«مضمونزدگی»، دشمنِ سینما و مخاطب | نقد فیلم Enemy
«دنیس ویلنیوو» (Denis Villeneuve) از جمله فیلمسازانی به شمار میرود که عموم مخاطبان -خصوصا ایرانی- وی را با فیلم سینمایی «زندانیان» (Prisoners 2013) شناختند. پرونده این شناخت با ساخت فیلم «سیکاریو» (Sicario 2015) اثر همین کارگردان تکمیل شد و از همین روی، توجه بسیاری را به تازهترین فیلم وی یعنی «ورود» (Arrival 2016) نیز جلب کرد. شناخته شدن هرچه بیشتر یک فیلمساز بدین شکل سبب میشود تا مخاطبان سینما دوست و کنجکاوی همچون نگارنده، به آثار قدیمیترِ وی رجوع کرده و آنها را تماشا کنند. فیلم «دشمن» (Enemy 2013) یکی از آن فیلمهای ویلنیوو است که شاید مشابه دیگر آثار وی ظاهر نشود.
این فیلم مدام از نماد و نشانه استفاده میکند و به همین سبب به تعبیر عدهای که سینما را نمادین و مضمونی نگاه میکنند، صفاتی همچون فلسفی، سورئالیستی، روانشناختی و حتی سیاسی را به یدک میکشد. از تعابیر و مضامین جنسی/رفتاریِ فروید گرفته تا رویکردی ضدِ دیکتاتوری و اپوزیسیونی که به فیلم دشمن سنجاق شده است، آن را بیشتر از دیگر فیلمهایش در مرکز توجه این جنس مخاطب قرار میدهد. اما هدف نگارنده در این مطلب این است که نشان دهد که فیلم دشمن نه تنها فلسفی و روان شناختی نیست، بلکه از مدیوم سینمایی پرت، مفهومزده، فاقد محتوایی عمیق و در یک کلام ماحصلِ خودارضاییِ ذهنی آشفته از فیلمساز بوده است.
فیلم دشمن با الهام از رمانی به نام «بدل» (The Double/The Duplicated Man) اثر «ژوزه ساراماگو» (José Saramago) ساخته شده است و بر همین اساس فیلم در لایه اول، یک تعقیب و گریز معمایی را نشان میدهد. اما هر چه در طول فیلم پیش میرویم، فضای وهم آلود و کدهای غیر رئالیستی داده شده توسط فیلم این حس را به مخاطب تلقین میکند که گویی در حال تماشای اثری فرای واقعیت و فرای پوستهای است که لایهی اول نشان میدهد. اما واقعیت این است که کنشها و رویدادهای لایهی اول فیلم و همچنین کدها و نمادهای استفاده شده در لایههای زیرینِ فیلم در صورت وجود، نه با منطق دنیای بیرون و نه منطق جهان فیلم همخوانی ندارند. فرض نگارنده بر این است که مخاطب این مطلب فیلم دشمن را دیده باشد؛ پس از بازتوضیح قصهی فیلم و خط و ربط آن پرهیز میکنم.
فیلم دشمن از نقطه دید «آدام بل» که در ابتدا یک استاد سادهی تاریخ معرفی میشود شروع شده و چیزی که در پلات اولیهی زندگی وی دستگیر ما میشود تنها این است که روزمرهای تکراری و کسلکننده دارد. سپس در رویدادی ساده و تصادفی، متوجه وجود فردی عینا شبیه به خود میشود؛ پس دست به کار میشود تا این فرد را تعقیب کند. فیلم دشمن بر اساس این گره که همزاد پیدا شده توسط آدام چه کسی است شکل میگیرد، اینکه آیا این همزاد واقعیتِ دنیای فیلم یا توهم ذهن آدام است، مخاطب را برای کشف پاسخ آن تا انتها نگاه میدارد.
لایه اول فیلم دشمن یک ماجرای کش و قوسدار از رویارویی آدام با همزاد خودش است. ایرادی که به همین لایه از فیلم دشمن وارد است این است که کنش و حرکت شخصیتها از موضعی فعال دیده نمیشود بلکه شخصیتها با نیرویی بیرون از اثر در قصه حرکت میکنند. گویی کارگردان است که شخصیتها را به جلو حرکت میدهد نه آنکه شخصیتها فعالانه در قصه پیش بروند. آدام غیر منطقیترین و احمقانهترین کارها برای پیشروی در قصه انجام میدهد. چرا فکر میکند ماجرای حضور یک همزاد در زندگیاش آنقدر مهم است که آن را تعقیب کند؟ چرا تعقیب وی انقدر ناشیانه و بیاحتیاط است؟ چرا و چگونه تصمیم میگیرد خود را جای همزادش جا بزند؟ سکانسی که آدام و آنتونی (همزاد وی) در اتاق یک هتل با یکدیگر روبهرو میشوند به کل خارج از هر نوع منطق است. با وجود فضایی وهمآلود و البته ترسناکی که فیلم در اغلب میزانسنها میسازد و همچنین حالات شخصیتیِ آدام این حس القا میشود که وی نباید و نمیتواند به آنتونی اعتماد کند ولی آدام اعتماد میکند تا زندگی خود را برای یک روز با آنتونی عوض کند، آن هم زندگی که همسرِ آنتونی و نامزد آدام را شامل میشوند! شخصیت بر اساس چه منطق و عقل سلیمی این تصمیمات را میگیرد؟ هیچ انسانی در شرایط عادی چنین کاری را نمیکند، چه بسا آدام که فردی ترسو در فیلم نشان داده میشود.
با این توصیف شخصیتها در فیلم دشمن غیرمنطقیترین تصمیمات را گرفته و غیر عقلانیترین کارها را انجام میدهند چرا که این تنها راهِ پیشبرد قصه است؛ بنابراین منطقِ تصمیمگیری شخصیتها و پیشروی آنها در قصه فاقد فرمی منطقی است و از همین روی همسازی و باور شخصیت فیلم ناممکن میشود. فیلم دشمن نه با منطق خودش و نه با منطق دنیای عقلانی مخاطب جلو نمیرود مگر زورکی و به دست فیلمساز. شاید اطلاق واژه عجیب به این رویدادها با توجه به فضاسازی فیلم توجیه شود ولی چیزی که از شخصیت آدام و حتی آنتونی به ما نشان داده میشود، دو آم خنگ و فاقد شعور است که غیرمنطقیترین کارها را برای پیشبرد قصه انجام میدهند.
تا بدینجا نقد من وارد به فرم روایت قصه در لایهی اول است ولی فیلم دشمن سراسر کدها و نمادهایی است که مخاطب مضمونزده و نشانهباز را دچار این توهم میکند که در حال تماشای اثری عمیق و احتمالا فلسفی است. میزانسنهای فیلم دشمن اغلب بر دو چیز استوار است؛ اول رنگآمیزیِ کدر و مردهای که در اغلب سکانسها دیده میشود و دوم، صداهای عجیب و مرموزی که به یقین آزاردهندهترین عنصر میزانسنها هستند و افراطی شدن آن در بعضی سکانسها، حسابی روی اعصاب مخاطب میرود. اما چیزی که به سادگی مخاطب نه چندان باهوش نیز میفهمد این است که فضاسازی فیلم دشمن بر اساس همین شیوه از فرم تصویری و صوتی، تماما رئالیستی نیست. فضا و دنیای درون فیلم دشمن میتواند به کل وهم آلود و غیرقابل اعتماد است.
به همین دلیل، فرضیهی وجود لایههای عمیقتر در فیلم قویتر میشود. برای مثال فضاسازی این چنینی فیلم، این فرضیه را پدید میآورد که همزاد آدام ممکن است به کل توهم و زادهی ذهن وی باشد. وقتی آدرسها و نمادهای عجیبی همچون حضور عنکبوت غولپیکر به فیلم اضافه میشوند، وجود فرضیههای دیگر در ذهن مخاطب تحریک میشود. مخاطب مدام به این فکر میکند که آیا حضور چنین نمادهایی معنای خاصی دارند؟ آیا فیلم درصدد آن است که از این نمادها برای انتقال پیام یا محتوایی خاص استفاده کند؟ مثلا عدهای از نظریات روانشناختیِ فروید گرفته تا نقد دیکتاتوری نظام جهان را به فیلم سنجاق کردهاند؛ جان کلام آنکه این همه آدرس، کد و نمادبازی در فیلم دشمن گویی درصدد بیان پیام یا محتوایی عمیق و فلسفی است. دانستن این نکته ضروری است اگر نمادهای استفاده شده در فیلم ارتباطی با مخاطب و نسبتی با موضوعِ فیلم برقرار نکنند، تنها به نمادهایی انتزاعی و بیرون از دنیای اثر و مدیوم سینما تبدیل میشوند.
اگر خاطرتان باشد فیلم دشمن با یک سکانس رویاگونه شروع میشود و از همان دقایق ابتدایی شروع به دادن کد و بازی با نمادها میکند. عنکبوتی زیر پای کفشی زنانه له میشود، آدام در کلاس درس صحبت از نظام دیکتاتوری میکند، میانهی فیلم از سکانس صحبت آدام با مادرش به سکانسی غیرواقعی از عنکبوتی غولپیکری که وسط شهر راه میرود کات میشود و نهایتا صحنهی آخر زنی را به شکل عنکبوت در اتاق نشان میدهد! خب سوال من ِمخاطب این است که این همه نماد و نشانه بازی از اول تا انتهای فیلم برای چیست و در خدمت چیست؟ آیا ارتباطی میان این نمادها و کدها با لایهی اول فیلم وجود دارد؟ اگر دارد، «چگونه»؟ ربطِ این همه آدرس و کد به مضمون فیلم چیست؟
عدهای ممکن است نگارنده را به نفهمیدن فیلم متهم کرده و عنوان کنند که برای فهم فیلم باید نظریات فروید در باب مسائل جنسی و عقدههای کودکی را مطالعه کرد، باید نظریات مرتبط با توتم عنکبوت را دانست یا اصلا باید رمان اصلی را حتما خواند و بالاخره باید هزار و یک کوفت دیگر را بیرون از مدیوم سینمایی دانست و تنها در آن صورت است که فیلم را متوجه خواهم شد. جدا؟ خدمت این دوستان عرض شود که اگر قرار بر این باشد تا مخاطب چیزی را پیشینی خارج از مدیوم سینمایی بداند و این پیشینیها در فهم فیلم کمکش کنند، پس خودِ فیلم دارد چه غلطی میکند؟ اگر نیمی از فیلم دشمن وابسته به مدیومی غیر از سینما باشد، پس کارگردان برای ساخت فیلم دقیقا چه غلطی کرده است؟ هنر یک اثر خوب و به خود متکی همین است که بدون کمک گرفتن از چیزی بیرونِ سینما، دنیای خود را کامل و مستقل بسازد. چرا فیلم باید برای زنده ماندن به مدیومی غیر از سینما نیاز داشته باشد؟ اگر قرار بر این باشد که دیگر مدیومهایی نظیر ادبیات یا فلسفه حفرههای اثر را پوشش دهند، پس اصلا چرا فیلمساز به سراغ مدیوم سینما آمده است؟
یک اثر سینمایی همیشه باید به خودمتکی و بینیاز از اطلاعات بیرونی باشد، در غیر این صورت «غیرِ سینما» میشود. تفسیر نماد و نشانه بسته به اطلاعاتی بیرون از فیلم یعنی مضمونزدگیِ مخاطب و مضمونی دیدنِ فیلم، نه سینمایی دیدن و سینمایی فهمیدن آن. اصطلاح ذهنیتِ مضمونزده در حقیقت توصیف همین مشکل است. مشکل جایی است که مخاطب برای تفسیر فیلم به چیزی پیشینی و اطلاعاتی بیرون از سینما نیاز داشته باشد. اگر چیزی بیرون از سینما و بیرون از دنیای فیلم به آن الصاق شود، نه تنها نقطه قوت فیلم بلکه نطقه ضعف آن محسوب میشود؛ به این دلیل که اثر برای فهمیده شدن و برای زنده ماندن به چیزی بیرون از دنیای خودش نیاز دارد. زمانی مفهومی انتزاعی به مدیوم سینمایی راه مییابد که تبدیل به سینما شده باشد. برای مثال، اگر گذر از عالم واقعیت به عالم رویا یا غیررئال مدنظر باشد، فیلم تخیلی و متوسطی همچون «تلقین» (Inception) حداقل کاری که میکند این است که گذر از جهان واقع به غیرواقع را نشان میدهد یا مثلا فیلم «سرگیجه» (Vertigo) فضایی غیررئالیستی را در بستر فضایی رئال ترسیم میکند. آیا در فیلم دشمن اینگونه است؟ آیا گذری دیده میشود؟ آیا فرم و چگونگی دیده میشود؟ چون وسط فیلم چند سکانس از عنکبوتی نشان داده شد، چون چند سکانس دیالوگ عجیب گفته شد، پس فیلم غیررئالیستی و فلسفی شد؟ در آن صورت هر اثری مانند «وستورلد» (Westworld) یا «بین ستارهای» (Interstellar) باید فلسفی میشد چون نماد و نشانهبازی میکند؟
طرح این موضوع که با نمادبازی میتوان اثری را فلسفی و عمیق کرد، شوخی و ابلهانه است ولی گویا چنین کارهایی برای ذهنیتی مضمونزده و نشانهباز که پیشتر نیز توضیح دادم، کیس خوبی است تا چند آدرس و کد در فیلم را به هم وصل کرده و انواع مفاهیم فلسفی تا روانشناختی را به فیلم سنجاق کند. اضافه کردن چند نماد، چند دیالوگ عجیب، چند سکانس غیررئالیستی، چند نقل قول در ابتدا و انتهای فیلم و ربط دادن آنها به چیزی بیرونِ مدیوم سینمایی، اثر را فلسفی نمیکند. مضمون فلسفی، فیلمی را فلسفی نمیکند همانگونه که نمادهای بیارتباط با متن فیلم در انجام این کار ناتوانند. در فیلم دشمن مدام از نماد و کد استفاده میشود اما چون «رابطه» و «چگونگی» قرارگیری این آدرسها و نمادها با قصه و مسئلهی فیلم مشخص نیست، پس برداشت مخاطب نیز از کلیت اثر مبهم باقی میماند.
در سینما همیشه بحث بر سر چگونگی و فرم ارتباط میان مضمون فیلم و محتوای فیلم است. با اضافه کردن چند نماد و نشانه، هیچ اثری در سینما نه فلسفی میشود، نه روانشناختی و نه غیررئالیستی. فیلم دشمن نیز از این قاعده مستثنی نیست و نخواهد بود. فیلم دشمن اثر بسیار بدی است و اگر طبق گفته خود ویلنیوو، آن را بسیار شخصی هم فرض کنیم باید گفت که این اثر چیزی جز محصولی مضمونزده از دهنیت مضمونزدهی فیلمساز نیست. فیلم با سکانس نهایی یک «دقیقا چی شد؟!» را در ذهن مخاطب به وجود میآورد تا بیرون از سینما دنبال نماد و نشانه راه افتاده و اثر را بیرون از سینما تفسیر کند.
فیلم با یک یک جمله کلیدی شروع میشود: «آشوب، نظمی است که هنوز رمزگشایی نشده است». با اطمینان میتوان گفت که با دیدن فیلم تا دقایق آخر نیز، هیچ چیزی رمزگشایی نمیشود. فیلم دشمن فیلمی مضمونزده و پرت از سینما است. فیلم میخواهد دشمن باشد ولی با تنها تکیه بر مضمونزدگی و مفاهیمی انتزاعی، دشمنِ مخاطب و سینما میشود.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
واقعا تروفو راست میگفت که این روزا هر کسی ۲ تا شغل داره یکی شغل عادی خودش یکی هم منتقد سینما
اینکه یادداشت و نظر شخصیتون رو اینقدر خوب و با اعتماد بنفس میتونید بسط بدید به نفد واقعا شاهکاره! از هر کسی بر نمیاد
خوب میشد یک دور کل فیلموگرافی ویله نوو رو نگاه می کردید یه سری به کتاب ساراماگو میزدید بعد میگفتید “مضمون زدگی”
“جیزز ایز دت ایون ا ریل ورد؟”
دشمن یک فیلم فوق پس افتاده است که در لجن خود دست و پا می زند
از لحظه ی شروع شدن فیلم ، شاهد یک ریتم یکنواخت هستیم و بازی بد جینهال واقعا تحمل فیلم را سخت تر می کند. داستان می خواهد پیچیده باشد اما تنها کاری که می کند پیچیده کردن خودش و گول زدن خودش و نه مخاطب است!
شخصیت پردازی هیچ عمقی ندارد به دلیل اینکه اصلا کاراکتر اصلی عمق ندارد و به عقیده ی من الهام از رمان به بدترین شکل انجام شده ، چرا که کاراکتر یک رمان نمی تواند انقدر سطحی باشد!
فیلم در به وجود آوردن صحنه های جذاب خیلی بد عمل می کند و تقریبا در آخر هیچ چیز خاصی از سینما نمی بینید.
نکات خوب فیلم تنها می توان به کارگردانی اشاره کرد. کارگردان ، با زکاوت خاصی همه چیز را در کنار هم قرار داده و سعی کرده تا مقدار زیادی ایراد های فیلم نامه را پوشش دهد اما باز هم ناکام است زیرا فیلم در خیلی از جاها ناقص است.
در کل فیلم ارزش یک بار دیدن را به زور دارد نه کمتر و نه بیشتر
با تشکر فراوان از آقای یاشار
راستی یادم نبود اینجا فضای منفی “فراستی ” حساب میشه
شرمنده گزینه دیلیت کامنت نیست! شما این کامنتو دیلیت شده ببینید
شما با سعید زعفرانی نسبتی داری؟
من هرگونه نسبتی رو قویاً تکذیب و اعلام برائت میکنم.
خیر نسبتی ندارم
شوخیش هم بد است :)
اتفاقا هر کس موقع خوندن این نقد ممکنه که فکر کنه آقای زعفرانی این نقد رو نوشته :۲۴: :۲۵:
واقعا باورم نمیشه ! کوبیدن بود همش! این یه فیلم سورئاله! از اسمش معلومه! قرار نیست برای هر چیزی توضیح داشته باشه! این مخاطبه که نتیجه گیری می کنه! هر کسی از یه فیلم سورئال لذت نمیبره! بعضی ها دوست دارن فیلم نتیجه گیری داشته باشه و هیچ نقطه کوری نداشته باشه! بعضی ها هم دوست دارن که ذهنشون رو قلقلک بده! شما از دسته دومی پس اصلا توصیه نمیشه طرف یه فیلم سورئال بری! اول به ژانر نگاه کن بعد نقد! اُمید وارم هیچوقت سراغ فیلم های دیوید لینچ نرین!
هیچ کدوم از نماد ها هم بی معنی نیستن! وهر لحظه فیلم هم حرفی برای گفتن داره! مخصوصا intro فیلم! هنوز باورم نمیشه به فیلم به این خوبی ! ۲.۵ بده کسی ! مثل توهین میمونه!
*دسته اول!
اتفاقا از فیلمهای سورئال بدم نمیاد، اما از فیلمهایی که ادای سورئال رو درمیارن خوشم نمیاد چون طرح و پرداخت چنین کاری تو مدیوم سینمایی با نماد و نشانه بازی میسر نمیشه. برای درک بهتر این موضوع میتونید به فیلم سرگیجه هیچکاک مراجعه کنید که در متن هم اشاره کردم.
نمره ۲.۵ با ارفاق و اغماض زیاد هم داده شده و بد نیست پیش از هرگونه قضاوتی به نمراتِ پایینِ دیگه ای که به این فیلم داده شده نیز رجوع کنید.
ادای سورئال در میاره؟ کجای این فیلم ادای سورئال در نمیاره اینکه شما درکش نکردی دلیل نمیشه!
فیلم ۱۹ تا نقد مثبت داره! با نمره بالای ۶.۵
۳ تا نمره ضعیف ۲.۵!
بله مراجعه کردم به نقد ها و دیدم نظر همه مثبته … با توجه به چیزی هم که خودم از فیلم دیدم واقعا اثر خوبیه! نمیگم شاهکار ولی میشه گفت اثر قابل قبول و خوبیه در حد و اندازه نمرات ۶ ۷ هستش! تمام نکات منفی شما بخاطر درک نادرست از فیلمه!
شما پس سمت تارکوفسکی و بلاتار نرو اگر از نماد بدت میاد یا سر درنمیاری
عذر میخوام ولی اینقدر تنبل هستی که به خودت زحمت نمیدی ۲ تا مقاله بخونی حتی زحمت نمیدی بری دنبال حرف مولف که منظورش چی بوده
نه تنها صنعت , داره سینما رو نابود می کنه…مخاطبای تنبل و “یه چیزی بذار پلی بشه” دارن سینما رو نابود می کنن!
کاش شماهایی ک فهمیدین چی ب چیه یکمتوضیح بدین، مخصوصا اون قسمتش که هلن بعد از دیدن آدام تو دانشگاه ناردحت میشه و برمیگرده از شوهرش گلگی میکنه و وقتی اون میگه چی شده میگه خودت میدونی چی شده! خب دقیقا اونجا چی شده؟
یا چرا اخر فیلم هلن عنکبوت میشه؟؟؟
چرا فیلم باید برای زنده ماندن به مدیومی غیر از سینما نیاز داشته باشد؟
این خیلی حرف یاوه و مزخرفیه. بهترین آثار سینما (خصوصا فیلم های فلسفی)عمدتا اونهایی هستن که بیننده رو به فکر وادار میکنن. به تحقیق و خوندن کتابهای مختلف تا با رمزگشایی و …چیزی به شعورشون اضافه شه. نه مثل فیلم چرتی مثل تلقین دنبال عددهای یه جور رو قطار یا رو تاکسی یا رو در دستشویی بگردن و با عقب جلو کردن فیلم حس اندیشمند بودن بهشون دست بده.
این نقدو بخونید . کمک میکنه
به نظرم فیلمو نفهمیدید. واسه همین انقدر سوال براتون مطرحه. enemy با فاصله بهترین فیلم ویلنیو هست
بهترین فیلم از چه نظر ؟ خیلی فیلم خوبی هستش! ولی باز هم سلیقه ای هستش! فیلم های ویلنیو کمی متفاوتن با هم دیگه! به نظر من پولیتکنیک یه سر و گردن بالاتره! prisoners هیجان بیشتری داره! و این که باید بگم این کارگردان دیگه رفته به سمت فیلم های پر مخاطب بلاک باستری رفته که مایه تاسفه واقعا فیلم های فلسفی سورئال روز به روز کمتر میشن که ژانر مورد علاقه خیلی ها مثل من هستش! اخرین کارش arrival هستش و پروژه بعدی هم bladerunner 2049 هستش! البته نمیگم این دو تا فیلم های بدی هستن یا خوبی! فقط اُمیدوارم ژانر اصلی خودش که موفق بوده رو فراموش نکنه!
arrival رو هنوز ندیدم اما تا اینجا هم Sicario با اختلاف بهترین اثر ویلنیوه . فقط به بازی عالی بنیتسیو دل تورو و امیلی بلانت و یا فیلم برداری عالی و اکشن خوش ساخت فیلم نکاه کن تا متوجه بشی .
حتی Prisoners هم که داستان جذاب و فضای تیره و تار و بازی های خوب جکمن و جیلینهال داره هم از Enemy قشنگ تره.
بهترین فیلمی که ازش دیدم از نظر کارگردانی سیکاریو بوده و بس!
پریسونرز هم خیلی خوب بود ولی تو دومین فیلم خوبش قرار میگیره. ببینیم بلید رانر رو چطور در میاره اون هم امید وار کنندست
جناب گروسیان، شما ماحصل تفکرات خطرناک امثال فراستی هستید، متا-روشنفکرانی که در آب گل آلود به روشنفکری حمله میکنند، غافل از اینکه خودشان دنبالهروی آنها هستند، دلسوزان فیکی که نگرانیشان مردم است و مخاطبان، اما از تریبونشان استفاده می کنند تا خودشان را ارضا کنند، اگر ویلنوو این اثر را برای ارضای خود ساخته (از بیرون که الصاق نکردیم، کردیم؟)، شما هم این متن را برای ارضای خودتان نگاشتهاید. منکر این مسئله هم نباشید که قلمتان گویای همه چیز است، از لحن و بیان و کلمات کوچه بازاری که استفاده میکنید تا طعنههای کوچکی که در قالب صفت، برای مثالهایتان به کار میبرید.
اگر میخواهید خدمتی به جامعهتان کنید و مردم را روشن سازید، اگر هدف پاکی از نوشتن دارید، در ابتدا بروید به یک گوشه تاریک و به بررسی دقیق احساسات و انگیزههای خود بپردازید. خود را بشناسید، سپس عینک بدبینی خود را کنار گذاشته و سعی کنید استدلالهای بهتری از رد کردن زمین و زمان به بهانه الصاق از بیرون، بیاورید. در ضمن، بله، دشمن فیلم بدی است، اما به بدی نقد شما نیست، زیرا این فیلم اگر مخاطب را به بیرون ارجاع میدهد، حداقل به آن توهین نمیکند، شما در متن خودتان حداقل به چند دسته از مخاطبان فیلم توهین کردید. نقد شما زمانی میتواند قابل قبول باشد که خودتان را بالاتر از دیگران نبینید، منکر این مسئله هم نباشید، همچنان قلمتان گویای همه چیز است.
امیدوارم تصور نکنید که هدف من حمله به شخص شماست، من در شما پتاسیل میبینم اما در حال هدر دادن آن هستید.
ممنون از نظرتون
به شخصه اگر تندتر از این هم انتقاد کنید، چه شخصی و چه فرمی ناراحت نمیشم. درِ من همیشه برای دیالوگ باز هست.
ای کاش برای نقد تفکر من و متنِ من از کلیات استفاده نمیکردید و کمی هم جزیی اشاره میکردید. مثلا من کجا خودم رو «دلسوزان فیکی که نگرانیشان مردم است و مخاطبان» معرفی کردم؟ یا کجای متن به مخاطب و شعورش توهین کردم؟ یا خودم رو بالاتر دونستم؟ اگر واقعا قصد شما نقدِ من هست، حتما به صورت جزیی اشاره کنید و من هم حتما در مقاله های بعدی اونها رو رفع میکنم ولی کلی گویی و برچسب زدن و نام بردن از اشخاصی که خارج از بحث هستند، فقط در حد حملات شخصی و بی کارکرد باقی میماند.
مثلا من کجا خودم رو «دلسوزان فیکی که نگرانیشان مردم است و مخاطبان» معرفی کردم؟
– در تیتر
باز هم از کلمات زشت استفاده کردید تا به نثر بیمزهتان را نمک بزنید. باور کنید بدون ریختن پشم و خودارضایی هم می شود نثر جذاب نوشت. شما نه داستان می نویسید و نه کامنت می گذارید. نویسنده مقاله بهتر است از این کلمات استفاده نکند.
در مورد زحمت مقاله از شما ممنونم، اما باز هم علاقه خاص شما را به نبش قبر نمی فهمم. اصلا مناسبت یا انگیزهی شما از نقد یک فیلم درجه چندم قدیمی چیست؟
اگر به بهانه ARRIVAL نقد را نوشتید، خود فیلم را نقد می کردید بهتر بود.
سوای ضعیف بودن فیلم باید به چند نکته اشاره کرد:
انگیزهی شخصیتها صرفا نمایندهی پیرنگ داستان نیست اگرچه شخصاً طرفدار داستان های پیرنگی با جزییات بالا هستم. (مثل آلن پو)
شخصیت بیگانه کامو به چه انگیزه ای مرتکب قتل می شود؟ آیا داستان کامو مشکل دارد؟ خیر! این شیوه داستان پردازی پرخی اگزیستانسیالیست هاست که افراد را تبدیل به اشیا می کند.
بحث خود اتکایی پیش آمد. حتما مهر هفتم برگمان را دیدهاید. این فیلم به خود متکی نیست؟ یا نیاز به اطلاعات و سواد بیشتری از دنیای بیرون دارد؟ آیا منکر می شوید نصف بیشتر شاهکارهای سینما هیچ جذابیتی برای افراد کم سواد ندارند؟
مورد دیگر اینکه آیا آثار سوررئالیست ها را مطالعه کرده اید تا ببینید در همین جهان رئالیستی چه اتفاقات عجیبی که نمیافتد؟
بحث آزار دهنده دیگر آوردن و کوبیدن دیگر آثار سینمایی یا تلویزیونی برای خود موجه نمایی شماست. آخر سازندگان وست ورلد چه هیزم تری به شما فروختهاند؟ جایزهی خاصی هم که نگرفتهاند تا دوباره پرچم ضد جریان بودن را به دست بگیرید. (و چه جالب که همهی این نوازش ها به برادران نولان مربوط بود)
و موارد دیگری که از حوصله شخص من خارج است. شاید هم وقتی دیگر …
پ.ن: آقای گروسیان دل ما برای دنیای بازی می تپد اما دلیل نمی شود که هر مقالهای تحت این نام برای ما پذیرفتنی باشد. شاید نتیجه گیری های شما درست باشد اما مقدمات و براهین شما اشتباه است. شما که آنقدر در مسائل فلسفی وارد هستید بهتر است نیم نگاهی هم به مسائل منطق بیاندازید که این دو جدایی ناپذیرند.
در آخر خواهشمندم کانال خود را عوض کرده و اطلاعات نوظهورتان را به سر اعضای سایت نکوبید.
با تشکر فراوان
سلام و ممنون از شما بابت ارائه رک و بی پرده نظرتون
در خصوص استفاده از کلمات که فرمودید، شمایی که کلمات و مثالهای نوشته هاتون نشون میده که اهل مطالعه هستید و قطعا هستید، پس توصیه من این هست که حتما سری به هم به نقدهای غیر فارسی بزنید. در نقدهای غیرفارسی از کلمات به مراتب خشن تر و تندتری استفاده کرده اند و میکنند. حتی برای توصیف این فیلم از عبارت ….. هم استفاده شده پس خواهشم این هست که قبل از اظهار هر نظری در باب مدیوم نقد، نقدهای دیگه رو هم مطالعه کرده و به نوشته های انشاگونه رسانه های فارسی زبان بسنده نکنید.
هدف نبش قبر نیست، هر اثری در هر زمانی قابل نقد و بررسی هست. تصور نمیکنم «زمان» رابطه مستقیمی با «نقد» داشته باشه، ضمن اینکه فیلمها با مشورت سردبیر و سایر تیم تحریریه سایت انتخاب میشه.
در باب به خود اتکایی کاملا نظرم همین هست که در متن اشاره کردم، برگمانِ قدیم یا نولانِ جدید فرقی ندارند، هردو اگر بیرون از سینما باشند از نظر من پرت از سینما و فاقد ارزشِ سینمایی هستند.
در پایان هم در مورد سایت صحبت کردید که از دایره نظرات من خارج است ولی خودم شخصا نه اصراری و نه قصدی برای تحمیل نظرم به کاربران رو ندارم و چیزی رو هم بر سر کاربران نمیکوبم. اتفاقا اگر این بستر رو فراهم کنم که نظرات موافق و مخالف با هم به بحث و گفتگو بپردازند، خوشحال هم میشوم. دغدعه من بر خلاف سایر همکاران، «دیالوگ» هست و نه «مونولوگ». با تک صدایی و تک گویی چیزی نصیب مخاطب نمیشه.
موفق باشید
ویرایش: اشتباهِ لغوی اصلاح شد
البته اون نبش قبره، نه نقش قبر!
جواب ها کلی، ناکافی، فاقد استدلال صحیح بود.
بررسی واقعا خوبی بود، هرچند که این فیلم و بقول شما مضمونزدگی! و بیرون از سینما! بودنش رو بسیار دوست دارم و کمترین مشکلی هم در خصوص این ویژگی اثر و روشی که ویلهنوو برای پرداخت داستانش در فیلم مورد استفاده قرار داده ندارم. ولی بازم متن خوبی بود و با دلایل کافی که اراعه کردید برای حرفهایتان سندیت خوبی فراهم کردید.
حوس کردم یکبار دیگر هم به تماشایش بنشینم :۱۵: