. روی اشخاص و اشیای قابل تعامل محیط، می‌توانید از چهار عمل مشاهده کردن، حرف زدن (حتا با اشیا)، لمس کردن و استفاده از اقلام کوله‌پشتی‌تان (مثلا نشان دادن کارت هویت، اسلحه‌کشیدن روی مردم و…) استفاده کنید. جدا از اندک معماهای بازی، این تمام کاری است که می‌شود در بازی انجام داد؛ فرمولی که شاید ریشه در اسنچر (Snatcher) کوجیما داشته باشد. این همان فرمولی  است که سی سال پیش ایرادی به آن وارد نبوده اما امروز، به‌سختی می‌شود فقدان گیم‌پلی راضی‌کننده را در آن نادیده گرفت و از گیم‌پلی به نفع یک «نوول دیداری» چشم‌پوشی کرد.

رام می‌توانست بازی خیلی خوبی باشد اگر گیم‌پلی پرملات‌تری داشت. داستان بازی خوب است و وجود دیالوگ‌های زیرکانه و لذت‌بخش، شخصیت‌پردازی عالی‌ای رقم زده است. خیلی راحت شخصیت‌ها را باور می‌کنید و خیلی راحت‌تر از آن، باتوجه به پیشینه، باورها و علایق هر شخصیت، تفاوت تک‌تک آن‌ها را با هم‌دیگر متوجه می‌شوید. اما متاسفانه به عنوان یک بازی، حتا به‌عنوان یک ماجرایی، گیم‌پلی رام راضی‌کننده نیست. مکانیک‌های آن برای یک بازی امروزی کافی نیست. رام نه به سبک ماجرایی چیزی اضافه می‌کند و نه مضمون جدیدی برای سایبرپانک دارد؛ فقط یک بازی رترو با داستانی استاندارد و روایتی زیرکانه است که باید از طرفداران قدیمی این‌جور بازی‌ها باشید تا از این یکی هم لذت ببرید.


1 دیدگاه ثبت شده است

دیدگاهتان را بنویسید

مقالات بازی

بیشتر

چند رسانه ای

بیشتر