جغد، اتوس و دزدان دریایی | نقد و بررسی بازی OwlBoy
صنعت بازیهای ویدئویی شاید در چند سال گذشته در بدنه اصلی خود دچار مشکلاتی بوده و از آن روزهای درخشان گذشته اندکی فاصله گرفته باشد، ولی در همین حین خورشیدی تابان شکل گرفت و نور آن روشنایی را تقدیم دوستداران حقیقی صنعت کرد. آن خورشید درخشان و درخشانتر گردید تا زمان کنونی که شاید بتوان گفت بار بخش زیادی از ایدهها و عشقی که از بازیهای ویدئویی سراغ داریم در دل آنها نهفته است. آن خورشید زیبا و تابان، همان بازیهای مستقل هستند. در ادامه با نقد و بررسی بازی OwlBoy که یکی از همین بازیهای درخشان مستقل است، دنیای بازی را همراهی کنید.
فقط کافیست نگاهی به آثار مستقل عرضه شده در چند سال گذشته داشته باشید تا به حرف بنده پی ببرید. بیایید باهم نام چند عدد از این آثار درخشان را مروری کنیم: The Banner Saga ،Braid ،Shovel Knight ،Limbo ،Gone Home ،Fez ،Her Story.Papers Please بسیاری عناوین دیگر نیز هستند که نوشتن نامشان فضای بسیاری را اشغال میکند. تمامی این عناوین در نوع خود شاهکار هستند و دارای روح خاص و ستودنی که هرکدام به تنهایی حرفهای بسیار برای گفتن دارند.
اثری که قرار است نقد و بررسی آن را مورد مطالعه قرار دهید نیز یکی از همین محصولات خواستنی است که هنوز هنر هشتم را سرپا نگه داشته و منبع تنفس آن را تامین میکند. اثری که نه سال روند ساخت آن به طول انجامید و تیم کوچک سازندههایش به رهبری «جو رمی مدسن» (Jo-Remi Madsen) با مشکلات عدیدهای در ساخت بازی روبهرو بودند. آنها بارها بازی را از ابتدا با اصلاحیههای جدید بازنویسی کردند. هرچه شد، در نهایت اثرشان را عرضه کرده و نتیجهی تمامی زحمات بیحد و اندازهشان را به خوبی گرفتند. منتقدها حسابی از بازی استقبال کردند و فروش هم تا به اینجا راضیکننده بوده؛ با عرضهی بازی بر روی کنسولها نیز فروش و دیده شدن بازی بیش از پیش خواهد شد. پسرک جغدی بازی بینقصی نیست و کاستیهایی هم دارد؛ ولی به قدری سازندههایش در اجرا و پرداخت محتوای کنونی آن زحمت و دقت به خرج دادهاند که هرگونه خرده گرفتن را کم لطفی در حق زحمات و ذوق زیبایشان میبینم.
سبک بازی پسرک جغدی سکوبازی دوبعدی است و المانهایی از سبک «مترویدوانیا» وارد خود کرده است. شما در بازی کنترل «اتوس»، جغد جوان قهوهای رنگی را عهدهدار هستید و وظیفه دارید که با کمک سه دوست عزیزتان «گدی»، «آلفونس» و «توییگ» از نابودی سرزمین زیبایتان جلوگیری کنید. روایت داستان در آثار ساخته شده در این سبک از دو حالت خارج نیستند. یا سازنده صرفا از آن بهعنوان بهانهای برای جذب کردن قهرمان داستان و شما به ماجراها و سیاهچال نوردیهای هیجانانگیز بهره میبرد یا با هوشمندی، داستانی زیبا و بهیادماندنی برایتان تدارک میبیند. از آثار نوع اول، میشود به سری Metroid اشاره کرد که داستان در آن صرفا علتی است برای پیادهسازی مکانیکهای مختلف گیمپلی و اعمال قهرمانانه شخصیت اصلیش، «ساموس». از نوع دوم هم هیچ اثری لایقتر از Cave Story وجود ندارد که در تمامی زمینههای موجود، شاهکاری بیمانند است. پسرک جغدی در دسته دوم جای میگیرد؛ شخصیتپردازی و داستان خوبی دارد و تا انتها نیز قوت خود را حفظ میکند که البته بینقص نیست. در نیمههای بازی، داستان گوی رقابت را به گیمپلی میبازد و در مقایسه با مدت زمان بازی شما داستان کمتری میبینید و میشنوید؛ که البته خردهای نیز نمیتوان به این مساله گرفت. ذات این دست آثار به این شکل است و همینکه سازندهها چنین داستانی را برای اثر خود تدارک دیدهاند، به خودی خود قابل تحسین است.
نکتهی خیلی خوبی که در داستان به چشم میآید شخصیتپردازی خوب چهار قهرمان بازی و پیشرفت دوستی و صمیمیتشان در بطن بازی، و افزایش اراده و مصممشدن آنها در طول داستان است که بسیار ملموس و خوب پیادهسازی شده. تیمی چهار نفره متشکل از یک جغد، یک انسان، یک دزد دریایی و یک حشره(!) که راهی ماجراجویی دور و دراز و خطرناک به قصد نجات سرزمینشان هستند. داستان پسرک جغدی عالی نیست، ولی از پس انجام وظایف محول شده به خوبی بر میآید.
همانطور که از ژانر بازی بر میآید، شما در فضایی دو بعدی با گرافیک زیبای پیکسلآرتی که در ترکیب با طراحی هنری مثالزدنی تابلویی سحرانگیز را خلق کرده است، مشغول حرکت یا پرواز هستید؛ اتوس جغد است و قابلیت اصلی وی بالزدن و پرواز است. در بازی شما میتوانید آیتمهای مختلف را بردارید، میوههای پراکنده بر درختان را بِکنید تا نوار جان خودتان را بازیابی کنید، یکی از سه همراه دوستداشتنی خود را احضار کرده و از قابلیت مخصوص وی برای پیشروی در بازی بهره ببرید. «گدی» بهوسیله اسلحهاش، شلیکهای ضعیف ولی متوالی انجام میدهد؛ آلفونس با تپانچه نیرومندش که شبیه یک وینچستر عمل میکند، ضربههایی کاری ولی با مدت زمان طولانی خشابگذاری به دشمنان وارد میکند؛ و توییگ نیز با تارهای عنکبوتی دستسازش میتواند از میان آبها و گردبادها به خوبی شما را عبور دهد. تغییر بین همراهان نیز به آسانی صورت میگیرد و کمترین خللی به روند بازی وارد نمیکند.
بعضی از محیطهای برای عبور نیاز به قابلیت اختصاصی هر شخصیت دارند، بطور مثلا آلفونس با اسلحه قدرتمندش میتواند گیاهان خاردار را از سر راه بردارد و یا توییگ با تارهای عنکبوت شکلش شما را از میان آبها و بادهای قدرتمند عبور میدهد. یک سری معمای محیطی ساده نیز در بازی قرار داده شده که به دلیل سادگی و صرفا اتکا بر روی سرعت عمل از عمق خاصی بهرهمند نیستند و صرفا بهمنظور ایجاد تنوع در گیمپلی در بازی قرار داده شدهاند. اتوس میتواند در محیطها بگردد، آیتم پیدا کند، با اهالی مناطق مختلف (که تعداد بالایی هم ندارند و تقریبا به همان دو محیط اصلی یعنی Vellie و Troops محدود شدهاند) صحبت کند و بیشتر در داستان فرو رود. علاوهبر این موارد، فروشگاهی در بازی وجود دارد که با پیدا کردن تعداد مشخصی سکه، آیتمهای کاربردی مختلفی را به نوبت تحویل شما میدهد. یک یا دو فعالیت فرعی نیز در بازی وجود دارد که انجام دادنشان خالی از لطف نیست؛ مخصوصا اگر به این نکته توجه کنیم که پسرک جغدی دقیقا در همین بخش دچار مشکل است.
جدا از خوب و جذاب بودن گیمپلی، به دلیل عدم تنوع کافی و خطی بودن نسبی محیطها که مخاطب را از جستوجو و گشتن محروم میکند -برخلاف ژانر مترویدوانیا که اصل و بنیادش بر گشتوگذار آزادانه در محیط استوار است و این بازی نیز المانهایی از این سبک را در خود جای داده است-، دچار مقداری تکرار و یکنواختی میشود. هر دفعه که شما وارد یک محیط جدید میشوید و باید راه خود را از میان دشمنان و درهای بسته پرتعداد باز کنید، بهدلیل آسانی نسبی بازی -البته به استثنا غولآخرها که حداقل دو بار شما را به بارگذاری مجدد بازی مجبور میکنند- بعد از گذشت چند ساعت (تقریبا ۱۲ تا ۱۴ ساعت بازی) شما عملا با تمامی مکانیکها و بالا و پایین آن آشنا هستید و صرفا باید همان کارها را در محیطی متفاوت اجرا کنید و همین باعث تکراری و خستهکننده شدن بازی میشود. همین مساله تا حدی در نیمههای بازی تجربهی اثر را دچار مشکل میکند، ولی باز هم بهقدری نیست که به تجربهی نهایی شما خللی وارد کند. گیمپلی بازی خوب پرداخت شده است و صرفا میشد با یکسری اضافات بر جذابیت آن افزود.
بازی صداگذاری خاصی بهغیر از چند صدای خنده و فریاد ندارد. در عوض از موسیقی فوقالعادهای بهره میبرد که در ترکیب با گرافیک پیسکلآرت بسیار عالی، هارمونی مسحور کنندهای را شکل میدهد؛ البته بازی دچار باگ موسیقی است و در بعضی مواقع به مدت چند دقیقه موسیقی حضورش را از محیط دریغ میکند و فقط صدای پسزمینه و حرکات شخصیتها شنیده میشود. این مشکل در نقشههای «ولی» و «تروپز» بیشتر به چشم میآید؛ البته اکثر این مشکلات با آخرین بهروز رسانی بازی نسبتا برطرف شدهاند. در هرصورت، اگر همین مشکل بهوفور برای شما رخ داد، موسیقی متن بازی را تهیه کنید و با قطع شدن موسیقی یک مرحله، همان موسیقی مذکور را اجرا کرده و سپس بازی را اجرا نمایید!
همانند هر ساختهای، به این اثر نیز ایرداتی وارد است، ولی مساله اینجاست که آیا درست است تلاش و وسواس بیدریغ یک عده عاشق را صرفا بخاطر ضعفهای جزیی نادیده بگیریم؟ سازندههای کم تعداد این بازی در کاشت و آب دادن و مراقبت از رویاها و ایدههای رنگینکمانیشان نهایت تلاش خود را به کار بستهاند و نتیجه کار نیز بسیار راضی کننده است. بعید میدانم از بال زدن در ابرهای سفید پشمکی شکل و قلعههای مرموز و کشتیهای پرنده دزدان دریایی خسته شوید؛ اگر هم شدید، چهار قهرمان باحال ما هستند که شما را سر حال آورند.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
نقد بسیار خوبی بود ممنون این بازیهای ایندی یه چیز عجیبی داخلشون دارن که انقدر دلنشینن :۱۵: ! last gaurdian عجب شاهکاریه، داری بازیش میکنی؟ لطفا خودت نقدش کن
نه متاسفانه
حالا که کنسولش دم دستمه، مالهتلیش نیست
اقا حامد زحمت نقدش رو میکشند.
منم یکی دو ماه دیگه میرم سروقتش. تا اونموقع باید یجوری سر کرد کرد
همین موضوع در خصوص فاینال۱۵ هم صدق میکنه
ممنون بابت نقد… بازی خیلی خوبی بود :۱۵:
.
.
.
.
پ.ن:
من هم در وضعیت یکسانی به سر میبرم :۱۲:
خیلی بد دردیه