خانه » سینما و تلویزیون آغاز یک پایان | نقد و بررسی آخرین قسمت فصل هفتم سریال بازی تاج و تخت + جمعبندی فصل هفتم × توسط علی ارکانی در ۱۳۹۶/۰۶/۰۷ , 15:22:22 22 توجه: «متن حاوی اسپویل است! اگر هنوز این قسمت از سریال را تماشا نکردهاید به مطالعهی این متن نپردازید.» باز هم قسمت آخر یک فصل و باز هم بیم، امید و وقایع غیر قابل پیشبینی! فصل هفتم سریال محبوب «بازی تاج و تخت» (Game of Thrones) با پخش قسمت هفتم آن به پایان رسید تا کوتاهترین فصل این سریال هم ختم به خیر (البته در اصطلاح، اگر نه تنها چیزی که در اختتامیهی این فصل وجود نداشت، «خیر» بود!) شود. جنگ، صلح، عشق و نفاق، مثل همیشه مضمون اصلی این فصل بود و با وجود وقایعی که در این فصل شاهد آنها بودیم، نبرد برای سرنوشت وستروس همچنان ادامه دارد. مثل دفعات پیشین با دنیای بازی همراه باشید تا علاوهبر نگاهی به آخرین قسمت این فصل، به جمع بندی آن بپردازیم. چهل دقیقهی طولانی! وقایع این قسمت به دو بخش کلی قابل تقسیم است: پایتخت و «وینترفل». چهل دقیقهی ابتدایی این قسمت تماما به پایتخت و نشست ۳ («جان اسنو»، «دنریس تارگرین» و «تیئون گریجوی») + ۲ («سرسی لنیستر» و «یورون گریجوی») پرداخت. برای اولین بار در طول این سریال، تمام گزینههای ممکن برای نشستن بر تخت آهنین در یک مکان گرد هم آمده و بدون خون و خونریزی به گفت و گو پرداختند! این جمع متشکل از قهرمانان و ضد قهرمانان، بار احساسی زیادی بر دوش میکشید. رو به رو شدن دشمنانی که اکنون همپیمان بودند (مثل «تازی» و «برین») و خانوادههایی که دیگر به دشمن تبدیل شدهاند به خوبی نشان داد که در پس این همه کشتار، خیانت و جنگ، هنوز احساسات انسانی در وجود این افراد زنده است؛ حتی در وجود شخصی مثل سرسی. صحبتهای «تیریون» و «سرسی» یکی از لحظات پرهیجان این قسمت بود. حرکت جسورانهی «تیریون» ممکن بود به قیمت جان وی تمام شود، موضوعی که خودش هم به خوبی از آن باخبر بود؛ اما او با پذیرفتن ریسک تسلیم کردن جانش در برابر «سرسی»، وجهی انسانی وی را پس از مدتها به ما نشان داد. تیریون و جیمی تمام چیزی است که از خاندان «لنیستر» برای سرسی باقی مانده و به همین دلیل او نتوانست علیرغم نفرتی که نسبت به برادر کوتولهاش داشت، جان وی را بگیرد. البته، باخبر شدن از بارداری او هم پاداش تیریون برای ریسکی بود که به جان خرید. مواجهه با سرباز ارتش مردگان، یک بار برای همیشه به حرف و حدیثها در خصوص افسانه یا حقیقی بودن «رهروان سفید» پایان داد؛ افسوس که این اتفاق اینقدر دیر به قوع پیوست. رو به رو شدن «سرسی» با این موجود از معدود صحنههای این سریال بود که او را در موضع ترس و ضعف قرار میداد؛ موضعی که مجددا بر بعد انسانی او تاکید داشت. هرچند که در ظاهر نتیجه مذارکرات دو ملکه مثبت بود، اما با توجه به شخصیت «سرسی» و همانطور که در قسمتهای پیشین اشاره کردیم، پیدا بود که وی نقشهای در سر دارد. او با استفاده از طلای خاندان «تایرل»، مهرهی جدیدی به میدان نبرد وارد کرد: «گروهان طلایی»؛ ارتشی از مزدوران که میتوانند از پایتخت در برابر «ارتش پاکان» و «دوتراکیها» محافظت کند. اکنون در مدتی که مادر اژدهایان با ارتش مردگان سر و کله میزند، او میتواند با خیال راحت به گسترش و تقویت نیروی دفاعی خود بپردازد. البته این انتخاب وی، نهایتا به یکی دیگر از پیش بینیهای ما جامهی عمل پوشاند: جدایی «جیمی» از «سرسی»! «جیمی» با این حرکت خود نشان داد که درسهای «بریان» را از یاد نبرده و شرافت یک جنگجو را به قدرت یک سیاستمدار ترجیح میدهد. تیئون هم تحت تاثیر حرفهای جان اسنو، مجددا دل به دریا زد تا با نشان دادن شجاعتاش به اندک افراد وفاداری که برایش مانده بود، لطف خواهر را جبران کرده و او را نجات دهد. در واقع آنچه در طول چهل دقیقهی ابتدایی فیلم شاهد بودیم، رو به رو شدن با حقایقی بود که تا پیش از این تنها حدث و گمان بودند: ارتش مردگان، احساس اعضای خانوادهی «لنیستر» به یکدیگر، نقشهی «سرسی» برای «دنریس»، اختلاف «جیمی» و «سرسی» و شرافتی که هنوز در وجود وی سکنی دارد، عشق میان جان و دنریس، نام و تبار واقعی جان یعنی «ایگان تارگرین» و شجاعت نهفته در تیئون. همانطور که «رامین جوادی» به زیبایی تمام با تبدیل موسیقی اصلی این سریال به نوایی سرد و غمانگیز نشان داد، رفتن جیمی و باریدن برف در پایتخت، خبر از رسیدن زمستان به وستروس و نفوذ در قلب ساکناناش میداد. بیخ گوش زمستان مهمترین وقایع این قسمت در شمال رخ داد. جایی که «بیلیش» سعی در شستوشوی مغزی «سانسا» و کاشتن بذر نفاق میان دو خواهر داشت. بوی کودتا و خیانت در «وینترفل» از قسمتهای قبل به مشام میرسید، اما خوشبختانه این اتفاق با سیاست و هوشمندی «سانسا» تنها در حد یک حدث و گمان باقی ماند. اینبار شکارچی خود به شکار تبدیل شده بود. «سانسا» که تیزبینی و قدرت مدیریت خود را از ابتدای همین فصل به ما نشان داده بود، در این قسمت سیاست و ذکاوت را هم به کمالات خود اضافه کرد. لحظهی آگاه شدن «انگشت کوچک» از حیلهی او و دامی که دیگر برای گریختن از آن خیلی دیر شده، یکی از بازیهای بهیاد ماندنی این سریال را در اختیار ما گذاشت. «ایدن گیلن» به خوبی تعجب، انکار، قدرتنمایی و التماس را در کمتر از پنج دقیقه در چهرهی خود نشان داد تا قدرت خود به عنوان یک هنرمند را به رخ بینندگان بکشد! فرزندان استارک با کشتن «بیلیش» انتقام عزیزان از دست رفتهی خود را از وی گرفتند و آرامش و همبستگی را یک بار دیگر به وینترفل باز گرداندند. هرچند که این آرامش چندی بیش دوام نخواهد داشت. ارتش مردگان از دیوار چند هزار ساله رد شد و با نابود کردن آن، نبردی نهایی برای نجات بشریت را حتمی کرد؛ زیرا دیگر دیواری نیست تا از مردم در برابر خطرات محافظت کند. به همین دلیل تنها راه نجات، نابودی ارتش مردگان برای همیشه است. با پایان این فصل، بسیاری از اسرار مثل هویت جان اسنو و حملهی «ارتش مردگان» دیگر نهتنها برای ما فاش نشده، بلکه ساکنان وستروس هم از آن با خبر هستند. هنوز دو نبرد بزرگ باقی مانده که یکی سرنوشت انسانها و دیگری سرنوشت تخت آهنین را مشخص میکند. با این اوصاف، باید منتظر بود و تماشا کرد که آخر این بازی بر سر تاج و تخت به کجا ختم میشود. فصلی که میتوانست بهتر باشد کوتاهترین فصل این سریال، نوید دهندهی قسمتهایی مختصر، مفید و باکیفیت بود. وجود دو عدد هفت (فصل هفتم و هفت قسمت) خود نشانهای از این موضوع است؛ اما متاسفانه این فصل نتوانست به بهترین فصل سریال تبدیل شود. روند کلی قسمتها تا قسمت چهارم به شدت صعودی بود. حتی از نظر فنی هم این قسمت توانست رکوردی در تاریخ جلوههای ویژهی میدانی به نام خود ثبت کند، اما بیتوجهی نویسندگان به برخی موارد مثل بعد زمانی مسافرتها، آن هم در مواردی سرنوشتساز (مثل مسافرت «دنریس» برای نجات «جان اسنو» و همراهاناش)، شیرینی قسمتهای اولیه را از بین برد. برخلاف فصلهای پیشین که در پایان هرکدام اتفاقی غیرمنتظره و سرنوشتساز رخ میداد، در پایان این فصل سرنوشت سازترین اتفاق روی داده یعنی فرو ریختن دیوار؛ البته چندان هم غیر منتظره نبود، زیرا ارتش مردگان باید دیر یا زود برای مبارزه وارد وستروس میشد، امری که از شعار این فصل هم پیدا بود: «زمستان اینجاست!». بنابراین، چه دیوار خراب شده و چه ارتش مردگان از دروازهی اصلی وارد وستروس میشد، هیچ تفاوتی در روایت نهایی داستان نداشت. در واقع دیوار چند هزار سالهی بخت برگشته، مهرهی سوختهای بود که کارگردان با نابود کردن آن، دوز پایینی از هیجان به قسمت پایانی این فصل تزریق کرد تا خستگی نشست ۴۰ دقیقهای سران وستروس از ذهن بیننده خارج شود. اتفاق غیر منتظرهای هم که روی داد (مرگ «انگشت کوچک») چندان سرنوشتساز نبود، چرا که «لرد بیلیش» از مدتها قبل نقش تعیینکننده و قدرتمند خود را از دست داده بود و به همین دلیل سعی داشت تا با پیدا کردن یک بانوی دم بخت و خانوادهدار، به قدرتمندترین «داماد سرخانه» جهان تبدیل شود. از طرف دیگر، آشکار شدن تبار «جان اسنو» یا بهتر است بگوییم «ایگان تارگرین»، ایجاد اختلاف میان جیمی و سرسی، پیوستن یک اژدها به ارتش مردگان و فهمیدن نحوهی شکست این ارتش (نابود کردن سران)، پایان یافتن سفرها و ماجراهای اکثر شخصیتها («آریا»، «جورا مورونت»، «تازی» «سمول» و…) و تشکیل پیوند عاطفی میان دو اژدها زاده را میتوان از نقاط قوت این فصل دانست. در یک کلام، تماشای این فصل حس خوردن غذای محبوبتان در رستورانی را دارد که پاتوق ثابت شماست: «مثل همیشه لذتبخش و دوستداشتنی، بدون هیچ تغییر و هیجان خاصی؛ به عبارت دیگر: همان همیشگی!». در فصل بعدی باید منتظر چه باشیم؟ این سختترین سؤالی است که میتوان در خصوص این سریال پرسید. چیزی که مسلم است؛ جنگ نهایی میان انسانها با مردگان، به پایان رسیدن بازی قدرت بر سر تخت آهنین، بر تخت نشستن «ایگان تارگرین» و شکست سرسی است؛ اما اینکه این اتفاقها چهطور رخ خواهد داد، هنوز قابل پیشبینی نیست. با توجه به حرکت «جیمی» به سمت شمال، «وینترفل» به زودی از خیانت «سرسی» آگاه خواهد شد. بنابراین دنریس و متحداناش باید تصمیم بزرگی اتخاذ کنند. آنها یک ارتش دارند و یا باید آن را برای شکست مردگان یا برای نابود کردن سرسی استفاده کنند. اینکه انتخاب آنها کدام خواهد بود، سؤالی است که تنها «جرج مارتین» میتواند به آن پاسخ دهد. اما اگر من مجبور به مدیریت این بحران بودم، دشمن دشمنم را به دوستم بدل میکردم. یعنی با هموار کردن مسیر (خالی کردن شهرهای بزرگ مثل وینترفل و انتقال نیروها و مردم به مکانی خارج از مسیر حرکت ارتش مردگان یا تغییر مسیر این ارتش با استفاده از گروههای نظامی کوچک) ارتش «رهروان سفید» را به پشت دیوارهای پایتخت هدایت میکردم تا از یک طرف توسط نیروهای «سرسی» و از سمت دیگر توسط نیروهای شمال محاصره شود. در این حالت نیروهای دشمن یکدیگر را از بین میبردند و نیروهای شمال کمترین تلفات را متحمل میشدند؛ علاوه بر این به تصویر کشیدن یک نبرد سه جانبه و علاوه بر هیجانانگیز و حماسی بودن، چنین اتفاقی این پتانسیل را دارد که از نظر فنی به رکوردی دیگر در تاریخ سینما و تلویزیون جهان تبدیل شود. فصل هفتم «بازی تاج و تخت» هم با تمام هیجانها و مبارزاتش به پایان رسید تا طرفداران این مجموعه باز هم ایوببار به صبری یک (یا چند) ساله برای تماشای ادامهی آن بنشینند. متاسفانه شبکهی HBO هنوز تاریخ دقیق انتشار فصل هشتم را اعلام نکرده و این امر زمزمهی طولانی شدن فاصلهی میان این دو فصل را بیشتر کرده است. تجربهی طولانیترین زمان انتظار پس از کوتاهترین فصل این سریال برای طرفداران به اندازهی تجربهی طولانیترین زمستان برای اهالی وستروس دردناک و دشوار است. انگار سرنوشت این سریال با صبر کردن گره خورده است. ما در دنیای بازی امیدواریم شما خوانندگان همیشه همراه، از مجموعه نقدهای این فصل لذت کافی را برده و باز هم با ما و برنامههای آتی سایت همراه باشید. مطمئنا نظرات و پیشنهادات شما برای تیم دنیای بازی به اندازهی «تخت آهنین» ارزشمند است. نویسنده علی ارکانی از کودکی دنیای بازی های رایانه ای برایم همیشه پر از جادو بود؛ جادویی که بر خلاف هنرهای دیگر، خود من خالق آن بودم. اکنون بیش از بیست سال از اولین روزی که پا به این دنیای جادویی گذاشتم می گذرد و هنوز هم تشنه کاوش بیشتر آن هستم. Game of ThronesHBO سینما و تلویزیون 22 دیدگاه ثبت شده است دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخبرای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید. خب برخلاف دوستان من از دیدن این فصل هم لذت بردم، نه به اندازه ای که انتظار داشتم ولی بی انصافیه اگر بگیم سریال ضعیف شده و احمقانه است و از این دست تفاسیر اغراق شده چطور زاده شدن اژدها و از آتش بیرون اومدن دنریس تو فصول اول باور پذیر بوده از نظر بیننده ولی بعد زمان باید کاملا واقعی باشه تا بپذیره، وقتی سریال تماما غیرممکن ها رو داره به تصویر میکشه بایستی از دیدنش لذت برد و به قولی مته به خشخاش نگذاشت من کتاب رو هم خوندم تا آخرین جلد عرضه شده درسته که جرج مارتین بسیار داستان نویس شگرفی هستش و جوری محیط و فضا رو توصیف میکنه که هیچ کارگردانی نمیتونه بهتر از ذهن انسان اونو خلق کنه ولی سریال به وضوح استاندارد تاپ کلسی داره من از اون دسته طرفدارانی بودم که در فصول ابتدایی مخالف جدایی سریال از کتاب بودم و بنظرم میومد سریال به بیراهه خواهد رفت و در بحثهایی که با بچه های خوره سریال(از جمله دوتن از مترجمین سریال مهرزاد لاست و آرین دراما) در انجمن تی وی سنتر (خدابیامرز) و ناین مووی انجام میدادیم سفت و سخت از مواضعم دفاع میکردم ولی با ظهور فصول سه، چهار و پنج دیدم و پذیرفتم که بایدم سریال راهش از کتاب جدا باشه و این باعث قابل پیش بینی نبودن سریال میشه که فوق العاده به هیجانش اضافه میکنه در کل باید بگم این فصل سریال هم به طور قابل توجهی زیبا بود (تمام اجزاش دیگه تک تک نمیگم) و بی صبرانه ما رو منتظر فصل پایانی و هشتم که هشت قسمت داره مگه میداره، سپاس از علی عزیز برای نگارش متن ببخشید طولانی شد ۱۰ برای پاسخ، وارد شوید نکات بالا حاوی اسپویل می باشند ۰۰ برای پاسخ، وارد شوید فک کنم خیلی از دوستان هم موافق باشن که این فصل یکی از ضعیف ترین فصلای سریال بود و فقط به دلیل پیش درامدی که توی فصلای پیش داشت تونست بیننده و مخاطب رو نگه داره! یکی از بدترین مشکلات این فصل،عجله و سرعت زیاد اتفاقات بود! درکنار این که اتفاقات غیرمنتظره هم برخلاف فصلای قبل به شدت کم بود؛ شخصیت پردازی ها ضعیف بود؛اسمش رو نمیدونم میشه شخصیت پردازی گذاشت یا نه،ولی سرنوشت یا سرگذشت یه عده واقعا مجهول موند! لرد واریس،داریو ناهاریس،یارا گریجوی،ملیساندر،گندری،الاریا سند،میرا مثالش هست که چی شدن و کجا رفتن و چه بلایی سرشون اومد!یا حتی توی مقطعی مثلا گری ورم و ارتش آنسالید وقتی به کسترلی راک حمله کردن!مثال زیاده برای این ها و واقعا به نظرم یورون گریجوی به عنوان سومین آنتاگونیست سریال(بعد از نایت کینگ و سرسی) نیاز داشت که بهش پرداخته بشه و بیش از پنج دقیقه تو قسمت آخر حداقل باشه! سریال اسیر یک سری کلیشه های از پیش تعیین شده،شده!رابطه ی جان و دنریس مثالش هست؛یکی از بدترین سکانس ها هم به سکانس رویارویی برن و سمول تارلی میشه اشاره کرد؛که یهو سم سر میرسه و میگه که جان “سند” نیست و چقدر خوب و به به! یا درگیری یاران شمال با ارتش مردگان واقعا چیزیه که فقط کلمه ی حماقت میتونه توصیفش کنه! (سوال! توی اتفاقات برج دورن توی فصل پیش،برن نتونست حرفای لیانا رو کامل بشنوه که دوباره مجبور نشه بره؟ :))) ) بهترین قسمت سریال هم دیگه داستان جان اسنو نیست و داستان لنیستر ها به شدت جذاب تر پیش میره!و بهترین بازیگر فصل هم بدون شک لینا هیدی هست و نیکولای کاستر والداو که شخصیت جیمی لنیستر رو جذاب کرد واقعا!؛حضور یورون گریجوی واقعا کم بود ولی همین کم هم تونست قدرت پیلو اسبیک رو نشون بده! در کل فصل ضعیفی از سریال رو شاهد بودیم که با استفاده از خیلی از عنصر های کلیشه و تکراری تونست خودش رو نگه داره! ضعیف نسبت به خود سریال و فصلای پیش البته! ولی در کنار این همه موسیقی متن این فصل واقعا خوب بود! ۱۰ برای پاسخ، وارد شوید رامین جوادی زیر دست هانس زیمر بزرگ کار کرده، توقع ارائه یک کار بی نقص ازش چیز گزافی نیست! به نظر من هر محصولی که از بعد هنری خودش به بعد تجاری حرکت کنه، کیفیتش پایین میاد که این فصل نمونه ای از این مسئله هستش. ۰۰ درود بر شما تنها نقطه ی قوت این فصل موسیقی رامین جوادی دوست داشتنی بود عجیب گوشنواز بود. ۰۰ ممنون از لطف شما ۰۰ چیزی که من همیشه نسبت به GOT دوست داشتم در کنار غافلگیری هاش و کشته شدن شخصیتهای اصلیش اون منطقی بود که باعث میشد جنبه تخیلیش BOLD نشه و اصلا تو ذوق نزنه.. ی جورایی همه ما کاملا پذیرفته بودیم این بخششو … ولی تو این فصل همونطور ک بقیه گفتن ضعیف ترین فصل هم بود از این منطق دور تر دورتر شد… جوری که اخراش دیگ اصلا منطقی هم در کار نبود. اصلی ترین دلیلش رو هم من دور شدن از کتاب میدونم.. البته از وسطای فصل سه و فصل چهارم خوشحال بودم ک داره شخصیت مستقل خودش رو پیش میگیره و خوب هم جلو میرفت ولی از فصل شیش کم کم افت کرد. یکی از زیباترین چیزهایی هم ک در طول سریال نشان داده شد تحول شخصیت جیمی از یک شخص منفور به یک مبارز با احترام و مورد قبول بود. امیدوارم فصل اخر سریال GOT واقعی رو نشون بده ممنون از نویسنده بابت این مطلب ۰۰ برای پاسخ، وارد شوید ممنون از نظر شما، من که فعلا امیدم به وست ورده، بقیه همه آبکی شدن! ۰۰ خب امید خوبی داری آقای ارکانی یه امید جدید هم بهت معرفی میکنم سریال The Deuce رو ببین بسیار فوق العاده است پایلوتش تازه پخش شده کمی کمتر از ۹۰ دقیقه است و دیدن همون یک قسمت یه دیدن کل فصل ۷ میارزه ۰۰ عجیبه واقعا این همه سریال در پیتی ساخته میشه با هزاران قسمت بعد بهترین سریال دنیا بجای که سیراب کنه مخاطب و گوه میکنه توش اونم واسه سه قسمت!!! خدایی ما خیلی حالیمونه یا اونا خیلی نفهمن ضعیف ترین فصل بود حیف شد حیف، با این اوصاف بعید میدونم فصل پایانیم اینطوری گوهی نباشه یعنی به معنای واقعی تخت گاز اخه مجبورید کل دنیا داره لذت میبره ازین سریال بعد زارت از قسمتها میزنید و فصلارو کم میکنید بابا ازین سریالای ترکی یاد بگیرید :lol: امیدوارم حداقل فصل اخر اینطوری شیلنگ اب و نگیرن توش. ۰۰ برای پاسخ، وارد شوید شما یکم به اعصابت مسلط باش، حرص نخور. سایتو قهوه ای کردی! :۲۵: ۰۰ به عنوان طرفدار سرسخت این سری توقع بیشتری از این فصل داشتم مخصوصا قسمت آخرش :۲۳: معمولا تو قسمتای آخر هر فصل چندتا شخصیت میمردن که این فصل تو این نکته خیلی ضعیف عمل کرد :۲۳: شخصیتهای کمی مردن تو این فصل اتفاقات غیرقابل پیش بینی کم بود که جذابیت سریال رو پایین آورده بود :۲۳: از همون آخر فصل ۴ و شروع فصل ۵ که گفتن میخوان لیدی استونهارت رو حذف کنن و داستان سریال رو از کتاب جدا کنن حدس میزدم که سریال روند نزولی پیش بگیره که متاسفانه همینجور هم شد الان مثلا توی کتاب بیلیش رو لیدی استونهارت میکشه که به نظرم اونطوری جالبتر میشد نکته جالب و مشکوک هم به استانیس برمیگرده که صحنه ی مرگش نزدیک وینترفل رو نشون ندادن و فکر میکنم موقع حمله ی وایت واکرا به وینترفل لرد اف لایت زندش کنه تا ارتش زندگان رو تو جنگ رهبری کنه و پیشگویی ملیساندره درست از آب دربیاد دقت کنیم که هوند هم قبلا فکر میکردیم توسط برین اف تارث کشته شده ولی زنده موند مشابه استانیس به علاوه بازگشت گندری که باراتیون هستش هم شاید ربط داشته باشه در نهایت پیشگویی جادوگر برای آینده ی سرسی که شاه و ملکه ای که جاش رو میگیرن ۲۰ تا فرزند خواهند داشت که اگر فرض کنیم اون ملکه دنریس باشه شاه نمیتونه جان اسنو باشه چون هنوز رابطه ی فامیلی هم رو نمیدونن اگرم جان شاه بشه علامت سوال برای ملکه میمونه که کی باشه :۲۳: ۱۰ برای پاسخ، وارد شوید آها یک نکته رو هم یادم رفت اونم نبود داریو ناهاریس تو این فصل بود که بعد از رفتن دنریس از میرین به وستروس فرماندهی میرین رو داد بهش شخصیتی بدی نبود ترجیح میدادم باشه تو این فصل :۲۳: ۰۰ بله شما واقعا با این همه اطلاعات دارین هدر میرین! ۰۰ ضعیف ترین فصل سریال بدون شک. سریع شدن سریال حسو حال سریال قشنگ خراب کرده. خط داستانی وینترفل کلا تو دیوار بود. چن تا دعوای الکی بعدشم کشتن لیتل فینگر(هرچند خوده سحنه محاکمه لیتل فینگر بسی لذت بخش بود). دعوا های سانسا و اریا چپونده بودن بیننده گول بخوره و هیچ منطقی پشتشون نبود کلا. انگار فیلم نامه رو از کامنتای ملت نوشته بودن. این رفتن به اونور دیوارو اژدهای یخی چه مصخره بازی ای بود دیگه. وایت واکرا کلا هیچ نقشه ای نداشتن بیان اینور دیوار گویا منتظر بودن اژدها بیارن براشون. کلا این قضیه فن سرویس بوده. مارتین کتابو ننوشت اینا رفتن هر چی ملت گفته بودن گزاشتن تو سریال. اکثر شخصیتا هم کلا نبودن تو سریال یه صحنه بازی میکردن میرفتن. از دست دادن متحدای وستروسی دنریسم یکی دیگه از اتفاقات بی منطق این فصل بود. در کل فصل خوبی نبود و بنظر نمیرسه پایان درست حسابی برای این سری فوقالعاده داشته باشیم. امیدمون باید به کتاب باشه. ۱۰ برای پاسخ، وارد شوید کلا همه ناراضی هستن. ۰۰ به شخصه این فصلو دوست داشتم البته بیشتر از اینکه بخاطر کارگردانی یا بازیگری خاصی باشه،بخاطر داستان فوق العادشه مرگ بیلیش عمیقا منو ناراحت کرد،من هیچوقت بیلیش فن نبودم یا حتی این شخص جزو شخصیتای منفور منه،اما زیبایی خاصی به داستان بخشیده بود که متاسفانه دیگه شاهدش نیستیم! همچنین من طرفدار سکانس های جدال واریس و بیلیش بودم و دوست داشتم بازم اونارو ببینم،ولی متاسفانه دیگه وجود ندارن دوست داشتم یکم بیشتر به وایت واکر ها پرداخته بشه،البته مرموز و ناشناخته و مبهم بودن شخصیت وایت واکر ها و شاه شب،جزو اصلی کرکترشونه،ولی بشخصه اعتقاد دارم باید یکم بیشتر به هدف اونا و دلیل کارشون پرداخته بشه و کمی با شخصیت شاه شب بیشتر آشنایی بشیم! البته شاید این وظیفه به دوش اسپین آف های سریال بیوفته! رابطه بین دنریس و جان خیلی کلیشه ای بود و از همون اول قابل حدس بود،البته باید دید که وقتی جان و دنریس رابطه فامیلیشونو باهم متوجه میشن چه اتفاقی میوفته،شاید این بخش جذابیت زیادی داشته باشه! معتقدم دنریس نمیتونه تا آخرین قسمت زنده بمونه :/ خب تقریبا مشخص شده که اون برادر کوچیک تر سرسی که اونو به قتل میرسونه درواقع جیمیه نه تیریون! سرسی تا الان بار ها توسط جیمی بخشیده شده و فکر کنم دیگه جایی برای بخشش باقی نذاشته بود. و باز هم داستان نشون داد که سرسی تا به چه حد مغروره!اون حاضره تمام مردم دنیا بمیرن،حتی خودش!اما از موضعی که داره پایین نمیاد و حاضر نیست تخت رو تسلیم کنه! مثل همون مثل معروف که میگه:جونمو میدم اما مالمو نه رو به رویی سندور و کوه رو(نمیدونم چرا اسمش یادم نمیمونه)دوست داشتم و بدون شک تو فصل بعدی ما شاهد مبارزه این دو هستیم. شاه شب الان خیلی قوی شده و امیدوارم سریال ماهیت اصلی خودشو نبازه و شخصیتای مثبت،خیلی یهویی و شانسی شاه شب رو شکست ندن! البته اگه شخصیت مثبتی وجود داشته باشه ۱۰ برای پاسخ، وارد شوید ممنون از دیدگاه جامع شما. منم فکر میکنم کالیسی میمیره و جان پادشاه میشه. ۱۰ ممنون بابت نقد! هر جوری بود این فصلم تموم شد. ملاقات «کلگانها» هم میتونست هیجانانگیزتر باشه اما چون همه واسه صلح رفته بودن اونجا فعلا اونم عقبتر انداختن. بقیهی اتفاقها هم (از جمله کشتهشدن لرد بیلیش) قابل پیشبینی بود. باید منتظر جلد شیشم کتاب باشیم ببینیم در ادامه چی میشه. :۱۵: ۲۰ برای پاسخ، وارد شوید منون از شما که همراه ما بودین. ۰۰ “اما اگر من مجبور به مدیریت این بحران بودم، دشمن دشمنم را به دوستم بدل میکردم. یعنی با هموار کردن مسیر (خالی کردن شهرهای بزرگ مثل وینترفل و انتقال نیروها و مردم به مکانی خارج از مسیر حرکت ارتش مردگان یا تغییر مسیر این ارتش با استفاده از گروههای نظامی کوچک) ارتش «رهروان سفید» را به پشت دیوارهای پایتخت هدایت میکردم تا از یک طرف توسط نیروهای «سرسی» و از سمت دیگر توسط نیروهای شمال محاصره شود. در این حالت نیروهای دشمن یکدیگر را از بین میبردند و نیروهای شمال کمترین تلفات را متحمل میشدند” بنظر شما ارتش وایت واکر ۱ میلیون ۲۰۰ هزارنفری بهتره برای شکست یا یک ارتش وایت واکر ۱۰۰هزارنفر الی ۱۵۰ هزار نفر؟ ۱۰ برای پاسخ، وارد شوید متاسفانه سرسی حاضر به همکاری نشد. به همین دلیل باید دشمن رو درب خونه خودش ببینه و مجبور به مبارزه با اونا تن بده. اونوقت که ارتش شمال هم میتونه وارد مبارزه بشه و اونارو محاصره کنه. مثل اتفاقی که گاندلف در هلمز دیپ انجام داد. ارتش اوررکهای از یک طرف توسط هلمز دیپ و از طرف دیگه توسط سپاه روهان ساندویچ شد! مطمئنا جان اسنو به تنهایی قادر به شکست این ارتش نبود که پیشنهاد مذاکره داد. ۰۰ نمایش بیشتر
خب برخلاف دوستان من از دیدن این فصل هم لذت بردم، نه به اندازه ای که انتظار داشتم ولی بی انصافیه اگر بگیم سریال ضعیف شده و احمقانه است و از این دست تفاسیر اغراق شده چطور زاده شدن اژدها و از آتش بیرون اومدن دنریس تو فصول اول باور پذیر بوده از نظر بیننده ولی بعد زمان باید کاملا واقعی باشه تا بپذیره، وقتی سریال تماما غیرممکن ها رو داره به تصویر میکشه بایستی از دیدنش لذت برد و به قولی مته به خشخاش نگذاشت من کتاب رو هم خوندم تا آخرین جلد عرضه شده درسته که جرج مارتین بسیار داستان نویس شگرفی هستش و جوری محیط و فضا رو توصیف میکنه که هیچ کارگردانی نمیتونه بهتر از ذهن انسان اونو خلق کنه ولی سریال به وضوح استاندارد تاپ کلسی داره من از اون دسته طرفدارانی بودم که در فصول ابتدایی مخالف جدایی سریال از کتاب بودم و بنظرم میومد سریال به بیراهه خواهد رفت و در بحثهایی که با بچه های خوره سریال(از جمله دوتن از مترجمین سریال مهرزاد لاست و آرین دراما) در انجمن تی وی سنتر (خدابیامرز) و ناین مووی انجام میدادیم سفت و سخت از مواضعم دفاع میکردم ولی با ظهور فصول سه، چهار و پنج دیدم و پذیرفتم که بایدم سریال راهش از کتاب جدا باشه و این باعث قابل پیش بینی نبودن سریال میشه که فوق العاده به هیجانش اضافه میکنه در کل باید بگم این فصل سریال هم به طور قابل توجهی زیبا بود (تمام اجزاش دیگه تک تک نمیگم) و بی صبرانه ما رو منتظر فصل پایانی و هشتم که هشت قسمت داره مگه میداره، سپاس از علی عزیز برای نگارش متن ببخشید طولانی شد ۱۰ برای پاسخ، وارد شوید
فک کنم خیلی از دوستان هم موافق باشن که این فصل یکی از ضعیف ترین فصلای سریال بود و فقط به دلیل پیش درامدی که توی فصلای پیش داشت تونست بیننده و مخاطب رو نگه داره! یکی از بدترین مشکلات این فصل،عجله و سرعت زیاد اتفاقات بود! درکنار این که اتفاقات غیرمنتظره هم برخلاف فصلای قبل به شدت کم بود؛ شخصیت پردازی ها ضعیف بود؛اسمش رو نمیدونم میشه شخصیت پردازی گذاشت یا نه،ولی سرنوشت یا سرگذشت یه عده واقعا مجهول موند! لرد واریس،داریو ناهاریس،یارا گریجوی،ملیساندر،گندری،الاریا سند،میرا مثالش هست که چی شدن و کجا رفتن و چه بلایی سرشون اومد!یا حتی توی مقطعی مثلا گری ورم و ارتش آنسالید وقتی به کسترلی راک حمله کردن!مثال زیاده برای این ها و واقعا به نظرم یورون گریجوی به عنوان سومین آنتاگونیست سریال(بعد از نایت کینگ و سرسی) نیاز داشت که بهش پرداخته بشه و بیش از پنج دقیقه تو قسمت آخر حداقل باشه! سریال اسیر یک سری کلیشه های از پیش تعیین شده،شده!رابطه ی جان و دنریس مثالش هست؛یکی از بدترین سکانس ها هم به سکانس رویارویی برن و سمول تارلی میشه اشاره کرد؛که یهو سم سر میرسه و میگه که جان “سند” نیست و چقدر خوب و به به! یا درگیری یاران شمال با ارتش مردگان واقعا چیزیه که فقط کلمه ی حماقت میتونه توصیفش کنه! (سوال! توی اتفاقات برج دورن توی فصل پیش،برن نتونست حرفای لیانا رو کامل بشنوه که دوباره مجبور نشه بره؟ :))) ) بهترین قسمت سریال هم دیگه داستان جان اسنو نیست و داستان لنیستر ها به شدت جذاب تر پیش میره!و بهترین بازیگر فصل هم بدون شک لینا هیدی هست و نیکولای کاستر والداو که شخصیت جیمی لنیستر رو جذاب کرد واقعا!؛حضور یورون گریجوی واقعا کم بود ولی همین کم هم تونست قدرت پیلو اسبیک رو نشون بده! در کل فصل ضعیفی از سریال رو شاهد بودیم که با استفاده از خیلی از عنصر های کلیشه و تکراری تونست خودش رو نگه داره! ضعیف نسبت به خود سریال و فصلای پیش البته! ولی در کنار این همه موسیقی متن این فصل واقعا خوب بود! ۱۰ برای پاسخ، وارد شوید
رامین جوادی زیر دست هانس زیمر بزرگ کار کرده، توقع ارائه یک کار بی نقص ازش چیز گزافی نیست! به نظر من هر محصولی که از بعد هنری خودش به بعد تجاری حرکت کنه، کیفیتش پایین میاد که این فصل نمونه ای از این مسئله هستش. ۰۰
چیزی که من همیشه نسبت به GOT دوست داشتم در کنار غافلگیری هاش و کشته شدن شخصیتهای اصلیش اون منطقی بود که باعث میشد جنبه تخیلیش BOLD نشه و اصلا تو ذوق نزنه.. ی جورایی همه ما کاملا پذیرفته بودیم این بخششو … ولی تو این فصل همونطور ک بقیه گفتن ضعیف ترین فصل هم بود از این منطق دور تر دورتر شد… جوری که اخراش دیگ اصلا منطقی هم در کار نبود. اصلی ترین دلیلش رو هم من دور شدن از کتاب میدونم.. البته از وسطای فصل سه و فصل چهارم خوشحال بودم ک داره شخصیت مستقل خودش رو پیش میگیره و خوب هم جلو میرفت ولی از فصل شیش کم کم افت کرد. یکی از زیباترین چیزهایی هم ک در طول سریال نشان داده شد تحول شخصیت جیمی از یک شخص منفور به یک مبارز با احترام و مورد قبول بود. امیدوارم فصل اخر سریال GOT واقعی رو نشون بده ممنون از نویسنده بابت این مطلب ۰۰ برای پاسخ، وارد شوید
خب امید خوبی داری آقای ارکانی یه امید جدید هم بهت معرفی میکنم سریال The Deuce رو ببین بسیار فوق العاده است پایلوتش تازه پخش شده کمی کمتر از ۹۰ دقیقه است و دیدن همون یک قسمت یه دیدن کل فصل ۷ میارزه ۰۰
عجیبه واقعا این همه سریال در پیتی ساخته میشه با هزاران قسمت بعد بهترین سریال دنیا بجای که سیراب کنه مخاطب و گوه میکنه توش اونم واسه سه قسمت!!! خدایی ما خیلی حالیمونه یا اونا خیلی نفهمن ضعیف ترین فصل بود حیف شد حیف، با این اوصاف بعید میدونم فصل پایانیم اینطوری گوهی نباشه یعنی به معنای واقعی تخت گاز اخه مجبورید کل دنیا داره لذت میبره ازین سریال بعد زارت از قسمتها میزنید و فصلارو کم میکنید بابا ازین سریالای ترکی یاد بگیرید :lol: امیدوارم حداقل فصل اخر اینطوری شیلنگ اب و نگیرن توش. ۰۰ برای پاسخ، وارد شوید
به عنوان طرفدار سرسخت این سری توقع بیشتری از این فصل داشتم مخصوصا قسمت آخرش :۲۳: معمولا تو قسمتای آخر هر فصل چندتا شخصیت میمردن که این فصل تو این نکته خیلی ضعیف عمل کرد :۲۳: شخصیتهای کمی مردن تو این فصل اتفاقات غیرقابل پیش بینی کم بود که جذابیت سریال رو پایین آورده بود :۲۳: از همون آخر فصل ۴ و شروع فصل ۵ که گفتن میخوان لیدی استونهارت رو حذف کنن و داستان سریال رو از کتاب جدا کنن حدس میزدم که سریال روند نزولی پیش بگیره که متاسفانه همینجور هم شد الان مثلا توی کتاب بیلیش رو لیدی استونهارت میکشه که به نظرم اونطوری جالبتر میشد نکته جالب و مشکوک هم به استانیس برمیگرده که صحنه ی مرگش نزدیک وینترفل رو نشون ندادن و فکر میکنم موقع حمله ی وایت واکرا به وینترفل لرد اف لایت زندش کنه تا ارتش زندگان رو تو جنگ رهبری کنه و پیشگویی ملیساندره درست از آب دربیاد دقت کنیم که هوند هم قبلا فکر میکردیم توسط برین اف تارث کشته شده ولی زنده موند مشابه استانیس به علاوه بازگشت گندری که باراتیون هستش هم شاید ربط داشته باشه در نهایت پیشگویی جادوگر برای آینده ی سرسی که شاه و ملکه ای که جاش رو میگیرن ۲۰ تا فرزند خواهند داشت که اگر فرض کنیم اون ملکه دنریس باشه شاه نمیتونه جان اسنو باشه چون هنوز رابطه ی فامیلی هم رو نمیدونن اگرم جان شاه بشه علامت سوال برای ملکه میمونه که کی باشه :۲۳: ۱۰ برای پاسخ، وارد شوید
آها یک نکته رو هم یادم رفت اونم نبود داریو ناهاریس تو این فصل بود که بعد از رفتن دنریس از میرین به وستروس فرماندهی میرین رو داد بهش شخصیتی بدی نبود ترجیح میدادم باشه تو این فصل :۲۳: ۰۰
ضعیف ترین فصل سریال بدون شک. سریع شدن سریال حسو حال سریال قشنگ خراب کرده. خط داستانی وینترفل کلا تو دیوار بود. چن تا دعوای الکی بعدشم کشتن لیتل فینگر(هرچند خوده سحنه محاکمه لیتل فینگر بسی لذت بخش بود). دعوا های سانسا و اریا چپونده بودن بیننده گول بخوره و هیچ منطقی پشتشون نبود کلا. انگار فیلم نامه رو از کامنتای ملت نوشته بودن. این رفتن به اونور دیوارو اژدهای یخی چه مصخره بازی ای بود دیگه. وایت واکرا کلا هیچ نقشه ای نداشتن بیان اینور دیوار گویا منتظر بودن اژدها بیارن براشون. کلا این قضیه فن سرویس بوده. مارتین کتابو ننوشت اینا رفتن هر چی ملت گفته بودن گزاشتن تو سریال. اکثر شخصیتا هم کلا نبودن تو سریال یه صحنه بازی میکردن میرفتن. از دست دادن متحدای وستروسی دنریسم یکی دیگه از اتفاقات بی منطق این فصل بود. در کل فصل خوبی نبود و بنظر نمیرسه پایان درست حسابی برای این سری فوقالعاده داشته باشیم. امیدمون باید به کتاب باشه. ۱۰ برای پاسخ، وارد شوید
به شخصه این فصلو دوست داشتم البته بیشتر از اینکه بخاطر کارگردانی یا بازیگری خاصی باشه،بخاطر داستان فوق العادشه مرگ بیلیش عمیقا منو ناراحت کرد،من هیچوقت بیلیش فن نبودم یا حتی این شخص جزو شخصیتای منفور منه،اما زیبایی خاصی به داستان بخشیده بود که متاسفانه دیگه شاهدش نیستیم! همچنین من طرفدار سکانس های جدال واریس و بیلیش بودم و دوست داشتم بازم اونارو ببینم،ولی متاسفانه دیگه وجود ندارن دوست داشتم یکم بیشتر به وایت واکر ها پرداخته بشه،البته مرموز و ناشناخته و مبهم بودن شخصیت وایت واکر ها و شاه شب،جزو اصلی کرکترشونه،ولی بشخصه اعتقاد دارم باید یکم بیشتر به هدف اونا و دلیل کارشون پرداخته بشه و کمی با شخصیت شاه شب بیشتر آشنایی بشیم! البته شاید این وظیفه به دوش اسپین آف های سریال بیوفته! رابطه بین دنریس و جان خیلی کلیشه ای بود و از همون اول قابل حدس بود،البته باید دید که وقتی جان و دنریس رابطه فامیلیشونو باهم متوجه میشن چه اتفاقی میوفته،شاید این بخش جذابیت زیادی داشته باشه! معتقدم دنریس نمیتونه تا آخرین قسمت زنده بمونه :/ خب تقریبا مشخص شده که اون برادر کوچیک تر سرسی که اونو به قتل میرسونه درواقع جیمیه نه تیریون! سرسی تا الان بار ها توسط جیمی بخشیده شده و فکر کنم دیگه جایی برای بخشش باقی نذاشته بود. و باز هم داستان نشون داد که سرسی تا به چه حد مغروره!اون حاضره تمام مردم دنیا بمیرن،حتی خودش!اما از موضعی که داره پایین نمیاد و حاضر نیست تخت رو تسلیم کنه! مثل همون مثل معروف که میگه:جونمو میدم اما مالمو نه رو به رویی سندور و کوه رو(نمیدونم چرا اسمش یادم نمیمونه)دوست داشتم و بدون شک تو فصل بعدی ما شاهد مبارزه این دو هستیم. شاه شب الان خیلی قوی شده و امیدوارم سریال ماهیت اصلی خودشو نبازه و شخصیتای مثبت،خیلی یهویی و شانسی شاه شب رو شکست ندن! البته اگه شخصیت مثبتی وجود داشته باشه ۱۰ برای پاسخ، وارد شوید
ممنون بابت نقد! هر جوری بود این فصلم تموم شد. ملاقات «کلگانها» هم میتونست هیجانانگیزتر باشه اما چون همه واسه صلح رفته بودن اونجا فعلا اونم عقبتر انداختن. بقیهی اتفاقها هم (از جمله کشتهشدن لرد بیلیش) قابل پیشبینی بود. باید منتظر جلد شیشم کتاب باشیم ببینیم در ادامه چی میشه. :۱۵: ۲۰ برای پاسخ، وارد شوید
“اما اگر من مجبور به مدیریت این بحران بودم، دشمن دشمنم را به دوستم بدل میکردم. یعنی با هموار کردن مسیر (خالی کردن شهرهای بزرگ مثل وینترفل و انتقال نیروها و مردم به مکانی خارج از مسیر حرکت ارتش مردگان یا تغییر مسیر این ارتش با استفاده از گروههای نظامی کوچک) ارتش «رهروان سفید» را به پشت دیوارهای پایتخت هدایت میکردم تا از یک طرف توسط نیروهای «سرسی» و از سمت دیگر توسط نیروهای شمال محاصره شود. در این حالت نیروهای دشمن یکدیگر را از بین میبردند و نیروهای شمال کمترین تلفات را متحمل میشدند” بنظر شما ارتش وایت واکر ۱ میلیون ۲۰۰ هزارنفری بهتره برای شکست یا یک ارتش وایت واکر ۱۰۰هزارنفر الی ۱۵۰ هزار نفر؟ ۱۰ برای پاسخ، وارد شوید
متاسفانه سرسی حاضر به همکاری نشد. به همین دلیل باید دشمن رو درب خونه خودش ببینه و مجبور به مبارزه با اونا تن بده. اونوقت که ارتش شمال هم میتونه وارد مبارزه بشه و اونارو محاصره کنه. مثل اتفاقی که گاندلف در هلمز دیپ انجام داد. ارتش اوررکهای از یک طرف توسط هلمز دیپ و از طرف دیگه توسط سپاه روهان ساندویچ شد! مطمئنا جان اسنو به تنهایی قادر به شکست این ارتش نبود که پیشنهاد مذاکره داد. ۰۰