در انتظار طوفان | نقد و بررسی بازی Life is Strange: Before the Storm

در ۱۳۹۶/۱۲/۲۰ , 14:00:43
Deck Nine, شرکت Dontnod Entertainment, شرکت Square Enix

آیا همیشه قبل از طوفان آرامشی ما را در آغوش می‌گیرد؟ آیا هنگامی هم که در آغوش آرامشی مطلق هستیم، نمی‌توانیم کاملا آرام باشیم چون باید فکر کنیم که یک جای کار می‌لنگد؟ زیرا امکان دارد به‌زودی نسیم‌ها شروع به وزش کنند، بادهای بی‌رحم درخت‌ها را از ریشه بکشند، با خود ببرند و گردبادها پدید آیند تا همه کس و همه چیز را در وحشت بغلتانند و بغلتانند. به باور من، پیش از طوفان اتفاقات زیادی می‌تواند بیفتد؛ اما آرامش مطلق به هیچ‌وجه یکی از آن اتفاقات نیست. بازی Life is Strange به من نشان داد که اگر طوفانی در راه باشد، کسانی که در آرامش هستند خودشان را به این راه و آن راه می‌زنند. Life is Strange به‌شکلی میخ خود را میان آثار ماندگار صنعت بازی‌های ویدیویی جا کرد و کوبید که به باور من، دیگر تبدیل به یک برند شده است. برند Life is Strange در حال حاضر یک پیش‌درآمد یا Prequel در بازار دارد که کاملِ کامل منتشر شده، یک سری بازی جدید در دست ساخت دارد که به‌نظر قرار است داستانی نو با شخصیت‌هایی نو داشته باشد و یک سریال نیز در دست ساختِ Netflix دارد که احتمالا سال آینده میلادی پخش خواهد شد. در این مقاله، قرار است به نقد و بررسی بازی Life is Strange: Before the Storm بپردازیم که پیش‌درآمدی ۳ قسمتی بر ۵ قسمت اصلی با تمرکز بر شخصیت محبوب داستان، «کلویی پرایس» (Chloe Price) است؛ در ادامه همراه دنیای بازی باشید.

برای جلوگیری از لو دادن داستان (اسپویل) در متن تلاش بسیاری کردم، اما زندگی عجیب است و داستان‌محور! پس اگر نسخه اصلی یا این نسخه را بازی نکرده‌اید، بروید بازی کنید و برگردید؛ اگر هم مثل کلویی کله‌شق هستید و برای‌تان مهم نیست که اسپویل می‌شوید، این نقد و بررسی تماما از آن شماست!

Deck Nine, شرکت Dontnod Entertainment, شرکت Square Enix
کلویی پرایس؛ دختر آنارشیستی که در زندگی عجیب‌اش اتفاقات خوب و دردناک بسیاری افتاده…

زندگی، خیلی هم عجیب نیست؛ مگر نه!؟

پیش از این‌که به نقد و بررسی «پیش از طوفان» بپردازم، باید بگویم که لحظه‌ای هم نباید انتظار آب و تاب پنج قسمت اصلی و آن همه هیاهو و هیجان را داشته باشید؛ حتی عنوان بازی نیز می‌گوید که در پیش از طوفان باهم خواهیم بود. «پیش از طوفان» توسط Deck Nine ساخته شده؛ تیمی متشکل از طرفداران بازی که پیش‌درآمد آن را به‌شکلی مستقل تهیه کردند و سپس به‌سراغ Dontnod Entertainment (سازنده بازی اصلی) و Square Enix (ناشر بازی) رفتند. پس همه چیز گویای این است که اگر بخواهید با ذهنیت این‌که مثل پنج قسمت اصلی قرار است میان زمین و هوا معلق شوید، وارد بازی شوید، فقط از لذت تجربه خود کاسته‌اید. «پیش از طوفان» به‌معنای واقعی کلمه یک پیش‌درآمد است و بس؛ پیش‌درآمدی برای آماده‌سازی کسانی که هنوز بازی اصلی را تجربه نکرده‌اند و برای کسانی که بازی اصلی را تجربه کرده‌اند و هنوز بی‌قرار هستند و تشنه. اگر با همین دید به «پیش از طوفان» نگاه کنیم، با یک تجربه سه قسمتی خوب (نه عالی) روبه‌رو هستیم و مانند تمامی پیش‌درآمد‌ها، باید انتظارات خود را پایین بیاوریم و بعد از تجربه آن، آرام بنشینیم منتظر اتفاقات آینده.

Deck Nine, شرکت Dontnod Entertainment, شرکت Square Enix
چه کسی گفته که من حرف آخر را می‌زنم؟/ چرا که نه؟

در «پیش از طوفان»، ما در نقش کلویی قرار می‌گیریم؛ شخصیت مکمل بازی اصلی که از شخصیت‌پردازی عالی بهره‌مند بود و حسابی باعث سرازیر شدن اشک‌هایمان و دقت در تصمیم‌گیری‌هایمان شد. در «پیش از طوفان» نیز شخصیت‌پردازی کلویی فوق‌العاده است؛ «پیش از طوفان» یکی از معدود بازی‌های ماجراجویی است که تمام و کمال (به‌معنای واقعی کلمه) متمرکز بر شخصیت اصلی خود است. مهم نیست شما چه نوع شخصیتی دارید، کلویی جسور است، کله‌شق و بی‌باک و تمامی تصمیماتی که روبه‌روی شما قرار می‌گیرد و عواقب آنها، براساس خلق و خوی کلویی شکل گرفته‌اند و براساس راه و روش پیش‌روی شما، صورت نهایی خود را پیدا می‌کنند. خیلی کم پیش می‌آید که چنین شخصیتی در موقعیتی حساس آرام بنشیند، چیزی نگوید یا خود را به کوچه علی چپ بزند. حتی مهم‌ترین و دردناک‌ترین اتفاق زندگی کلویی (تصادف پدرش و مرگ ناگهانی او) پیاپی به اشکال مختلف برای او (شما) تداعی می‌شود و پیاده‌سازی تمامی این تداعی شدن‌ها در شکل‌ها و صورت‌های مختلف از جنبه‌ی گیم‌پلی آنها، واقعا کاری ستودنی است.

بزرگ‌ترین محرک داستان سه قسمت «پیش از طوفان»، دوستی «ریچل» (Rachel) با کلویی است. ریچل به‌عنوان یک شخصیت ناشناخته و مرموز که به شکل مرموزی نیز ناپدید شد در پنج قسمت اصلی بازی معرفی شد. رابطه‌ی کلویی با ریچل و عواقب تمامی تصمیمات کلویی در این رابطه می‌گیرد، تمامیت داستان «پیش از طوفان» را شکل می‌دهد. هم‌چون گذشته، تصمیم‌گیری‌های شما در روند داستان عواقب متفاوتی دارد و گاهی اوقات نیز راه داستان را کاملا از دیگری متفاوت می‌کند؛ اما فقط در همان بخش از داستان و معمولا تاثیرات اکثر تصمیمات‌تان بلند مدت نیستند. با تمامی این اوصاف، قسمت سوم بازی روند صعودی هیجان و درام داستان را برخلاف انتظار کند کرد و به آن خوبی که می‌بایست، یک پیش‌درآمد به‌یاد ماندنی را به پایان نرسانید. قسمت اول به‌خوبی کار خود را در مقدمه‌سازی و شروع داستان انجام داد؛ قسمت دوم درام داستان و درگیری شخصیت‌ها را به اوج خود رساند و قسمت سوم باید تیر خلاص را می‌زد که با روایتی راکد (برخلاف قسمت دوم)، داستان را پایان داد.

 

از این موارد شخصیت‌پردازی کلویی در بازی کم نیست؛ اما ای کاش بیشتر می‌بود.

 

در نقش کلویی هستید، اما سرنوشت این کلویی با تصمیمات شما رقم می‌خورد

با این‌که شما در نقش کلویی، نمی‌توانید هم‌چون «مکس» ساکت و گاهی اوقات خنثی باشید، اما باز هم دیالوگ‌ها و تصمیم‌گیری‌های بازی به‌شکلی نوشته و طراحی شده‌اند تا شما کلویی را در راهی که بیشتر می‌پسندید، قرار دهید. این مهم علاوه بر این‌که در دیالوگ‌ها و تصمیم‌گیری‌ها خود را نشان می‌دهد، در دیگر موارد گیم‌پلی نیز نمود پیدا می‌کند: این‌که شما با دوستان خود Dragons & Dungeons بازی می‌کنید یا نه و این‌که چگونه بازی می‌کنید اهمیت دارد؛ زیرا در ذهن آنها ماندگار می‌شوید و این ماندگاری در ادامه مزایای خود را دارد؛ این‌که شما چگونه یک ماشین قراضه را از نو می‌سازید و آن را شخصی‌سازی می‌کنید نیز اهمیت خاص خود را دارد. بازی کردن Dragons & Dungeons با سیستم Backtalk پیش‌ می‌رود که می‌توان گفت ویژگی‌های اخلاقی کلویی باعث طراحی چنین سیستمی در گیم‌پلی بازی شد. گزینه Backtalk در مواقع حساس حین دیالوگ‌ها پدیدار می‌شود و با انتخاب آن، شما قدرت خود را در بحث و مجادله (بیشتر مجادله!) اثبات می‌کنید. طی مدت زمانی محدود، باید با بحث کردن طرف مقابل خود را روی صندلی‌اش(!) بنشانید و به او ثابت کنید که حق با شماست. حین Backtalk، معمولا سه سطح وجود دارد که بهترین سطح آن، آخرین سطح‌اش است و درصورت این‌که برنده‌ی حتمی بحث باشید، به آن سطح می‌رسید و طرف مقابل خود را کاملا KO می‌کنید!

Deck Nine, شرکت Dontnod Entertainment, شرکت Square Enix
برنده شدن Backtalkها حسابی حال‌تان را جا می‌آورد و دقیقا به چیزی می‌رساندتان که می‌خواهید! گاهی اوقات وسط بحث ممکن است شما چیزی بگویید و طرف مقابل جواب‌تان را بدهد که باعث طولانی‌تر شدن سطح‌های بحث می‌شود.

یکی دیگر از بخش‌های جدید گیم‌پلی بازی، خط‌خطی کردن در و دیوار محیط‌های مختلف با اسپری، یا به‌اصطلاح گرافیتی است. مکان‌های مشخصی برای گرافیتی وجود دارد که شما باید در پیدا کردن آنها کوشا باشید و جملات نیز از پیش تعیین شده هستند. زمانی که قرار است یک داستان یا درام نه‌چندان پیچیده و بدون آب و تاب خاص را در قالب یک بازی ماجراجویی درآورید، باید در خلق موقعیت‌ها و گیم‌پلی آنها بسیار خلاق باشید تا بازیکن را راضی نگه دارید. Deck Nine در «پیش از طوفان» تمام تلاش خود را کرده‌اند تا موقعیت‌های جالب همراه با گیم‌پلی‌های نو و جالب را خلق کنند و در این کار نیز واقعا موفق بوده‌اند. از دیگر خلاقیت‌هایشان در گیم‌پلی چیزی نمی‌گویم تا خودتان بازی کنید و غافلگیر شوید. عالی می‌شود اگر دیگر سازندگان نیز از تازه‌کاران Deck Nine الگوبرداری کنند و در ساخت ماجراجویی‌هایشان بیشتر وقت بگذارند، فکر کنند و خلاق باشند.

Deck Nine, شرکت Dontnod Entertainment, شرکت Square Enix

آسمان سقفی خودمان

گرافیک «پیش از طوفان» در کل در سطح قابل قبولی قرار می‌گیرد. سبک هنری بازی تفاوتی با بازی اصلی ندارد و طراحی محیط‌ها و شخصیت‌ها به‌خوبی بازی اصلی است. تنها تفاوتی که در این بخش از بازی با بازی اصلی می‌توان یافت، تغییر موتور توسعه بازی است. بازی با موتور «یونیتی» ساخته شده و همین مهم باعث شده سازندگان در چشم‌نواز کردن بازی محدود شوند. کیفیت انیمیشن‌ها و درکل گرافیک بازی پایین‌تر از بازی اصلی است. هرچند، در بازی مناظر و محیط‌های بسیار زیبا و چشم‌نوازی خواهید دید که شکار آنها می‌تواند صفحات دسکتاپ فوق‌العاده‌ای را پدید آورد.

در بخش موسیقی و صداگذاری، بازی تقریبا بی‌نقص ظاهر می‌شود. موسیقی متن و قطعات موسیقی موجود در حالت Mixtape همگی شنیدنی هستند؛ هر چند به عقیده شخصی، قطعات موسیقی موجود در Mixtape و در کل در بازی، می‌توانستند چاشنی راک و متال بیشتری داشته باشند. صداپیشگی‌های بازی واقعا فوق‌العاده هستند و لحظه‌ای نیست که احساس کنید یکی از شخصیت‌ها آن‌طور که باید نیست و هویت‌اش ادا نمی‌شود. با این‌که در طول هر سه قسمت، صداپیشه کلویی، صداپیشه سابق در بازی اصلی نبود؛ اما به نحو احسن کار خود را انجام داد و جای هیچ کم و کاستی را باقی نگذاشت. افکت‌های صوتی و اصوات محیط و تعاملات‌مان با آن نیز در سطح خوبی کار شده‌اند و گاهی اوقات صدای محیط و وزش نسیم، حسابی حس منظره مخصوص آن را ادا می‌کنند.

Deck Nine, شرکت Dontnod Entertainment, شرکت Square Enix

در نهایت

Life is Strange: Before the Storm تجربه‌ای لذت‌بخش برای طرفداران بازی اصلی و تمامی ماجراجویی‌دوستان است. شخصیت‌پردازی عالی کلویی و روایت خوب داستان، نمی‌گذارد بعد از تجربه بازی بگویید «یک پیش‌درآمد دیگر…»؛ هر چه‌قدر هم قسمت پایانی راکد و قابل پیش‌بینی باشد. به‌شخص بی‌صبرانه منتظر هستم ببینم Dontond در حال پخت چه آشی است و سریال دست‌پخت Netflix نیز چگونه از آب در می‌آید.

نقد سه قسمت اصلی Life is Strange: Before the Storm تمام شده، این صفحه را به‌عنوان Bonus Review برای قسمت ویژه این بازی در نظر بگیرید که در انحصار نسخه Deluxe آن است. این قسمت ویژه، Farewell نام دارد و بار دیگر شما را در نقش «مکس» قرار می‌دهد که می‌خواهد با صمیمی‌ترین دوست خود خداحافظی کند؛ زیرا به‌زودی باید با پدر و مادرش از شهر برود. تجربه این قسمت، در طولانی‌ترین حالت ممکن بیشتر از یک ساعت و نیم طول نمی‌کشد و صرفا جهت خداحافظی ما با مکس و کلویی است که به‌خوبی از پس وظیفه خود برمی‌آید و در همین یک ساعت و نیم نیز لحظات به‌یاد ماندنی و خلاقیت در گیم‌پلی را به‌نمایش می‌گذارد.

Deck Nine, شرکت Dontnod Entertainment, شرکت Square Enix
مکس و کلویی، پیش از طوفان…

ایراد خاصی به این قسمت ویژه وارد نیست، بلکه به نسخه Deluxe و محتویات آن وارد است. محتویات این نسخه شامل چند لباس اضافه برای کلویی، حالت Mixtape با چند آهنگ اضافه و درنهایت قسمت ویژه Farewell هستند. لباس‌های اضافه سه عدد بیشتر نیستند و تعریف چندانی هم ندارند؛ حالت Mixtape نیز هیچ گیم‌پلی خاصی ندارد و فقط کلویی است که در اتاقش به ‌آهنگ‌ها گوش می‌کند و حرکات تکراری انجام می‌دهد. با این اوصاف، بیشترین محتوا متعلق به Farewell است که هر چه‌قدر هم قسمت خوبی باشد، شامل تجربه‌ای کوتاه می‌شود. به‌شخص انتظار بیشتری از محتویات اضافه بازی، مخصوصا حالت Mixtape آن داشتم. امیدوارم در فصل دوم Life is Strange که احتمالا شخصیت‌ها و داستانی نو دارد، اگر محتوای اضافی قرار است باشید، ملات بیشتری داشته باشد.


6 دیدگاه ثبت شده است

دیدگاهتان را بنویسید

  1. بازی از نسخه اصلی به مراتب لذت بخش تره
    تصمیم گیری ها لحظه ای هستش
    سوپر مکسی نیستی زمان برگردونی
    شخصیت کلوئه از همون نسخه اصلی جذابیتش بیشتر از مکس بود
    همیشه هم گفتم آرکدیا بای بدون کلوئه کاملا بی معنی
    کلوئه نباشه می خواهم دنیاش نباشه
    ————————————————————
    بنظرم گرافیک بسمت کارهای کیج سوق میدادند بازی از اینی که هست هم موفق تر میشد
    ———————————————————–
    موسیقی بازی هم بینظیره
    وقتی کلوئه و ریچل داخل ترن هستند به دوردست خیره شدند
    موسیقی و هدفون به اشتراک میگذارند
    ترانه و موسیقی که اون لحظه پخش میشه اینقدر گیرا هستش که گیمر برای چند دقیقه فارغ از هر چیزی بشه و خودش هم خیره به صفحه نمایش بماند برای دقایقی فکر و خیال این زندگی رها بکنه .
    از دیدن منظره و شنیدن موسیقی لذت ببره
    ———————————————————–
    آخر بازی هم وقتی دارک روم نشون میده و موبایل کسی که دوستش داری تعداد تماس های بی پاسخ و آینده ای که دیدی بدجوری دگرگون میشی و دستت هم از همه چیز کوتاه
    فقط یادتون بیافته لحظه های که زیچل فریاد از سر خشم میزد چه اتفاقی می افتاد بی نظیره بی نظیر

    ۲۲
    1. ممنون بابت توجه‌تون
      راستش رو بخواین بازی اصلی رو بیشتر دوست داشتم
      چون به‌نظرم بازی اصلی محرک‌های لازم رو برای طی کردن مسیری هیجان‌انگیز که از یک بازی ویدیویی انتظار میره رو داشت
      اما از طرف دیگه هم به چالش کشیدن این مهم توسط Before the Storm احترام میذارم و از نوآوری‌هاش استقبال میکنم…

      ۴۰
  2. به شخصه وقتی اولین بار خبر ساخته شدن یه پیش در امد رو شنیدم با خودم گفتم به احتمال زیاد بازی خوبی نمیشه چون هدفش فقط استفاده از نام این بازی و در امد زایی حداکثری از اونه اما وقتی بازیش کردم واقعا ازش خوشم اومد .
    مهم ترین نکته ی این بازی که باعث شد من جذبش بشم این بود که سازنده های جدید بازی به خوبی تونسته بودن حس و حال بازی اول رو حفظ کنن ( حتی با وجود عوض شدن صداپیشه اصلی بازی ) و این حفظ اتمسفر بازی شامل خیلی از موارد از قبیل گرافیک و داستان ( به خصوص دیالوگ ها ) و کارگردانی و موسیقی ( که البته به نظر من در این یه مورد از بازی اول خیلی عقب تره ) هم میشه .
    در مجموع یه پیش در امد عالی بود اما نه در حد یه دنباله .
    تارخ جان متنت عالی بود و ممنون از نقدت :*:

    ۱۰
    1. ممنون مبین جان
      همیشه لطفت شامل حالمونه :۱۵:
      آره، من خیلی خوشحالم که طرفدارای بازی نشون دادن که به‌اصطلاح فن‌ها میتونن کار باکیفیت از اثر موردعلاقشون دربیارن

      ۰۰
  3. “اسپویل”
    بیفور د استورم با شخصیت پردازی عالیه کلویی و صدالبته ریچل باعث میشه که بازی اصلی زیباتر و دردناک تر شه…
    من تو بازیه اصلی max x chloe رو شیپ میکردم اما واقعا این rachel x chloe خیلی سرتره ۳>
    تو بازی اصلی اتفاقاتی که واسه ریچل افتاد خیلی پلیر رو غذاب نداد چون کرکتری بود ناآشنا با شخصیت پردازی خیلی کم , اما بعد از این سه اپیزود تازه اتفاقات دارک روم و مرگش به شدت دردناک شد.
    خیلی دلم میخواست مموریم از این دو بازی پاک شه که بتونم یکبار از بیفور د استورم شروع کنم بعد برم سراغ بازی اصلی … شاید تجربه جالبی شد.
    بهرحال به هرکسی که بیفور د استورم رو تموم کرده پیشنهاد میکنم یکبار دیگه بازی اصلی رو هم تموم کنه… یه سری احساسات جدید و رفرنس هایی داره که با بازی کردن بیفور د استورم دستگیر آدم میشه , مثلا موقعی که مکس خبر مرگ ریچل رو به فرنک میده , فرنک میگه”i killed my lioness” و تو بیفور د استورم ریچل به این اشاره میکنه که leo هستش.
    ممنون بابت نقدتون.

    ۴۱

مقالات بازی

بیشتر

چند رسانه ای

بیشتر