راویان بیکلام Dark Souls: حکایت تلخ
سری دارک سولز سالهاست که به شهرتی انکارناپذیر دست یافته و حتی مکانیکهای بیمانندش سابژانری به اسم «سولزلایک/Souls-like» را پدید آورده – وجود بازیهایی مثل «هالو نایت/Hollow Knight» و «نیو/Nioh» این موضوع را اثبات میکنند. یکی از ویژگیهای منحصربهفرد دارک سولز سبک داستان سراییاش است که با عرف بازیهای رایانهای بسیار تفاوت دارد. درحالی که اکثر بازیها در قالب کاتسین، دیالوگو تعامل بین شخصیتها داستانشان را روایت میکنند، دارک سولز رویکردی متفاوت را در پیش میگیرد. اگر یکی از بازیهای این مجموعه را تجربه کرده باشید، میدانید که شخصیت اصلی داستان در جهانی ویرانه و رو به نابودی زندگی میکند (اگر بشود اسماش را زندگی گذاشت) و صرفاً با تفحص و فرضیهپردازی است که میتوان سر از گذشتهی غمانگیز این جهان درآورد (شاید شبیه به دنیا و زندگی خودمان). باسهای مجموعه عملاً کلیدیترین نقش را در ساخت تصویری قابل درک از جهان دارک سولز ایفا میکنند که عموماً بازماندگان فجایع باستانی هستند که جهان را به این حال و روز انداختهاند.
در این مقاله سعی داریم به حکایت باسهای قابل توجهای بپردازیم که روایتگر داستان تراژیک و رازآلود دارک سولز هستند. در ادامه با آخرین مقالات بازی و «راویان بیکلام Dark Souls» همراه دنیای بازی باشید.
حکایت تلخ دیوی بهنام یورم
دیوها موجودات عظیمالجسهای بودند که در عصر خدایان زندگی عادی و دور از دردی را سپری میکردند اما با گذر زمان، توسط آدمیان سلاخی و بازماندگانشان به بند کشیده شدند.
یک روز گروهی از آدمیان که خودشان را بدون محافظ و پادشاه یافتند، به دیوی قدرتمند از نسل فاتحین باستانی روی آوردند تا آنها را رهبری کند. دیو قدرتمند، یورم نام داشت که به مردم سرزمیناش متعهد بود و فداکارانه از هیچ چیزی برای رستگاری مردماناش نمیگذشت. گرچه یورم در ظاهر فرمانروایی استوار و بیباک بهنظر میرسید که مانند دیواری پولادی از مردم کاپیتول محافظت میکند، اما او همچنین سرشار از احساسات نهفته بود. گفته میشود که یورم در طول جنگ، عزیزی را از دست داد و این واقعه چنان تأثیری بر وی نهاد که سپرش را برای همیشه به دور انداخت (چراکه دیگر به جاناش اهمیتی نمیداد) با غضب تمام دشمنان کاپیتول را نیست و نابود کرد.
با از بین رفتن خطرهای بیرونی، خطرهای درونی جان گرفتند. زنانی از نسل یک اوراکل قدیمی، نفرینی به اسم «شعلهی فضاحت» را زنده کردند؛ شعلهای که برای کاپیتول نگرانکننده بود. درحالی که عصر آتش به پایان خود نزدیک میشد، بیاعتمادی و نفرت مردم کاپیتول نسبت به فرمانروایدیوشان افزایش پیدا کرد. یورم نیز برای کسب اعتماد مردم اسلحهای به اسم «Storm Ruler» را در اختیارشان نهاد که حکم پاشنهی آشیل را داشت و هر انسانی با استفاده از آن میتوانست یورم را به قتل برساند.
یورم همچنین در یکی از سفرهایش شوالیهای به اسم زیگوارد را ملاقات کرد و پس از اینکه تبدیل به دوستانی صمیمی شدند، «Storm Ruler» دوم را به او هدیه داد و عاجزانه از زیگوار درخواست کرد تا در صورتی که یورم در انجام وظیفهاش بهعنوان رهبر و محافظ مردم کاپیتول شکست خورد، جان وی را بستاند.
شوربختانه، نفرت و بیاعتمادی مردم تغییری نکرد و یورم برای اثبات حقانیتاش مجاب شد تا خود را به شعلهی نخست فدا کند و به نفرین شعلهی فضاحت پایان بخشد، اما یورم از این واقعیت بیخبر بود که شعلهی نخست به آدمیان متصل است و هر متغیر دیگری در سوخت آتش منجر به خلق فاجعه میشود. پس از فداکاری یورم، تمام مردم کاپیتول در آتش سوختند و تمدنی که سالها یورم برای سعادتاش عرق ریخته بود تبدیل به خاکستر شد.
در انتها یورم نه تنها موفق نشد تنها عزیزش و مردمان کاپیتول را نجات دهد، بلکه همهی آنها را نابود کرد. دیو تنها و ناامید در میان انبوه خاکستر مردمان بیگناه، بر تخت قدیمیاش تا پایان زمان تکیه زد و در انتظار مرگ نشست.
حالا کاپیتول تبدیل به لانهی تاریک هیولاها، دیوانگان و شعلهی فضاحت شده بود؛ سرزمینی که زمانی مرکز ثروت، قدرت و سعادت بود، حال با نام «کاپیتول مفسد» از آن یاد میشد.
شاید تنها بخش امیدبخش حکایت یورم اینجا باشد که زیگوارد خواستهاش را به کمک شخصیت اصلی بازی عملی میکند و رهبر شکست خوردهی کاپیتول را با مرگ از عذاب ابدیاش نجات میدهد.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
خیلی عالی بود این مقاله… سری دارک سولز رو تازه شروع کردم و شدیدا جذبش شدم… منتظر قسمت بعدی هستم
اکثر شخصیتهای سریه سولز یا حتی بلادبورن سرگذشت تاریک و بشدت دردناکی دارند.
بی صبرانه منتظر بقیه مطالب این اثر هستیم
امیدوارم مقالات مربوط به داستان سری سولز ادامه دار باشه…سبک روایت داستان طوریه که واقعا تو بعضی جاها دیگه ادم از دنبال کردن و ربط دادن موضوعات به هم خسته میشه…این مطالب کمک میکنن تا بیشتر با زیبایی های سری اشنا بشیم…
ممنون از نوشته خوبتون :۱۵:
مطلب بسیار زیبایی بود.
امیدوارم زودتر شرح بقیه شخصیت ها را هم ببینیم