نقد و بررسی بازی Just Cause 4
عنوان «جاست کاز ۴» (Just Cause 4) که به تازگی عرضه شده، چهارمین تلاش استودیوی Avalanche برای بازگویی داستان ریکو رودریگز، قهرمان بزن بهادر و ارتش یک نفره است. قهرمانی که او را اولین بار سال ۲۰۰۶ میلادی و با اولین نسخهی سری شناختیم و سرگذشت او، از آزاد کردن کشورهای تحت سلطه دیکتاتوریها تا گرفتن انتقام شخصی، را از سرگذراندیم و حالا قرار است اینبار تلاش ریکو برای پایان دادن به کار ارتش خصوصی «دست سیاه» (Black Hand) را شاهد باشیم. همانند نسخههای قبلی در محیطی باز (البته نه جهانباز زیرا بعضی مناطق اوایل بازی در دسترس نیستند) آزاد هستیم تا در زاویهی سوم شخص ریکوی ضدضربه و فناناپذیر را کنترل کنیم و دمار از روزگار ارتشی سراپا مجهز درآوریم؛ عملی که تعریفاش بیشتر از انجاماش لذتبخش بهنظر میآید! در ادامه با نقد و بررسی بازی Just Cause 4 همراه دنیای بازی باشید.
هوا بس ناجوانمردانه سرد است!
پیش از عرضهی بازی و در تبلیغات شاهد مانور زیاد سازندگان دربارهی موتور تغییریافته و پیشرفتهی بازی به ویژه در زمینهی تغییرات آب و هوایی و جوی بودیم. همانطور که وعده داده شده بود، در این قسمت آب و هوا نقش زیادی در محیط و روند مراحل ایفا میکنند. متاسفانه تا زمانی که اولین بار و طی یکی از مراحل داستانی اصلی با این تغییرات مواجه شوید، تقریبا ۱۰ الی ۱۴ ساعت از شروع بازی میگذرد و این سرعت کم رویارویی با یکی از بهترین ویژگیهای این نسخه ممکن است باعث دلسردی برخی شود، کما اینکه اولین باری که با این ویژگی برخورد کردم قریب به ۱۵ ساعت از شروع بازی میگذشت و در زمان نگارش این متن موفق به تجربهی ۳۰ ساعته از جاست کاز شدم و این یعنی انگار حدود نصف زمان مشغول بازی کردن نسخهی قبلی بودم! راستی تا یادم نرفته بگویم که جاست کاز ۴ بسیار شبیه به جاست کاز ۳ است و به غیر از چند مورد استثنا، تفاوت چندانی با آن ندارد! اگر در نسخهی قبلی باید دیکتاتوری خودکامه و ظالم را سرنگون میکردیم، در عوض اینبار باید ارتش خصوصی که در شمارهی قبلی متوجه شدیم پشتپردهی همهی اتفاقات هستند را از صفحهی روزگار محو کنیم و در کنارش شورش مردم محلی را رهبری و هدایت کنیم یا دست کم به رهبران این شورش کمک کنیم. خب مورد اول شاید هیجان انگیز بهنظر برسد، مخصوصا وقتی متوجه میشویم که دست سیاه مشغول کار روی پروژهای به نام «ایپا»(Illpa) است؛ دستگاهی که میتواند تغییرات آب وهوایی بهوجود آورد و کاربرد جغرافیایی-نظامی دارد و دلیل بالا و پایین شدن شرایط جوی در این نسخه نیز همین دستگاه است. ولی تا اواسط بازی تمرکز ماموریتها و خط اصلی داستان روی تشکیل ارتش شورشی و کمک به محلیها برای شکست دست سیاه و بیرون راندن نیروهایشان از منطقه است و این تمرکز جاست کاز ۴ را تبدیل به مخلوطی از فارکرای ۴ و Red Faction Guerilla میکند. عناوینی که مشابه آنها را به وفور تجربه کردیم و وقتی میانپردههای آبکی و پر از افکت Blur (و در کمال تعجب با وضوح پایینتر تصویری نسبت به خروجی اصلی موتور در هنگام بازی) و دیالوگهای آبکیتر را به آن اضافه کنیم، از جاست کاز ۴ در بهترین حالت عنوانی میسازد که چون وسترنی اسپاگتی در مکزیک است که وظیفهی کارگردانی میانپردههای آن برعهدهی رابرت رودریگزی است که حالت طبیعی ندارد!
هزار دشمنم ار میکنند قصد هلاک…
از حق نگذریم، داستان همیشه بهانهای بوده تا در دنیای جاست کاز هر کاری میخواهیم بکنیم. در واقع این داستان نصفه و نیمه است که کارهای ریکو را توجیه میکند. برگ برندهی بازی مانند نسخههای قبلی در گیمپلی سریع و بالیوودی آن است. میخواهید یکی از دشمنان را به کپسول انفجاری وصل کنید و کپسول را به یک هلیکوپتر، در حالی که هلیکوپتر به قایقی وصل شده و قایق و هلیکوپتر میان زمین و هوا معلق هستند؟ دوست دارید کامیونی را به هوا بفرستید و سپس روی سقف آن بایستید و از آن بالا شروع به کشتن تکتک افراد کنید؟ یا شاید ترجیح میدهید چند نفر را به هم وصل کنید و سپس نفر اول را به هوا بفرستید و وقتی همه بالا رفتند با کشتن نفر اول کاری کنید که بقیه سقوط کنند و بمیرند؟ در جاست کاز ۴ اگر هیچکدام از این کارها را نکنید بازی برایتان سخت میشود! به لطف ابزار Grappling Hook یا همان چنگک که مانند گجتی که مستقیم از دل کمیک بتمن آمده و روی مچ ریکو سوار است، می توانید اجسام مختلف را به یکدیگر وصل کنید یا با انتخاب یک نقطه و پرتاب چنگک ریکو با آن سمت بفرستید که دومی بهترین روش نقل و انتقال در بازی است. احتمالا «هیوئی امریک» یا همان «اتاکون» از دنیای متال گیر سری به جنگلهای بارانی مکزیکی این نسخه هم زده چون برای اولین بار در سری شاهد حضور «فولتون» Fulton هستیم که به کمک آن میشود اجسام را به آسمان فرستاد یا حتی آن را با گاز انفجاری پر کرد تا به محض شلیک منفجر شود. اگر این ابزار برای به هم ریختن یک ارتش خصوصی کافی نبودند، میتوانید از Booster استفاده کنید که مانند موتوری جانبی اجسام را به سمت دلخواهتان حرکت میدهد و برای فرستادن ماشینی پر از بشکهی انفجاری به سمت گروهی از دشمنان در حالی که خودتان فرسنگها دورتر ایستادهاید به درد میخورد.
مانند شمارههای پیشین چترنجات و «لباس بالدار»! (Wingsuit) ریکو مهمترین دارایی او و بهترین ابزار برای طی مسافت در بازی هستند. ترکیب پیمایش هوایی و چنگک که به کمک آن میتوانید در مواقع لزوم کمی صعود یا سقوط کنید، شما را از استفاده از هر نوع خودرو و وسیلهی نقلیهای بینیاز میکند. برخلاف نسخههای قبلی به شکل عجیبی تراکم خودروها کم شده و بهندرت حتی ماشینی میبینید، چه برسد که بخواهید سوار آن شوید. از فیزیک اغراقآمیز بازی هم نباید غافل شد که این آکروباتبازیها را شیرینتر میکند. ریکو تقریبا ضد ضربه است و از سقوطهای وحشتناک و تصادفات به شکل اعجاب انگیزی جان سالم به در میبرد در صورتی که دشمنان بازی اکثرا پفکی هستند و با کوچکترین ضربهای از بین میروند. ترکیب تمام مواردی که در این بخش گفتم نوید عنوانی سراسر هیجان را میدهد، اما متاسفانه در صورتی که بخواهید در مسیر اصلی داستان پیشروی کنید و فقط به دنبال وقت گذرانی نیستید برایتان خبر بدی دارم؛ قرار است تمام این ویژگیها زیر بار طراحی مراحل بد و تکراری نابود شوند!
اکثر مراحل بازی به صورتی طراحی شدهاند که یا بسیار کلیشهای و بیمزه هستند (مثلا به مدت ۲ دقیقه از فلان جسم دفاع کن در صورتی که باید مدام یکجا بایستید و شلیک کنید) یا از تواناییهای سرباز ابرشورشی ما استفاده نمیکنند (مثلا نقشه های ساخت سلاح را در یک محیط ۱۰۰ متری پیدا کن) و این شکل مراحل به کرات تکرار خواهند شد و وقتی اعصابتان از این یکنواختی و کرختی خرد شد، شاید سری به مراحل و فعالیتهای جانبی بزنید و آن موقع است که به آغوش خط اصلی داستان برخواهید گشت! چندبار باید از دایرههای مختلف با لباس بالدار رد شوید تا آن را ارتقا دهید یا چندبار باید با وسایل نقلیه از سرعت مشخصی عبور کنید تا رکورد آن را بشکنید؟ البته، تک و توک داستانکهایی هستند که ارزش وقت گذاشتن را دارند؛ مانند کاوش مقبرهها به سبک توم ریدر یا انجام بدلکاری در فیلم سینمایی که توسط کارگردانی دیوانهی شهرت ساخته میشود! اما توصیهی من در این مواقع این است که بیخیال داستانهای اصلی و فرعی بازی شوید و سعیکنید موقعیتهایی که تا پیش از این تنها در فیلمهای هالیوودی دیدید را پیاده کنید و فیلم بگیرید.
دنیای خوش و آب رنگم آرزوست
در روزگاری که شاهد عرضهی عناوینی هستیم که نمیگذارند محیط باز و جهان وسیعشان مانع از برخورداری آنها از گرافیک خوش آب و رنگ و زیبا شود ( اسم از عنوان خاصی نمی برم اما تم وسترن دارد) حداقل انتظار دیدن مشکلاتی را نداریم که انقدر این چند وقت ندیده بودیم که فراموشمان شده بود، مشکلاتی مانند استفادهی افراطی از افکت محو یا Blur در میانپرده ها به قصد پنهان کردن کمبود فریمهای انیمیشن یا دیربارگذاری شدن بافتها و استفاده از بافتهای بیکیفیت در طراحی شخصیتها و محیط، اما در جاست کاز ۴ متاسفانه چشممان به جمال تمام این موارد روشن میشود! البته دیگر مانند نسخهی قبلی خبری از بارگذاریهای طولانی نیست و خیلی سریعتر وارد و از بازی خارج می شوید. البته باید به نیمهی پر لیوان هم نگاه کرد و دید که برخلاف انتظار، بازی از نرخ فریم ثابتتری بهره میبرد در صورتی که هر لحظهشاهد انفجاری هستیم که جلوهی زیبایی دارد. عمق میدان و Draw Distance بازی هم شرایط خوبی دارد و پرواز بر فراز محیط وسیع بازی را لذتبخشتر میکند. به همهی این موارد آب و هوای پویا را هم اضافه کنید که در نهایت کفهی ترازو را به سمت گرافیک زیبا سنگین میکند اما اگر عینک خوشبینی را از چشم بردارید هر لحظه در بازی چیزی هست که توی ذوق بزند و شما را به یاد دو نسل قبل کنسولهای خانگی بیاندازد. طراحی محیطهای بازی برخلاف شمارهی قبلی و بیشتر به نسخهی دوم نزدیک است هر چند که مانند هر اثری که ذرهای روح مکزیکی در خود دارد، شاهد استفاده از رنگهای شاد، خصوصا در مناطق تحت سلطهی شورشیها، هستیم که به جهان بازی جلوهی زیبایی میدهد.
من به ساز تو میرقصم
شاید کمترین توجه بازیکن در جاست کاز ۴ و میان آن همه شلوغی و انفجار به موسیقی باشد، اما موسیقی در بازی نقش کاتالیزوری نامرئی را ایفا میکند و بدون آنکه بدانید شما را برای موقیعتهای پرهرج و مرج آماده میکند. تم موسیقی بازی که ترکیبی از موسیقی سنتی و فولک مکزیکی و استفاده از سازهای زهی همان مناطق است، توانسته کنتراست جالبی با قطعات الکتریک محور و امروزی که در هنگام مبارزات پخش میشود، ایجاد کند. در مواقعی که وارد میانپردهها میشویم و خصوصا مواقعی که خبری از دست سیاه میشود، سازهای کوبهای وارد کار میشود تا حالت مارش نظامی را تداعی کنند که الحق والنصاف موفق هم هستند. البته، بافت موسیقی بازی بعضی اوقات پایهای و جنریک به نظر میرسد و از این جهت مرا به یاد موسیقی فیلمهای مایکل بیمانند تبدیل شوندگان میاندازد که به خودی خود چیز بدی نیست؛ فراموش نکنیم که صدای فیلمهای «بی» که تاثیر گرفته از کارهای «هانس زیمر» مثل شوالیهی تاریکی است، راهنمای تمهای ابرقهرمانی برای موسیقی فیلم و بازی امروزی است و با توجه به حضور شخصیت ریکو به عنوان نماد ناجی و قهرمان این مردم بهکار بردن این تم توجیحپذیر است.
جاست کاز ۴ بازی خوبی است، به شرطی که توقعتان را پایین بیاورید و دنبال داستان گیرا، گرافیک بالا، محیط پویا و ماموریتهای جذاب و متنوع نباشید. اگر به دنبال گذران وقت هستید و میخواهید با عنوانی که سناریوی پیاده سازی انواع و اقسام بدلکاری را برایتان فراهم میکند، خوش بگذرانید؛ در اینصورت، عاشق جاست کاز ۴ خواهید شد. استودیوی Avalanche توانسته تا فرمول موفقیت نسخههای قبلی را بهروز کند و در این راه مجبور به قربانی کردن ویژگیهای زیادی نیز شد اما نتیجه محصولی است که با تجربهی آن مطمئن خواهید شد مشابهاش وجود ندارد و برای کسانی که عاشق دیوانهبازی و انجام حرکات محیرالقول و البته ارتفاع هستند، تنها یک مسکن وجود دارد: Just Cause 4.
Resolution
Platform: PS4 – Score: 7 out of 10
There is a feeling in Just Cause 4 that makes you appreciate the solid ground under your feet. The Sheer adrenaline rush you get from flying in high altitude while attaching a soldier to an explosive barrel and simultaneously shooting the hell out of everything is something you can’t get from other titles. Avalanche Studios proves one more time that they’re the number one go-to developer when it comes to making chaos and explosions look cool.
(نقدی که مطالعه کردید، نسخهی منتقدین بازی Just Cause 4 بود که توسط ناشر آن یعنی Square Enix برای دنیای بازی ارسال شده است.)
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
خدا قوت نوید جان. با اینکه زیاد اهل این مجموعه نیستم، اما باید بگم قلم شیرینی داری.
سپاسگزارم از توجه و لطفت. توصیه میکنم برای گذران وقت و ترکوندن انواع و اقسام جسم بی جان و جاندار یه سر به جاست کاز بزنی که مثل آب روی آتیش و مسکن اعصابه!