بیماری اپیدمیک | نقد فیلم بیگانه : کاوننت
مضمونزدگی بیماری است که این روزها آثار هالیوودی حسابی به آن آلوده شدهاند. تقریبا هر فیلمِ حتی یکبار مصرف نیز در تلاش است تا مضمونی فرای ظرفیت خود را به مخاطب القا کند. پیشتر در نقد فیلم «دشمن» (Enemy) توضیح دادم که تزریق نماد و نشانه و هزار و یک قلمبهبافی به یک فیلم نمیچسبد مگر آنکه به سینما تبدیل شده باشند و عملا به دنیا و فرم فیلم بخورند. چنین مشکلی شاید پیش از این تنها و تنها در فیلمهای فلسفینما وجود داشت، فیلمهایی که گیشه را مختص مخاطب عامی – و حتی فاقد شعور – میدانست و سینمایی مفهومی – و قلابی – را به مخاطب خاص و لابد باشعور تحویل میداد. بدین ترتیب مرزی معین میان فیلمهای فلسفینما و گیشهای وجود داشت اما مشکل وخیمتر زمانی آغاز میشود که فیلمی گیشهای و یکبار مصرف نیز در صدد باشد تا مفاهیمی فرای ظرفیت و حتی توانایی فیلمساز را در خود جای دهد، در آن صورت ماحصل نه تنها یک فیلم مفهومی و فلسفی نمیشود بلکه حتی جایگاهی به عنوان یک فیلم گیشهای و بلکباستری را نیز میان مخاطب ندارد. جدیدترین ساخته «ریدلی اسکات» (Ridley Scott) نیز به این بیماری دچار شده است، بیماریِ مضمونزدگی که گویا اکنون میان فیلمهایی که در مخیلهی ما و شما نمیگنجند، اپیدمی شده است تا به زور هم که شده سعی در انتقال و القای مفهومی، مضمونی یا فلسفهای باشند با این توهم که در حال بیان چیزی فرای سرگرمی هستند. البته، چهقدر بد که فیلمهای فلسفینما اغلب در این معادله شکست میخورند چه برسد به سری فیلمهای بیگانه که عنصر ترس و هیجان، اصلیترین صفات آن هستند نه آسمان و ریسمان بافتن در مورد موضوعاتی که عملا نه به فیلم میخورند و نه از عهدهی فیلمساز کهنهکارِ شناخته شدهی ما برمیآیند. با دنیای بازی همراه باشید تا به نقد و بررسی جدیدترین سری فیلم بیگانه یعنی کاوونت بپردازیم.
توجه: متن دارای اسپویل داستانی است؛ اگر فیلم را تماشا نکردهاید، مطالعهی نقد آن را به بعد از تماشای آن محول کنید.
داستان فیلم پس از «پریمیتیوس» (Prometheus) ساختهی پیشین اسکات روایت میشود، زمانی که چند محقق برای ایجاد و رشد کلونی از انسانها به سیارهای غیر از زمین در حال حرکت هستند. ارتباط میان دو فیلم را میتوان از سکانس آغازین فیلم و دیدنِ چهرهی خشک و بیروح «مایکل فاسبندر» (Michael Fassbender) متوجه شد. اما چه ارتباطی میان پریمیتیوس و این فیلم که قرار است از جنس بیگانه باشد وجود دارد؟ بسیار ساده است، دانشمندانِ عزیز ما با شنیدن ترانهای از دوردست در فضا به سمت سیارهای دیگر کشانده میشوند. غیرمنطقی بودن این تصمیم به جای خود اما همین پیچشِ غیرمنطقی مایِ مخاطب را آماده میکند تا انتظار فیلمی از جنس بیگانه را بکشیم. ورود چند دانشمند و محققِ دست و پا چلفتی به مکانی ناشناخته که احتمالا موجودی یا موجوداتی خطرناک انتظار آنها را برای بلعیدن میکشند. آیا یک سناریو میتواند از این بیشتر قابل پیشبینی باشد؟
اگر فیلم با همین فرمول تکراری و به شدت قابل پیشبینی جلو میرفت، ما نیز چندان انتظاری فرایِ یک بیگانه بودن را از آن نمیداشتیم اما مشکل دقیقا از نقطهای شروع میشود که فیلم پایش را از گلیماش درازتر میکند، ناخنک به مفاهیم و مضامینی میزند که در حد و اندازهی فیلم نیستند. فیلم تلاش میکند مضامینی نظیر خالق، مخلوق و به طور کلی فلسفهی خلقت را موشکافی کند اما به آنها حتی نزدیک هم نمیشود. پیشتر در پریمیتیوس دیدیم که دانشمندان در پی کشف منشا خلقت یا همان خدا بودند، هرچند فیلم به جای یک پایان قابل قبول چندین سوال بیپاسخ را تحویل مخاطب میدهد. در بیگانه کاوونت اما این مشکل به شکلی وخیمتر تکرار میشود. دیوید به عنوان مخلوقِ انسان اکنون تبدیل به خالق میشود، سوال این است که این صفت چگونه در وی بروز پیدا کرده است؟ مگر نه اینکه منشا خلقت باید در خالق جستجو شود، اما چرا اطلاعاتی از این خالق به مخاطب داده نمیشود؟ چرا چگونگیِ بیدار شدن میل به خلقت و قدرت در «دیوید» را نمیبینیم؟ چرا چگونگی خلقتی که دیوید از آن سخن میگوید در فیلم غایب است؟ و یک سوال اساسیتر، چرا دیوید به عنوان نسخهای کوچکتر از یک خالق، تا این حد بیرحم و خشن است؟! آیا فیلم در تلاش است که بگوید هر مخلوقی یک روز یقهی خالق خود را میگیرد؟ طرح این مسئله به شدت راحت است ولی پاسخ دادن به آن چهطور؟ به نظرتان با این سیلِ طویل از سوالاتِ بیپاسخ در فیلم، آیا باز هم میتوان به مضمونی که فیلم طرح میکند حتی نزدیک هم شد؟ آیا باید منتظر شمارهی بعدی فیلم برای یافتن پاسخهایمان باشیم یا باز هم شاهد قطار شدن سوالات جدید خواهیم بود؟ شاید هم فیلمساز از عهدهی پرداختن به ادعایی که در فیلماش میکند ناتوان است!
بیگانه کاوونت اما تا دلتان بخواهد پر است از نشانههایی که خوراکِ منتقدین متوهم و نمادپرداز است، تالار خدایان، شعری در وصف خلقت و خالق بودن، جملاتِ قلمبهای که به شخصیتهای پرداخت نشده و خام ابدا نمیخورد و از این دست اراجیفی که به دهان برخی مخاطبان و منتقدین مضمونزده خوش میآید. طرح مسئله و سوال، خود قدم اول و کلید زدن مضمونِ فیلم است است؛ ولی اینکه با پاسخ ندادن به سوالات طرح شده در خود فیلم تصور شود در حال تماشای اثری فلسفی هستیم، تصوری عبث و باطل بیش نیست؛ فرق بسیاری است بین روایتِ پیچیده و پیچاندنِ روایت! آیا قطعهی «والهالا» (Valhalla) نماد چیزی است که از آن بیخبریم؟ فرضا اگر به جای قطعهی والهالا از شعر حسن کچل استفاده میشد تفاوتی به حال فیلم و مضمون آن میکرد؟ جواب این سوال را میگذارم بر عهدهی دوستانِ نماد و نشانهباز تا بیرون از فیلم و سینما صفحاتِ ردیت را زیر و رو میکنند! قصد خنداندن مخاطبین را هم ندارم، اما شوخی کافی است چرا که گفتن و نوشتن از مفاهیمی که فیلم در حد همان مفهوم نیز به زور آنها را نگه داشته است به مراتب کمدیِ قویتری را خلق میکند تا پرت و پلاهایِ تصادفی که در فیلم نه ابتدایی دارند، نه پرداختی و نه پایانی و بدتر از آن، نه پاسخی میدهند و نه چیزی را به مخاطب اضافه میکنند؛ به جز چند علامت سوال که چند ساعتی پس از تماشای فیلم از ذهن پاک میشود.
مشکل جدیتری که متوجه بیگانه کاوونت است، این است که اگر به عنوان یک اثر ترسناک و دلهرهآور نیز به آن نگاه کنیم، باز هم ناراضی خواهیم بود. بخشهایی که شامل درگیری میان انسانها و موجودات بیگانه وجود دارند به شدت سطحی و قابل پیشبینی هستند. نطفهی یک هیولا ابتدا در بدن انسان وارد میشود، تغذیه میکند و سپس با پاره کردن شکم بیرون میآید! اینگونه نمایشی تکراری از بیگانهها و هزاران هیولای دیگر در دنیای هالیوود دیگر از کلیشه هم عبور کرده و به نخنمایی رسیده است. شاید اگر این هیولاهای ترسناک به جای شکم از جایِ دیگرِ بدن انسان بیرون میزندند، در آن صورت میتوانستیم تصور کنیم در حال تماشا و تجربه اثری متفاوت هستیم؛ اما افسوس که گروه فیلمساز به آخرین چیزی که فکر کردهاند خلاقیت و تمایز بوده است.
شخصیتهای بیگانه کاوونت به معنای واقعهای کلمه خام هستند، بهطوری که نه چیزی از آنها دستگیر مخاطب میشود و نه تصمیماتی که میگیرند علتی منطقی و پرداخت شده دارند. دختری ریز جثه که در فیلم بسیار آرام و حتی ناتوان از همه چیز نشان داده میشود، در سکانس آخر ناگهان دست به اسلحه شده و روی سفینه اقدام به حرکات ژانگولری میکند که جمشید هاشمپورها نیز از انجام آنها ناتوانند! شاید تصور کنید قصد نگارنده شوخی است ولی وقتی فیلم از «دنی مک براید» (Danny McBride) به عنوان خلبان سفینه استفاده میکند – و بود و نبودش چندان به حال فیلم فرقی نمیکند – لابد این خود فیلم است که دارد سر شوخی را با مای مخاطب باز میکند!
بیگانه کاوونت بسیار پستتر و عقبماندهتر از یک عنوان ترسناک، تخیلی و دلهرهآور است. مینیپلاتهایی که فیلم برای ایجاد ترس و دلهره زمینهچینی میکند به شدت قابل پیشبینی است، بهطوری که آغاز یک سکانس تکلیف مخاطب را بهراحتی با پایان آن مشخص میکند. وجه تخیلی بودن بودن آن نیز اصلا و ابدا در حد یک فیلم بیگانه نیست، جلوههای کامپیوتری استفاده شده چه از باب طراحی سفینهها، فضا و مهمتر از همه هیولاها به شدت تکراری و سطحی کار شده است، بهگونهای که مخاطب به جای بالا رفتن ابروهایش، احتمالا نیشاش تا بناگوش باز شده و با خنده به استقبال آنها میرود.
مهمترین ایراد اما همان است که پیشتر به آن اشاره کردم، تلاش فیلم برای انتقال و القای مفاهیم و مضامینی که در حد و اندازه فیلم نیستند. اینکه چهطور میتوان از دل یک اثر ترسناک و تخیلی، مفاهیم فلسفی را بیرون کشید، مسیر نمیشود مگر چپاندن چند دیالوگ خفن و فلسفینما که مشخص نیست از کجای فیلم، دنیای آن و شخصیتهایش میآید. هرچند به اعتقاد نگارنده این مشکل اکنون تبدیل به یک بیماری اپیدمیک تبدیل شده است. مگر نه اینکه در بسیاری از فیلمهای ابرقهرمانی و تخیلی اخیر شاهد جملات فلسفی و عمیق هستیم؟ مگر هالیوود مجبور است این همه قلمبهبافی را بهزور وارد فیلمهای یک مصرفاش کند؟ مگر تنها و تنها ساختن فیلم گیشهای برای سرگرمی چند ساعته چه عیبی دارد که میخواهند چیزی، مفهومی یا مضمونی فرای ظرفیت فیلم را به مخاطب القا کنند؟ چهقدر بد که این بیماری دامن برخی فیلمسازهای خوب و کهنهکار هالیوود را نیز گرفته است. شاید پیری مزیدی بر علت باشد تا شاهد باشیم ریدلی اسکات نیز به این بیماری اپیدمیک دچار شده است. از کسی که «گلادیاتور» (Gladiator) و «سقوط شاهین سیاه» (Black Hawk Down) را در کارنامه دارد، چنین اثر پرت و پلایی بعید است.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
یه جمله قدیمی هست که میگه هیچ فیلم خوبی نیست که نکته بد توش نباشه هیچ فیلم بدی هم نیست که اصلا خوبی توش نداشته باشه….وقتی شما کلا به فیلم صفر میدید نشان از دیدگاه متعصبانه و گاها بیمارگونتون داره که اصلا درکی از نقد نویسی ندارین….نقدای قبلیتونم خوندم و متاسفانه میبینم نمی خواین دیدگاه غلطتونو تغییر بدید….فقط تعجبم از سایت هستش که چطور همچنان نقدهای شما رو میذاره
سلام
مرسی از نقدتون
نقدهای شما خوبه ولی خیلی کوبنده است به طوری که انگار در کل اثر حتی ۱ لحظه قابل توجه هم وجود نداشته
من مایکل فاسبندر رو از فیلم shame شناختم
از اون دسته بازیگراس تمام تلاشش رو برای نقشش می کنه ولی انتخاب فیلم هایی که بازی می کنه زیاد جالب نیست
به نظر من بازیش تو این دو فیلم ALIEN جزو معدود کارهای خوبش بوده و نحوه بازیش می تونه به صورت الگو قرار بگیره
باز هم ممنون که بحث سینمایی رو تو این سایت زنده نگه داشتید
جیزز :)))))
فک کردم فیلم بهتری میشه. من فقط فهمیدم xenomorph ها چطوری ساخته شدن و نسخه های ۱۹۷۹ و ۱۹۸۶ از کجا شروع شده
منم فیلم رو زیاد دوست ندارم اما صفر دیگه ….
به نظر من هنوز هم از فیلم های اول ضعیفتره اما حداقل از prometheus بهتره .
موسیقی فیلم زیباست و کاملا به فیلم میخوره و جلوه های ویژه خوبی دارد . ضرباهنگ فیلم واقعا خوبه و یک لحظه هم فیلم مخاطب رو اروم نمیزاره .
صحنه های ترسناک هم نه عالی ولی خوبه سبک ترسناک های دهه هشتاد ساخته شده اما شخصیت پردازی ( بجز والتر ) واقعا خوب نیست و شخصیت ها کاملا دو بعدی هستن .
فلسفی نمایی و مایه های مذهبی فیلم واقعا خوب نیست و کامل بی مورده و به پشرفت قصه کمکی نمیکنه ( فقط برای پیچیده نشون دادن فیلم در فیلم گنجانده شده )
در مجموع من چندان از فیلم های هیولایی خوشم نمیاد اما این یکی از خوب ها ( نه عالی ) است .
من بهش ۶.۵ میدم .
با نمره ی صفر موافق نیستم. حتی ارزش نمره دادن هم نداره این فیلم. اصلا فیلم حتی در این حد نبود که اکران بشه. حیف نونی که عوامل خوردن
من فک میکنم (مثلا) منتقد این فیلم مشکلاتی در دوران کودکیش داشته که باعث شده بخواد با این (مثلا) نقدها جلب توجه کنه. منتقد قلابی عزیز،توصیه میکنم سری به نقدهای رضا حاج محمدی بزنید شاید کلاس درسی باشه براتون.
تا جایی که میدانم و باور دارم، نقدهای ترجمه ای و کپی پیست شده از ردیت و امثالهم هیچگاه برایم کلاس درس نبوده است.
اگر قرار باشد هرچه منتقدان خارجی میبافند را به زبان فارسی به خورد مخاطب ایرانی دهیم، پس اصلا چرا “خودمان” مینویسیم؟ با یک ارجاع همه چیز حل میشود.
گیریم که حق با شما. نمره ی صفر؟ شما خودتو در چه حدی میبینی که صفر میدی؟
یاد بگیریم به جای زیر سوال بردن منتقد، از چیزی که نوشته انتقاد کنیم. قطعا کار بهتریه.
آقای زعفرانی شما خودت نیاز به جلسات روان شناسی داری. نقد رزیدنت ایول ۷ یادمون نرفته.
اخه چیزی ننوشته.
حالا کاری به نقد و نویسنده ندارم، ولی برادر من اخه رضا حاج محمدیم شد منتقد؟؟؟
واقعا متاسفم برا منتقد نماهایی که فک میکنن با کوبیدن فیلما همه براشون دست میزنن
آفرین!شما سینما شناس و عمقی نگر
اگر از نقد بویی برده بودید،حتما میفهمیدید که نقد یک اثر فقط کوبیدن اون نیست و یک فیلم-هرچقدر هم بد باشه-لایق نمره ۰ نیست به خصوص این فیلم که قطعا بالاتر از ایناس و ریدلی اسکات( :۱۵: )بزرگتر ازین حرفاس که با حرفای سینمانشناس هایی مث شما تخریب شه
لطفا واژه های “سینماشناس” و “عمقی نگر” را تعریف و تشریح کنید تا بدانیم نقد و منتقد بودن یا نبودن چطور در ارتباط با آنها قرار دارد.
طبق گفته خودتون یک فیلم هرچه قدر هم بد باشد، یعنی بدترینِ خود درست است؟ در این صورت به نظرتان فیلم بالای صفر است یا صفر؟
تشکر از آقای گروسیان بابت نقد این فیلم:-)
ایرادهایی که به مضمونزدگی این اثر و داستان بیگانهای بد و تکراریش وارد کردید تماما وارده. شخصیتپردازیهای ضعیف و سیر روایی کاملا نخنما شده که خود اسکات از پایهگذارانش بود. هنوز صحنه پارهشدن شکم جان هرت در اولین بیگانه مو به تن آدم سیخ میکنه. ولی دریغ از یک صحنه استرسزا و یا حتی اندکی نوآور. بخش بیگانهای فیلم بسیار شبیه به کپی پیست ضعیف و بیمحتوای دیوید فینچر در نسخه سوم بود.
اشاره داشتم که بخش بیگانهای فیلم. این اثر ستون دیگری نیز دارد که از prometheus به عاریت گرفته. محصولی که قرار بود نقش پیشزمینهای برای این سری و چیستی و منشا سفینه مرموز قسمت نخست اراعه بکنه که بهجاش خودش پایهگذار مجموعه فیلمی دیگر شد که یکی از اهدافش پاسخگویی به آن امر ابتداییست. موردی که دوست داشتم در نقدتان به آن اشاره بکنید دامن زدنهای پرتعداد رسانههای دنیا و حالا شخص اسکات با سری نامدار و معروف بیگانهاش به سخنان اریک فون دنیکن و نظریه بیگانگان باستانی فضاییست. نظریهای که با انتشار کتاب ارابه خدایان در اواخر دهه نود میلادی پا گرفت و در طی این سالها بهلطف فصلهای متعدد مستند تلویزیونی شبکه history channel و دیگر مته زدنهای عزیزان برنامهریز، تقریبا بدل به یک کولت شده. اسکات هم تماما prometheus خود رو براساس این صحبتا پیریزی کرد و حالا دارد ادامه کاشت خودش را برداشت میکند. نظریهای که با توجه به جلب توجه بسیار مس مدیا، در اهداف مخفیش کمترین شبههای باقی نیست. منتظر سه قسمت بعدی هم باشید.
بهغیر از این مساله، بشخصه با وجود کمکاری، ولی پلات دیوید و نقش بیگانهای خاص وی را بسیار دوست داشتم. شخصیتپردازی خوب و بازی زیبای فسبندر هم به این بخش خوب فیلمنامهای در میان موجهای پشت سرهم کلیشه و تکرار افزود و از شکست کامل نجاتش داد. هرچند که میشد با حذف صحنههای بسیار بیخود تیم انسانهای داستان در شروع و صحبتای بیمایهشان که بود و نبودشون برای هیچکدام از بینندهها کمترین فرقی نداشت داستان دیوید و شخصیتش رو بیشتر برای بیننده باز کرد و مانوور بیشتری روی آن داد.
فیلم هم تقریبا ۲۰ دقیقه صحنههای حذف شده دارد که به شخصیت الیزابت شاو و دیوید بعد از فیلم قبلی میپردازد. در نسخه بلوری این صحنهها قرار خواهند داشت و از طریق یوتیوب هم قابل دسترسی هستند. درصورت کنجکاوی، دیدنشون رو برای فهمیدن بیشتر داستان پیشنهاد میکنم.
با فیلم خوبی طرف نبودیم. نمره صفر مسخرهاست، ولی بیشتر از ۶ هم لایقش نیست. مصلما تا اینحد نخنمای بودن فیلم تصمیم استودیو و تهیهکننده بود، دست نزدن به ترکیب تیم برنده تا زمانی که قابلیت پولسازی را دارد، شاید اگر اسکات نبود، همین داستان نصفه و نیمه ولی خوب دیوید رو هم شاهد نبودیم.
متاثر بودن اسکات از فرضیه بیگانه های فضایی خودش مهر تاییدی است بر مضمون زدگی فیلمساز اما اینکه گفتید اسکات در حال برداشتِ آنچه است که کاشته است موافق نیستم. در واقع چیزی کاشته نشده است که بخواهد برداشت شود.
تا پیش از مدیوم سینما همه چیز یک موضوع است اما مهم این است چه مقدار از این موضوع یا موضوعات تبدیل به سینما شده است؟ تقریبا هیچ.
از پریمیتیوس تا این فیلم فیلمساز فقط سوال میسازد ولی چیزی را نه پاسخ میدهد و نه میکاود! برای همین است که به نظرم فیلم اصلا و ابدا ارزش سینمایی ندارد و همه ما تا الان سرکار بودیم!
خداییش دیگه صفر خیلی کمه! این فیلم ایده قشنگی رو ارائه میکرد، اینکه نفس اختیار و کمال میل به آفرینش رو در موجود ایجاد میکنه. همونطور که خداوند انسان ها رو در طول تاریخ بارها نابود کرد تا قوم صالح تری جایگزین اون ها بشن، دیوید هم مهندسان رو نابود کرد تا جانداری بسازه که احسن مخلوقات باشه. بازی مایکل فزبندر در دو نقش هم جالب بود. جلوه های ویزه این اثر کاملا قابل قبول بود. جلوه های ویژه فیلم آرتور که اخیرا آمد واقعا مثل کارتون بود. درسته که این فیلم «بیگانه» خوبی نبود، اما اثر جالبی بود.