بررسی فصل چهارم سریال شرلوک هولمز؛ بازی با احساسات آقای کاراگاه

در ۱۳۹۵/۱۱/۰۵ , 23:45:05

«شرلوک» یکی از سریال‌های محبوب و موفق سال‌های اخیر است که شاید با کم‌ترین زحمت توانست با احیای یک قهرمان دوست‌داشتنی در دل مخاطبین جا باز کند. عوامل موفقیت سریال شرلوک، به خصوص در دو فصل اول بسیار زیاد هستند. اما این‌که کدام‌یک از این عواملِ مهم و تاثیرگذار در فصل‌های انتهایی همراه سریال باقی مانده و به این‌جایی که در حال حاضر هست، رسیدند، نکته‌ای است که نیاز به بررسی دارد. دو فصل سوم و چهارم سریال به گواه بسیاری، نسبت به دو فصل اول و دوم افتی نسبی را در جذابیت و کیفیت پشت سر گذاشته‌اند. حالا که پخش فصل چهارم این سریال در سه قسمتِ کاملا ضد و نقیض به پایان رسیده است، می‌خواهیم مروری بر این سه قسمت و سریال در فصل پایانی کنیم. در این مطلب نقد این سریال را به صورت پرونده می‌خوانید.

اصالت از دست رفته

نویسنده: سعید زعفرانی

«شرلوک هلمز» بی‌شک یکی از جذاب‌ترین قهرمانان تاریخ ادبیات جنایی است. کسی که با هزار و یک رنگ و ابعاد مختلف شخصیتی و نه با تکیه‌ بر قدرت‌های ماورایی یا تاکید تنها بر هوش و ذکاوت، که با مجموعه‌ای از استعدادها و توانایی‌ها پا به دنیای ادبیات گذاشت و در آن ماندگار شد. اقتباس مدرن از تیپ‌ها و شخصیت‌های تثبیت شده، می‌تواند یک چالش بزرگ برای هر نویسنده و کارگردانی باشد. آن‌جا که شرلوک هلمز از قرن گذشته به لندن ۲۰۱۲ پا می‌گذارد و آغازگر نسل جدیدی از داستان‌های معمایی خانه‌ی خیابان بیکر می‌شود، محل دقیقِ مناقشه‌ای است که «استیفن موفات» کاربلد و شناخته شده به خوبی و در طی چند قسمت حل می‌کند. شرلوک مدرن با تسلط، سکان هدایت داستان‌های دنیای شرلوک هلمز را در دست می‌گیرد و پرقدرت در دریای متلاطم به سمت ساحل آرامش حرکت می‌کند. شخصیت شرلوک اما به گونه‌ای در روند این سریال پرداخت می‌شود که بعد از حداکثر یک فصل، دیگر کسی به دنبال مقایسه با شرلوک‌های اقتباس‌های قبلی نیست و رفته رفته بینندگان شرلوک جدید با بازی «بندیکت کامبربچ» را به عنوان شرلوک اصلی باور می‌کنند. باوری که به ساخت فصل چهارم می‌انجامد و در قسمت پایانی این فصل، خودش را بیشتر از همه نشان می‌دهد. چون در این فصل سازندگان سریال هم عمیقا باور کرده‌اند که یک شرلوک بیشتر وجود نداشته و ندارد و آن شرلوکِ آن‌ها است.

در اپیزود «عروس ناپسند» که قبل از شروع فصل چهارم پخش شد، اوج این باور به تصویر کشیده می‌شود. جایی که مرزهای زمان و مکان شکسته و ضمن آن یک تئوری جذاب و به شدت باورپذیر هم -قوی‌تر از همه‌ی دفعات قبلی- به ماجرا ورود می‌کند. این‌گونه شرلوک‌دوستان به جایی می‌رسند که باید این شخصیت را هرطور که برایشان به تصویر کشیده می‌شود باور کنند و از کادری که برایشان ترسیم می‌شود خارج نشوند! این اتفاق ناگوار است زمانی که می‌دانیم شرلوک ابعاد شخصیتی مشخص و واضحی دارد و اگر از این ابعاد عدول کند دیگر شرلوکی در کار نیست. با این‌حال به نظر می‌رسد که علی‌رغم شکست‌هایی که نویسندگان در شخصیت شرلوک و مخصوصا در نوع مواجهه‌ی او با مسئله به وجود آورده‌اند، مرزهای شخصیتی این قهرمان (که گاهی تا حد یک ابرقهرمان هم توسعه پیدا می‌کند) انعطاف‌پذیرتر از چیزی که تصور می‌شود هستند. عوامل متعددی برای به دست آمدن این اعتماد [به هنجار شکنی] دست به دست هم داده‌اند که برشماری و تحلیل آن‌ها موضوع این مقاله نیست، اما باید آن‌ها را برای نقد صحیح فصل چهارم در نظر گرفت. مهم‌تر این‌که برداشتِ متفاوت سازندگان “این” شرلوک از این شخصیت و جهان پیرامونش، یک برداشت ناصحیح و غیرمنطقی نیست، اما سراسر آکنده از نکات فراواقعی و اغراق‌هایی است که مگر با باور به شخصیت شرلوک در این اقتباس، قابل درک نیستند!

بسیاری از ایرادات فیلم‌نامه و پرداخت که به فصل چهارم وارد می‌شوند را با در نظر گرفتن این نکته می‌توان توجیه کرد. برطرف کردن ایرادات البته کار منطقی و دلیل محکمه پسند می‌خواهد. اما قبل از آن باید ببینیم که ایرادات کدام‌اند؟

در ادامه یادداشتی می‌خوانید از یاشار گروسیان در مورد فصل چهارم شرلوک و بررسی اجمالی سه قسمت پایانی این سریال.

لودگی، حماقت و توجیه

نویسنده: یاشار گروسیان

برای توصیف فصل چهارم شرلوک واقعا ذهن از انتخاب واژه‌ها و زبان از گفتن آنها به چالش کشیده می‌شود چرا که عمق فاجعه فرایِ توصیف و تشریح با کلمات است. امکان ندارد کسی از فصل اول و دوم لذت برده باشد و به همان میزان از فصل سوم نیز لذت ببرد، که به شخصه از همان فصل سوم روند نزولی سریال را حدس می‌زدم. اما فصل چهارم به واقع پا را از افتضاح فراتر گذاشته و با کثیف‌ترین روش‌ها، شعور و ذوق مخاطبِ دوست‌دار سریال شرلوک را زیر سوال می‌برد.

در قسمت اول، سریال یک لقمه را به مسخره‌ترین شکل ممکن دورِ سرش می‌چرخاند تا بلاخره از یک پایان‌بندیِ تراژیک رونمایی کند. بخش اعظم قسمت اول صرف شوخی‌های بی‌مزه‌ای می‌شود که اگر قبلا کارساز بودند، اکنون به دلیل پرداخت نادرست و نا به جا، به لودگی تقلیل می‌یابند. از این که بگذریم، تصور این است که با توجه به عنوان اپیزود یعنی «شش تاچر» با یک معمای جدی و پیچیده سروکار داریم. واقعیت اما این است این تنها تلاش سریال برای پیچاندنِ قضیه (به جای ایجاد پیچشِ معمایی) است و نه چیزی بیشتر. معمای گمشدن پسر نوجوان به غیرمنتظره‌ترین و ابلهانه‌ترین شکل ممکن توجیه می‌شود و ذهن تحلیلگر شرلوک نیست که آن را حل می‌کند بلکه کنار هم گذاشتن چند فکت تصادفی است که یک توجیه را (به جای نتیجه‌گیری حاصل از استنتاج) تحویل مخاطب می‌دهد. معما سخت است و عجیب ولی جواب نه ساده‌ است و نه پیچیده بلکه احمقانه و مسخره است. سپس دیگر خبری از معما و پیچش نیست بلکه همه چیز به جایی ختم می‌شود که از تراژدیِ سریال به عنوان پایان بند قسمت اول رونمایی شود، آن هم چه پایانِ بی‌ربطی! اشتباه نکنید، به شخصه از رفتن «مری» ناراحت نشدم چرا که با پرداخت ضعیف مری در این قسمت و تقلیل وی به شخصیتی که حداکثر دغدغه‌اش بچه‌داری و حداقل کارش کماندو بازی است، برایم کم اهمیت بود. مشکل اما این است که چرا برای رونمایی از چنین تراژدی، یک مسیر بی‌خط و ربط طی شد؟ اصلا شش تاچر این وسط چه کاره‌ است؟ چه خدمتی به پایان این قسمت می‌کند؟ اگر مقصود جدا شدن مری از سریال می‌بود چرا سریال یک لقمه‌ی معمایی را مدام دور سرش می‌چرخاند؟ چیزی که این اپیزود را خراب می‌کند مسیر و پایان متضاد است. مسیر معمایی و پایان تراژدی است و به همین دلیل نه معما جدی و نه فرصتی برای هضم تراژدی داده می‌شود. درست زمانی که معما باید استنتاج شود، توجیه شده و به حاشیه می‌رود، درست زمانی که تراژدی باید پرداخت شود، اپیزود تمام می‌شود! چرا اپیزود افتتاحیه باید انقدر سطحی و بی‌مسئله و بی‌چالش پرداخته شود؟ سوال بس است چرا که جواب فقط با تماشای دوباره‌ی «شش تاچر» داده می‌شود و من هم بهتر است بیخیال شوم چرا که ممکن است مرز واژه‌ها برای توصیف این قسمت به جایی غیر از مغز ختم شود!

اپیزود دوم از اپیزود اول کمی بهتر ظاهر می‌شود ولی همچنان آن را ضعیف می‌دانم. در اپیزود دوم از یک ضدقهرمان تیپیکال رونمایی می‌شود که تا آخر هم علت این «قتل و کشتن»ی که مدام روی آن تاکید می‌کند باخبر نمی‌شویم. سلاح این شخصیت منفی اما چیزی نیست جز همانی که پیشتر در فصل دوم دیده‌ایم. در این اپیزود شخصیت «اسمیت» تمام نقشه‌هایش را می‌کشد تا دست روی بزرگ‌ترین نقطه ضعف شرلوک بگذارد و آن بی‌آبرو و شرمسار کردن شرلوک است. یادتان آمد؟ درست در اپیزود آخر فصل دوم نیز، موریارتی کلی نقشه می‌کشد تا عصمت و آبروی شرلوک را لکه‌دار کند. حال خودتان مقایسه کنید و قضاوت، در کدام اپیزود این ایده بهتر پرداخت شد؟ اسمیت یک شخصیت تخت و فاقد پیچیدگی لازم برای رو کردن این سلاح است و به همین جهت مخاطب نیز آن را کمتر باور می‌کند. از طرفی شرلوک در این اپیزود قرار نیست چیزی جز یک معتادِ مافنگی باشد و بازیِ بسیار بد و اغراق‌آمیزِ وی، یک معتاد را نشان نمی‌دهد بلکه شخصیتی را نشان می‌دهد که مدام در حال ادا در آوردن است. به علت همین پرداخت‌های ناشیانه و سطحی، مای مخاطب خیلی زودتر از اپیزود پایان را حدس خواهیم زد و می‌دانیم که نه شکستی و نه خرد شدنی در کار نیست. مجددا سریال باز هم ما را بی‌دلیل توجیه می‌کند که شرلوک نه تنها چند قدم بلکه چندین هفته از شخصیت منفی جلوتر است و به همین راحتی باز هم توجیه جای استنتاج و هوشمندی را می‌گیرد. این را مقایسه کنید با اپیزود «سقوط رایخن باخ». در آنجا هم خرد شدن شرلوک و هم استیصال وی را در طول مسیر می‌بینیم، خبری از تزریق مواد و ادا و اطوار هم نیست. به همین دلیل تعلیق تا انتهای اپیزود حفظ می‌شود. اما «کاراگاهِ دروغ‌گو» یک نسخه‌ی بسیار ضعیف شده از «سقوط رایخن باخ» را تحویل مخاطب می‌دهد که شخصا آن را کافی نمی‌دانم.

«مشکل نهایی» واقعا اپیزودی است که اگر «افتضاح نهایی» می‌بود شاید حق مطلب بهتر ادا می‌شد. در این اپیزود بلاخره همه چیز از دو اپیزود قبلی جمع می‌شوند تا به قولی از خفن‌ترین چالش شرلوک رونمایی شود، همه چیز نوید یک باس فایتِ پر ضرب و زور را می‌دهد. «یوروس» آنطوری که سریال مدام ادعا می‌کند فردی به غایت باهوش‌تر و قوی‌تر از دو برادرش است. بنابراین همه‌ی ما آماده می‌شویم تا شاهد کنتراستی جدی میان این دو برادر و خواهرشان باشیم، شاهد خواهری باشیم که از مایکرافت قوی‌تر و از شرلوک باهوش‌تر باشد اما سریال دقیقا برعکس عمل می‌کند. سریال به جای اینکه یوروس را باهوش‌تر نشان دهد، شرلوک و مایکرافت را خنگ‌تر از همیشه می‌کند و حتی برای پر رنگ‌تر کردن این کنتراست، قدرتی ماورایی برای کنترل ذهن را هم به یوروس می‌دهد! عجب! پس یوروس باهوش نبوده که از زندان فرار کرده است بلکه یک قدرت عجیب را از ابرقهرمان‌های هالیوودی به ارث برده، چرا که این تنها توجیهِ فرار وی از زندان می‌شود و نه دلیلی هوشمندانه و فکر شده. مایکرافت نیز ابله می‌شود تا اجازه‌ی ملاقات وی را با موریارتی صادر کند، شرلوک نیز آنقدر خنگ می‌شود که نبود وجود شیشه‌ی روبه‌رویش را تشخیص نمی‌دهد! سپس یک بازی به شکل فیلم «اره» شروع می‌شود که پر از گاف و سوتی است. بزرگ‌ترین آن زمانی است که شرلوک برای خلاص شدن از شر بازیِ یوروس قصد به خودکشی می‌کند اما یوروس مانع می‌شود. سوالی دارم! اگر یوروس از کشتن شرلوک لذت نمی‌برد پس آن بمب سه ثانیه‌ای در خانه‌ی بیکر استریت دیگر چه صیغه‌ای است؟ گذشته از این، شرلوک در آخرین لحظات، بی‌مقدمه ژانگولر می‌شود و از ناکجا آباد الهام می‌گیرد تا سرِ چند نوشته و تهِ چند عدد را به هم چسبانیده و معما را حل کند؟ به نظرتان کافیست یا ادامه دهم؟! ای وای بر سریال! یعنی چه قدر توجیه؟ چه قدر غیرهوشمندی و چه قدر حماقت در فیلمنامه؟ انگار نه انگار با سریالی طرف هستیم که پیش از این در فصل‌های اول و دوم از این کارها را نمی‌کرد، بلکه بلد بود معما بسازد، بلد بود پیچش ایجاد کند، بلد بود تعلیق و هیجان القا کند اما گویی در این اپیزود همه چیز بر باد می‌رود تا پایان این اپیزود را به هندی‌وارترین شکل ممکن ماست‌مالی کند.

فصل چهارم سریال شرلوک با نمایشی چنین مفتضحانه از اثری محبوب که به واقع نگارنده نیز از فصول ابتدایی لذت برده و آن را همراهی کرده است، یک بار دیگر ثابت می‌کند که ادامه‌ی یک سریال، بدون فکر و بدون هوشمندی این چنین افت می‌کند و نابود می‌شود. فصل چهارم به جای کمدی، لوده می‌شود، به جای هوشمندی، احمق می‌شود و به جای استنتاج، مدام توجیه می‌کند. فصل چهارم سریال شرلوک، جواب انتظار و ذوق مخاطب را به کثیف‌ترین و ضدِ مخاطب‌ترین شکل ممکن می‌دهد.

در ادامه نقدی اجمالی از سه قسمت پایانی شرلوک می‌خوانید به قلم سعید زعفرانی.

بازی تمام نشد

نویسنده: سعید زعفرانی

فصل چهارم سریالی را به انجام رساند که با تمام فراز و نشیب‌هایی که تجربه کرد در جلب رضایت مخاطبان موفق بود. بسیار موفق. این سریال هم موفق شد تصویر تازه و جدیدی از آقای کاراگاه ارائه دهد و هم او را به ابعاد تازه‌ای از زندگی شخصی وارد کند و هم موفق شد تا از بازیگران دو نقش اصلی سوپراستار بسازد و هم موفق شدهای دیگر! اما مهم‌تر از همه موفق شد تا مخاطب را در دست بگیرد و او را مثل ویلون بنوازد. شاید موسیقی نواخته شده در فصل پایانی موسیقی بی‌نقصی نبود و فرم کامل و درستی نداشت، اما زیبا و دلنشین بود.

در قسمت اول نویسندگان تکه‌های به هم ریخته‌ی یک پازلِ دفرمه را به گونه‌ای کاملا به هم ریخته روایت می‌کنند تا با این‌کار بتوانند اتصالی بین قسمت آخر فصل گذشته و قسمت بعدیِ فصل حاضر برقرار کنند، خرده پیرنگ‌های جدید را پرورش دهند و شخصیت دکتر واتسون را به سطح جدید از پرداخت وارد کنند و ضمن آن هماهنگی نسبی بین فرم و محتوا ایجاد کنند و در نهایت جذابیت داستان را هم حفظ کرده باشند! اما اگر همه‌ی این اتفاقات بخواهند با هم در یک چنین اپیزود آشفته و دور از انتظاری رخ بدهند، مخاطب باید بهره‌ی هوشی بالایی در حد شخص شخیص شرلوک هلمز داشته باشد. این‌طور می‌شود که قریب به اتفاق این امیال و مقاصد در پایان تماشای اپیزود اول عقیم می‌مانند و به جایی نمی‌رسند و فقط یک چیز در ذهن مخاطب باقی می‌ماند آن هم مرگ انتهایی و به هم ریختن شرلوک در نتیجه‌ی آن است. چیزی که ما را به قسمت بعد می‌برد و بقیه‌ی جزئیات روایت شده را پشت سر باقی می‌گذارد.

در قسمت دوم سریال به ماهرانه‌ترین شکل ممکن به تعلیق دست‌ می‌اندازد و از آن کمک می‌طلبد. با این‌که همه چیز طبق اصول ساخته و پرداخته می‌شود، تصویری که از شرلوک می‌بینیم تصویر منحصر به فردی است که فقط این‌جا حاضر است. خرده پیرنگ «مری» و درخواستش از شرلوک سریال را وارد فاز داستانی عجیبی می‌کند که یک طرف آن شرلوکِ معتاد متوهم است که حمایت دکتر واتسون را هم ندارد و یک طرف دیگر یک قاتل سریالی ثروتمند و باهوش. البته به زعم خودش یا بهتر است بگوییم به زعم سریال. همه‌ی تلاشی که در شخصیت‌پردازی این قاتل سریالی به ظاهر خطرناک می‌شود ژانگولر است و هیچ ثمری ندارد مگر هولناک کردن لحظات پایانی. آن هم فقط به خاطر این‌که مخاطب درگیر احساساتی شده که بین شرلوک و دکتر واتسون رد و بدل می‌شوند و به این فکر می‌کند که شرلوک چطور حاضر شده چنین بازی خطرناکی با جان خود برای نجات واتسون انجام دهد و حالا دکتر واتسون به موقع می‌رسد یا نه؟ این‌طور می‌شود که قسمت دوم در عین جذابیت، تو خالی روایت می‌شود و تنها به پرداخت یک خرده پیرنگ پر زرق برق برای متصل کردن این قسمت به قسمت اصلی یعنی قسمت سوم می‌انجامد.

شخصیتِ محوری تازه‌ای وارد داستان می‌شود. در قسمت سوم همه چیز در مورد «یوروس» خواهر غایب شرلوک نیست، اما او است که اصلی‌ترین اتفاقات را هدایت می‌کند. داستان در این قسمت در اوج جذابیت به سر می‌برد و کم‌تر ایرادی دارد. در قسمت دوم همین فصل ما شاهد نقشه‌ای بی‌نقص از شرلوک و بازی با منطق و احساساتِ افسارگسیخته‌ی جانیِ ماجرا هستیم، در قسمت سوم چنین نقشه‌ای توسط یک هوشِ برتر اجرا می‌شود و با منطق و احساسات شرلوک بازی می‌کند. همچنان حجم ژانگولر بالاست اما مستقیما به جذابیت قصه کمک می‌کند. البته افولی که نویسندگان در نشان دادن کنش و واکنش شرلوک و مایکرافت و به خصوص برادر بزرگ‌تر دارند را نمی‌توان نادیده گرفت. در این قسمت تحمیقی عمدی صورت می‌گیرد تا خواهر تازه کشف شده باهوش‌تر جلوه کند، اما در بقیه‌ی ابعاد این شخصیت هیچ ایرادی ندارد. عقده‌ی آدلری که او با آن بزرگ شده سر جایش است و به خوبی پرداخت می‌شود. فلسفه‌ی زندگی مخصوص به خود را دارد و این را در دیالوگ‌هایش می‌توان جست. دیالوگ‌هایی که به خوبی با قبل و بعد داستان و با فضا و با شخصیت و با مخاطب ارتباط برقرار می‌کنند. دام‌هایی که یوروس برای شرلوک پهن می‌کند و بلاهایی که بر سر او می‌آورد، همه و همه در عمق باور مخاطب تاثیر می‌گذارند. این‌جا شرلوک به بهترین نحو شخصیت پردازی می‌شود، توسط نویسندگان تصاحب می‌شود، تغییر می‌کند، دوباره سازی می‌شود و به بهترین نحو به دنیای سریال برمی‌گردد تا در لحظات آخر بتواند چونان پایان‌بندی محشری را رقم بزند. احساسات و روابط انسانی در این قسمت به یک باره به شرلوک تزریق نمی‌شوند اما به بالاترین دز ممکن می‌رسند و بیشترین نمود را پیدا می‌کنند.

در قسمت اول و دوم سریال چندان دل‌نشین ظاهر نمی‌شود. اما چالش‌هایی که قسمت سوم برای شرلوک، خود و مخاطب می‌سازد و راه‌حلی که برای آن‌ها ارائه می‌دهد و به کار می‌بندد، به قدر کافی و شاید هم بیشتر تاثیرگذار هستند. در واقع، در این قسمت به تمام چیزهایی که می‌تواند شرلوک را ماندگار کند اهمیت داده می‌شود. ابتدا یک امتحان هوش، بعد یک امتحان منطق، بعد یک امتحان احساس از شرلوک و شریکش واتسون گرفته می‌شود و شرلوک در همه‌ی این امتحانات با بالاترین نمره‌ی مورد انتظارِ مخاطب قبول می‌شود. اتفاقی که می‌تواند این شرلوک را تا مدت‌ها در ذهن زنده نگه دارد.


8 دیدگاه ثبت شده است

دیدگاهتان را بنویسید

    1. دلیل نمیشه یه سریال همیشه اوج خودش باشه کوبیدن لازم نیست! سریال فراز و نشیب داره همیشه نمیشه شاهکار در اورد ولی ایرادات هیچکدوم وارد نیست به نظرم! جذابیت سریال همچنان بر جا بود! همه چیز هم خوب پیش رفت شاید مثل فصل های قبلی نبود ولی کوبیدن هم اصلا لایق نبود.
      17 نقد برای سریال منتشر شده که هر ۱۷ نقد مثبت هستن شما چجوری میگی فصل بدی بود؟ کوبیدنی که لایق بود؟!!! خندیدیم!

      Entertainment Weekly
      Ken Tucker
      Oct 22, 2010
      100
      Tremendously clever fun, Masterpiece Mystery! presents the first of three modernizations of the Sherlock Holmes tales.

      USA Today
      Robert Bianco
      Oct 22, 2010
      100
      The result is a sharp, funny, clever series that remains faithful to the spirit of Doyle’s stories while infusing them with a vibrant spirit of modernity.

      ۹۰
    2. بنطر من لایقش بود. محمد جان شما فکر میکنی نبود، خوب برای شما نبود دیگه. منی که سه فصل اول رو واقعا دوست داشتم و برای فصل نهایی دلم رو حسابی صابون زده بودم و توقع یه پایان‌بندی عالی و درخور رو برای این سری داشتم بسیار نا امید شدم. فراز و نشیب هست، ولی اینکه بیای از استانداردای عالیه خودت که اصلا خودت اومدی و برای خودت تعریفشون کردی و دل همه رو بدست اوردی پایین بیای و بشکونیشون یچیزه. بغیر از این فصل چهارم از نظر پرداخت رابطه شخصیتا هم به نظر من اصلا قدم خاصی برنداشت و مجدد در مقام مقابسه با فصلای قبلی یه پسرفت کامل بود.
      نظر شخصی هم دخیله. مثلا من خودم فصل سوم رو که خیلی‌ها باب میلشون نبود بسیار پسندیدم و حداقل دو قسمتش رو جزو بهترینای سری میدونم.

      ۱۷
  1. صحبتای اقای گروسیان رو بیشتر پسندیدم.
    سه فصل اول رو واقعا دوست داشتم و برخلاف عده‌ی زیادی (از جمله خود اقای گروسیان) فصل سوم رو کامل کننده شخصیت پردازی دو نقش اصلیش و رابطه بینشان میدانم و ورود مری به داستان هم به این تکامل بسیار کمک کرد و حال و هوای واقعا تازه و خوبی به سریال بخشید. در اصل هدف سازنده‌ها هم از ساخت فصل سوم همین بود. ایجاد تغییرات جزیی در تم کلی داستان که حس حداقلی ولی کافیی از چیزی جدید را به مخاطب ارزانی بکند. حتی نورپردازی هم در دو قسمت اول روشن‌تر از دو فصل قبلی بود. درست که ان هوشمندی و ذکاوت را نداشت، ولی با افزودنی‌های جدیدش واقعا شرلوک و دوستانش را واقعی‌تر و ملموس‌تر کرد.
    فصل چهارم هم تقریبا همین روند را در پیش گرفت. این فصل من رو بسیار یاد ارک داستانی بازی‌پایانی کمیک بتمن اسکات‌اسنایدر و گرگ‌کاپولو میندازه که در این ارک ۵ قسمتی اسنایدر سعی کرد با بازگرداندن جوکر به داستان (بعد از ارک فوق‌العاده مرگ خانواده) یه رویارویی نهایی و عالی بین بتمن و این دشمن قدیمی خودش ایجاد بکند و در شماره‌های اخری که بر روی این کمیک کار می‌کرد اثری پر سروصدا و هیاهوی را تحویل مخاطبان بدهد. که البته همین ارک ۵ قسمتی بیشترین ایراد را از نظر داستانی به خود میدید و با وجود مونولوگ ها و دیالوگ‌های عالیی که بین جوکر و بتمن ردوبدل میشد و پایان بندیه خوبش، داستان اصلا آن عمق و ژرفای حساب شده ارکای قبلی رو نداشت. این موضوع در خصوص فصل چهارم سریال دوست داشتنی شرلوک نیز دقیقا صادق است. سازنده‌های خواستند خفن‌ترین و مرگبارترین ماجرای شرلوک رو به جانش بیندازند و با کلی تراژدی و خواهر از دست رفته برگشته! و افیون و هزار کوفت و زهرمار داستان را خفن و بسیار خطرناک جلوه بدهند که بنظر بنده کاملا هم در این امر شکست خوردند. اولا شخصیت مری را که یکی از مهره‌های اصلی فصل سوم بود به راحتی از روند داستان حذفش کردند. ‌آن هم به دلایلی بسیار بی‌ارزش. نگویید که بخاطر عمق بخشیدن به شخصیت واتسون بود که بسیار مسخره‌است. قبول که واتسون فصل چهارم از هوش و دقت بالاتری برخوردار بود، ولی ایا واقعا راه دیگری برای باهوش جلوه دادن وی جلوی پای نویسنده‌ها نبود؟ کجاست اون هوش و خلاقیتی که در سه فصل قبلی وجود داشت؟ فصل چهارم فقط ظاهر نمایی شخصیتاییست که سابقا بسیار واقعی بودند و همراهشان داستان‌ها و احساسات متفاوتی را تجربه کرده بودیم که متاسفانه در این فصل صرفا عروسکی از انها و مشکلاتشان را می‌بینیم. مثل یه کتاب که ترجمه‌ای بد شده و از این ترجمه بد یک ترجمه بد دیگر انجام گرفته. قسمت اخر و حضور یوروس هم که نیازی به صحبت ندارد. بد شروع شد و بدتر به اتمام رسید و سریال را با خاک یکسان کرد. بجاش برید سه قسمت اول «اره» رو ببینید که بسیار بهتر و هوشمندانه‌تر در پرداخت همچین داستانی عمل کرده.
    خلاصه فصل چهارم اندک چیزی به این سریال زیبا نیفزود و چه بهتر بود اگر سازنده‌ها در این بی‌ایده‌ای داستان را در نقطه انتهای فصل سوم رها میکردند و تیشه به خلاقیت و ذکاوت سابقا خوب خودشان نمیزدند.

    ۴۷
  2. فصل اول و دوم واقعا جذاب بود ولی فصل سوم به نظرم یکم نا مفهوم و شتاب زده بود اما در فیلمی که پارسال کریسمس اکران شد دوباره به اوج برگشت.
    فکر نمی کردم این رو هم نقد کنید. واقعا ممنون اقای زعفرانی. :۱۵:

    ۲۲

مقالات بازی

بیشتر

چند رسانه ای

بیشتر