تاریخ معاصر به روایت رنگ و لباس | نقد فیلم «سیانور»

در ۱۳۹۵/۰۹/۱۲ , 22:00:27

«سیانور» دومین ساخته سینمایی «بهروز شعیبی» پس از اثر نسبتا موفق «دهلیز» به موضوعی کم‌تر پرداخته شده چه در سینما و چه در تلویزیون، در دوران پس از انقلاب می‌پردازد. سوژه جذاب و تا حد زیادی دست نخورده‌ی سیانور می‌تواند به تنهایی مخاطبان زیادی را به سالن‌ها جذب کند. سوژه‌ای که در این اثر با طراحی صحنه و لباس درخشانی همراه شده، دو عنصری که حیاتی‌ترین بخش هر کار تاریخی‌ای به شمار می‌روند. اما نکات برجسته فیلم در همین‌جا به پایان می‌رسد. فیلم‌نامه کار کم‌تر جسارتی به خرج می‌دهد تا شخصیت‌هایی دغدغه‌مند خلق کند. از فرمول‌های تنش‌زایی اکشن‌های دسته چندم خارجی، درگیری‌های عقیدتی نخ‌نما شده، پلیس عصبی خبره و دست بالاتر مخفی استفاده می‌کند؛ تصویری که با خواندن تیتر خبر‌ها یا سر زدن به گزارشات ساواک در ذهن یک کودک شکل می‌گیرد، دیالوگ‌هایی که شنیدنشان با نشنیدن آن‌ها تفاوت زیادی ندارد. نه کارکتر سازند و نه هدف‌نما.

cianor1

با این حال «مسعود احمدیان» در نوشتن فیلم‌نامه کار به دستاورد بزرگی دست پیدا کرده است. او با مهارت تمام موفق شده شخصیت‌های شناسنامه‌دار و کاملا تصویری را که روایت زندگی‌شان به خودی خود مصور و جذاب است، به شخصیت‌هایی بدون شناسنامه و بی‌اهمیت در اثر تبدیل کند که مرگ و تیر خوردن و خودکشی و هر چیز دیگرشان هیچ تفاوتی به حال مخاطب ندارد. فیلم‌نامه‌ای که بازیگر در اوجی مانند «مهدی هاشمی» را به یک اجرای نه تنها سطحی که اشتباه است می‌رساند.

4030037_358

به کار شعیبی که می‌رسیم ناچاراً به این نکته فکر می‌کنیم که با آمدن اسم دهلیز یاد توپ بازی «رضا عطاران» با پسرش در حیاط زندان می‌افتیم، به یاد سکانس‌های جذاب اتاق ملاقات و نگاه‌های عطاران و بازی درخشان او؛ اما آیا در این بستر مناسب و جذاب، سکانس‌هایی به یاد ماندنی داریم؟ مانند سکانس‌های آغازین و پایانی «بادیگارد» که هنر کارگردان یک فیلم ضعیف را تا حد زیادی بالا بکشد. جواب یک «نه» قاطع است. آیا با وجود گروه بازیگری خوب اثر درخشانی داریم؟ آیا تدوین و موسیقی به ریتم کار کمک می‌کنند یا اثر سرشار از لحظات و دیالوگ‌های خسته‌کننده‌ای است که نه داستان را پیش می‌برند و نه شخصیت‌ها را به ما می‌شناسانند؟ مخاطب به درک عمیق از وضعیت موجود در گروه مجاهدین یا شناختی از شخصیت «مجید شریف واقفی» یا حتا پلیس ماجرا می‌رسد؟ اگر همه جواب‌ها منفی باشد، دستاورد فیلم و کارگردان آن چه بوده؟ یک فروش میلیاردی در گیشه به لطف تبلیغات زیاد و ترفند اکران مردمی؟ یک اثر موفق می‌تواند سکوی پرتابی برای همه عوامل آن باشد. از شعیبی و احمدیان گرفته تا «حامد کمیلی»ای که سال‌هاست در آثار مهم سینمایی حضور ندارد و حتا هاشمی و «بابک حمیدیان» که در بهترین روزهای کارنامه کاریشان هستند. اما اثر حتا همین خدمت را به سازندگانش نمی‌کند و طبعا به مخاطب هم خدمتی نمی‌کند.

شعیبی کارگردان مستعدی است و می‌تواند آینده‌ی سینما کم فروغ ما که چند نفر به سختی چراغش را روشن نگه داشته‌اند باشد. اما زمانی که بیشتر از دست زدن به سوژه‌های جذاب، فکر خلق آثار جذاب باشد و به این میزان دست به دامن کلیشه‌های ژانر نشود و به سینمای شخصی خودش برسد. سینمایی که در هر سالن سینمایی در هر جای جهان ورای آن‌که داستانی در ایران تعریف می‌کند، مخاطب داشته باشد و جذابیت‌های سینمایی اثر تماشاگر‌ را روی صندلی بنشاند، نه پیش‌زمینه‌های فرامتنی فیلم. بلندپروازی عنصر گمشده بسیاری از آثار سینمایی امروز ماست، آثاری که به درخشش در گیشه یا ردیف مطبوعات می‌اندیشند و هیچ جایی در حافظه سینما پیدا نخواهند کرد.


2 دیدگاه ثبت شده است

دیدگاهتان را بنویسید

  1. انتظار داشتین رژیم بیاد حقایق رو بیان کنه؟
    این فیلم هم صرفا مثل باقی کارها برای تحریف تاریخ به نفع اقلیت حاکم بوده حتی ارزش دیدن رو هم نداره حتی نقد هاش رو هم نمی خوندم ولی این نقد در دیبازی گذاشته شدش نگاهی بهش انداختم
    در مورد بازیگری ها نظری ندارم ولی خب نمود اول فیلم باید بازگویی حقایق تاریخی باشه!
    فکر نمی کنم!

    ۶۲

مقالات بازی

بیشتر

چند رسانه ای

بیشتر