خانه » مقالات بازی ۱۲ حقیقت دربارۀ اتزیو که شاید ندانید × توسط نیما رضایی در ۱۳۹۵/۰۴/۰۶ , 16:00:00 20 اتزیو آدیتوره دافیرنزه یکی از چهرههای معروف و شاید محبوبترین چهرهی سری فرقهی اساسین (Assassin’S CreeD) است که تا به حال در چند شمارهی این بازی حضور داشته است و طرفداران ارتباط عمیقی با این شخصیت برقرار کردهاند و استقبال پرشوری از او به عمل آوردهاند. دیبازی ۱۲ حقیقت دربارهی اتزیو برای شما آماده کرده است تا با این شخصیت بیشتر آشنا شوید. در ادامه با دنیای بازی همراه باشید. ۱۲. بیشترین حضور اتزیو تنها قاتلی است که ۳ بار حضور کامل در قسمتهای مختلف فرقهی اساسین را داشته است. از دیگر شخصیتهایی که ۳ بار حضور داشتهاند میتوان به الطایر بن لا احد اشاره کرد که در برخی قسمتها حضوری گذرا داشته است. ۱۱. تولد اتزیو در روز بیست و چهارم ماه ژوئن و در سال ۱۴۵۹ در شهر فلورانس ایتالیا به دنیا آمد. اتزیو زندگی راحتی داشت و به قولی تا به هم ریختن اوضاع و وقوع برخی اتفاقات ناگوار زندگیاش را بیخیالی طی میکرد. ۱۰. نسب اتزیو و الطایر هر دو از نیاکان دزموند به شمار میآیند ولی این دو ارتباط فامیلی با یک دیگر ندارند. این طور به نظر میرسد که الطایر از نیاکان پدری و اتزیو از نیاکان مادری دزموند است. اتزیو بر خلاف الطایر به تنهایی گرایش ندارد و برای انجام کارهایش از افراد مختلفی استفاده میکند و برخلاف او، اتزیو اجتماعیتر است و دوستان و روابط بیشتری دارد. ۹. صدا پیشه راجر کرگ اسمیت (Roger Craig Smith) مسئولیت صداپیشگی این شخصیت را به عهده داشت. راجر علاوه بر اتزیو صداپیشگی شخصیتهایی چون کریس ردفیلد در سری رزیدنت اویل، بتمن در Arkham Origins، سونیک، کایل در Dying Light، و کاپیتان آمریکا در Ultimate Spider-Man و Avengers Assemble را نیز عهده دار بوده است. همچنین فعالیتهایی در دنیای انیمه داشته است. ۸. خرابکار اتزیو تا به حال تسلط تمپلار ها بر ۳ نقطه را بر هم زده است. او سلطهی تمپلار ها بر ایتالیا، اسپانیا و عثمانی را بر انداخته است و آنها را با مشکلاتی رو به رو کرده است. او همچنین انجمن قاتلین ایتالیا را بازسازی کرده و به انجمن عثمانی در بازیابی قدرت خود یاری رسانده است. به علاوه او تنها قاتلی است که پایش به کتاب خانهی مخفی الطایر باز شده است. ۷. حضور های دیگر لباس اتزیو در «پرنس ایرانی: شن های فراموش شده» حضور دارد و می توانید آن را آنلاک کنید. در «بزرگ سیاره ی کوچک» هم می توانید لباس او را مشاهده کنید. اتزیو به عنوان شخصیت مهمان در بازی Soulcalibur V با لباس «فرقه ی اساسین: برادری» خود نیزحضور دارد. ۶. روابط اتزیو بر خلاف چهرهای که در قسمت اول فرقهی اساسین از قاتلین نشان داده شد در مقابل بانوان آن قدرها هم مقاوم نیست. تا به حال ۴ عشق اصلی در زندگی اتزیو بودهاند که عبارتاند از: کریستینا، کاتِرینا، رزا و سوفیا کریستینا که یکی از اولین معشوقههای اتزیو بود به علت مخالفت پدرش رابطهای مخفی با او داشت. اتزیو ۲ سال بعد از پیوستن به انجمن قاتلین به کریستینا سر می زند و متوجه میشود او ازدواج کرده است. عشق کاترینا و رُزا هم دیری نپایید و در این بین تنها سوفیا بود که تا آخر با اتزیوی پیر ماند. ۵. کودکان اتزیو پدر دو فرزند است. او سر انجام با سوفیا ازدواج کرد و آنها صاحب دو فرزند با نامهای فلاویا و مارسلو شدند. مارسلو در سال ۱۵۱۴ و فلاویا یک سال زودتر به دنیا آمده است. ۴. شنا اتزیو اولین قاتلی بود که در سری فرقهی اساسین قابلیت شنا کردن را داشت. پیش از او الطایر از این مهارت بی بهره بود ولی این به این معنا نبود که نمیتوانست شنا کند. در توضیحات پیرامون این مورد آمده است که الطایر میتوانست شنا کند اما میدان شبیه سازی محدود انیموس ۱ و درواقع اولین انیموسی که برای مرور گذشته استفاده میکردند اجازه این کار را نمیداد. اتزیو به علاوه اولین قاتل این سری است که از دو هیدن بلید و از دارت های زهر آلود برای کشتن دشمنان استفاده میکند. ۳. Master Assassin اتزیو در سن ۱۷ سالگی تبدیل به یک قاتل شد و در ۴۰ سالگی و پس از رهانیدن رُم از خاندان بورجیا به مقام استادی در انجمن قاتلین ایتالیا دست یافت. این در حالی است که الطایر ۱۵ سال زودتر و در سن ۲۵ سالگی این مقام را کسب کرد. چند تن دیگر از مستر اساسین ها یوسف تعظیم در عثمانی، عمر بن لا احد در سوریه، کانر در آمریکا، آکیلیس داونپورت در آمریکا، پیر بلیک در فرانسه و آرنو دوریان در فرانسه هستند. ۲. آخرین قاتل اتزیو به عنوان آخرین خدمتش به انجمن قاتلین به قاتلی جوان به نام شائو جُن کمک کرد. در سال های آخر زندگی که اتزیو با خانوده ۴ نفره اش در Tuscan villa زندگی می کرد و خود را از انجمن قاتلین و حاشیه آن ها دور کرده بود قاتل چینی مرموزی از راه می رسد و از او تقاضای کمک می کند. شائو از انجمن قاتلین چین بود و از اتزیو نصیحت می خواست تا این انجمن را دوباره بازسازی کند. اتزیو به او کمک می کند و پس از زد و خوردی با سربازان امپراطور چین که دنبال شائو بودند او را راهی می کند. ۱. مرگ اتزیو هیچ شمشیر و سلاحی، حتی تا آخرین لحظات، نتوانست اتزیو را از پا در آرد. اتزیو مدت کوتاهی پس از کمک به قاتل چینی و راهی کردن او به همراه همسر و دخترش به بازار رفت. در این بین اتزیو برای استراحت بر روی نیمکتی مینشیند. مرد جوانی در کنار او نشسته و به سرزنش زنان فلورانس میپردازد و اتزیو با این رفتار بیشرمانه او برخورد میکند. آخرین حرف مرد به او این است که جرئت داشته باشد و میرود. اتزیو بر روی نیمکت و درحالیکه با لبخند به دخترش نگاه میکند دردی در سینه احساس میکند و در سن ۶۵ سالگی سر انجام دنیا را وداع میگوید. زمانی که من مرد جوانی بودم، من آزادی داشتم اما آن را ندیدم؛ من زمان داشتم اما ندانستم؛ و من عشق داشتم اما آن را احساس نکردم. سالها طول کشید تا من معنی هر سه را درک کردم و حالا در واپسین لحظات زندگیام این ادراک در من به رضایت بدیل شده است. نویسنده نیما رضایی "فکـرمی کردم قراره این جا همـه از اول شروع کنـیم...!" 20 دیدگاه ثبت شده است دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخبرای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید. عالی ۵۰ برای پاسخ، وارد شوید چه جالب؟ در واقع من با اتزیو بیشترین همزاد پنداری رو کردم. یه اسپم هم بکنیم ( شرمنده ) لیست بهترین شخصیت های بازی های ویدیویی از نظر من ( به ترتیب خاطره ساز ترین ها برای من ) ۱ اتزیو ۲ سالید اسنیک ۳ کریتوس ۴ الطایر ۵ مامور ۴۷ ۶ مرد عنکبوتی ۷ دوک ناکم ۸ شاهزاده ایرانی ۶۲ برای پاسخ، وارد شوید به نظر من اتزیو بهترین شخصیت بازی ویدیویی باشه او ۲ بار انتقام گرفته و با از دست دادن ۲ برادرش و عمویش زندگی کرد و خیلی داستان اتزیو با الطایر شبیه هم بود ۴۰ خیلیها فکر میکنند که اتزیو بهترین اساسین هستش و باید بگم راست میگن ۱۲۰ برای پاسخ، وارد شوید درود! از نیما تشکر می کنم. درباره سری بازی های فرقه قاتلین(اساسین کرید) یک دنیا مطلب می توانیم بنویسیم. نوشتار کوتاه کنم و کمی به عناوین دوم بازی و شخصیت قهرمان این بازی، اتزیو با نیم نگاهی به نقطه های بر شمرده در متن نیما می پردازم. بیشتر قهرمانان این سری بازیها از روی اهداف مشترک و آیین فرقه(جنبش آزادی خواهی) با یکدیگر شباهت دارند. به جز سه عنوان اول این بازیها! از الطایر و اتزیو در صحنه های بازگشت به گذشته آشکار می شود که هر دو نسلی از خودشان به جای گذاشته اند. درباره الطایر به مرحله ای از بازی در عناوین دوم رجوع شود که در طی آن الطایر جذب زن هم کیش خودش شده و ازبرج کامیابی بالا رفته و در آنجا به کام دلش می رسد. در واقع در همان شب دنیا به بچه الطایر لبخند می زند. به گمان من هر سه شخصیت قهرمان در این سه عنوان با یکدیگر ارتباط خونی داشتند تا در نهایت به کمک دزموند توانستند پروژه عدن را به نتیجه برسانند. حالا سرنوشت دنیا در دست های نیروی قدرتمندی افتاده است. نوع شکل گیری نژاد انسان و تکاملش به کمک نیروهای مافوق بشری بر اساس داستان های باستانی در این سری از بازیها به فرم و شکل خاصی به روایت در آمده بود. درست همانطور که در بازی اثر جرمی(مس افکت) مطرح شده بود. حتا با ظرافت هنری در عناوین دوم این بازی با تصویر دو دست مقابل هم با انگشتهای اشاره بر روی نیکمتی که اتزیو با داوینچی دیدار می کند، به بازیباز اشارت می دهد. نقاشی خلقت انسان توسط خالق و ارتباطش با وی با خلق جذاب و بی همتای لحظه ای از اشارت دستهای اشاره کننده شان و حد فاصل مابینشان، اثر استاد میکل آنژ(امیدوارم نام نقاش بدرستی در یادم مانده باشد). بله… از ظرافت های هنری و طراحی های هنری بازی بیشتر از این می توانیم بگوییم در کنار ایما و اشاره های تاریخی. از اجزا و قوانین بازی و جذابیت های آن، حرفی به میان نمی آورم. در حالیکه بسیاری از روی بی منطقی آنرا به باد تکراری(نه به معنای خاص این کلمه) گرفته و باد شماتت برای آن در می کنند. حالیکه برای آنها پاسخ منطقی وجود دارد. قبلن در دیدگاههایی توئضیح داده ام. بگذریم… نکته جذابی به یادم آمده که بعید می دانم در سایت یا مجله ای از باب ظرافت های روایی و مرحله ای به آن اشاره شده باشد. اگر دیده اید مرا هم خبر کنید. گمان می کنم در عناوان فرقه قاتلین۲: برادری بود که گروه گرگ پوشان رومولوسی با اتزیو درگیر شده و مانع دستیابی اتزیو به اهدافش و لباس سرور خودشان، رومولوس کبیر می شدند. در یک مرحله زیبا با طراحی فراموش نشدنی(مرحله ای) اتزیو پا به زیرزمین و پایگاه گرگپوشان می گذارد. در انتهای مرحله به جایگاه و صحن کلیسایی مدفون و ویران می رسد. صلیب بسیار بزرگی در صحن کلیسا خودنمایی می کند. در جلوی محراب حصاری فلزی قفل شده و مانع پیشروی و دستیابی اتزیو به اطلاعات شده است. اتزیو با گذر از موانع به بالای صلیب رفته و باعث سقوط آن و ویرانی حصار می گردد. صحن کلیسا، آوار شدگی صلیب و شکست حصار و قفل رومیان و گرگپوشان… بسیار زیبا به استعاره در آمده است. چه رویدادی؟ برایتان می گویم. بعد از حضور آیین گونه “عیسی پسر مریم” در سرزمین های تحت سلطه رومیها، مرام و آیین وی در آن روزگاران جنگ، خشونت و بیماری، رشد کرده و در طول قرنها به حیاتش ادامه میدهد. تا اینکه آخرین امپراطور روم در پیری بر اثر ضعف بیماری به آیین عیسی گرایش می یابد و در نهایت امپراطوری روم به پایان حیات قدرتمندش می رسد. در تاریخ آمده است… دو برادر به نامهای رومولوس و روموس به توسط فرمان مادرشان درون سبدی گذاشته می شوند و در رودخانه رها می شوند(به شباهت وقایع تاریخی افسانه ای و وقایع تاریخی مذهبی دقت کنید احتمالن در همه ادیان و آیین ها به این تشابهات دست می یابید) تا از جانشان در برابر امپراطور وقت محافظت شود. آندو نوزاد به کمک گرگ ماده ای در کنار سایر گرگ بچه ها رشد می کنند در طول زمان به زادگاه و دربار امپراطوری راه می یابند و آموزش می بینند و در نهایت انتقام خودشان را از امپراطور می گیرند. پدر بزرگشان به امپراطوری می رسد. آندو تصمیم میگیرند شهر و جایگاهی بر روی تپه ای که در آنجا رشد کرده اند به یادبود گرگ ماده بسازند. بر سر فرمانروایی آنجا مابینشان اختلاف پیش می آید و به توصیه پدربزرگشان تصمیم را به خدایان واگذار می کنند. هر دو بر روی تپه جداگانه ای می ایستند. بعد از مدتی روموس باز می گردد و می گوید شش کرکس دیده است و خدایان وی را برای فرمانروایی انتخاب کرده اند. وقتی رومولوس باز می گردد از دیدار دوازده کرکس می گوید و به این وسیله فرمانروای شهر می شود و رومولوس آنجا را روم می نامد. کرکس در آن زمان به پرنده خدایان مشهور بود. و اینکه بنر و آرم رومیان و گرگپوشان دارای نقاشی بدن گرگ ماده است. حالا بیشتر می دانید. اگر متوجه نشده اید بیشتر توضیح بدهم. اما الطایر شاگرد آیین المعلم است. در یک دهکده کوچک و در قلعه ای مشابه دیرها و کلیساهای مذهبی و کتابخانه ای… او پرورش یافته آنجاست. وقتی به قدرت سیب یا ابزار ماورایی پی میبرد نگهبان آن شی می شود. در همانجا سکنا گزیده و با عشقش همراه و به عزلت و مطالعه کشیده می شود. به نوعی به شناخت و عرفان می رسد. برای نگهبانی از آن شی لازم بود و تنها الطایر قدرت داشت بر سلطه شی ماورایی چیره شود. حتا رنگ لباس الطایر، سپید و به نوعی عرفانی است. الطایر در عنوان فرقه قاتلین: افشاگری بر روی صندلی و برای نگهبانی شی در کنار کتابهایش مرده است. اما روانش و حافظه اش در طول زمان جریان دارد و نمرده است. در واقع آن شی از قدرت کنترل ذهن انسان هم برخوردار بود. مهم است. به خصوص اینکه افشا شده است آمریکا و احتمالن برخی کشورها به قابلیت و تکنیک های کنترل اذهان انسانها دسترسی پیدا کرده و در پی تکاملش هستند. اتزیو بچه ی بازیگوش ایتالیایی است. در داخل کوچه پس کوچه های ایتالیا در حال شیطنت های جوانی است. معرفت و دانشی ندارد. اما شجاعت و جسارت داشت برای همین به جلو کشیده می شود. او شاگرد مکتب دایی اش(اگر درست به یادم مانده باشد) می شود. رشد می کند و در طول زمان به شناخت خودش می رسد به معرفت خودش نایل شده تا بتواند از شی نگهداری کند. اتزیو بارها از آن شی استفاده کرده بود و بنابراین نیازمند تسلط بر شی بود. اما الطایراز وی قویتر و پخته تر بود. هر چند که زندگی الطایر به آشفتگی اتزیو نبود. در نتیجه در پایان قسمت سوم، اتزیو با علم آشنا شده و به شناخت بیشتری رسیده و با سوفیا ازدواج و به آرامش و عشق واقعی دست می یابد و احساس آزادی بیشتری می کند چرا که دست به افشاگری زده و دست بسیاری از ظالمان را کوتاه کرده است. اما ظلم همیشه دستش از خاک بیرون است و باز هم سر بلند خواهد کرد. او می میرد اما شبیه به تنهایی الطایر نمرد. او خانواده داشت و در گرمای خانواده به سرمای مرگ رسید. اما اهدافشان یکسان بود. او می میرد در حالیکه آموزه هایش و شناخت هایش را از غرب به شرق اهدا می کند. او شاگردی چینی پرورش می دهد و پایه گذار نهضت آزادی بخشی در آنسوی زمین می شود. چین دیکتاتوری دیروز و کمونیستی امروز! مهم است. به تقلاهای سیاست مدارهای امروزی بیشتر دقت کنید. جنگ بیهوده و بازی سیاسی قدرت های کمونیستی و ضد کمونیستی و … اتزیو از جنگ با تمپلارها و پاپ ها و پادشاهی ایتالیایی با موفقیت پای بر روی گلوی تمپلارها و آخوندها و مفتی ها و امپراطوری عثمانی می گذارد. کشوری که در حال گسترش و قدرت گیری است. امپراطوری قدرتمند عثمانی است که بخش اعظمی از اروپا به سلطه اش در می آید و بر پاپ های کلیسایی و امپراطورهای اروپایی فشار زیادی وارد می آورد. همزمان با دوران اتزیو در چین در طی سالهای ۱۳۶۸ تا ۱۶۴۴ میلادی، امپراطوری مینگ برقرار بوده است. این دوران بعد از امپراطوری یوآن از نژاد مغولان به قدرت می رسد. بعبارت دیگر کشور چین از دست دشمنان خارجی آزاد شده است. رهبری این انقلاب چینی بر عهده “هونگ وو” بوده است. بعد از آن امپراطوری چینگ به قدرت می رسد و در نهایت زمان جمهوری خلق چین فرا می رسد(کلمه جمهوری از طرف همه مستبدان، دیکتاتوران و سیاست مداران مورد دست مالی و تجاوز قرار گرفته شده است و مردم با این واژه مورد تعرض واقع شده اند). شهر ممنوعه در زمان امپراطوری مینگ ساخته می شود. رخدادهایی این دوران دست مایه خوبی برای سازندگان بازی فراهم می آورد. ورود مبلغین مسیحی، حکمرانی هشت مشاور چینی و مشهور به هشت ببر، برپایی مرکز داد و ستد پرتغالی ها، شورش دهقانان و … از این دست رخدادها بودند. این سری از بازیها به شدت به زمان و مکان پایبند و از آنها بهره برده اند. حتا توسعه و پیشرفت ابزار آلات جنگی در طول توسعه و گسترش اجزا و قوانین بازی با حضور هنرمندان و مخترعان، به مانند داوینچی و گراهام بل، ممکن و شدنی می شود. الطایر، اتزیو، کانر و دزموند و سایرین در این سری از بازیهای ویدیویی بخشی از تاریخ را به دوش می کشند. بخشی از حافظه تاریخی ما، که شاید به دست فراموشی سپرده شده و نیازمند یادآوری و افشاگری بوده است. در انتها، جملات اتزیو با کمی تغییر… زمانی که من مرد جوانی بودم، من آزادی داشتم اما آزادی واقعی را ندیدم؛ من زمان داشتم اما ارزش واقعی آنرا ندانستم؛ و من عشق داشتم اما عشق واقعی را احساس نکردم. سالها طول کشید تا من معنی حقیقی هر سه را درک کردم و حالا در واپسین لحظات زندگیام این ادراک در من به رضایت بدیل شده است. ===== تیرماه ۹۵ پیشنهاد می کنم: در خبرها و مطالب “مقاله هفته: بازی های بی محتوا” و “ده برتر: شخصیت های زن و مردی که به هم می آیند” و “بازیسازی در یوبی سافت چه حسی دارد؟” و “بازیسازان ایران و مغالطه استدلال از راه سنگ” و “اکسباکس وان اس از مدل معمولی قویتر است” و “پرونده ای برای ای تری/ E3 ” و “سدی برای بازیسازان در جهت جهانی شدن نیست” و “به مریخ خوش آمدید. نقد بازی دووم ۴” و “ده نمایش برتر ای تری ۲۰۱۶” و “نقد و بررسی بازی عهدنامه ترکمنچای” دیدگاهی نوشته ام که از دوستانم دعوت به مطالعه می کنم. پانوشت(بنابر ارتباط با دیدگاهم، دوباره این پانوشت تکرار می شود): دعوت به مطالعه کتاب مزرعه حیوانات یا قلعه حیوانات اثر جورج اورول: امیدوارم ترجمه متن اصلی این کتاب را پیدا کرده و مطالعه کنید. در اینجا بخشی از کتاب برای آشنایی دوستان عزیزم ضمیمه می شود که ترجمه آن از طرف آقای آخوندی بوده است. داستان درباره حیوانات مزرعه ای است که بخاطر استثمار و استبداد کارفرمای انسانی خود، دست به قیام زده و به استقلال می رسند. قوانین حقوق حیوانی طرح کرده و به اداره مزرعه می پردازند. اما با قدرت گیری خوک های زیرکتر به دام استبداد تازه ای افتاده و در طول زمان تن به ذلت سپرده و آرمانهایشان به یغما میرود. قوانین شان تغییر یافته و در انتها فرقی بین کارفرمای خوکی وانسانی نمی یابند. یکی از قوانینشان این است: همه حیوانات با هم برابرند. و درانتها این قانون تبدیل با این می شود: همه حیوانات با هم برابرند ولی بعضی ها برابرترند. به طور حتم بعد از مطالعه به دانسته های شما اضافه خواهد شد. اوقات خوبی را داشته باشید. آقای جونز مالک مزرعه مانر به اندازه ای مست بود که شب وقتی در مرغدانی را قفل کرد از یاد برد که منفذ بالای آن را هم ببندد. تلوتلو خوران با حلقه نور فانوسش که رقص کنان تاب می خورد سراسر حیاط را پیمود،کفشش را پشت در از پا بیرون انداخت و آخرین گیلاس آبجو را از بشکه آبدارخانه پرکرد و افتان وخیزان به سمت اتاق خواب که خانم جونز در آنجا در حال خروپف بود و رفت. به محض خاموش شدن چراغ اتاق خواب ، جنب وجوشی در مزرعه افتاد.در روز دهان به دهان گشته بود که میجر پیر، خوک نر برنده جایزه نمایشگاه حیوانات، شب گذشته خواب عجیبی دیده است و میخواهد آن را برای سایر حیوانات نقل کند، مقرر شده بود به محض اینکه خطر آقای جونز در میان نباشد همگی در انبار بزرگ تجمع کنند. میجر پیر، همیشه او را به این نام صدا می کردند،گر چه به اسم زیبای ویلینگدن در نمایشگاه شرکت کرده بود، آنقدر در مزرعه مورد احترام بود که همه حاضر بودند ساعتی از خواب خود را وقف شنیدن حرفهای او کنند. در یک سمت طویله بزرگ در محل مرتفع سکو مانندی میجر در زیر فانوسی که به تیر آویزان بود روی بستری از کاه لمیده بود.دوازده سال از عمرش می رفت و اخیرا کمی تنومند شده بود معهذا خوک باعظمتی بود، و با اینکه دو دندان نیشش هیچگاه کنده نشده بود ظاهری مهربان و مجرب داشت . دیری نپایید که سایر حیوانات به تدریج آمدند و هر دسته به شیوه خاص خود در محلی قرار گرفت . اول سگها بلوبل و جسی و پینچر آمدند و بعد خوکها که جلو سکو روی کاه مستقر شدند.مرغها روی لبه پنجره نشستند و کبوترها بالزنان بر تیرهای سقف جای گرفتند، گوسفندان و گاوها پشت سر خوکها دراز کشیدند و مشغول نشخوار شدند. دو اسب ارابه ، باکسر و کلوور با هم آهسته وارد شدند، سمهای بزرگ پشم آلوی خود را از ترس آنکه مبادا حیوان کوچکی زیر کاه پنهان باشد بااحتیاط بر زمین می گذاشتند. کلوور مادیانی بود فربه و میانسال با حالتی مادرانه که بعد از به دنیا آمدن چهارمین کره اش هرگز ترکیب و اندام اولیه اش را باز نیافته بود.باکسر حیوان بسیار درشتی بود، بلندیش هیجده دست بود و قدرتش معادل قوه دو اسب معمولی . خط سفید رنگ پایین پوزه اش به او ظاهر احمقانه ای داده بود و حقیقت مطلب اینکه در زمره زیرکهای درجه یک نبود، ولی به دلیل ثبات و نیروی فوق العاده اش در کار مورد احترام همه بود. پس از اسبها موریل بزسفید، و بنجامین الاغ وارد شدند.بنجامین سالخورده ترین و بدخلقترین حیوان مزرعه بود. کم حرف می زد و اگر سخنی می گفت تلخ و پرکنایه بودمثلا میگفت : خدا به من دم عطا کرده که مگسها را برانم ولی کاش نه دمی می داشتم و نه مگسی آفریده شده بود. بین همه حیوانات مزرعه او تنها حیوانی بود که هیچ وقت نمی خندید و اگر علت را می پرسیدند می گفت :چیز خنده داری نمی بینم .معذلک بی آنکه نشان دهد به باکسر ارادتی داشت . این دو یکشنبه ها را بی آنکه حرفی بزنند در کنار هم در چمنزار پشت باغ میوه به چرا می گذراندند. دو اسب تازه جابجا شده بودند که یکدسته جوجه مرغابی ، که مادرشان را از دست داده بودند،جیرجیرکنان دنبال هم وارد شدند، واز اینسو به آنسو پی جایی گشتند که زیرپا لگدمال نشوند.کلوور با دو پای جلوی بزرگ خود برای آنان حصار مانندی ساخت و آنها میان آن آشیان گرفتند و فورا به خواب رفتند. در آخرین لحظه مالی مادیان خل سفید قشنگ که درشکه تک اسبه آقای جونز را می کشید در حالیکه حبه قندی میجوید با نازو ادا وارد شد، در محلی نسبتا جلو نشست و مشغول وررفتن با یال سفیدش شد، به این امید که به روبان قرمزی که به آن بافته شده بود توجه شود. بعد از همه گربه آمد که طبق معمول برای پیدا کردن گرمترین جا به اطراف نظری انداخت و بالاخره خود را با فشار میان باکسر و کلوور جا کرد ودر آن جا با خاطری آسوده به خرخر پرداخت و یک کلمه هم از سخنرانی میجر را نشنید. جز موزز زاغ اهلی که بر شاخه درختی پشت در خوابیده بود همه حیوانات حاضر بودند. وقتی میجر متوجه شد که همه مستقر شده اند و منتظرند، سینه را صاف و چنین شروع کرد. رفقا… باقی داستان در کتاب. ۷۱ برای پاسخ، وارد شوید دیدگاه جالبی از یک شخص مطالعه گر بود ۵۱ به نظرم الطایر قاتل بهتری نسبت به اتزیو بود ولی انصافا اتزیو هم بی نظیر بود،مرگ دو تاشونم آدمو غمگین می کنه اساسین های امروزی انقدر خشک و بی روح شدن که بعید می دونم کسی حتی اسمشون هم یادشون باشه :۲۳: ۹۳ برای پاسخ، وارد شوید در مورد روابط عاشقانه ی اتزیو تا جایی که یادم میاد همچین هم رابطه ی عاشقانه ای بین اتزیو و رزا وجود نداشت. ۳۲ برای پاسخ، وارد شوید ( در مقابل بانوان آن قدرها هم مقاوم نیست) خوب مخ میزد ولی دمش گرم ۲۶۲ برای پاسخ، وارد شوید اتزیو بر روی نیمکت و درحالیکه با لبخند به دخترش نگاه میکند دردی در سینه احساس میکند و در سن ۶۵ سالگی سر انجام دنیا را وداع میگوید. ۱۴۲ برای پاسخ، وارد شوید سلام… ذکر شده که اولین کسی که توی بازی های AC ,دو هیدن بلید استفاده کرد… صرفاً اولین فرد نیست… تشکر از این که وقت گذاشتید و مطالعه کردین…. ۶۴ برای پاسخ، وارد شوید با تشکر و خسته نباشید اقای رضایی خیلی زیبا بود … این مشکل ترجمه کردن سایت همچنان تو بعضی مطالب دیده میشه لطفا یا کامل ترجمه کنین یا کلا ترجمه نکنین به علاوه اسم های خاص هم ترجمه نشه بهتره اصلا هم قصد بی احترامی ندارم ولی ظاهر چندان قشنگی نداره به نظرم که prince of persia پرنس ایرانی ترجمه بشه شما که همشو ترجمه کردین پرنسم بکنین دیگه و یه نکته دیگه اینکه فک نکنم اتزیو اولین قاتل باشه که از دوتا هیدن بیلد استفاده کرده چون اونطور که تو ذهنم هست آخر رولیشنز که کنترل الطایر پیر رو داریم الطایر هم دوتا هیدن بلید داره هم تفنگ داره … یه چیز دیگه هم که خودم خیلی وقت بود به همه میگفتم اینه که اتزیو به مرگ طبیعی نمرد اگه به دست اون شخصی که کنار اتزیو میشینه دقت کنین میبینین هیدن بلید دستش بود به نظرم اخر کار با سم اتزیو رو کشت البته خیلی شک دارم ولی جاهای دیگه ای هم درباره این قضیه بحث شده … البته برداشت من از اون صحنه اینطور بود شاید بقیه دوستان هم توجه کرده باشن … ای کاش درباره این که به مرگ طبیعی مرد یا کشته شد یه پست توی سایت بزارید یکم دربارش بحث بشه جالب میشه بازم ممنون ۸۰ برای پاسخ، وارد شوید خب میشه اینطوری گفت که اتزیو توی بازی اولین نفری بود که ما دیدیم از دو تا هیدن بلید استفاده کرده :۲۴: منم موافق اینم که اون فرد با هیدن بلید و سم اتزیو رو کشت! ___________ ممنون آقای رضایی! :۱۵: خاطرات ما رو زنده کردین :۲۴: بغضم گرفت یادش افتادم چه دنیایی بود ۹۲ اره اصلا یه لحظه فکرم رفت تو ترتیب زمانی اگه تو سری ها حساب کنیم درسته اولین نفر بود !! ۳۰ اره قبول دارم روی دست مرد جوان نشانه تمپلار ها بود ۵۱ نمایش بیشتر
چه جالب؟ در واقع من با اتزیو بیشترین همزاد پنداری رو کردم. یه اسپم هم بکنیم ( شرمنده ) لیست بهترین شخصیت های بازی های ویدیویی از نظر من ( به ترتیب خاطره ساز ترین ها برای من ) ۱ اتزیو ۲ سالید اسنیک ۳ کریتوس ۴ الطایر ۵ مامور ۴۷ ۶ مرد عنکبوتی ۷ دوک ناکم ۸ شاهزاده ایرانی ۶۲ برای پاسخ، وارد شوید
به نظر من اتزیو بهترین شخصیت بازی ویدیویی باشه او ۲ بار انتقام گرفته و با از دست دادن ۲ برادرش و عمویش زندگی کرد و خیلی داستان اتزیو با الطایر شبیه هم بود ۴۰
درود! از نیما تشکر می کنم. درباره سری بازی های فرقه قاتلین(اساسین کرید) یک دنیا مطلب می توانیم بنویسیم. نوشتار کوتاه کنم و کمی به عناوین دوم بازی و شخصیت قهرمان این بازی، اتزیو با نیم نگاهی به نقطه های بر شمرده در متن نیما می پردازم. بیشتر قهرمانان این سری بازیها از روی اهداف مشترک و آیین فرقه(جنبش آزادی خواهی) با یکدیگر شباهت دارند. به جز سه عنوان اول این بازیها! از الطایر و اتزیو در صحنه های بازگشت به گذشته آشکار می شود که هر دو نسلی از خودشان به جای گذاشته اند. درباره الطایر به مرحله ای از بازی در عناوین دوم رجوع شود که در طی آن الطایر جذب زن هم کیش خودش شده و ازبرج کامیابی بالا رفته و در آنجا به کام دلش می رسد. در واقع در همان شب دنیا به بچه الطایر لبخند می زند. به گمان من هر سه شخصیت قهرمان در این سه عنوان با یکدیگر ارتباط خونی داشتند تا در نهایت به کمک دزموند توانستند پروژه عدن را به نتیجه برسانند. حالا سرنوشت دنیا در دست های نیروی قدرتمندی افتاده است. نوع شکل گیری نژاد انسان و تکاملش به کمک نیروهای مافوق بشری بر اساس داستان های باستانی در این سری از بازیها به فرم و شکل خاصی به روایت در آمده بود. درست همانطور که در بازی اثر جرمی(مس افکت) مطرح شده بود. حتا با ظرافت هنری در عناوین دوم این بازی با تصویر دو دست مقابل هم با انگشتهای اشاره بر روی نیکمتی که اتزیو با داوینچی دیدار می کند، به بازیباز اشارت می دهد. نقاشی خلقت انسان توسط خالق و ارتباطش با وی با خلق جذاب و بی همتای لحظه ای از اشارت دستهای اشاره کننده شان و حد فاصل مابینشان، اثر استاد میکل آنژ(امیدوارم نام نقاش بدرستی در یادم مانده باشد). بله… از ظرافت های هنری و طراحی های هنری بازی بیشتر از این می توانیم بگوییم در کنار ایما و اشاره های تاریخی. از اجزا و قوانین بازی و جذابیت های آن، حرفی به میان نمی آورم. در حالیکه بسیاری از روی بی منطقی آنرا به باد تکراری(نه به معنای خاص این کلمه) گرفته و باد شماتت برای آن در می کنند. حالیکه برای آنها پاسخ منطقی وجود دارد. قبلن در دیدگاههایی توئضیح داده ام. بگذریم… نکته جذابی به یادم آمده که بعید می دانم در سایت یا مجله ای از باب ظرافت های روایی و مرحله ای به آن اشاره شده باشد. اگر دیده اید مرا هم خبر کنید. گمان می کنم در عناوان فرقه قاتلین۲: برادری بود که گروه گرگ پوشان رومولوسی با اتزیو درگیر شده و مانع دستیابی اتزیو به اهدافش و لباس سرور خودشان، رومولوس کبیر می شدند. در یک مرحله زیبا با طراحی فراموش نشدنی(مرحله ای) اتزیو پا به زیرزمین و پایگاه گرگپوشان می گذارد. در انتهای مرحله به جایگاه و صحن کلیسایی مدفون و ویران می رسد. صلیب بسیار بزرگی در صحن کلیسا خودنمایی می کند. در جلوی محراب حصاری فلزی قفل شده و مانع پیشروی و دستیابی اتزیو به اطلاعات شده است. اتزیو با گذر از موانع به بالای صلیب رفته و باعث سقوط آن و ویرانی حصار می گردد. صحن کلیسا، آوار شدگی صلیب و شکست حصار و قفل رومیان و گرگپوشان… بسیار زیبا به استعاره در آمده است. چه رویدادی؟ برایتان می گویم. بعد از حضور آیین گونه “عیسی پسر مریم” در سرزمین های تحت سلطه رومیها، مرام و آیین وی در آن روزگاران جنگ، خشونت و بیماری، رشد کرده و در طول قرنها به حیاتش ادامه میدهد. تا اینکه آخرین امپراطور روم در پیری بر اثر ضعف بیماری به آیین عیسی گرایش می یابد و در نهایت امپراطوری روم به پایان حیات قدرتمندش می رسد. در تاریخ آمده است… دو برادر به نامهای رومولوس و روموس به توسط فرمان مادرشان درون سبدی گذاشته می شوند و در رودخانه رها می شوند(به شباهت وقایع تاریخی افسانه ای و وقایع تاریخی مذهبی دقت کنید احتمالن در همه ادیان و آیین ها به این تشابهات دست می یابید) تا از جانشان در برابر امپراطور وقت محافظت شود. آندو نوزاد به کمک گرگ ماده ای در کنار سایر گرگ بچه ها رشد می کنند در طول زمان به زادگاه و دربار امپراطوری راه می یابند و آموزش می بینند و در نهایت انتقام خودشان را از امپراطور می گیرند. پدر بزرگشان به امپراطوری می رسد. آندو تصمیم میگیرند شهر و جایگاهی بر روی تپه ای که در آنجا رشد کرده اند به یادبود گرگ ماده بسازند. بر سر فرمانروایی آنجا مابینشان اختلاف پیش می آید و به توصیه پدربزرگشان تصمیم را به خدایان واگذار می کنند. هر دو بر روی تپه جداگانه ای می ایستند. بعد از مدتی روموس باز می گردد و می گوید شش کرکس دیده است و خدایان وی را برای فرمانروایی انتخاب کرده اند. وقتی رومولوس باز می گردد از دیدار دوازده کرکس می گوید و به این وسیله فرمانروای شهر می شود و رومولوس آنجا را روم می نامد. کرکس در آن زمان به پرنده خدایان مشهور بود. و اینکه بنر و آرم رومیان و گرگپوشان دارای نقاشی بدن گرگ ماده است. حالا بیشتر می دانید. اگر متوجه نشده اید بیشتر توضیح بدهم. اما الطایر شاگرد آیین المعلم است. در یک دهکده کوچک و در قلعه ای مشابه دیرها و کلیساهای مذهبی و کتابخانه ای… او پرورش یافته آنجاست. وقتی به قدرت سیب یا ابزار ماورایی پی میبرد نگهبان آن شی می شود. در همانجا سکنا گزیده و با عشقش همراه و به عزلت و مطالعه کشیده می شود. به نوعی به شناخت و عرفان می رسد. برای نگهبانی از آن شی لازم بود و تنها الطایر قدرت داشت بر سلطه شی ماورایی چیره شود. حتا رنگ لباس الطایر، سپید و به نوعی عرفانی است. الطایر در عنوان فرقه قاتلین: افشاگری بر روی صندلی و برای نگهبانی شی در کنار کتابهایش مرده است. اما روانش و حافظه اش در طول زمان جریان دارد و نمرده است. در واقع آن شی از قدرت کنترل ذهن انسان هم برخوردار بود. مهم است. به خصوص اینکه افشا شده است آمریکا و احتمالن برخی کشورها به قابلیت و تکنیک های کنترل اذهان انسانها دسترسی پیدا کرده و در پی تکاملش هستند. اتزیو بچه ی بازیگوش ایتالیایی است. در داخل کوچه پس کوچه های ایتالیا در حال شیطنت های جوانی است. معرفت و دانشی ندارد. اما شجاعت و جسارت داشت برای همین به جلو کشیده می شود. او شاگرد مکتب دایی اش(اگر درست به یادم مانده باشد) می شود. رشد می کند و در طول زمان به شناخت خودش می رسد به معرفت خودش نایل شده تا بتواند از شی نگهداری کند. اتزیو بارها از آن شی استفاده کرده بود و بنابراین نیازمند تسلط بر شی بود. اما الطایراز وی قویتر و پخته تر بود. هر چند که زندگی الطایر به آشفتگی اتزیو نبود. در نتیجه در پایان قسمت سوم، اتزیو با علم آشنا شده و به شناخت بیشتری رسیده و با سوفیا ازدواج و به آرامش و عشق واقعی دست می یابد و احساس آزادی بیشتری می کند چرا که دست به افشاگری زده و دست بسیاری از ظالمان را کوتاه کرده است. اما ظلم همیشه دستش از خاک بیرون است و باز هم سر بلند خواهد کرد. او می میرد اما شبیه به تنهایی الطایر نمرد. او خانواده داشت و در گرمای خانواده به سرمای مرگ رسید. اما اهدافشان یکسان بود. او می میرد در حالیکه آموزه هایش و شناخت هایش را از غرب به شرق اهدا می کند. او شاگردی چینی پرورش می دهد و پایه گذار نهضت آزادی بخشی در آنسوی زمین می شود. چین دیکتاتوری دیروز و کمونیستی امروز! مهم است. به تقلاهای سیاست مدارهای امروزی بیشتر دقت کنید. جنگ بیهوده و بازی سیاسی قدرت های کمونیستی و ضد کمونیستی و … اتزیو از جنگ با تمپلارها و پاپ ها و پادشاهی ایتالیایی با موفقیت پای بر روی گلوی تمپلارها و آخوندها و مفتی ها و امپراطوری عثمانی می گذارد. کشوری که در حال گسترش و قدرت گیری است. امپراطوری قدرتمند عثمانی است که بخش اعظمی از اروپا به سلطه اش در می آید و بر پاپ های کلیسایی و امپراطورهای اروپایی فشار زیادی وارد می آورد. همزمان با دوران اتزیو در چین در طی سالهای ۱۳۶۸ تا ۱۶۴۴ میلادی، امپراطوری مینگ برقرار بوده است. این دوران بعد از امپراطوری یوآن از نژاد مغولان به قدرت می رسد. بعبارت دیگر کشور چین از دست دشمنان خارجی آزاد شده است. رهبری این انقلاب چینی بر عهده “هونگ وو” بوده است. بعد از آن امپراطوری چینگ به قدرت می رسد و در نهایت زمان جمهوری خلق چین فرا می رسد(کلمه جمهوری از طرف همه مستبدان، دیکتاتوران و سیاست مداران مورد دست مالی و تجاوز قرار گرفته شده است و مردم با این واژه مورد تعرض واقع شده اند). شهر ممنوعه در زمان امپراطوری مینگ ساخته می شود. رخدادهایی این دوران دست مایه خوبی برای سازندگان بازی فراهم می آورد. ورود مبلغین مسیحی، حکمرانی هشت مشاور چینی و مشهور به هشت ببر، برپایی مرکز داد و ستد پرتغالی ها، شورش دهقانان و … از این دست رخدادها بودند. این سری از بازیها به شدت به زمان و مکان پایبند و از آنها بهره برده اند. حتا توسعه و پیشرفت ابزار آلات جنگی در طول توسعه و گسترش اجزا و قوانین بازی با حضور هنرمندان و مخترعان، به مانند داوینچی و گراهام بل، ممکن و شدنی می شود. الطایر، اتزیو، کانر و دزموند و سایرین در این سری از بازیهای ویدیویی بخشی از تاریخ را به دوش می کشند. بخشی از حافظه تاریخی ما، که شاید به دست فراموشی سپرده شده و نیازمند یادآوری و افشاگری بوده است. در انتها، جملات اتزیو با کمی تغییر… زمانی که من مرد جوانی بودم، من آزادی داشتم اما آزادی واقعی را ندیدم؛ من زمان داشتم اما ارزش واقعی آنرا ندانستم؛ و من عشق داشتم اما عشق واقعی را احساس نکردم. سالها طول کشید تا من معنی حقیقی هر سه را درک کردم و حالا در واپسین لحظات زندگیام این ادراک در من به رضایت بدیل شده است. ===== تیرماه ۹۵ پیشنهاد می کنم: در خبرها و مطالب “مقاله هفته: بازی های بی محتوا” و “ده برتر: شخصیت های زن و مردی که به هم می آیند” و “بازیسازی در یوبی سافت چه حسی دارد؟” و “بازیسازان ایران و مغالطه استدلال از راه سنگ” و “اکسباکس وان اس از مدل معمولی قویتر است” و “پرونده ای برای ای تری/ E3 ” و “سدی برای بازیسازان در جهت جهانی شدن نیست” و “به مریخ خوش آمدید. نقد بازی دووم ۴” و “ده نمایش برتر ای تری ۲۰۱۶” و “نقد و بررسی بازی عهدنامه ترکمنچای” دیدگاهی نوشته ام که از دوستانم دعوت به مطالعه می کنم. پانوشت(بنابر ارتباط با دیدگاهم، دوباره این پانوشت تکرار می شود): دعوت به مطالعه کتاب مزرعه حیوانات یا قلعه حیوانات اثر جورج اورول: امیدوارم ترجمه متن اصلی این کتاب را پیدا کرده و مطالعه کنید. در اینجا بخشی از کتاب برای آشنایی دوستان عزیزم ضمیمه می شود که ترجمه آن از طرف آقای آخوندی بوده است. داستان درباره حیوانات مزرعه ای است که بخاطر استثمار و استبداد کارفرمای انسانی خود، دست به قیام زده و به استقلال می رسند. قوانین حقوق حیوانی طرح کرده و به اداره مزرعه می پردازند. اما با قدرت گیری خوک های زیرکتر به دام استبداد تازه ای افتاده و در طول زمان تن به ذلت سپرده و آرمانهایشان به یغما میرود. قوانین شان تغییر یافته و در انتها فرقی بین کارفرمای خوکی وانسانی نمی یابند. یکی از قوانینشان این است: همه حیوانات با هم برابرند. و درانتها این قانون تبدیل با این می شود: همه حیوانات با هم برابرند ولی بعضی ها برابرترند. به طور حتم بعد از مطالعه به دانسته های شما اضافه خواهد شد. اوقات خوبی را داشته باشید. آقای جونز مالک مزرعه مانر به اندازه ای مست بود که شب وقتی در مرغدانی را قفل کرد از یاد برد که منفذ بالای آن را هم ببندد. تلوتلو خوران با حلقه نور فانوسش که رقص کنان تاب می خورد سراسر حیاط را پیمود،کفشش را پشت در از پا بیرون انداخت و آخرین گیلاس آبجو را از بشکه آبدارخانه پرکرد و افتان وخیزان به سمت اتاق خواب که خانم جونز در آنجا در حال خروپف بود و رفت. به محض خاموش شدن چراغ اتاق خواب ، جنب وجوشی در مزرعه افتاد.در روز دهان به دهان گشته بود که میجر پیر، خوک نر برنده جایزه نمایشگاه حیوانات، شب گذشته خواب عجیبی دیده است و میخواهد آن را برای سایر حیوانات نقل کند، مقرر شده بود به محض اینکه خطر آقای جونز در میان نباشد همگی در انبار بزرگ تجمع کنند. میجر پیر، همیشه او را به این نام صدا می کردند،گر چه به اسم زیبای ویلینگدن در نمایشگاه شرکت کرده بود، آنقدر در مزرعه مورد احترام بود که همه حاضر بودند ساعتی از خواب خود را وقف شنیدن حرفهای او کنند. در یک سمت طویله بزرگ در محل مرتفع سکو مانندی میجر در زیر فانوسی که به تیر آویزان بود روی بستری از کاه لمیده بود.دوازده سال از عمرش می رفت و اخیرا کمی تنومند شده بود معهذا خوک باعظمتی بود، و با اینکه دو دندان نیشش هیچگاه کنده نشده بود ظاهری مهربان و مجرب داشت . دیری نپایید که سایر حیوانات به تدریج آمدند و هر دسته به شیوه خاص خود در محلی قرار گرفت . اول سگها بلوبل و جسی و پینچر آمدند و بعد خوکها که جلو سکو روی کاه مستقر شدند.مرغها روی لبه پنجره نشستند و کبوترها بالزنان بر تیرهای سقف جای گرفتند، گوسفندان و گاوها پشت سر خوکها دراز کشیدند و مشغول نشخوار شدند. دو اسب ارابه ، باکسر و کلوور با هم آهسته وارد شدند، سمهای بزرگ پشم آلوی خود را از ترس آنکه مبادا حیوان کوچکی زیر کاه پنهان باشد بااحتیاط بر زمین می گذاشتند. کلوور مادیانی بود فربه و میانسال با حالتی مادرانه که بعد از به دنیا آمدن چهارمین کره اش هرگز ترکیب و اندام اولیه اش را باز نیافته بود.باکسر حیوان بسیار درشتی بود، بلندیش هیجده دست بود و قدرتش معادل قوه دو اسب معمولی . خط سفید رنگ پایین پوزه اش به او ظاهر احمقانه ای داده بود و حقیقت مطلب اینکه در زمره زیرکهای درجه یک نبود، ولی به دلیل ثبات و نیروی فوق العاده اش در کار مورد احترام همه بود. پس از اسبها موریل بزسفید، و بنجامین الاغ وارد شدند.بنجامین سالخورده ترین و بدخلقترین حیوان مزرعه بود. کم حرف می زد و اگر سخنی می گفت تلخ و پرکنایه بودمثلا میگفت : خدا به من دم عطا کرده که مگسها را برانم ولی کاش نه دمی می داشتم و نه مگسی آفریده شده بود. بین همه حیوانات مزرعه او تنها حیوانی بود که هیچ وقت نمی خندید و اگر علت را می پرسیدند می گفت :چیز خنده داری نمی بینم .معذلک بی آنکه نشان دهد به باکسر ارادتی داشت . این دو یکشنبه ها را بی آنکه حرفی بزنند در کنار هم در چمنزار پشت باغ میوه به چرا می گذراندند. دو اسب تازه جابجا شده بودند که یکدسته جوجه مرغابی ، که مادرشان را از دست داده بودند،جیرجیرکنان دنبال هم وارد شدند، واز اینسو به آنسو پی جایی گشتند که زیرپا لگدمال نشوند.کلوور با دو پای جلوی بزرگ خود برای آنان حصار مانندی ساخت و آنها میان آن آشیان گرفتند و فورا به خواب رفتند. در آخرین لحظه مالی مادیان خل سفید قشنگ که درشکه تک اسبه آقای جونز را می کشید در حالیکه حبه قندی میجوید با نازو ادا وارد شد، در محلی نسبتا جلو نشست و مشغول وررفتن با یال سفیدش شد، به این امید که به روبان قرمزی که به آن بافته شده بود توجه شود. بعد از همه گربه آمد که طبق معمول برای پیدا کردن گرمترین جا به اطراف نظری انداخت و بالاخره خود را با فشار میان باکسر و کلوور جا کرد ودر آن جا با خاطری آسوده به خرخر پرداخت و یک کلمه هم از سخنرانی میجر را نشنید. جز موزز زاغ اهلی که بر شاخه درختی پشت در خوابیده بود همه حیوانات حاضر بودند. وقتی میجر متوجه شد که همه مستقر شده اند و منتظرند، سینه را صاف و چنین شروع کرد. رفقا… باقی داستان در کتاب. ۷۱ برای پاسخ، وارد شوید
به نظرم الطایر قاتل بهتری نسبت به اتزیو بود ولی انصافا اتزیو هم بی نظیر بود،مرگ دو تاشونم آدمو غمگین می کنه اساسین های امروزی انقدر خشک و بی روح شدن که بعید می دونم کسی حتی اسمشون هم یادشون باشه :۲۳: ۹۳ برای پاسخ، وارد شوید
در مورد روابط عاشقانه ی اتزیو تا جایی که یادم میاد همچین هم رابطه ی عاشقانه ای بین اتزیو و رزا وجود نداشت. ۳۲ برای پاسخ، وارد شوید
اتزیو بر روی نیمکت و درحالیکه با لبخند به دخترش نگاه میکند دردی در سینه احساس میکند و در سن ۶۵ سالگی سر انجام دنیا را وداع میگوید. ۱۴۲ برای پاسخ، وارد شوید
سلام… ذکر شده که اولین کسی که توی بازی های AC ,دو هیدن بلید استفاده کرد… صرفاً اولین فرد نیست… تشکر از این که وقت گذاشتید و مطالعه کردین…. ۶۴ برای پاسخ، وارد شوید
با تشکر و خسته نباشید اقای رضایی خیلی زیبا بود … این مشکل ترجمه کردن سایت همچنان تو بعضی مطالب دیده میشه لطفا یا کامل ترجمه کنین یا کلا ترجمه نکنین به علاوه اسم های خاص هم ترجمه نشه بهتره اصلا هم قصد بی احترامی ندارم ولی ظاهر چندان قشنگی نداره به نظرم که prince of persia پرنس ایرانی ترجمه بشه شما که همشو ترجمه کردین پرنسم بکنین دیگه و یه نکته دیگه اینکه فک نکنم اتزیو اولین قاتل باشه که از دوتا هیدن بیلد استفاده کرده چون اونطور که تو ذهنم هست آخر رولیشنز که کنترل الطایر پیر رو داریم الطایر هم دوتا هیدن بلید داره هم تفنگ داره … یه چیز دیگه هم که خودم خیلی وقت بود به همه میگفتم اینه که اتزیو به مرگ طبیعی نمرد اگه به دست اون شخصی که کنار اتزیو میشینه دقت کنین میبینین هیدن بلید دستش بود به نظرم اخر کار با سم اتزیو رو کشت البته خیلی شک دارم ولی جاهای دیگه ای هم درباره این قضیه بحث شده … البته برداشت من از اون صحنه اینطور بود شاید بقیه دوستان هم توجه کرده باشن … ای کاش درباره این که به مرگ طبیعی مرد یا کشته شد یه پست توی سایت بزارید یکم دربارش بحث بشه جالب میشه بازم ممنون ۸۰ برای پاسخ، وارد شوید
خب میشه اینطوری گفت که اتزیو توی بازی اولین نفری بود که ما دیدیم از دو تا هیدن بلید استفاده کرده :۲۴: منم موافق اینم که اون فرد با هیدن بلید و سم اتزیو رو کشت! ___________ ممنون آقای رضایی! :۱۵: خاطرات ما رو زنده کردین :۲۴: بغضم گرفت یادش افتادم چه دنیایی بود ۹۲