داستان کامل بازی متال گیر سالید
خطر اسپویلر: محتویات جدول زمانی شامل اطلاعات مهمی از وقایع و داستان حماسه «متالگیر» است.
این تاریخچه و تایم لاین سری بازی متال گیر سالید داستان بازیهای زیر را شامل میشود:
- Metal Gear Solid 3
- Metal Gear Solid: Portable Ops
- Metal Gear Solid: Peace Walker
- Metal Gear Solid V: Ground Zeroes
- Metal Gear Solid V: The Phantom Pain
- Metal Gear
- Metal Gear 2: Solid Snake
- Metal Gear Solid
- Metal Gear Solid 2
- Metal Gear Solid 4
- Metal Gear Rising
۱۹۱۸
فلاسفه، سازمانی که قصد دارد همه چیز (اقتصاد، سیاست، قدرت) را کنترل کند طی همکاری مشترکی بین نیروهای شوروی سابق، چین و ایالات متحده بطور مخفیانه شکل میگیرد. مشخص نیست که اعضای فلاسفه چه کسانی هستند.
۱۹۳۹
طی جنگ جهانی دوم، اعضای فلاسفه معاهدهای را به امضا میرسانند که منجر به خلق میراث فلاسفه میشود. میراث فلاسفه شامل صد میلیون دلار پول و همچنین اسامی اعضای مخفی فلاسفه بود.
۱۹۴۶
بعد از جنگ جهانی دوم، پول میراث فلاسفه توسط یکی از اعضای آن به سرقت میرود و به طور مخفیانه در بانکهای مختلفی انتقال داده میشود. سوابق تراکنشها در یک میکروفیلم ذخیر شده بود. هرکسی که میکروفیلم را به دست میآورد، میتوانست به کل میراث دسترسی پیدا کند. بدون شک شوروی، چین و ایالات متحده هر یک برای به دست گرفتن قدرت تمایل زیادی برای پیدا کردن میراث داشتند.
۱۹۵۴
بعد از دستور استالین، رهبری شوروی را نیکیتا خروشچف برعهده گرفت.
۱۹۶۱
دانشمند هستهای اهل شوروی نیکولای ساکلاو (Nikolai Sokolov) شروع به ساخت سلاحی هستهای به نام شاگوهاد (Shagohad) کرد.
۱۹۶۲
مشخص میشود که شوروی در حال استقرار موشکهای بالستیک میانبرد خود در کوبا است که یکی از کشورهای متحدش بود. این موضوع برای ایالات متحده بسیار نگران کننده است؛ چراکه اگر موشکها به کوبا میرسید شوروی میتوانست به آنها حمله کند.
در عین حال، نیکولای ساکلاو از ساخته دست خود یعنی شاگوهاد دچار وحشت شده و تصمیم میگیرد در ایالات متحده پناهنده شود. او به همراه خانوادهاش از شوروی فرار میکند، اما در برلین شناسایی شده و متوقف میشود.
جان کِندی رئیس جمهور ایالات متحده از شوروی درخواست میکند که موشکهایش را تحت نظارت سازمان ملل از کوبا خارج کند، اما شوروی درخواست را رد میکند. این دو کشور در خطر یک جنگ تمام عیار هستهای قرار میگیرند. سرانجام، شوروی تصمیم میگیرد موشکهایش را خارج کند، اما در عوض تقاضا دارد که نیکولای ساکلاو به شوروی بازگردانده شود. ساکلاو به شوروی بازگردانده میشود تا مجددا کارش را بر روی تانک شاگوهاد ادامه دهد.
سازمان سیا یگانی را به اسم فاکس (نیروهای عملیاتی ایکس) تشکیل میدهد. یگانی که برای انجام عملیاتهای سری ایجاد میشود. این یگان توسط شخصی به اسم سرگرد زیرو (Major Zero) فرماندهی میشد.
زیرو به منظور پشتیبانی تاکتیکی یگان فاکس، گروه نظامی سری XOF را تشکیل داده و شخصی را به نام اسکالفیس به عنوان رهبر آن قرار میدهد.
۱۹۶۴
ایالات متحده باس (Boss) بهترین مامور مخفیاش را به شوروی میفرستد تا میراث فلاسفه را پیدا کند.
یگان فاکس طی ماموریتی به اسم Virtuous Mission بهترین مامورش نیکد اِسنیک (Naked Snake) را به شوروی میفرستد تا نیکولای ساکلاو را پیدا کند و او را به ایالات متحده بازگرداند. هدف دوم ماموریت نابود کردن شاگوهاد بود که تهدیدی جدی برای ایالات متحده محسوب میشد. اسنیک طی ماموریتش از طریق ارتباط رادیویی توسط دیگر اعضای یگان یعنی میجر زیرو، سیگنت و پارامدیک هدایت میشود.
نیکد اسنیک در اواخر تکمیل ماموریتش توسط استاد سابقش باس متوقف میشود. به نظر میرسید که باس به ایالات متحده خیانت کرده و به جناح شوروی پیوسته است.
شوروی از لحاظ نظامی با اسپتسناز گرو، نیروی نظامیاش شناخته میشود. گروهی شورشی از افراد اسپتسناز گرو به رهبری سرهنگ ولگین (Colonel Volgin) قصد دارند نیکیتا خروشچف را از حکومت بر کنار کنند.
باس یک موشک هستهای ساخت ایالات متحده را به شوروی میدهد، که سرهنگ ولگین از آن برای نابودی یکی از مراکز تحقیقاتی شوروی استفاده میکند. از این طریق اینطور به نظر میرسید که انگار ایالات متحده به شوروی حمله کرده است، حرکتی بسیار هوشمندانه که از طرف شوروی برنامهریزی شده بود.
اکنون رئیس جمهور شوروی نیکیتا خروشچف از مقامات ایالات متحده درخواست دارد تا ثابت کنند ایالات متحده در حمله اتمی که توسط ولگین و باس به مرکز تحقیقاتی شوروی انجام گرفته دخالتی نداشته است. بنابراین ایالات متحده برای عملی کردن وعده خود نیکد اسنیک را به شوروی میفرستد تا استاد سابقش باس و سرهنگ ولگین را از میان بردارد. این ماموریت Operation Snake Eater نام داشت.
زیرو تصمیم میگیرد مخفیانه اسکالفیس رهبر یگان XOF را برای کمک به نیکد اسنیک در طول ماموریتش به کار بگیرد. هیچ کس درباره حضور اسکالفیس در این حوادث چیزی نمیدانست.
کاگب (اداره اطلاعات و امنیت اتحاد جماهیر شوروی سابق) جهت کمک به یگان فاکس برای تکمیل ماموریتش دو نفر از ماموران سابق آژانس امنیت ملی ایالات متحده را که در سال ۱۹۶۰ به جناح شوروی پیوسته بودند در اختیارشان قرار میدهد. نام این دو مامور آدام و ایوا بود. آدام به اسنیک کمک میکند، اطلاعاتی را به دست آورده و در نهایت فرار میکند.
در محل قرار جایی که اسنیک قرار است آدام را ملاقات کند، ایوا حاضر میشود و ادعا میکند که به جای آدام فرستاده شده است. نیکد اسنیک و ایوا توسط گروهی نظامی به رهبری آسلات مورد حمله قرار میگیرند. آسلات طی این حمله ایوا را به عنوان گروگان میگیرد، اما سرانجام شکست خورده و مجبور به عقبنشینی میشود.
نیکد اسنیک و ایوا متوجه میشوند که میراث فلاسفه در اختیار سرهنگ ولگین است.
نیکد اسنیک طی ماموریتش برای یافتن شاگوهاد، با تمام اعضای واحد کبرا (Cobra Unit) رو به رو شده و آنها را شکست میدهد. نام اعضای یگان کبرا که باس رهبر آنها بود عبارت است از: پین، سارو، فیوری، اِند و فِیر. نیکد اسنیک در طول ماموریتش لو رفته و به چنگ ولگین میافتد. طی بازجویی که ولگین، آسلات و باس از نیکد اسنیک انجام میدهند، گلولهای به اسنیک اصابت کرده و چشم راستش را از دست میدهد.
نیکد اسنیک شاگوهاد را نابود کرده و ولگین را شکست میدهد.
نیکد اسنیک به عنوان آخرین هدف ماموریتش باس مربی سابقش را میکشد.
چیزی که نیکد اسنیک نمیدانست این بود که ایوا در واقع جاسوسی از طرف دولت چین بود. این را به یاد داشته باشید که چین هم چشمش به دنبال میراث فلاسفه بود. ایوا در آخر موفق میشود میکروفیلم را به دست آورد، اما بعدها مشخص میشود که میکروفیلم جعلی بوده است. میکروفیلم واقعی را آسلات مامور سه جانبه فلاسفه به دست آورده بود. آسلات در واقع همان آدام بود که کسی چیزی راجعبه آن نمیدانست.
آسلات میراث را به ایالات متحده میدهد، اما تنها نصفی از آن بازگردانده شده بود. باور بر این بود که نصف دیگر آن در اختیار کاگب است.
نیکد اسنیک پی میبرد که باس به ایالات متحده خیانت نکرده بود و تمام مدت درحال انجام دستورات بوده است. از طرف دولت ایالات متحده به باس دستور داده شده بود که با دادن یک موشک هستهای به ولگین اعتماد او را کسب کند و از این طریق به هدف نهاییاش که همان به دست آوردن میراث بود دست پیدا کند.
چیزی که آنها انتظارش را نداشتند این بود که ولگین از موشک هستهای برای نابودی یکی از تاسیسات خاک شوروی استفاده کرد تا از این راه ایالات متحده را مقصر قلمداد کند. بعد از این اتفاق دولت ایالات متحده ماموریت باس را تغییر داد. او باید نقشش را تمام مدت ادامه میداد و منتظر میماند تا به دست نیکد اسنیک کشته شود تا در نهایت بیگناهی ایالات متحده ثابت شود. باس در واقع قهرمان کشورش بود، اما همیشه به عنوان یک خائن از او یاد میشود.
دولت ایالات متحده با برگزاری مراسمی، عنوان رئیس بزرگ (بیگباس) را به نیکد اسنیک اعطا میکند.
اسکالفیس که مجبور به زندگی در خفا شده بود از زیرو و نیکد اسنیک نفرت پیدا میکند.
آسلات با رئیس کاگب تماس تلفی برقرار کرده و طی این تماس از جایگاه نیکیا خروشچف صحبت میکند. خروشچف به زودی از کار برکنار میشود.
بیگباس بخاطر کاری که دولت ایالات متحده بر سر او و باس آورده بود، با خشم یگان فاکس را ترک میکند. کمی بعد به دنبال آن زیرو رهبر یگان هم از آنجا خارج میشود.
۱۹۶۵
جین به یگان فاکس میپیوندد و با اسم رمز وایپر (افعی) به عنوان رهبر یگان انتخاب میشود.
۱۹۶۶
طی جنگ استقلال موزامبیک، بیگباس که دیگر یک سرباز مزدور بود با فرانک یگر (Frank Jaeger) آشنا میشود. فرانک پسربچهی سرباز کم سن و سالی بود. بیگباس او را در یک مرکز بازپروری قرار میدهد و فکر میکند که آنجا برایش امن است.
جین یگان فاکس را به گروهی خیانتکار بدل کرده و همکاریاش را با سازمان سیا قطع میکند. اکنون هدف یگان فاکس پیدا کردن نصف دیگر میراث فلاسفه است.
بیگباس توسط نیروهای جین دستگیر و زندانی میشود. درحالی که در زندان است با یکی دیگر از زندانیان آنجا به نام روی کمپبل (Roy Campbell) آشنا میشود.
بیگباس موفق به فرار از زندان میشود، اما دولت آمریکا او و زیرو را به دست داشتن در خیانت یگان فاکس متهم میکند.
بیگباس و روی کمپبل به همراه زیرو، سیگنت و پارامدیک سازمانی را به نام فاکسهاوند (FOXHOUND) تشکیل میدهند تا اسمهایشان را از لیست سیاه دولت آمریکا پاک کرده و اعضای شورشی باقیمانده یگان فاکس را از میان بردارند.
بیگباس با شخصی به نام نال (Null) مواجه میشود که یکی از اعضای کنونی فاکس بود. بیگباس بطور کامل او را نمیشناسد. آنها با یکدیگر مبارزه میکنند و سرانجام بیگباس بار دیگر توسط نیروهای شورشی فاکس دستگیر میشود.
بیگباس طی ماموریتش متوجه میشود که فاکس متالگیری را به نام راشا در اختیار دارد.
بیگباس متالگیر راشا را پیدا کرده و آن را نابود میکند، که بعد مشخص میشود تنها یک نمونه آزمایشی بوده است.
بیگباس در راه یافتن متالگیر واقعی و نابود کردن آن مجددا با نال رو به رو میشود. بیگباس او را شناسایی میکند و متوجه میشود او همان فرانک یگر است، اما نال صحبتهای او را باور نمیکند. بعد از انجام یک مبارزه، نال شکست خورده و سرانجام به حرفهای بیگباس باور پیدا میکند. او اکنون به یاد میآورد که هویت واقعیاش فرانک یگر است.
بیگباس در آخر جین را شکست میدهد. جین در هنگام مرگش میکروفیلمی که حاوی اطلاعات تمام داراییهای فاکس بود را به بیگباس اهدا میکند. این دارایی شامل پول، سربازان و طرحهایی برای ساخت ملت نظامی جدید بود.
بیگباس حمله اتمی که متالگیر قرار بود انجام دهد را متوقف میکند. ماموریت به طور رسمی تکمیل میشود.
در عین حال، آسلات قصد دارد تا هر دو نیم میراث فلاسفه را در اختیار بگیرد. او رئیس سیا را به قتل میرساند و سپس نیم دیگر میراث را به همراه اسامی اعضای فلاسفه به دست میآورد.
بیگباس به همراه زیرو، سیگنت و پارامدیک مجددا به فاکس ملحق میشود.
زیرو، آسلات و بیگباس از میراث برای شناسایی فلاسفه استفاده میکنند. آنها سازمان میهنپرستان (The Patriots) را تشکیل داده و بیگباس را به عنوان نماد آن انتخاب میکنند.
هدف سازمان میهنپرستان تحقق بخشیدن به خواسته نهایی باس یعنی ایجاد دنیایی یکپارچه بود.
زیرو داستانهایی را در مورد بیگباس روایت میکند که بعضی از آنها صحت داشتند و تعدادی از آنها نه. به همین دلیل بیگباس و زیرو دچار اختلاف میشوند.
۱۹۷۰
سرزمین ملت ناواهو در ایالات متحده سرشار از سنگ معدن اورانیوم است که میتوان از آن در ساخت سلاحهای اتمی استفاده کرد. مردی اهل ناواهو به نام کدتاکر (Code Talker) به تحقیق راجعبه میکروبهایی میپردازد که توانایی غیرفعال کردن اورانیوم را دارند.
کدتاکر همچنین بر روی بقایای اِند عضو سابق یگان کبرا تحقیق کرده و انگلهایی را کشف میکند که این تواناییها را ارتقا میدهند. این انگلها در اشکال مختلف وجود دارند، یکی از آنها انگل تارهای صوتی است که افراد را با زبان خاصی هدف قرار میدهد. فلاسفه سعی دارد انگلها را تکثیر کند، اما در نهایت پروژه را رها میکند.
طی جنگ سرد، زنی اهل شوروی پسری به دنیا میآورد. یک روز این پسر که ترتیج ربنک (Tretij Rebenok) نام داشت با خواندن ذهن پدرش متوجه قدرتهای ذهنی فوقالعادهاش میشود. او متوجه میشود که پدرش تا حد مرگ از او نفرت دارد. او به خشم آمده و با به آتش کشیدن کل روستایش پدرش را میکشد.
۱۹۷۱
نیکیتا خروشچف رهبر سابق شوروی در اثر حمله قلبی میمیرد.
۱۹۷۲
زیرو با هدف خلق کلونهایی شبیه به برترین سرباز تمام دوران یعنی بیگباس به طور مخفیانه پروژهای را به نام کودکان وحشتناک (Les Enfants Terribles) به کمک پارامدیک آغاز میکند. او برای این کار از ایوا به عنوان مادر جایگزین استفاده میکند.
در نتیجه پروژه، برادران دو قلوی لیکوئید اسنیک (Liquid Snake) و سالد اسنیک (Solid Snake) متولد میشوند. آنها کلونهای ناقص محسوب میشوند. کلون سوم و کامل خلق میشود و سالدس اسنیک (Solidus Snake) نام میگیرد.
در ژن تمامی کلونها شتابزدگی سنی قرار میگیرد تا از سوءاستفاده از آنها و یا شورش خود آنها علیه میهنپرستان جلوگیری شود.
بیگباس نهایتا از وجود این پروژه باخبر شده و خشمش به اوج میرسد. بیگباس اعتقاد دارد که زیرو و میهنپرستان ایده آل زیبا و اصلی باس را به اشتباه تفسیر کردهاند.
بیگباس سازمان میهنپرستان را ترک میکند. زیرو اسم خود و سازمانش را هردو به سایفر (Cipher) تغییر داده و بطور کامل از دید عموم مخفی میشود. در ادامه بیگباس به عنوان سربازی مزدور به فعالیتش در سراسر جهان ادامه میدهد و سپس طی قراردادی به استخدام نیروهای دولتی کلمبیا در میآید. او در این مدت با شخصی به نام کازوهیرا میلر (Kazuhira Miller) که در نیروهای جبهه مخالف بود آشنا میشود.
بیگباس به همراه کازوهیرا میلر در سواحل کلمبیا ارتش مزدور خودش را با نام ارتش بدون مرز (Militaires Sans Frontières) تشکیل میدهد. هدف آنها فراهم کردن نیروهای نظامی برای هرکسی است که به آنها احتیاج دارد، بدون در نظر گرفتن کشور و یا ایدئولوژی.
۱۹۷۴
مشخص میشود که کاستاریکا توسط یک ارتش نظامی ناشناخته مورد ظلم واقع شده و اینکه احتمال میرفت که این ارتش کلاهک هستهای در اختیار داشته باشد.
گالوز (Galvez) و پاز (Paz) به نمایندگی از نیروهای کاستاریکا از بیگباس و ارتش بدون مرز درخواست میکنند که مداخله کرده و این ارتش ناشناخته را از کشور بیرون برانند. آنها در ازای این درخواست به بیگباس پیشنهاد اهدای یک پایگاه دریایی به نام پایگاه مادر (Mother Base) در دریای کارائیب را میدهند.
بیگباس پیشنهاد را قبول میکند و با پشتیبانی رادیویی از طرف ارتش بدون مرز با رهبری کاز میلر به کاستاریکا میرود. بیگباس بعد از بررسیهایش حضور کلاهک هستهای در کاستاریکا را تایید میکند.
بیگباس زنی را به نام آماندا (Amanda) ملاقات میکند که رهبر جبهه مقاومت در کاستاریکا بود. آماندا تایید میکند که این نیروهای ناشناخته توسط سازمان سیا پشتیبانی میشوند. چیکو (Chico) برادر آماندا توسط یکی از پهپادهای دشمن دزدیده میشود. بیگباس آماندا را متقاعد میکند تا به ارتش بدون مرز بپویند. سپس طی ماموریتی برای نجات چیکو اقدام میکند و به دنبال مکان کلاهک هستهای میرود.
بیگباس چیکو را نجات میدهد و او نیز به ارتش بدون مرز ملحق میشود. بیگباس به ماموریتش برای پیدا کردن کلاهک هستهای ادامه میدهد. مشخص میشود که شخصی به نام هات کُلدمن (Hot Coldman) که یکی از ماموران سیا است قصد دارد برای شلیک موشک هستهای و آزمایش تاثیراتش از یک متالگیر استفاده کند که ساختهی دست دانشمندی به نام دکتر هیوئی اِمریک (Huey Emmerich) است.
کلدمن به هیوئی اِمریک حمله میکند. بیگباس به کمکش میرود. امریک نقشههای کلدمن را افشا میکند. ارتش کلدمن متالگیری را با اسم رمز سفیر صلح (Peace Walker) در اختیار دارد که قادر است در اقدام تلافیجویانه اتمی هدف مناسب را بدون نیاز به دخالت و تصمیمات انسانی انتخاب و اقدام به حمله متقابل کند. هوش مصنوعی این متالگیر که در قالب صفات شخصیتی باس طراحی شده توسط دانشمندی به نام دکتر استرینجلاو توسعه یافته است.
بیگباس باید کلدمن را متوقف کند. هیوئی نیز به ارتش بدون مرز میپیوندد.
هات کلدمن سعی دارد با هک کردن هوش مصنوعی متالگیر سفیر صلح آن را وادار به حمله اتمی به ارتش بدون مرز کند.
مشخص میشود که گالوز (با نام واقعی ولادمیر زدُورنف) تمام مدت با کلدمن همکاری کرده، ولی اکنون قصد دارد به او خیانت کند. ذدورنف میخواهد با استفاده از متالگیر سفیر صلح در یک پایگاه ساخت ایالات متحده به کوبا (متحد شوروی) حمله کند. از این طریق ایالات متحده مقصر شناخته شده و شمال و جنوب قاره آمریکا را از هم جدا میکند و این یک برتری بزرگ را برای شوروی ایجاد میکند.
زدورنف به کلدمن شلیک کرده و دکتر استرینجلاو را مجبور میکند تا هوش مصنوعی سفیر صلح را مجددا به گونهای برنامهنویسی کند که کوبا را مورد حمله اتمی قرار دهد. در واقع او به گونهای برنامهنویسی را انجام میدهد که یک حمله هستهای غیرواقعی را به کوبا شبیهسازی کند و به شیوهای آن را در رادارها نشان دهد که انگار حمله از طرف شوروی انجام گرفته است.
ایالات متحده آماده حمله متقابل اتمی میشود.
متالگیر سفیر صلح که از طریق هوش مصنوعی باس کنترل میشود خود را با غرق کردن در آبهای دریاچه غربانی کرده و با از بین بردن سیگنالهای جعلی از یک جنگ هستهای جلوگیری میکند.
ماموریت به پایان میرسد. بیگباس به کمک کاز میلر و به همراه دکتر هیوئی و استرینجلاو به پایگاه مادر بازمیگردند و کار را بر روی ساخت یک متالگیر برای پایگاهشان به اسم متالگیر زیک شروع میکنند.
پاز متالگیر زیک را دزدیده و کنترل آن را به دست میگیرد و ادعا میکند که میخواهد آن را به رئیسش سایفر بازگرداند. پاز از اینکه دو سال پیش بیگباس از فرمانده سابقش زیرو جدا شده بود او را متهم به این میکند که مسیر اشتباه را انتخاب کرده است.
پاز از بیگباس میخواهد تا به آنها ملحق شود، اما بیگباس پیشنهادش را رد میکند. پاز قصد دارد با متالگیر زیک ایالات متحده را مورد حمله اتمی قرار دهد تا بیگباس و ارتش بدون مرز را مسئول آن تلقی کند. جنگی میان او و بیگباس در میگیرد و نهایتا بیگباس زیک را نابود میکند. پاز نیز در اثر انفجار در آبهای دریا پرتاب میشود و تصور میرود که جانش را از دست داده باشد.
از آنجایی که دیگر نیازی به تحقیقات هوش مصنوعی دکتر استرینجلاو دیده نمیشود، او ارتش بدون مرز را ترک میکند.
کاز میلر برای بیگباس افشا میکند که سایفر همان زیرو است.
بیگباس به افرادش میگوید که آنها برای هرکسی صرف نظر از ملیت یا ایدئولوژی که دارند خدمت میکنند. و اینکه آنها به زودی ملتی را برای خود تاسیس خواهند کرد که بهشت بیرونی (Outer Heaven) نام میگیرد.
مشخص میشود که تمامی این وقایع توسط سایفر برنامهریزی شده بود که میدانست تنها شخصی مانند بیگباس است که میتواند پایگاه مادر را به چنین ارتش بزرگی تبدیل کند. هدف آنها این بود که در نهایت پایگاه مادر را تحت کنترل خود درآورند، به همین دلیل بود که پاز سعی داشت تا بیگباس را قانع کند که به سایفر بپیوندد.
اسکالفیس رهبر XOF با کدتاکر دیدار میکند. کدتاکر نیازمند تامین بودجه برای تحقیقاتش در مورد میکروبها بود. اسکالفیس بدون اجازه زیرو بودجه تحقیقات کدتاکر را تامین کرده، اما او را وادار میکند که راجعبه قدرت بالقوه میکروبها در تحقیقات هستهای نیز مطالعه کند. این تحقیقات منجر به خلق میکروبهای متفاوتی (همچنین با نام آرکیا) میشود که داراییهای ارتقایافته سودمندی برای اهداف نظامی محسوب میشد.
۱۹۷۵
آژانس بین المللی انرژی اتمی نامهای را به ارتش بدون مرز میفرستد و از آنها درخواست میکند تا اجازه بازرسی از پایگاه مادر را بدهند. بیگباس و کاز اعتقاد دارند که این بازرسی در واقع حقهای از طرف سایفر است تا کلاهک هستهای متالگیر زیک را شناسایی کنند.
بیگباس و میلر متوجه میشود که پاز از انفجار یک سال پیش جان سالم به در برده است و برای بدست آوردن اطلاعات از ماهیت واقعی سایفر نقشه میکشند تا او را بدزدند. آنها در سفری چیکو را میفرستند تا خواهرش را پیدا کند، اما در میان راه دزدکی به سراغ پاز میرود تا او را نجات دهد. چیکو نیز به زودی دستگیر شده و به همراه پاز در پایگاه اومگا (Camp Omega) اسیر میشود.
چیکو تحت شکنجه وحشتناک اسکالفیس قرار میگیرد. چیکو در نهایت در زیر شکنجه تسلیم شده و تمام اطلاعاتی را که از ارتش بدون مرز دارد در اختیار اسکالفیس قرار میدهد و حضور متالگیر زیک را در پایگاه مادر تایید میکند. اسکالفیس، چیکور را مجبور میکند تا سیگنال کمک اضطراری را به پایگاه مادر ارسال کند.
اسکالفیس آشکار میکند که پاز تنها مامور مخفی سایفر بوده که زیرو را رو در رو ملاقات کرده، بنابراین برای پیدا کردن محل زیرو او را شکنجه میکند. هدف او این است که خود را از چنگ سایفر رها سازد. اسکالفیس که احتمال میدهد نیروهای ارتش بدون مرز برای نجات جان پاز اقدام خواهند کرد، دو عدد بمب را در بدن او جاسازی میکند.
بیگباس و میلر متوجه میشوند که سیگنال درخواست کمک چیکو ممکن است یک تله باشد، با این وجود تصمیم میگیرند که ماموریت نجات را آغاز کنند.
بیگباس به پایگاه اومگا نفوذ کرده و چیکو را در حالتی وحشتزده پیدا میکند. بیگباس برای اینکه چیکو توجه نگهبانان را جلب نکند او را بیهوش میکند و با هلیکوپتر تماس میگیرد تا او را به پایگاه مادر بازگرداند.
بیگباس ماموریتش را ادامه میدهد و سرانجام پاز را پیدا میکند و او را به داخل هلیکوپتر میآورد. در راه بازگشت به پایگاه مادر در هلیکوپتر بیگباس متوجه میشود که در بدن پاز بمب کار گذاشته شده است. به کمک پزشکی که داخل هلیکوپتر بود بمب را از بدن پاز خارج میکنند.
زمانی که آنها به پایگاه مادر نزدیک میشوند، متوجه میشوند که پایگاه تحت حمله نیروهای یگان XOF است. پایگاه مادر به طور کلی تخریب میشود و اینگونه به نظر میرسید که بیگباس، میلر و پزشک تنها بازماندگان ارتش بدون مرز هستند.
پاز در هلیکوپتر بههوش میآید و میگوید که بمب دیگری در بدنش وجود دارد. او از هلیکوپتر خود را به بیرون پرتاب کرده و منفجر میشود. در نتیجه انفجار، هلیکوپتر ارتش بدون مرز کنترلش را از دست داده و با یکی از هلیکوپترهای XOF برخورد میکند که در تعقیبشان بود. به همین دلیل بیگباس به کما میرود.
همه فکر میکنند که بازماندهای وجود ندارد. زیرو با ایوا تماس گرفته و از او میخواهد تا بیگباس، میلر و آن پزشک را به بیمارستانی در قبرس منتقل کند.
بنظر میرسد که هیوئی اِمریک به XOF اجازه داده بود تا حمله به پایگاه مادر را برنامهریزی کنند. هیوئی توسط اسکالفیس دزدیده شده و مجبور میشود به نیروهای XOF بپیوندد و بر روی یک متالگیر جدید برای آنها کار کند.
در عین حال، دکتر استرینجلاو برای ساخت شبکه هوش مصنوعی که زیرو قصد ساخت آن را دارد، تحت حمایت زیرو هوش مصنوعی متالگیر سفیر صلح را بازیابی کرده و مشغول کار بر روی آن میشود.
اسکالفیس که پاز را مجبور کرده بود تا مکان زیرو را لو دهد، بستهای را که حاوی یک سنجاق از باس بود را برای زیرو ارسال میکند، اما سنجاق آلوده به انگل بود. زیرو به طور تصادفی سنجاق را در دستش فرو میکند و آلوده میشود. این انتقام اسکالفیس از زیرو است که همیشه مجبور بود گوش به فرمانش باشد.
از این لحظه به بعد آسلات از بیگباس و پزشک مراقبت میکند که هر دو بعد از آن سانحه به کما رفته بودند.
۱۹۷۶
لیکوئید اسنیک توسط سایفر رها شده و به انگلیس فرستاده میشود.
اثری از زیرو دیده نمیشود.
۱۹۷۹
طی جنگ داخلی رودزیا، فرانک یگر یک زوج جوان را میکشد. بعد از اینکه متوجه میشود آنها یک دختر داشتهاند، احساس ندامت شدیدی کرده و از آن دختر مانند خواهرش مراقبت میکند و اسم او را نئومی هانتر (Naomi Hunter) میگذارد. آن دختر هرگز نمیداند که فرانک پدر و مادرش را کشته است.
شوروی به خاک افغانستان تجاوز میکند. میلر تحت حمایت ایالات متحده نیروهای افغان را آموزش میدهد. بعد از حادثه تخریب پایگاه مادر میلر یک دست و یک پایش را از دست داده بود.
طی جنگ بین دو جناح، سربازان شوروی به قدرت بیرحمانه دختری به نام کوایت اذعان دارند، قاتلی که بعدها به استخدام یگان XOF در میآید.
هیوئی امریک که اکنون در خدمت یگان XOF و اسکالفیس است با دکتر استرینجلاو ازدواج میکند. آنها صاحب پسری میشوند و اسم آن را هال میگذارند. هیوئی برای انجام آزمایشات هوش مصنوعی متالگیر ساحلنتروپس از پسرش هال به عنوان یک موش آزمایشگاهی استفاده میکند. این موضوع باعث ایجاد اختلاف بین هیوئی و همسرش استرینجلاو میشود. استرینجلاو در نهایت در محفظه هوش مصنوعی به دام افتاده و در اثر خفگی در آن جان میدهد.
ترتیج ربنک، پسر بچهای با قدرت ذهنی خارقالعاده که در اوایل دهه ۷۰ به دنیا آمده بود توسط نیروهای شوروی دستگیر شده و به آزمایشگاهی فرستاده میشود که در آن بر روی تواناییهای ماوراءالطبیعه افراد تحقیق میکنند. آنها به طور همزمان در همان آزمایشگاه بر روی بدن سرهنگ ولگین که در اغما به سر میبرد درحال تحقیق هستند. آرزوی انتقام از بیگباس او را زنده نگه داشته بود. حضور رِبنک او را به طور کامل از اغما بیدا کرده و به مردی آتشین تبدیل میکند.
۱۹۸۴
بیگباس از کما بیدار میشود. او اکنون یک دست مصنوعی دارد و قطعهای فلزی در سرش فرو رفته است.
یگان XOF متوجه میشود که بیگباس در بیمارستانی در قبرس نگهداری میشود. هدف آنها کشتن بیگباس و از بین بردن تمامی ردهای به جا مانده از خودشان است. آنها کوایت را به بیمارستان میفرستند تا بیگباس را به قتل برساند.
درحالی که کوایت سعی دارد بیگباس را خفه کند، یکی دیگر از بیماران در اتاق به اسم اسماعیل با کوایت درگیر شده و در نهایت او را به آتش میکشد. کوایت درحالی که داشت در شعلههای آتش میسوخت از پنجره اتاق به بیرون پرتاب میشود.
بیگباس به کمک اسماعیل سعی دارد از بیمارستان فرار کند. ورود غیرمنتظره ترتیج ربنک و مرد آتشین (ولگین) که خواستار مرگ بیگباس بود ماموریت XOF را خراب میکند.
ماموریت XOF شکست میخورد، اما آنها موفق میشوند رد به جا مانده از خودشان را از بین ببرند. بیگباس که از این پس با نام ونوم اسنیک شناخته میشود به کمک آسلات موفق به فرار از بیمارستان میشود. آسلات او را به افغانستان میفرستد. ماموریت ونوم اسنیک احیای پایگاه مادر و رهبری ارتش جدیدشان به نام سگهای الماسی (Diamond Dogs) است.
کوایت تحت انگل درمانی قرار گرفته که همین باعث میشود تا او زنده بماند و این توانایی را برایش ایجاد میکند تا بتواند از طریق پوستش نفس بکشد.
ونوم اسنیک در افغانستان کاز را که در یکی از پاسگاههای تحت کنترل شوروی اسیر شده بود پیدا کرده و او را نجات میدهد.
ونوم اسنیک به ماموریتی فرستاده میشود تا کوایت را پیدا کند. بعد از شکست دادنش، او را به پایگاه مادر میآورد و در آنجا به عنوان زندانی از او نگهداری میکنند.
ونوم اسنیک طی ماموریتی در افغانستان هیوئی امریک را پیدا کرده و او را نجات میدهد، اما توسط متالگیر ساحلنتروپس که ترتیج ربنک هدایت آن را بر عهده داشت مورد حمله قرار میگیرند. ونوم اسنیک نهایتا موفق میشود قسمتی از متالگیر را تخریب کرده و به پایگاه مادر عقبنشینی کند.
در عین حال کوایت با قدرتهای ویژهاش به تدریج در ماموریتهای مختلفی به کمک ونوم اسنیک میآید و اینگونه به نظر میرسد که هر دو پیوندی با یکدیگر ایجاد کردهاند.
ونوم اسنیک در تلاش برای پیدا کردن رهبر گروهی از کودکان سرباز، از تاسیساتی سر در میآورد که در آنجا بصورت مخفیانه بر روی انسانها آزمایشاتی انجام میگیرد. بعد از یک رویارویی کوتاه با اسکالفیس، ونوم اسنیک توسط ترتیج ربنک و مرد آتشین مورد تهاجم قرار میگیرد، اما سرانجام موفق به فرار میشود.
ونوم اسنیک رهبر آن گروه کودکان سرباز یعنی لکوئید اسنیک (که اکنون با نام ایلای شناخته میشود) را پیدا میکند. ایلای به پایگاه مادر آورده میشود. ایلای به شدت از دست پدرش عصبانی است و سعی میکند او را بشکد، اما ناکام میماند.
ونوم اسنیک و آسلات آزمایشات دیاِناِی را ترتیب میدهند تا ببیند که آیا ایلای فرزند ونوم است یا نه. جواب آزمایشات منفی است.
یک بیماری وحشتناک همهگیر در سراسر پایگاه مادر پخش شده و باعث میشود بسیاری از اعضای پایگاه بمیرند. برای درمان بیماری ونوم اسنیک طی ماموریتی میرود تا کدتاکر را پیدا کند، شخصی که توسط اسکالفیس مجبور شده بود تا انگل تارهای صوتی را خلق کند. اینطور گفته میشود که انگل تنها میزبانهای بالغی را آلوده میکند که به زبان خاصی صحبت میکنند.
ونوم اسنیک سرانجام کدتاکر را پیدا کرده و او را نجات میدهد. کدتاکر برای درمان بیماری همهگیر، باکتری ولباکیا را به ونوم اسنیک میدهد. کدتاکر معتقد است که اسکالفیس برای انجام یک پاکسازی قومی قصد دارد با استفاده از انگل تارهای صوتی تمامی زبانهای جهان مخصوصا زبان انگلیسی را از بین ببرد و از این طریق انتقامش را از زیرو بگیرد.
اسکالفیس آشکار میکند که نقشهاش عملی کردن دیدگاه و خواسته نهایی باس است و اینکه برای رسیدن به این هدف میخواهد جهان را ساکت کند. او در واقع میخواهد با استفاده از انگل تارهای صوتی هرکسی که درجهان انگلیسی صحبت میکند را آلوده کند.
ایلای اجازه میدهد که ترتیج ربنک کنترل ذهنش را را در دست بگیرد تا از این طریق انتقامش را از ونوم اسنیک عملی کند. ایلای موفق میشود کنترل متالگیر ساحلنتروپس را در دست بگیرد و خسارت زیادی به نیروهای اسکالفیس و همینطور ونوم اسنیک بزند. ونوم اسنیک در نهایت موفق میشود که متالگیر را از کار بیاندازد.
ونوم اسنیک و میلر، اسکالفیس را درحالی که در زیر آوار گیر کرده پیدا میکنند. در اینجا آنها با شلیک کردن به یک دست و یک پای اسکالفیس و قطع کردن آن انتقام کاری که او ۹ سال پیش بر سر ارتش بدون مرز آورده بود را میگیرند. هیوئی نیز در آخر به سر او شلیک میکند.
ونوم اسنیک ویالهایی که اسکالفیس با خود به همراه داشت را پیدا کرده و آنها را نابود میکند. نژاد انگلیسی انگل تارهای صوتی نیز در این ویالها وجود داشت. هیچ کسی متوجه نمیشود که ترتیج ربنک یکی از آنها را قبل از نابود شدن برداشته است.
ونوم اسنیک، میلر و هیوئی به پایگاه مادر بازمیگردند و متالگیر ساحلنتروپس را با خودشان به پایگاه میبرند. ترتیج ربنک بطور مخفیانه آخرین ویال حاوی نژاد انگلیسی انگل تارهای صوتی را به ایلای میدهد.
عفونت دیگری در بخش قرنطینه پایگاه مادر پخش میشود. بعدها مشخص میشود که هیوئی بطور تصادفی زمانی که از پرتوهای بتا بر روی ولباکیا استفاده کرده موجب سرایت آن شده است. برای جلوگیری از سرایت جهانی بیماری، ونوم اسنیک مجبور میشود تمامی سربازان سگهای الماسی را در بخش قرنطینه بکشد.
معلوم میشود که هیوئی با دارپا (که به سایفر متصل است) ارتباط داشته و درخواست کرده که در ازای نجاتش نمونههایی از انگل را در اختیارشان قرار میدهد. هیوئی امریک تبعید و از پایگاه مادر اخراج میشود.
کوایت توسط نیروهای شوروی دستگیر میشود. ونوم اسنیک او را دنبال کرده و در نهایت نجاتش میدهد. بعد از ایجاد یک طوفان شن کوایت مجددا ناپدید میشود و یک نوار کاست از خودش به جا میگذارد. در این نوار او فاش میکند که هرگز نمیتوانسته صحبت کند؛ چراکه حامل انگل انگلیسی تارهای صوتی بوده و اینکه هرگز قصد نداشته از آن علیه ونوم و یا سگهای الماسی استفاده کند.
ونوم اسنیک نوار کاستی را دریافت میکند که در آن هویت و هدف واقعیاش مشخص میشود. ونوم اسنیک بهترین سربازی بوده که ارتش بدون مرز داشته است. او همان پزشکی بوده که همراه با بیگباس به کما رفت. تحت دستورات زیرو، دکترها توسط جراحی پلاستیک چهره او را شبیه به بیگباس کردند، تا از این طریق بیگباس از دید دشمنهایش مخفی بماند و به ساخت مجموعهای مشغول شود که بعدها به بهشت بیرونی بدل میشود. بیگباس واقعی در واقع همان اسماعیل بود که در بیمارستان به ونوم اسنیک کمک کرد تا از آنجا فرار کند.
بیگباس از آسلات میخواهد که مراقب ونوم اسنیک باشد و نقشش را در این نقشه استادانه بازی کند. ونوم اسنیک با استفاده از هیپنوتیزم درمانی مجبور میشود تا باور کند بیگباس واقعی است و تواناییهای شگفتانگیزش باعث میشد که همه اطرافیانش همین فکر را بکنند. از این لحظه به بعد ونوم اسنیک به عنوان شبح بیگباس به زندگیاش ادامه میدهد. بیگباس واقعی نیز در همین حوالی همچنان مشغول ساخت بهشت بیرونی است.
ایلای به همراه کودکان سربازی که سگهای الماسی تابحال نجات داده بود از پایگاه مادر فرار میکنند. او به کمک ترتیج متالگیر ساحلنتروپس را میدزدد و در یک جزیره در افریقا مستقر میشود. جزیره اکنون بطور کامل به انگل آلوده است، اما کودکان تا زمانی که بالغ نشدهاند خطری تهدیدشان نمیکند.
ونوم اسنیک به داخل جزیره نفوذ میکند. سربازان سایفر نیز به آنجا فرستاده شدهاند تا متالگیر را پس بگیرند. ایلای متالگیر را فعال کرده و به نیروهای سایفر و ونوم اسنیک حمله میکند. ونوم اسنیک بار دیگر آن را نابود میکند.
سربازان سگهای الماسی با هلیکوپتر از راه میرسند تا ونوم اسنیک را از جزیره خارج کنند؛ چراکه تمام جزیره با انگل آلوده شده بود. همینطور مشخص میشود که ایلای توسط انگل آلوده شده است.
ترتیج بار دیگر ظاهر میشود و با قدرتهای ماورایی که دارد انگل را از بدن ایلای خارج میکند. آنها با یکدیگر از جزیره فرار میکنند و نیروهای سگهای الماسی برای جلوگیری از شیوعی دیگر جزیره را با بمبهای ناپالم بمباران میکند.
۱۹۹۰
سالد اسنیک توسط ایالات متحده به جنگ خلیج فرستاده میشود.
۱۹۹۱
بیگباس مجددا رهبر فاکسهاوند میشود، اما دولت ایالات متحده راجعبه این موضوع چیزی نمیداند. همچنین مقامات ایالات متحده این واقعیت را نمیدانند که بیگباس رئیس بهشت بیرونی است.
بهشت بیرونی مدل جدیدی از متالگیر را به نام تیایکس-۵۵ توسعه میدهد تا راهی برای مبارزه با زیرو و میهنپرستان داشته باشد.
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی.
سرگی گرلگوویچ (Sergei Gurlukovich) یکی از سرهنگهای گرو، که دوست آسلات است طی جنگ سرد یک ارتش نظامی را به نام مزدوران گرلگوویج (Gurlukovich Mercenaries) با هدف بازگرداندن روسیه به دوران اوجش تشکیل میدهد. او برای روسیه به گونهای مثل بیگباس برای ایالات متحده میماند.
۱۹۹۵
ایالات متحده متوجه میشود که بهشت بیرونی درحال ساخت متالگیر است، بنابراین به فاکسهاوند دستور میدهد تا آن را نابود کنند. گرچه بیگباس بطور همزمان فاکسهاوند و بهشت بیرونی را اداره میکند.
بیگباس به عنوان رهبر فاکسهاوند، فرانک یگر را به پایگاه بهشت بیرونی میفرستد تا اوضاع را بررسی کند.
فرانک یگر که با اسمرمز گری فاکس فعالیت دارد در ماموریتش شکست خورده و توسط نیروهای بهشت بیرونی دستگیر میشود.
بیگباس بعد از این جریان سالد اسنیک که یکی از بهترین ماموران ایالات متحده محسوب میشد را طی ماموریتی به بهشت بیرونی میفرستد تا گری فاکس را نجات دهد.
سالد اسنیک با موفقیت گری فاکس را نجات داده و در ادامه ماموریتش متالگیر بهشت بیرونی را نابود میکند.
بیگباس اکنون فاش میکند که رهبر بهشت بیرونی است و سعی دارد تا سالد اسنیک را متوقف کند. او برای اسنیک آشکار میکند که به این دلیل مجددا کنترل فاکسهاوند را به دست گرفته تا با دادن اطلاعات غلط ماموریت سالد اسنیک را به تاخیر بیاندازد و ساخت متالگیر را به اتمام برساند.
سالد اسنیک متالگیر و تمام پایگاه را نابود میکند. بیگباس که در واقع همان ونوم اسنیک بود به دستان سالد اسنیک کشته میشود. بیگباس واقعی با افرادش به خاورمیانه فرار میکند.
روی کمپبل به عنوان رهبر فاکسهاوند جایگزین بیگباس میشود.
۱۹۹۷
بیگباس به استقلال سرزمین زنگبار (Zanzibar Land) از روسیه کمک میکند.
۱۹۹۹
دنیا با بحران کمبود نفت مواجه میشود. برای حل این مشکل دانشمندی به نام دکتر کیو مارو نوعی نفت مصنوعی را به اسم اویلیکس (OILIX) میسازد.
دکتر کیو مارو توسط افراد سرزمین زنگبار دزدیده میشود. سرزمین زنگبار قصد دارد با به دست گرفتن نفت مصنوعی کل جهان را به تسلط خود درآورد. برای جلوگیری از فرار و یا نجات پیدا کردن دکتر مارو، سرزمین زنگبار در قلمرواش از تعداد زیادی متالگیر استفاده میکند.
روی کمپبل که اکنون رئیس فاکسهاوند است، طی ماموریتی سالد اسنیک را میفرستد تا دکتر مارو را از چنگال سرزمین زنگبار نجات دهد.
سالد اسنیک پی میبرد که بیگباس در حوادث سال ۱۹۹۵ جان سالم به در برده و اینکه دکتر کیو مارو مرده است. از طرف دیگر او موفق میشود تا فرمول نفت مصنوعی را پیدا کند.
سالد اسنیک توسط گری فاکس و متالگیری که تحت هدایتش بود مورد حمله قرار میگیرد. سالد اسنیک متالگیر را تخریب و در یک منطقه مینگذاری شده با گری فاکس تن به تن مبارزه میکند.
سالد اسنیک طی مبارزهای سخت گری فاکس را میکشد. بعد از آن توسط بیگباس مورد حمله قرار میگیرد. سالد اسنیک برای بار دیگر بیگباس را شکست میدهد.
بیگباس درست قبل از مرگش برای سالد اسنیک فاش میکند که پدر اوست.
میهنپرستان بدن سوخته و نیمهجان بیگباس را بازیابی میکنند. زیرو توسط تکنولوژی نانوماشینها او را وارد یک کمای مصنوعی میکند. هدف زیرو این است تا با استفاده از ژنهای بیگباس توانایی و قابلیت سربازان را ارتقا دهد.
آسلات با این کار زیرو موافق نیست و شروع به دسیسهچینی علیه او و میهنپرستان میکند.
۲۰۰۰
روی کمپبل یگان فاکسهاوند را ترک میکند.
لیکوئید اسنیک به یگان فاکسهاوند ملحق میشود و به زودی رهبری آن را به دست میگیرد.
۲۰۰۱
زیرو که مسن شده کم کم اعتمادش را نسبت به افراد از دست میدهد و دیگر نمیخواهد کسی کنترل میهنپرستان را در دست داشته باشد.
زیرو دستور ساخت یک هوش مصنوعی بسیار پیشرفته به اسم سیستم را میدهد تا میهنپرستان را هدایت کند. این سیستم شامل ۴ هسته مختلف هوش مصنوعی است همگی توسط هسته پنجم یعنی هسته برتر آن کنترل میشود.
سالدس اسنیک وقایع جزیره شادو موزس را برنامهریزی میکند.
۲۰۰۳
دکتر نئومی ویروسی را به اسم فاکسدای (FOXDIE) میسازد که قادر است افراد خاصی را مطابق با دیاِنای و نانوماشینهای موجود در بدنش به قتل برساند. هدف اصلی او از ساخت این ویروس کشتن سالد اسنیک است که برادش گری فاکس را چندین سال پیش کشته بود.
۲۰۰۵
فاکسهاوند که اکنون توسط لیکوئید اسنیک رهبری میشود در جزیره شادو موزس واقع در آلاسکا دست به یک شورش مسلحانه میزند. آنها متالگیر رِکس را در اختیار دارند و تهدید کردهاند که اگر طی ۲۴ ساعت جسد بیگباس و یک میلیون دلار به آنها تحویل داده نشود به ایالات متحده حمله اتمی خواهند کرد.
روی کمپبل که از سال ۲۰۰۰ از فاکسهاوند جدا شده بود، بازگشته و بار دیگر سالد اسنیک را به ماموریتی میفرستد تا دو گروگان را پیدا کند. این دو گروگان رئیس دارپا و رئیس شرکت آرمزتِک هستند که توسط نیروهای لیکوئید اسنیک ربوده شده بودند. آنها میتوانستند مشخص کنند که آیا واقعا لیکوئید قادر به یک حمله اتمی است یا نه.
سالد اسنیک طی ماموریتش که به جزیره شادو موزس فرستاده شده بود رئیس دارپا را پیدا میکند، اما کمی بعد او بر اثر حمله قلبی میمیرد.
سالد اسنیک با ادامه ماموریتش رئیس دارپا که توسط آسلات گروگان گرفته شده بود را نیز پیدا میکند. آسلات اکنون در جناح لیکوئید است. آسلات با سالد اسنیک مواجه شده و او را به یک دوئل دعوت میکند. در پایان مبارزه، یک نینجا سایبورگ ظاهر شده و دست آسلات را قطع میکند.
سالد اسنیک در اوایل ماموریتش مِرل سیلوربرگ (دختر روی کمپبل) را که در جزیره شادو موزس گروگان گرفته شده بود را نجات میدهد. او همینطور دانشمندی به نام هال اِمریک (پسر هیوئی امریک که در سال ۱۹۷۴ به بیگباس کمک کرد تا متالگیر زیک را بسازد) را نجات میدهد.
هال امریک که با نام اتکان(Otacon) نیز شناخته میشد در حال توسعه متالگیر رِکس بود بدون اینکه بداند ساختهاش قرار است موشک هستهای شلیک کند. هال امریک بعد از اینکه متوجه قضیه میشود تصمیم میگیرد به جناح سالد اسنیک بپیوندد.
سالد اسنیک با همان نینجا سایبورگ مواجه شده و بعد از مبارزهای نفسگیر متوجه میشود که او گری فاکس (فرانک یگر) است.
سالد اسنیک متوجه قسمت جدیدی از نقشه لیکوئید میشود: او با پیوستن به نیروهای مزدور گرلگوویچ و با هدف محقق کردن رویای بیگباس که همان خلق دنیایی با سربازان آزاد بود، قصد دارد جزیره شادو موزس را به بهشت بیرونی جدید بدل کند.
سالد اسنیک سرانجام متالگیر رکس را درحالی که لکوئید هدایت آن را در دست دارد پیدا میکند. گری فاکس بار دیگر وارد صحنه شده و برای کمک به سالد اسنیک قسمتی از متالگیر را تخریب میکند. گری فاکس توسط متالگیر کشته میشود.
سالد اسنیک متالگیر را نابود کرده و یک مبارزه تن به تن را با لیکوئید آغاز میکند. لیکوئید سعی دارد تا فرار کند، اما هنگام واژگون شدن جیپی که سوار بر آن بود دچار حمله قبلی شده و میمیرد.
سالد اسنیک طی صحبتی با دکتر نئومی هانتر متوجه میشود که در ابتدای ماموریتش به ویروس فاکسدای آلوده شده است. نئومی نمیدانست که گری فاکس هنوز زنده است به همین دلیل سالد اسنیک را در ابتدای ماموریتش به ویروس آلوده کرده بود. به سالد اسنیک گفته میشود که ممکن است تا چند سال بیشتر زنده نماند.
بعد از وقایع شادو موزس، آسلات که تنها بازمانده یگان فاکس بود در تماسی تلفنی اتفاقات رخ داده در جزیره را به رئیس جمهور ایالات متحده گزارش میدهد. طی این تماس مشخص میشود که او در نقش یک مامور دو جانبه عمل کرده تا بتواند اطلاعات متالگیر رکس را بدست بیارود.
در پایان تماس تلفی آسلات هویت واقعی رئیس جمهور مشخص میشود. او سومین کلون بیگباس یعنی سالدس اسنیک است. سالدس اسنیک در سال ۲۰۰۱ توسط میهنپرستان به عنوان رئیس جمهور ایالات متحده منصوب میشود، بدون اینکه کسی از هویت واقعی خبر داشته باشد.
۲۰۰۶
ناستاشا رماننکو (Nastasha Romanenko) شخصی که سالد اسنیک را در طول ماموریتش در شادو موزس راهنمایی کرده بود کتابی را با نام «تاریکی شادو موزس: حقایق غیررسمی» منتشر میکند. او با این کتاب از اسرار و اتفاقاتی که در جزیره شادو موزس افتاده بود و همینطور دست داشتن سالدس اسنیک در این وقایع پرده بر میدارد.
سالدس اسنیک مجبور میشود از سمت ریاست جمهوری کنارهگیری کرده و به همراه آسلات خود را مخفی میکند.
آسلات دست راست لیکوئید اسنیک را به بدن خودش پیوند میزند. بعد از عمل پیوند بنظر میرسد که روح لیکوئید سعی دارد بدن آسلات را تسخیر کند.
سالد اسنیک به همراه اتکان سازمان «بشردوستی» را تاسیس میکند، سازمانی غیردولتی که هدفش جلوگیری از ساخت متالگیرهای جدید است.
۲۰۰۷
سالد اسنیک و اتکان متوجه میشوند که متالگیر جدیدی به اسم متالگیر رِی از طریق یک کشتی نفتکش درحال انتقال از ایالات متحده است. این اطلاعات توسط اِما امریک (Emma Emmerich) خواهر ناتنی اتکان به دست آمده بود.
ماموریت سالد اسنیک این بود که به داخل کشتی نفتکش نفوذ کند و از متالگیر جدید عکس بگیرد تا وجودش را به جهانیان ثابت کنند.
به محض اینکه سالد اسنیک به داخل کشتی نفوذ میکند، کشتی توسط نیروهای نظامی روسی تحت کنترل قرار میگیرد. این گروه نظامی همان نیروهای مزدور سرگی گرلگوییچ است که آن را در سال ۱۹۹۱ تاسیس کرده بود.
سالد اسنیک با ادامه ماموریتش در کشتی با اُلگا گرلگوویچ (Olga Gurlukovich) که در واقع دختر سرگی گرلگوییچ بود مواجه شده و با او مبارزه میکند. اُلگا با وجود باردار بودنش تصمیم گرفته بود در کشتی بماند.
بعد از شکست الگا، یک پهپاد در آسمان آنجا ظاهر شده و از سالد اسنیک که اکنون از دید مقامات ایالات متحده به عنوان یک متهم شناخته میشد عکس میگیرد.
سالد اسنیک به اعماق کشتی نفوذ کرده و از متالگیر رِی عکس میگیرد. این درحالی بود که اِسکوت دلف(Scott Dolph) فرمانده تفنگداران دریایی ایالات متحده داخل کشتی درحال سخنرانی برای سربازانش بود.
در پاسخ ریولور آسلات با حضورش در آنجا همه را شگفتزده میکند و آشکار میکند که قصد دارد متالگیر ری را با خودش ببرد.
سرگی گرلگوویچ نیز در صحنه حاضر شده و اسکوت دلف را گروگان میگیرد.
سرگی گرلگوویچ توضیح میدهد که هدف آنها این است که متالگیر ری را ببرند و آن را به روسیه بفروشند تا روسیه مانند سابق به دوران اوجش بازگردد.
آسلات بار دیگر همه را شگفتزده کرده و مشخص میکند نقشهاش آن چیزی که سرگی گرلگوویچ بیان کرده نیست. گرلگوویچ تصور میکند که آسلات هنوز با سالدس اسنیک همکاری میکند. آسلات فاش میکند که او برای مهینپرستان خدمت میکند.
سرگی گرلگوویچ بخاطر خیانت آسلات عصبانی شده و سعی دارد به او شلیک کند، اما آسلات بسیار سریعتر عمل کرده و با سلاحش به او شلیک میکند. آسلات در ادامه سرگی گرلگوویچ، سربازانش و اسکوت دلف را میکشد. سپس مواد منفجرهای که قبلا در کشتی جاگذاری کرده بود را فعال کرده و با متالگیر ری از آنجا فرار میکند.
سالد اسنیک متهم به دزدیدن متالگیر ری شده، بنابراین مجبور میشود خود را پنهان کند. رسانهها که توسط مهینپرستان کنترل میشدند، گزارش میدهند که سالد اسنیک تصاحب تروریستی کشتی نفتکش را رهبری کرده و اینکه نیروی دریایی به علت ترس از یک فاجعه زیست محیطی تفنگداران دریایی را برای خنثی کردن تهدید به آنجا اعزام کرده است.
رسانهها همچنین اعلام کردند که سالد اسنیک با غرق کردن کشتی باعث کشته شدن همه و همینطور خودش در این حادثه شده است. عملیات پاکسازی و تصفیه بزرگی باید صورت میگرفت، این فرصت عالی را در اختیار مهینپرستان قرار میداد تا بر روی ساخت تاسیسات آلودگیزدایی بیگشِل (Big Shell) سرپوش بگذارند.
الگا گرلگوویچ رهبری ارتش پدرش را بر عهده میگیرد. او دختری به دنیا آورده و نام آن را سانی (Sunny) میگذارد. دخترش توسط مهینپرستان به عنوان گروگان گرفته میشود تا از این طریق الگا را مجبور کنند که به آنها خدمت کند.
۲۰۰۹
مشخص میشود گروهی تروریستی که خودشان را فرزندان آزادی (Sons of Liberty) مینامند، افرادی را در تاسیسات بیگشل گروگان گرفتهاند. ادعا میشود که رهبر این گروه سالد اسنیک است. در میان گروگانها جیمز جانسون چهل و چهارمین رئیس جمهور آمریکا نیز حضور داشت. فرزندان آزادی درخواست ۳۰ میلیون دلار پول دارند و اعلام کردهاند اگر خواسته شان برآورده نشود کل تاسیسات بیگشل را تخریب میکنند و از این طریق باعث ایجاد یک فاجعه زیست محیطی بزرگ میشوند.
یگان فاکسهاوند مامورش «رایدن» را میفرستد تا گروگانها را نجات دهد. شخصی که ادعا میکند اسمش ایروکوا پلسکین (Iroquois Pliskin) است رایدن را در ماموریتش کمک میکند.
بعد از رویارویی با رهبر فرزندان آزادی، مشخص میشود که رهبر آنها سالدس اسنیک است، اما او خودش ادعا میکند که سالد اسنیک است تا از این طریق بار دیگر به اعتبار سالد اسنیک خدشه وارد کند. پلسکین آشکار میکند که سالد اسنیک است. رایدن طی ماموریتش متوجه میشود که تاسیسات بیگشل چیزی نیست جزء یک متالگیر بزرگ به اسم آرسنالگیر. آرسنالگیر همچنین هوش مصنوعی میهنپرستان را در خود جای داده است.
رایدن و سالد اسنیک، به کمک اتکان و خواهر ناتنیاش اِما امریک موفق میشوند ویروسی را در هوش مصنوعی مهینپرستان نصب کنند.
اِما امریک توسط وَمپ (Vamp) یکی از اعضای فرزندان آزادی کشته میشود.
آسلات بار دیگر به صحنه بازمیگردد و برای رایدن فاش میکند که تمام ماموریت او یک شبیهسازی بزرگ از طرف مهینپرستان بوده است. هدف این ماموریت بازسازی حوادث جزیره شادو موزس و در نتیجهی آن خلق یک ابرسرباز مانند سالد اسنیک بوده است.
هوش مصنوعی میهنپرستان با رایدن تماس گرفته و از او میخواهد تا سالدس اسنیک را بکشد، در غیر این صورت آنها معشوقه رایدن یعنی رُزمِری (Rosemary) را خواهند کشت.
رایدن سرانجام وارد هستهی آرسنالگیر شده و در آنجا با تعدادی از متالگیرهای مدل ری مبارزه میکند. بعد از آن با سالدس اسنیک مواجه میشود. سالدس اسنیک فاش میکند که پدرخوانده رایدن است.
رایدن به پیروی از دستور میهنپرستان سالدس اسنیک را میکشد. او که توسط میهنپرستان بازیچه قرار گرفته بود، به خودش قول میدهد میهنپرستان را پیدا و نابود کند.
۲۰۱۱
مهینپرستان ساخت کشتی جنگی آرسنالگیر جدیدی را تکمیل میکند. این کشتی جنگی به زودی توسط آسلات ربوده میشود و به عنوان اشارهای به ارتش بیگباس اسم آن را به بهشت بیرونی تغییر میدهد. آسلات کشتی جنگی را در جزیره شادو موزس مخفی میکند و موفق میشود هوش مصنوعی که از آرسنالگیر اصلی به دست آورده بود را در آن جاسازی کند.
۲۰۱۲
رایدن طی ماموریتی سانی دختر الگا گرلگوویچ را از چنگ میهنپرستان نجات میدهد. بلافاصله پس از آن، سانی تحت حمایت اتکان به زندگیاش ادامه میدهد.
۲۰۱۴
آسلات اکنون به طور کامل تحت کنترل لیکوئید اسنیک است و لیکوئید آسلات نام دارد. سالد اسنیک که اکنون به سرعت درحال پیر شدن است اُلد اسنیک (اسنیکِ پیر) صدا زده میشود.
دنیا اکنون به طور کامل توسط شرکتهای نظامی خصوصی (PMCs) اداره میشود که از سربازان ارتقا یافته با نانومشینها تشکیل شدهاند. بزرگترین شرکت نظامی خصوصی در اختیار لیکوئید آسلات است.
سازمان ملل میخواهد که لیکوئید آسلات به قتل برسد، و به لطف صحبتهای قانعکننده روی کمپبل، سالد اسنیک بار دیگر تصمیم میگیرد با کمک اتکان به ماموریت برود. سانی دختر الگا گرلگوویچ نیز با آنها همراه است.
اولین تلاش سالد اسنیک برای کشتن آسلات با شکست مواجه میشود، اما متوجه میشود که دکتر نئومی توسط او گروگان گرفته شده است.
اسنیک در ادامه نئومی هانتر را نجات میدهد. نئومی هانتر توضیح میدهد که ویروس فاکسدای در بدن او درحال جهش است. نئومی همچنین هدف لیکوئید آسلات را برای او توضیح میدهد: آسلات میخواهد بدن بیگباس را بدست آورد و با استفاده از اطلاعات بیومتریک آن به هوش مصنوعی اصلی میهنپرستان دسترسی پیدا کند. این کار به او اجازه میدهد تا کنترل تمامی نانوماشینهای موجود در جهان و در نتیجه تمامی شرکتهای نظامی خصوصی را در دست بگیرد.
اسنیک در ادامه ماموریتش با تعدادی از رباتهای مختلف و ماشینآلات جنگی متحرک مبارزه میکند. یک نینجا سایبورگ نیز در اواسط ماموریتش به او کمک میکند که بعد مشخص میشود که او همان رایدن است.
لیکوئید اسنیک بدن بیگباس را بدست میآورد و تمامی شرکتهای نظامی خصوصی جهان و همینطور شرکت خودش را از کار میاندازد. اکنون نقشه او نابودی هوش مصنوعی میهنپرستان است و برای این کار باید به تنها سلاح هستهای که توسط میهنپرستان کنترل نمیشود دست پیدا کند یعنی: متالگیر رکس در شادو موزس.
سالد اسنیک به شادو موزس نفوذ کرده و قبل از فرا رسیدن لیکوئید آسلات موفق میشود تا کنترل متالگیر رکس را در دست بگیرد. آسلات سرانجام هدایت متالگیر رِی را در دست میگیرد. لیکوئید آسلات و سالد اسنیک توسط متالگیرهایی که در اختیار داشتند با یکدیگر مبارزه میکنند و هردو به شدت مجروح میشوند.
لیکوئید آسلات سوار بر کشتی بهشت بیرونی میشود. کمی بعد اسنیک نیز به همراه رایدن و واحد Rat Patrol به درون بهشت بیرونی نفوذ میکنند.
اسنیک بعد از عبور از سیستم دفاعی مایکروویو بهشت بیرونی موفق میشود با استفاده از ویروس فاکساِلایو (FOXALIVE) که توسط سانی و نئومی هانتر طراحی شده بود، شلیک ریلگان را متوقف کند. ویروس سیستم مهینپرستان را نابود میکند که در پی آن تمامی هوش مصنوعیها و نانوماشینهای جهان را از کار میاندازد. اکنون جهان از چنگ میهنپرستان رها شده است.
لیکوئید آسلات فاش میکند که هدفش تمام این مدت ویروس فاکساِلایو بوده، که از طریق آن به رویای بیگباس جامه عمل بپوشاند. لیکوئید آسلات و سالد اسنیک در یک دوئل نهایی وارد مبارزه میشوند و در نهایت لیکوئید آسلات میمیرد.
سالد اسنیک به دیدن قبر بیگباس میرود. او که با جهش ویروس فاکسدای در بدنش تنها یک سال تا پایان عمرش مانده بود و درحالی که اطرافیانش را با خطر مرگ مواجه میکرد، تصمیم به خودکشی میگیرد.
سالد اسنیک قبل از اینکه ماشه اسلحه را بکشد، در آنجا مردی را میبیند که دارد شخصی را بر روی یک ویلچر حمل میکند و به او نزدیک میشود. آن مرد بیگباس است که زیرو فلج شده را با خودش به آنجا آورده است.
بیگباس توضیح میدهد بدن منجمدی که لیکوئید آسلات از آن استفاده کرده در واقع بدن سالدس اسنیک بوده و به دلیل اینکه سالدس کلون بینقص بوده بدنش پاسخگو بوده است.
بیگباس توضیح میدهد که زیرو سرانجام اجازه داد تا هوش مصنوعی کنترل میهنپرستان را بر عهده بگیرد که باعث شد تا جهان به اقتصاد جنگ وابسته شود.
بیگباس میدانست که این بینش از چشمانداز باس برای دنیا به شدت فاصله دارد و سرانجام شیر اکسیژنی که زیرو را زنده نگه میداشت، میبندد. زیرو در همانجا بر روی ویلچر جان میدهد.
سالد اسنیک و بیگباس با یکدیگر آشتی میکنند و بعد از آن بیگباس در آغوش سالد اسنیک جان میسپارد.
۲۰۱۸
رایدن به یک سازمان امنیتی خصوصی به اسم تکرو (Maverick) میپیوندد. هدف این سازمان حفاظت از افراد ضعیف است و هرکسی که به کمک نظامی نیاز دارد.
در آفریقا، صدر اعظم یک کشور قصد دارد کشورش را که بعد از یک جنگ داخلی خسارات زیادی دیده بازسازی کند. یک روز، او توسط یک شرکت نظامی خصوصی به اسم Desperado مورد حمله واقع شده و گروگان گرفته میشود.
رایدن آدمربایان را دنبال میکند، اما صدر اعظم در نهایت کشته میشود. رایدن با سم رودریگز که یک نینجا سایبورگ قویتر بود به مبارزه میپردازد. رایدن در این مبارزه شکست خورده و یک دست و یک چشمش را از دست میدهد.
از گروه تکرو درخواست میشود تا در آبخاز جایی که گروهی در تلاش برای سرنگونی دولت هستند مداخله کند. سازمان تکرو رایدن را که اکنون سلامتیاش را بدست آورده به ماموریتی میفرستد تا اندری دولزائو (Andrey Dolzaev) رهبر این گروه را دستگیر کند.
رایدن پی میبرد که Desperado همان شرکت نظامی خصوصی که به صدر اعظم آفریقایی حمله کرده بود، این گروه را در آبخاز پشتیبانی میکند و درحال برنامهریزی یک حمله هستند.
رایدن به مکزیک فرستاده میشود جایی که دسپرادو یک آزمایشگاه سایبرنتیکی داشت. او به زودی متوجه میشود که تعدادی کودک ربوده شده و به این آزمایشگاه آورده شدهاند و با خارج کردن مغز آنها از سرشان و آموزش آنها بصورت مجازی قصد دارند آنها را برای یک شرکت نظامی خصوصی آمریکایی به اسم World Marshal به سربازان سایبرنتیکی تبدیل کنند.
سازمان تکرو اجازه حمله به شرکت نظامی ورد مارشال را ندارد، بنابراین رایدن به بخاطر بلایی که آنها بر سر کودکان آورده بودند به خشم آمده و بطور خودسر میرود تا مرکز شرکت ورد مارشال را پیدا کند.
رایدن به مرکز شرکت ورد مارشال دست پیدا کرده و رئیس این شرکت ساندونر (Sundowner) کسی که صدر اعظم آفریقایی را به قتل رسانده بود را شکست میدهد. رایدن مطلع میشود حملهای که ترتیب داده شده، همیلتون رئیس جمهور ایالات متحده را مورد هدف قرار داده که قرار است به پاکستان سفر کند. این به مقصد بعدی رایدن بدل میشود.
رایدن به علت حمله دشمن مجبور به ترک هلیکوپتر میشود. او اکنون باید سولیس (Solis) که یک شرکت خصوصی پروازهای فضایی بود را پیدا کند تا بتواند هرچه سریعتر قبل از وقوع حمله خود را به پاکستان برساند.
رایدن مجددا با سم رودریگز رو به رو میشود. آنها با یکدیگر مبارزه میکنند، اما اینبار رایدن پیروز میشود.
رایدن نهایتا به سولیس میرسد که سانی دختر اُلگا گرلگوویچ در در آنجا خدمت میکرد. پرواز بطور موفقیت آمیز انجام میگیرد و رایدن در پاکستان فرود میآید.
رایدن متوجه میشود در حملهای که قرار است صورت بگیرد استیون آرمسترانگ سناتور کلرادو دست دارد. استیون آرمسترانگ با در دست داشتن یک متالگیر به نام EXCELSUS قصد دارد تا جنگی را میان ایالات متحده و پاکستان به راه بیاندازد و اقتصاد جنگی را احیا کند تا از این طریق از فرصت استفاده کرده و به رئیس جمهور تبدیل شود.
رایدن در ابتدا متالگیر EXCELSUS را نابود کرده و سپس آرمسترانگ را شکست میدهد.
از شکلگیری جنگ جلوگیری میشود، اما همچنان تنش میان پاکستان و ایالات متحده زیاد است.
سازمان تکرو جلودار شرکتهای سایبرنتیکی شده و با استفاده از مغزها به تولید کارگرها و پرستاران میپردازد.
رایدن تصمیم میگیرد به طور مستقل به مبارزه علیه فساد در شرکتهای نظامی خصوصی بپردازد.
پایان
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
کاملترین مقاله ای که درباره متال گیر خوندم همین بود.دس خوش. انصافا یسری بازیارو باید مقاله ای چیزی دربارشون باشه سازنده بازی هر چی تو مغزشه رو بازی پیاده میکنه بعد ما گیمرای بدبخت نمیفهمیم چی ب چیه.دوستم ک متال گیر فانتوم پینو بازی کرده بود و عاشقش بود وقتی بهش گفتم ک گنجیشکو رنگ کردن بجا قناری دادن اور دوز کرد?. نمیدونم چجوریه ک بازیایی مث همین متال گیر یا دویل می کرایو که میسازن داستانش بترتیب نیست.بابا ما ک علم غیب نداریم تشخیص بدیم اول کدومو بازی کنیم!برا این متال گیر هم ک هر کی یچی میگه?. ینی منم چن تا خط زمانی متفاوت پیدا کردم تو سایتای دیگه.ولی خب چون این مقاله خیلی کامل بود به ترتیب همین میرم?.
راستی هر کی طرفدار سینت رو،دویل می کرای و این سبک بازیایی هس ک اساسش بد اس بودنه تو استیم فرند رکو بده ک بد جور تایپ همیم. حداقل بجا فرند نوب دو نفر مث خودمون پیدا کنیم.اسمم تو استیم: Cactus Amigo هس عکسمم یه کاکتوسه با کله ادم.لولمم صفر (به لطف استیم عزیز برای نابود کردن اکانت اصلیم). C U
حاجیییی پشماممممم. اونجاش که فهمیدم venom snake همون دکترس و اصن Big Boss تو بازی نیست پشماممممم ریختتت. اخهههه چراا این هیدئوو کوجیمااا با روحو روانه آدمممم باری میکنههههه.???????????. چی میشد اگه venom snake همون Big Boss بودد اخهههه ای خدااااااااااااااااا.
با سلام و ممنون از این مطلب اما یه سوال ذهنمو درگیر کرده تو لیست تایم لاین شما متال گیر سالید ۱ رو گذاشتی اما یک سایت ایرانی دیگه و چند سایت خارجی متال گیر سالید : اسنیک های دوقلو رو گذاشتن تو لیست و متال گیر سالید عادی تو لیست نیس یعنی به جای اون هست چندینسایت اینجوریه لطفا یکی توضیح بده
مقاله عالی :۱۵:
به به … بالاخره منتشر شد … فوقالعاده بود :۱۵: :۱۵: :۱۵: از این دست مقالهها رو برای عنوانهای دیگه هم کار کنید…
تشکر بسیار بابت این مقاله فوقالعاده که مشخصه برای جمع آوری و تهیش وقت بسیاری صرف شده است :۱۵: :۱۵: :۱۵:
عالی
فعلا نخوندمش ولی مرسی بابت زحمتتون.
حاجی این الآن کامنته یا اسپم؟؟؟؟ کامنت برا بحث کردن یا توضیح نظر و دیدگاهت به یه چیه وگرنه نمی دونم این دیگه چه مُدیه که هر جا می ریم نصف ملّت می گن نخوندیم، نخریدیم، نگرفتیم ولی عالیه ارزش کامنت به نظرته وگرنه همه بلدن از این اسپم ها بزنن تا سریع جلو اسمشون ستاره ی دیبازی بگیرند
۱-نول همون گری فاکسه خودمونه (قابل توجه کسی که اینو نوشته)
رهبر شوروی کروشسچف khrushchev یا همون کروچوو است نه خروسشف.
سایکو منتیس هم فرزند ولگین هست و همون طور که می دونید توی شماره یک گفت از ترس پدرش روستاشونو می سوزونه و ولگین هم معلوم می شه یه خانواده تشکیل میده بعد از نابودی گرازنی گرد. سایکو هم توی شماره پنج همش کنار ولگین بود.پس معلوم می شه ولگین پدرشه.
می شه بپرسم به چه علتی این خط زمانی رو گذاشتید؟
مقاله ای دیگر از جنس دیبازی. :۱۵:
راستی
بیگ باس و کازوهیرا تو جنگ کلمبیا با هم دشمن بودن و اونجا بود که همدیگر رو شناختند
کی گفته خروشچف اشتباهه؟
و کی گفته سایکو مانتیس پسر ولگینه؟
واسه هردوتاش مدرک با لینک بزار لطفا
به قول آقا مبین : متال گیر بازیی نیست که بشه تئوری های شخصی رو جهانی کرد.
من هم تئوری خودمو گفتم که اگه یکم فک کنی ممکنه به تئوری من در رابطه با منتیس برسی
تئوریت رو به صورت فکت بیان کردی مشکل اینجاست.
و اینکه نگفتی چرا خروشچف اشتباهه؟
اساتیدگرامی، اوّلا حرف AA Gmaer و RPD Officer جفت درسته ولی حرف RPD مستند تره! اگه اسمو khrushchev در نظر بگیریم میشه کروشچو ولی اگه اسمو Хрущёв در نظر بگیریم که درستش همون روسیه میشه خروشچو! اینم فقط بخاطر اینه که لغات که اینگلیسیا و روسا میتونن ادا کنن فرق داره ولی ما که جفتشو می تونیم بهتره اصلیو بگیم. ( برای دوستانی که از روسی متنفرند و اصلا دوست ندارند تلاشی برا خواندنش بکنند من تلفظ واژگان رو می نویسم Х میشه خ،р میشه ر، у میشه او (oo مثل boot)، و щ میشه حرفی که تلفظش بین چ و ش هست ولی به چ بیشتر نزدیکه، ё میشه یُ ( yo )، و в هم واو تلفظ میشه ولی ё به صورت اُ ( O ) خوانده می شه و می شه خروشُو ( khruchov ) و shch به خاطر توضیحی که دادم هست وگرنه ش و چ با هم ادا می شوند!
بابا زبان روسی