داستان Assassin’S CreeD II – قسمت دوم

در ۱۳۹۰/۱۲/۲۱ , 23:33:10

به نام خدا

دراین مقاله به ادامه ی بررسی داستان Assassin’S CreeD II می پردازیم.

Contains Spoilers

خطر لو رفتن داستان بازی

  • قسمت دوم: قدم در راه نیاکان

این شخص کسی نیست جز”رودریگو بورجیا”، یکی از با نفوذ ترین شخصیتهای “رم” و حتی “ایتالیا” در زمان رنسانس بود که حتی چند سال بعد هم به عنوان “پاپ” انتخاب شد! چیزی که باعث شده تا “رودریگو” دستور اعدام پدر و برادر های “اتزیو” و خود “اتزیو” را صادر کند به این دلیل است که “رودریگو” از خونی که در رگ آن ها جریان دارد می ترسد، چون به خوبی از خاندان و اجداد بزرگ خانواده ی “اتزیو” آگاه است و می داند که آنها از بازماندگان “اساسینز” هستند و به هیچ وجه تحت سلطه ی “سیب بهشتی” قرار نخواهند گرفت، حتی اگر تمام ایتالیا “رودریگو” را قبول کنند و از او اطاعت کنند و او را بپرستند، این “اساسین” ها خواهند بود که مردم را دوباره بیدار خواهند کرد و “سیب” را خواهند دزدید!

“اتزیو” که برای اولین بار چهره ی “رودریگو بورجیا” را روی سکوی اعدام و در کنار “اوبرتو آلبرتی” دیده بود هنوز متوجه موضوع نشده بود و مسئول اصلی اعدام پدر و برادرهای بیگناهش را “اوبرتو آلبرتی” می دونست! حالا که اتزیو موفق شده بود از اعدام شدن بگریزد، با راهنمایی خدمتکار خانه به سراغ مادر و خواهرش میرود که به خانه ی دیگری برده شدند تا در امنیت کامل باشند … “اتزیو” در این خانه با “پائولا” آشنا میشود که درهای خانه را به روی مادر و خواهر “اتزیو” بدون ترس از ماموران می گشاید و از خانواده ی اتزیو مواظبت می کند.
اتزیو بعد از تشکر از “پائولا” به او از عجله ی او برای انتقام از “اوبرتو آلبرتی” صحبت می کند. اما “پائولا” با او مخالفت می کند:

“این کار خیلی سخته چون اوبرتو محافظان زیادی داره و تو هنوز نمیدونی که چطور باید از مهارتهای ذاتی خودت استفاده کنی.”

اتزیو به او می گوید که تو میخواهی چگونه جنگیدن را به من بیاموزی؟ و پائولا جواب میدهد :

“نه! من به تو یاد میدم که چطور از جون خودت محافظت کنی، چون تو خودت بهتر از هر کسی می دونی که چطور باید اوبرتو رو به سزای اعمالش رسوند.”

او مخفی شدن بین مردم و دزدی حرفه ای را به اتزیو اوزش می دهد و به او می گوید:

“حالا تنها چیزی که لازم داری یک اسلحه ی مناسب برای این کاره! “

اتزیو میپرسد:

“بله! به نظر تو یک شمشیر یا یک چاقو چطوره؟ میتوانم تهیه کنم.”

ولی پائولادر جواب او می گوید:

“لازم نیست تهیه کنی چون خودت بهتر از اینها رو داری و باید سراغ “لئوناردو دا وینچی” بری تو به کمک او نیازمندی.”

“لئوناردو” که برای “اتزیو” احترام خاصی قائل است، با دیدن دست بند و چاقویی که “اتزیو” از صندوقچه ی مخفی پدرش برداشته بود کمی متعجب می شود و با احترام میگوید:

“این خیلی پیشرفته هست و من نمی تونم اینو بازسازی کنم!”

اما لئوناردو با دیدن صفحه ی “کودکس” که راهنمای بستن قطعات به هم دیگه بود موفق میشود “چاقوی مخفی” روابازسازی کرده و در آخر به اتزیو می گوید:

“باید انگشت کوچک دست چپ رو قطع کنیم تا بتونی از چاقوی مخفی استفاده کنی ! این به خاطر این هست که کسی که از این چاقو استفاده خواهد کرد، باید بسیار پر جرات باشه!”

اتزیو هم قبول می کند ولی لئوناردو با ترساندن او می گوید که فقط شوخی بود چون با اینکه قبلا برای استفاده از این “چاقوی مخفی” قطع کردن انگشت کوچک لازم بود (“الطائر” در اساسینز کرید ۱ انگشت کوچک دست چپ را قطع کرده بود.) اما حالا دیگر لازم نیست.

اتزیو بعد از مجهز شدن به “چاقوی مخفی” و امتحان کردن آن، بسیار خوشحال می شود و از “لئوناردو” تشکر کرده و به سوی “پائولا” روانه می شود. دوستان و دختران اطراف “پائولا” خبر می دهند که امروز قرار است “اوبرتو” در یک مهمانی شرکت کند و این می تواند بهترین موقعیت برای غافلگیر کردن او باشد! اتزیو قبل از رفتن به سوی آن مراسم از “پائولا” می پرسد که چرا به اتزیو و خانوادش این همه کمک میکند؟ پائولا هم جواب میدهد که چون دوست قدیمی مادر “اتزیو” است و می داند که خیانت و بازی با احساسات دیگران چه طعمی دارد.
اتزیو بی درنگ خود را به مهمانی می رساند و “اوبرتو” را می بیند که با “لورنزو ده میدیچی” (شاهزاده ی فلورانس) صحبت می کند و او را به خاطر طرفداری از پدر “اتزیو” تحقیر و سرزنش می کند! حالا که مراسم شروع شده و “اوبرتو” بدون محافظ وارد می شود، “اتزیو” از بالای دیوار منتظر بهترین موقعیت است تا حمله کرده و اوبرتو را به قتل برساند. “اوبرتو” که مشغول خود ستایی و رجزخوانی در میان مهمان ها است ودر مورد اینکه چطور پدر “اتزیو” و برادرانشرا  به سزای اعمالشان رسانده است صحبت می کند. ناگهان متوجه حضور “اتزیو” می شود و “اتزیو” بدون معطلی با ضربات “چاقوی مخفی” جان را از بدن او جدا میکند.
وقتی صحنه سفید می شود، “اوبرتو” قبل از اینکه بمیرد به اتزیو میگوید:

“اگر تو جای من بودی، برای نجات جان نزدیکانت همین کاری رو که من کردم میکردی!” و اتزیو هم بلند جواب می ده:

“درست می گویی جناب قاضی! اتفاقا من هم همین کار رو کردم.”

… سپس “اتزیو” برمی خیزد و به مردم حاضر در مراسم که همگی از افراد سرشناس شهر فلورانس هستند، با فریاد می گوید:

“خانواده ی آئودیتوره” هنوز نمرده، من اتزیو هستم، ” اتزیو آئودیتوره”! این مرد بخاطر گرفتن جان افراد بی گناه، بدون اینکه به آن ها فرصت دفاع از خود بدهد، گناهکار بود! من هم امروز جان او رو گرفتم، ولی این پدر و برادرانم رو برنمیگردونه … اما درسی میشه برای همه تا فریب اینجور افراد بی احساس و پول پرست رو نخورند و در مورد هر چیزی زود قضاوت نکنند!”

بعد از اینکه اتزیو از صحنه فرار می کند و به سوی مادر و خواهرش می رود، “پائولا” آن ها را راهنمایی می کند تا از شهر خارج شوند و به سمت ویلای عموی “اتزیو” بروند … وقتی اتزیو موفق می شود با مادر و خواهرش از شهر خارج شود، در راه “ویری” و همدستانش جلوی “اتزیو” را می گیرند و به او و مادر و خواهرش حمله می کنند که عموی “اتزیو” که تصادفی در حال گشتن آن منطقه بوده با کمک دوستانش، سربازان “ویری” را می کشد اما باز شخص “ویری” موفق به فرار می شود. عموی “اتزیو” آن ها را به سمت ویلا راهنمایی می کند تا استراحت کنند و در راه برای اتزیو توضیح می دهد که چقدر از اعدام شدن پدر و برادران “اتزیو” ناراحت شده است.

اتزیو درباره ی ویلا سوال می کند و او در جواب می گوید :

“این ویلا حدود ۲۰۰ سال قبل توسط جد بزرگ “اتزیو” بنا شده تا سرپناهی برای کسانی که از شهر و دیار خود با بی عدالتی رانده شده اند و به دنبال مکانی امن و آرام برای خود و خانوادشان می گردند باشد تا بتوانند از نو شروع کنند.”

اتزیو از عمو “ماریو” تشکر می کند و به او می گوید که بعد از کمی استراحت باید از اینجا مهاجرت کنند، چون اکنون سربازها همه جای ایتالیا به دنبال آن ها هستند … عمو اصرار می کند که کمی بیشتر بمانند تا به “اتزیو” آموزش های لازم برای دفاع از خود و خانواده اش را بدهد. آن هاهم قبول می کنند.

آموزش های”اتزیو” شروع می شود و ماریو حرکات و تکنیکهای مختلف را به او آموزش می دهد. در حین این آموزش ها “اتزیو” راجع به پدرش از ماریو سوال می کند و او در جواب اتزیو می گوید:

” پدر تو تنها یک مامور بانک نبود! او در عین حال یکی از خردمندترین اعضای گروه “اساسینز” و دشمن قسم خورده ی “تمپلارها” بود … لباسی که تو حالا به تن پوشیدی و این چاقوی مخفی که به دست داری، زمانی بهترین دوستان پدرت و کابوس وحشتناک “تمپلارها” بودند.

در اینجا اتزیو می گوید:

“این دو گروه اساسین ها و تمپلار ها و جنگ بین شان بیشتر شبیه یک افسانه هست تا واقعیت!”

و عمو جواب میدهد:

“من تعجب می کنم که پدرت تا حالا چیزی راجع به این موضوع به تو نگفته ولی شاید دلیل خاصی داشته است.”

در ادامه عمو “ماریو” توضیح میدهد که:

“تمپلارها گروهی هستند که در حدود سال ۱۳۰۷ میلادی در فرانسه، به جرم توهین به مقدسات مسیحیت و جادوگری، توسط پادشاه آن زمان دستگیر شده بودند اما توانستند تا مصر و حتی بابل فرار کنند و به فعالیتهای شیطانی خود در زیر زمین و بطور پنهانی ادامه دهند … تمامی کسانی که با پدر تو و خانواده ی تو دشمنی دارند، عضو گروه تمپلارها هستند و یا از آنها دستور می گیرند.”

اتزیو که با شنیدن این سخنان شوکه شده، همچنان اصرار می کند که مادر و خواهرش را با کشتی به اسپانیا برساند! عموی او ناراحت می شود و او را سرزنش می کند که:

“می خواهی آن هدفی رو که پدرت برایش جنگید و در راهش جان خودش رو از دست داد ، نادیده بگیری و فرار کنی ؟ پس بهتره بری و دیگه برنگردی ! “

اتزیو از حرف های خودش پشیمان می شود و تصمیم می گیرد تمامی افرادی را که در مرگ پدر و برادرانش دست داشتند یکی پس از دیگری نابود کند تا پس از این برای هیچ بی گناهی چنین اتفاقی نیفتد! بنابراین همراه عمویش به جنگ نزدیک ترین و گستاخ ترین دشمن خانواده اش یعنی “ویری ده پازی” می رود.
نقشه ای که برای شکست دادن “Vieri” می کشند به این صورت بود که عموی ” اتزیو” همراه با دوستانش، محافظان و سربازان را سرگرم جنگ کنند تا اتزیو با از میان برداشتن تیرکمانچیان بتواند به “ویری” دست پیدا کند! بعد از مدتی جنگ و خونریزی “Ezio” که از بالای ساختمان ها همه چیز را تحت نظر دارد ناگهان متوجه می شود که جلوی دروازه ی شمالی شهر ” Vieri” همراه با پدر شرورش “Francesco ” و ” Rodrigo Borgia ” و شخص دیگری بنام ” Jacopo de Pazzi ” مشغول صحبت هستند …

  • پایان قسمت دوم
    ادامه در قسمت بعدی…

60 دیدگاه ثبت شده است

دیدگاهتان را بنویسید

  1. دستت درد نکنه شایان جان خبردان کردم بعدا با ارامش بخونم :-D
    فقط اینجا می خواستم اسم چندتا از فیلم هایی که در مورد AC ساخته شده رو بگم تا دوستانی که اطلاع ندارند برن ببینند
    AC:Lineage
    AC: Ascendance
    AC: Embers
    ____________________
    حالا که فرصت هست اسم چند تا از انیمیشن هایی که در رابطه با بازی هست همین جا بگم
    GTA: Trashmaster
    Tekken: Blood Vengeance
    dead space: downfall
    Dead Space: Aftermath

    ۰۰
    1. نصف شبی زدم تو کار اسپم! :-P
      می خواستم بگم که این ویدیو هم ببینین نحوه ساخت FIFA 12 رو نشون میده خیلی جالبه زمانش هم ۴۰ دقیقه است
      National Geographic Megafactories EA Sports FIFA 12

      فقط کافیه واسه دانلود تو گوگل عبارت ها رو جستجو کنید :arrow:

      ۰۰
    1. درسته نوه هامون هم کهنه کردند اما خیلیا هستند فقط بازی رو تمام کردند و چون انگلیسی درست بلد نیستند از داستان چیز زیادی نمی فهمند

      ۰۰
    2. خب اونایی هم که بازی رو تموم کردن و سر از داستان در نیاوردن باید اینو بخونن تا سر از داستان در بیارن پس بازم میرسیم به حرف من

      ۱۰
    3. ممنون از احمد عزیز
      مقاله های ما کلا اسپویلر هستن!
      سعی کردم مقاله رو دیر منتشر کنم تا همه دیگه بازی رو تموم کرده باشند

      ۰۰
  2. دستت واقعا درد نکنه داستانات واقعا نوشته شده اند من اعتراف می کنم که نوشتنت هیچ عیبی نداره از نظر بیان و این گونه نوشتن الگوی خودم قرار می دم .
    به شدت منتظر قسمت بعدی نوشتت هستم . راستی اگه می شه یه رو نوشت از این دو قسمت می خوام اگه موافقی آی دی بدم تا به من بدی

    ۰۰
    1. خیلی ممنون از مارکوس عزیز
      هیچ نوشته ای بی عیب نیست.
      ممنون از لطف شما. خودت را مجسم کن ببین واقعا دوست داری در این راه قدم بگذاری ایا این باعث پیشرفت تو میشود استعدادت رو پیدا کن و پرورش بده
      ای دی من در یاهو
      shayan.karami2010

      ۰۰
    2. ممنون از دوست عزیزم مارکوس
      از لطف شما ممنونم. امیدوارم به زودی شاهد نوشته های شما باشیم
      به خودت توجه کن ببین ایا وقاعا دوست داری که در این راه قدم بگذاری .استعداد خودت رو پیدا کن .حتما نویسندگی در درون تو هست
      درضمن ای دی من در یاهو
      shayan.karami2010

      ۰۰
  3. واقعا با وجود این همه حرف و حدیث درباره Assassins و اثبات در مورد فراماسونری بودنش و اعتقاد به قتل
    و… باز هم نسبت به خیلی از بازی ها نمیگم بهتر ولی خیلی شناخته شده و محبوبتر هست

    ۰۰
    1. به نظرمن بهتر هم هست!
      در مورد تهمت هایی که به این بازی وارد میشه به نظر من مربوط به دوره های حساس تاریخی هست که بازی اتفاق افتاده

      ۰۰
    1. با سلام
      اوه اوه یه روز نیومدیم ما مقالم اومد رو سایت :mrgreen:
      از همینجا از اقا سعید و دوست خوبم حامد.ق تشکر میکنند
      اگر استقبال از این قسمت خوب بود داستان های بازی های دیگر تو راهه
      باتشکر
      شایان کرمی

      ۰۰
    2. ازهمه ی دوستان دوستان کما تشکر رو دارم
      به امید خدا داستان های بازی هایی همچون باران شدیدو قسمت های بعدی فرقه اساسین تو راهه

      ۰۰

مقالات بازی

بیشتر

چند رسانه ای

بیشتر