هر دو روی سکه | من میتوانم…
هر انسان دو صورت دارد، هر آینه دو سطح و هر سکه دو روی. اگر تا الان به باطن و درون خود سفر نکرده و هنوز خود را کاوش نکردهاید، بهتر است بعد از خواندن این جمله، سفر خود را آغاز کنید و با خودتان به یک پیکنیک بروید؛ از خودتان بپرسید تو که هستی؟ علایقت چیست؟ اهداف زندگیات چیستند؟ تا حالا واقعاً عاشق بودهای؟ زندگی را چگونه معنا میکنی؟ فکر میکنی صورت و روی زشت، و تاریکت به چه شکل باشد؟
به میان فصل رسیدیم و با یک قسمت ۶۰ دقیقهای دیگر، پیشروی داستان با قدرت بیشتر به سمت جلو را مشاهده کردیم تا دو ماه دیگر به انتظار ادامهی ماجرای ریک و انتقام وی بنشینیم؛ انتقامی که دیگر شعلههای آن کمکم با «من میتوانم» گفتنها گریبان همه را خواهد گرفت. با هر دو روی سکهی هشتمین قسمت از هفتمین فصل سریال «مردگان متحرک» همراه دنیای بازی باشید.
قبل از اینکه به ادامهی مطلب نگاهی بیندازید، اگر میخواهید حتی کوچکترین نکته از این قسمت برایتان لو نرود، آن را تماشا کنید و سپس به مطالعهی این مقاله بپردازید. سعی شده است که مهمترین عناصر داستانی و اتفاقات مهم این قسمت شرح داده نشوند. این مقاله نقدی فنی نیست و به شرح جزییات داستان، شخصیتپردازی و احساسات نویسنده پرداخته است.
آغاز بهموقع یک اتحاد نه چندان غافلگیر کننده
بالاخره نقطهی آغازین اتحاد علیه «نیگن» مزدور که از قسمت دوم این فصل خیلی واضح در هر قسمت به آن اشاره میشد، در دقیقههای پایانی میان فصلی که با عنوان «قبلهای همچنان تپنده» پخش شد، به وضوح قابل مشاهده بود. در این دقیقههای پایانی، لحظات احساسی خاصی بعد از مدتها در سریال نمایش داده شد تا دوباره شاهد اتحاد آن گروه شکست ناپذیر باشیم. در آخر این قسمت همه چیز به نظر خیلی خوب و امیدوارکننده میآمد؛ البته باید بدانیم که از حرف تا عمل شاید مسافتی طولانی برای پیمودن وجود نداشته باشد، اما عواملی در بین پیمودن این مسافت وجود خواهند داشت که به اجرایی در آمدن تصمیم ممکن است کمی با مشکل مواجه شود؛ اما دیدیم که در بیشتر دیالوگها، شخصیتهای سریال از اتحاد دم میزدند و «من میتوانم» و «الان میتوانم» میگفتند که نشاندهندهی عزم جذب شدهی آنها برای انتقامگیری است. بعد از اینکه ریک و «اریک» وسایل مورد نظر را برداشتند، رفتند و پیامی تهدیدآمیز نیز برای این عمل خود دریافت کردند، سکانسی نمایش داده میشود که تصویر آن را در بالا میتوانید ببینید. بهنظر میرسد که نویسندگان سریال دارند برای شخصیت منفی بعدی داستان ما را آماده میکنند که اگر احیانا با اتحادی که در پیش است نیگن از داستان حذف شود، مقدمهای برای دستپخت جدید خود تدارک دیده باشند. بیایید کمی به عقب بازگردیم که در این قسمت چه اتفاقاتی افتاد تا «ریک» بالاخره تصمیم گرفت روحیهی جنگندگی خود را باز پس گیرد.
«نیگن» در خانهی «ریک» منتظرش است تا یک بعد از ظهر زیبا و دوستانه را کنار یکدیگر همراه دوستان و خانواده بگذارنند. ریک در حال جمعآوری هرگونه وسیله و خوراک سالم و قابل استفاده برای ارباب ناجیهاست تا از جان خود و اطرافیان خود محافظت کند. نفرت و طمع قدرت «اسپنسر» را کور کردهاند. «دریل» در حال فرار است. «مگی» در «هیلتاپ» مدیر اجرایی عوامل شده و ریاست میکند. نفرت و تشنگی برای انتقام «میشون» و «رزیتا» را نیز کور کرده است. «کرول» و «مورگان» در قلمروی شاه شاهان «ازیکیل» پیشنهادی مبنی بر «پیشگیری بهتر از درمان است» دریافت میکنند و دعوت به قانع کردن ازیکیل برای جنگ با ناجیها میشوند. برای پرداختن به تمامی این اتفاقات قسمتی ۴۲ دقیقهای بهمانند سابق کافی نبود و باز هم با یک قسمت یک ساعتی ادامهی داستان مورد علاقهیمان را تماشا کردیم. بهشخص انتظار حذف شدن یک یا دو شخصیت از سریال توسط نیگن را در این قسمت داشتم و باید بگویم که ریتم پیشروی و روایت داستان در این قسمت به خوبی کار شده بود. با توجه به حرفهایی که نیگن در دقایق پایانی قسمت پیشین زده بود، انتظار داشتم که شاید نویسندگان بخواهند کمی از خطوط قرمز خود فراتر روند. آنها از خطوط قرمز رد نشدند و از دور نگاهی به آنها انداختند. هیجان تزریق شده به اتفاقات این قسمت و روایتی حول یک نقطه گرانیگاه، یکی از بهترین میان فصلهای سریال را به ارمغان آورده است؛ اما با تمام این اوصاف باز هم الزام حضور شخصیتهایی چون کارول و مورگان را نمیفهمم؛ شخصیتهایی که معتقدم که خیلی وقت است از تاریخ انقضایشان گذشته و صرفهی داستانی ندارند، و صرفا واسطههایی هستند برای اهداف کلی پیشبرد داستان.
همانطور که گفته شد، نیگن منتظر رفیق شفیق خود، ریک، بود و حسابی تدارک دیده بود، اما ریک کمی دیر رسید و شاید تدارکات وی شامل ریک نیز نشد! از آنجاکه نیگن غیرقابل پیشبینیترین شخصیت سریال است، هر فرضیه و احتمالی که در صحبتهایش و رفتارش کوچکترین اشاره به آن میکند، امکان دارد که اتفاق بیفتد و حتی لحظهای نمیتوانید فقط به یک روی سکه فکر کنید. نیگن باز هم نشان داد که صرفا فردی دیوانه نیست و کاملا منطقی رفتار میکند. برگرداندن پسر دشمن به خانه و آشپزی کردن برای او و خواهرش، کشتن فردی که میخواست همان دشمن را سرنگون کند و جای آن را بگیرد و برخورد با افرادی که از قوانینی که قبلا وضع شدهاند پیروی نکردند. بهشخص همچنان تشنهی پرداختن به گذشتهی نیگن هستم؛ فردی که به شکلی از چوب بیسبال خود محافظت میکند و با آن صحبت میکند که گویی نامی که بر آن چوب نهاده، نام عزیزی در زندگی ماقبل آخرالزمانی وی بوده است… . امیدوارم در آخر این فصل حداقل تمامی فرضیهها و احتمالاتی که به آنها اشاره میشود، کاملا همان گونه که پیشبینی میشود اتفاق نیفتند و کمی غافلگیری نیز مد نظر نویسندگان سریال باشد؛ و در ضمن بیشتر به گذشتهی شخصیت مهمی چون نیگن بپردازند.
چیزی که خیلی توجه مرا خیلی جلب کرد، همین صحنه بود که در آن دریل به یک مجسمه خیره شده است. این مجسمه یادآور فصل سوم و سپس اتفاقات فصل چهارم است؛ زمانی که «فرماندار»، شخصیت منفی سابق سریال، با تانکی به محل استقرار ریک و دوستان وی که یک زندان بود حمله کرد. بیخود نبود که دریل بعد از دیدن چنین چیزی مات و مبهوت میماند. هر چقدر که تا الان تمامی این علایم و نشانههای بیپایه و اساس در سریال نمایش داده شدند، پشت این مورد میتواند پیچش داستانی بزرگی مخفی شده باشد؛ چرا باید چنین چیزی در محل استقرار نیگن باشد؟ اگر خیلی اتفاقی چنین چیزی در آنجا برای دکوراسیون قرار داده شده، چرا دریل اینگونه به آن خیره میشود و موسیقی خاصی نواخته میشود؟ با توجه به سابقهی نهچندان درخشان نویسندگان سریال در نمایش و پرداختن به این نوع نشانهها، بعید میبینم که به این مورد نیز پرداخته شود.تا بهمن ماه خبری از پخش نیمهی دوم فصل نیست و سریال به استراحتی دو ماهه میرود. امیدوارم الان که دیگر بسیاری از عناصر داستانی جای خود را پیدا کردهاند و روند داستان نیز فعلا به خط اصلی خود بازگشته است، پرداختن بیشتر به پسزمینهی شخصیتهایی چون نیگن، عنصر غافلگیری و پرداختن به بیشتر به آن مجسمهی مرموز از یاد نویسندگان سریال نرود. با اینکه سوالهای بسیار زیادی از قبل باقی مانده که بیپاسخ ماندهاند، اما پرداختن به همین چند مورد اشاره شده نیز میتواند رضایتبخش باشد.
باید قبل از اینکه ناجیها زیر قول خود بزنند آنها را نابود کنیم. باید قبل از اینکه همه چیز را از دست بدهیم کاری کنیم… .
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
جذابیت بی نهایت
وقتی ریک دریل بهم میرسن هم دیگر تو آغوش میگیرن بار احساسی این صحنه فوق العاده است
و بیننده احساساتش فوران میکند .
:۱۵:
سلام غلط املایی زیاد داری هشتمین قسمت از فصل هفت نوشتی ششمین قلب های همچنان تپنده نوشتی قبل و ریک ارون رو نوشتی اریک ممنون از مقالت خوب بود بله واقعا به شخصه اون صحنه ای که ریک دریل رو بقل کرد گریم گرفت دو دوست بهم رسیدن دریل خیلی شکست خورده واقعا دلم به حالش میسوزه حیف نمیدونم اکشن فیگورهاشو کجا تو ایران دارن وگرنه از شخیت ریک دریل میشون بهمراه دوزامبی و شخصیت مسیح که مثه سوپر من از راه رسید و دریل رو نجات میخرم ایشالله اخر این فصل ریک همون لوسیل عزیز و دوست داشتنی نیگان رو سر خودش فرود بیاره به امید اون روز انتقام گرفتن خون گلن و ابراهام