تیغ تیز انسانیت | نگاهی به فیلم Blade Runner و تاثیر آن بر ژانر علمی تخیلی
ژانر علمی-تخیلی را میتوان پرطرفدارترین ژانر سینمای جهان نامید. این امر تنها با یک نگاه به فهرستهای مربوط به ردهبندی آثار هنری به خوبی مشخص میشود. در میان آثار مختلف این ژانر محبوب، برخی توانستهاند نه تنها جایگاه و زیبایی خود را در گذر زمان حفظ کنند، بلکه الهام بخش آثاری شدهاند که امروزه سمبلی برای این ژانر تلقی میگردند. فیلم Blade Runner یا «تیغ بدست» یکی از همین آثار است. با توجه به اکران قسمت دوم این اثر سینمایی آن هم پس از سی سال، تصمیم گرفتیم تا نگاهی به قسمت اول آن انداخته و به معرفی این اثر ماندگار «ریدلی اسکات» بپردازیم. اسکات، در این اثر برای اولین بار با نگاهی تازه به مسئلهی هوش مصنوعی پرداخت و اثر او علی رغم انتقادهای اولیه توانست پس از سالها همچان در صدر فهرست بهترین آثار علمی-تخیلی تاریخ بماند. در این مطلب قصد داریم تا به این فیلم، مضمون آن و تاثیرش بر ژانر یاد شده نگاهی بیندازیم. با دنیای بازی همراه شوید.
ریدلی اسکات و آثار ماندگار
برخی نامها، آنچنان با ژانر علمی-تخیلی گره خوردهاند که نمیتوان این ژانر را بدون آنها تصور کرد. ریدلی اسکات یکی از همین نامها بوده و به خوبی توانسته تا مهارتش در ساخت آثاری ماندگار در این سبک را اثبات کند. سازندهی «بیگانه» در ساختهی نامتعارف خود یعنی Blade Runner تصویری از آینده و هوش مصنوعی ارائه کرد که پیش از این در هالیوود مانند آن را ندیده بودیم. Blade Runner براساس کتابی به نام «آیا رباتها خواب گوسفندان برقی را میبینند؟» ساخته شد. ماجرای این فیلم همانطور که از نامش پیداست، بر وجههی معنوی و ذهنی رباتهای انسان نمایی تمرکز دارد که در این فیلم «مشابهان» یا Replicant خوانده میشود. همانطور که از نام این رباتها پیداست، آنها از تمامی جنبههای مادی مشابه انسانها هستند. حتی در بدنشان خون هم جریان دارد. این انسانهای مصنوعی از طول عمر کوتاهی برخوردار بوده و پس از مدتی احساسات انسانی هم پیدا میکنند.
پس از آشکار شدن این موضوعات و احساس خطر جامعهی بشری، استفاده از این رباتها ممنوع شده و مامورانی به نام «تیغ بدست» مسئول یافتن و نابود کردن آنها میشوند. قهرمان داستان ریک دکارد (با بازی هریسون فورد) یکی از همین ماموران است و باید با سردستهی «مشابهان» فراری رو به رو شود. شاید داستان این فیلم از نظر شما تکراری به نظر برسد، اما باید یادآوری کنیم در سال ۱۹۸۲ که این اثر وارد سینماها شد، خبری از «نابودگر» و «ماتریکس» نبود! این فیلم اولین اثر سینمای مدرن بود که تقابل انسانها و ماشینها را به تصویر میکشید.
اغلب آثار سینمایی آن زمان بر تقابل انسانها و موجودات فرازمینی تمرکز داشتند و به همین دلیل ساختهی ریدلی اسکات سخنی تازه در آن زمان محسوب میشد. البته باید اعتراف کرد که این اثر اصلا عامه پسند نبود! این فیلم با بودجهی ۲۸ میلیون دلاری خود تنها نزدیک به ۳۴ میلیون دلار فروخت! لازم به ذکر است که فیلم «جنگ ستارگان» که ۵ سال پیش از این اثر روانهی سینماها شده بود، تنها با بودجهی ۱۱ میلیون دلاری، ۷۷۵ میلیون دلار فروخته بود! در واقع Blade Runner یک شکست تجاری محسوب میشود. دلیل اصلی این عدم استقبال را میتوان در نحوهی روایت داستان و فضای آن دانست. روایت بسیار آهستهی این فیلم و ارائهی تصویری تاریک و «پاد آرمانشهری» از آینده بشریت در Blade Runner را میتوان دلیل عدم استقبال تماشاگران از آن دانست. اما نباید ریدلی اسکات را به دلیل ارائهی چنین تصویری از بشریت سرزنش کرد. علاوه بر اینکه سبک این کارگردان در آثارش اغلب نمایش تاریکیهای بشریت است (مثل «بیگانه»، «هانیبال»، «باران سیاه» و…)، مسیری که انسان امروز در پیش گرفته بیشتر متفکران را نگران آیندهی کرده است. به همین دلیل ریدلی اسکات هم تصویری از آینده ارائه کرد که مخاطب را ناراحت کند، زیرا معمولا انسان با اندوه و نگرانی بهتر و بیشتر متنبه میشود تا با خنده و شادی! اما چیزی که Blade Runner را به یک ساختهی ماندگار تبدیل کرد، در ابتدا جلوههای ویژهی بسیار ملموس و قابل درک آن بود.
استفاده از LCDهای تبلیغاتی روی ساختمانها، همه گیر شدن رایانه، ماشینهای هوشمند و پرنده، سکونت در سیارههای دیگر، همه و همه از مواردی هستند که یا امروزه به واقعیت تبدیل شده یا در آیندهی بسیار نزدیک قابل دستیابی هستند. در کنار این مسائل، تاثیر فعالیتهای صنعتی در نابودی محیط زیست و افزایش جمعیت انسانها هم به صورت غیر مستقیم در این فیلم به چشم میخورد. در واقع Blade Runner مانند آثار ژول ورن عمل کرده و به همین دلیل است که با گذر زمان معروفتر هم شده. بازی هریسون فورد و روتگر هائور (در نقش «روی بتی»، فرماندهی «مشابهان») هم دلیل بعدی موفقیت این فیلم بود. هریسون فورد تصویری تنها، افسرده و ضدقهرمانانه از شخصیت اصلی این فیلم یعنی دکارد ارائه کرد: مردی الکلی که زندگی روزمرهی وی تنها در کارش خلاصه میشود. از طرف دیگر روی بتی رباتی کارگر است که زندگی وی با فلسفه و هنر درآمیخته و روحیهی انقلابی وی از او یک رهبر آزادیخواه ساخته است. هردوی این شخصیتها به خوبی در فیلم ساخته و پرداخته میشوند و بیننده میتواند با آنها ارتباط برقرار کند.
موسیقی تاثیرگذار هم از جنبههای مثبت دیگر Blade Runner است. نمیتوان سبک موسیقی این فیلم را به یک مورد خلاصه کرد. در واقع موسیقی این فیلم ترکیبی از موسیقی الکترونیک دههی ۸۰ میلادی با فضاسازیهای سنتی است. مثلا فیلم در جایی که دکارد به دنبال یک فروشندهی عرب در بازار سیاه است از دکلمهی عربی در موسیقی خود استفاده میکند یا هنگام نشان دادن فضای وهم آلود و تاریک شهر از فضاسازیهای روانی مشابه آثار گروه «پینک فلوید» (مثل «به ماشین خوش آمدی») استفاده شده. البته هرکسی که نام آهنگساز این اثر را بشنود، مطمئنا توقعی کمتر از یک شاهکار نخواهد داشت. «ونجلیس» معروف آهنگساز Blade Runner بوده و همانطور که گفته شد، کار خود را به خوبی انجام داده است. در مجموع تیمی که ریدلی اسکات در کنار خود داشته، Blade Runner را از نظر فنی به یک فیلم ماندگار تبدیل کرده است. اما مهمتر از جنبهی فنی این اثر، محتوای آن است که باعث شده تا نام آن در صدر اغلب فهرستها قرار بگیرد. جنبهی داستانی و فلسفی این کار چنان مفصل است که برای صحبت در خصوص آن باید نگاهی جامع به نمادها و نشانههای استفاده شده در این اثر داشته باشیم.
گمشدهای به نام «احساس»
«تیغ بدست» را میتوان اولین فیلمی دانست که بر جنبهی احساسی زندگی رباتها تمرکز دارد. علی رغم اینکه این اثر داشتن احساس را ملاک تشخیص انسانیت قرار میدهد، اما میبینیم به شکلی طعنه آمیز، ماشینها از انسانها احساساتیتر هستند. این امر را میتوان در ناراحتی بتی از مرگ معشوقش یا جملات پر احساس وی در خصوص بیهودگی «اشک ریختن» زیر باران به خوبی فهمید. تمایل به زنده ماندن و غریزهی بقا هم از دیگر خصوصیات موجودات زنده است که در «مشابهان» دیده میشود. آنها بیشتر ارزش زندگی را میدانند، زیرا فرصت کمتری برای تجربهی آن دارند و همین امر باعث میشود تا برای رو به رو شدن با خالقان خود و رفع این مشکل تلاش کنند.
میل به ملاقات با خالق و شنیدن پاسخ او به سؤالهای ما در واقع یکی از بنیادیترین مسائل فلسفی تمام دوران زندگی بشر روی زمین است. بتی، جان دشمن خود را نجات میدهد تا شاید از این راه همیشه در ذهن وی جا خوش کرده و به این وسیله نوعی از جاودانگی را تجربه کند. تمامی این موارد نشان از وجود چیزی فراتر از صفر و یک در وجود این به اصطلاح ماشینها دارد. این دیدگاه بعدها در آثاری مثل «شبح درون پوسته»؛ «مرد دویست ساله» و «هوش مصنوعی» بیشتر مورد توجه و کنکاش قرار گرفت. در واقع «شبح درون پوسته» را میتوان دنبالهی معنوی Blade Runner دانست، زیرا علاوه بر محتوا، ظاهر آن هم (تصویری که از جهان و انسانها ارائه میکند) بسیار به این اثر شبیه است (برای آشنایی بیشتر با «شبه درون پوسته» و دنیای آن به مطلب شبحی از یک شاهکار مراجعه کنید).
دیگر عنصری که این فیلم ریدلی اسکات برای اولین بار به سینمای مدرن معرفی کرد، تقابل انسانها و ماشینها در راستای برتری و تسلط بر زمین است. «مشابهان» در این فیلم بیشتر مانند انقلابیونی هستند که علیه بردهداری صنعتی برخواسته و برای به دست آوردن جایگاه اجتماعی خود تلاش میکنند. صرف نظر از کنایههای این اثر به برده داری و تبعیض نژدای در جامعهی بشریت، این ایدهی مبارزه و آزادی خواهی (و گاها قدرت طلبی) پس از این فیلم خود به سبکی هنری تبدیل شده که علاوه بر دنیای سینما، حتی در دنیای بازیهای رایانهای (مثل سری «نیر» و اثر جدید دیوید کیج یعنی «دیتروید: انسان گشتن») هم به خوبی ریشه دوانده است.اما مهمترین جنبهی معنایی Blade Runner چیزی بسیار فراتر از اینهاست. آنچه بیش از هرچیز این اثر را سنگین میکند «بذر شک و تردید» نسبت به ماهیت و شناخت ما از خودمان است. حیقیت چیست؟ چطور میتوان آن را از خیال یا برنامه نویسی کامپیوتری تفکیک کرد؟ آیا تفکر دکارتی «من فکر میکنم، پس هستم» برای اثبات هویت یک فرد کافیست؟ اگر همین «فکرها» را توسط ماشینهایی در ذهن شما قرار داده باشند، آنگاه باز هم میتوان به اصالت و صحت آنها تکیه کرد؟ و بزرگترین سؤال این فیلم که هنوز هم پس از سی سال بیجواب مانده است: آیا دکارد (که از تشابه نمادین نام وی با فیلسوف یاد شده میتوان به بحران هویتی درونی وی پیبرد) به عنوان قهرمان این اثر، خود یک ماشین نیست؟ این سؤالات و پایان باز «تیغ بدست» باعث شد تا این فیلم چیزی فراتر از یک اثر سرگرم کننده باشد و بذر تفکری را در دنیای سینما بکارد که حاصل آن اثری ارزشمند به نام «ماتریکس» بود.
Blade Runner یک شاهکار تاریخ سینما یا یک اثر عامه پسند و پرفروش نیست. این فیلم را نمیتوان مثل «پدرخوانده» اثری سرشار از بازیگران شگفت انگیز و بازیهای کلاسیک دانست. حتی نمیتوان آن را مانند «۲۰۰۱: ادیسهی فضایی» نقطهی عطفی در تاریخ سینمای علمی تخیلی نامید. پس چرا باید آن را تماشا کرد؟ Blade Runner را میتوان پدر سینمای علمی تخیلی مدرن دانست، پدری که فرزندان خلف و بزرگی مثل «نابودگر»، «ماتریکس»، «شبح درون پوسته»، «پلیس آهنی»، « فضاپیمای جنگی گالاکتیکا» و… را تحویل جامعهی هنری داد. شاید عدهای عقیده داشته باشند که آثار بزرگ یاد شده در نبود این فیلم هم پا به عرصهی سینما میگذاشتند، اما آنچه که هیچکس نمیتواند منکر شود، تاثیر Blade Runner در تولد و هرچه زودتر ساخته شدن شاهکارهای یاد شده است. همانطور که کشف الکتریسیته زندگی بشر را برای همیشه دگرگون کرد، این ساختهی ریدلی اسکات هم ژانر علمی-تخیلی را دگرگون کرده و همانطور که هر پدری باید برای تربیت فرزندانش مورد احترام قرار بگیرد، «تیغ بدست» هم باید توسط هر فردی که خود را طرفدار سینمای علمی-تخیلی میداند، درک و شناخته شود.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
راستش یه کمی سرخورده شدم که هیچ اشاره ای به فیلیپ کی دیک نشد. حتی به اسمش :)) تقریبن تمام چیزی که سای فای مدرن داره امروزه کسب می کنه به خاطر ایده های فیلیپ کی دیکه. و بماند که همین بلیدرانر بر اساس داستان فیلیپ کی دیکه. اگه از فیلیپ کی دیک چیزی نخوندین، با یه گوگل فارسی یه سری نتایجی می رسن. یا کتاب ابدی ها از نشر تندیس رو پیشنهاد می کنم. یه کالکشن از چندتا از داستان های کوتاه مهمشه که یه سریاشون هم فیلم شدن. و همینطور گزارش اقلیت از نشر پریان.
خیلی ممنون از اطلاعات خوب شما. داشتن مخاطبای خوب و با اطلاعاتی مثل شما باعث افتخاره.
بلید رانر یه فیلم خاص در ژانر علمی تخیلی محسوب میشه و با این که مشکلاتش چندان کم هم نیست ولی تاثیر زیادی بر فیلم های پس از خودش گذاشته و این در حالیه که در زمان اکرانش مورد توجه قرار نگرفت و با گذشت سال ها ارزشش معلوم شد ( سینمایی ها به این فیلم ها میگن کالت )
ریدلی اسکات بعد از مشهور شدن و نشون دادن توانایی هاش با بیگانه ، سراغ رمان فیلیپ کی.دیک رفت و با تغییر دادن بعضی قسمت هاش این فیلم رو ساخت . کارگردانی عالی ، فیلمبرداری زیبا ، فیلمنامه خوب ، موسیقی بسیار مناسب جو فیلم و …. همه از نقاط قوت فیلمه .
شاید بد ترین نقطه ضعف فیلم حضور هریسون فورد و بازی بد و به شدت تکراریش در این فیلم باشه که فیلم رو از یک اثر عالی ، به خوب کاهش داده ( فقط به خاطر جنبه تجاریش انتخاب شد ولی کمکی به فروش فیلم نکرد ) . فورد بعد از حدود ۵۰ سال بودن در سینما هنوز هم فقط یک تیپ نقش رو ( کارکتری برون گرا و اطواری با تیکه های کلامی و میمیک های کلیشه ای صورت ) بازی میکنه . یه بازیگر توانا در بازی کارکتر های عمیق و پیچیده میتونست فیلم رو خیلی بهتر کنه .
خسته نباشید :*: .
ممنون از نظرتون. استفاده از هریسون فورد به نظرم بیشتر به دلیل دیده شدنش در قسمت اول جنگ ستارگان بود. وقتی یک بازیگری دیده بشه، دیگه تهیه کننده ها تا گند قضیه رو در نیارن، ول نمیکنن!
مثل ماجرایی که الان برای راک یا اسکارلت یوهانسون اتفاق افتاده!
و مارک والبرگ