خانه » سینما و تلویزیون
استارکها، خاندانی که سالها وظیفهی محافظت از بخش شمالی سرزمین وستروس را به دوش کشیدهاند. در اولین فصل و قبل از شروع ماجراجوییهای اعضای این خاندان، آنها شامل «ادارد استارک»، «کتلین استارک» (اصالتاً عضو خاندان تالیهای ویل)، «راب استارک»، «سانسا استارک»، «آریا استارک»، «برن استارک»، «ریکان استارک» و در آخر «جان اسنو» که گفته میشد پسر حرامزادهی ادارد است. از فصل اول تا آخر فصل هفتم، استارکها ماجراهای زیادی را پشت سر گذاشتند. آنها نیمی از اعضای خانوادهشان و در کنار آنها، بسیاری از گرگهای ترسناکشان را از دست دادند. به غیر از برن و ریکان، سانسا، آریا و جان در بیشتر سریال از یکدیگر جدا بودند و هر کدام راه خود را در پیش گرفته بودند. برای مطالعهی مقالهی ماجراجوییهای بازماندگان خاندان استارک با دنیای بازی همراه باشید.
با بزرگترین عضو زندهی خانواده یعنی جان اسنو شروع میکنیم. در سریال Game of Thrones همواره تمرکزِ روایت روی شخصیتهای مختلفی بوده اما این جهان همیشه یک قهرمان داشته و آن شخص، کسی نیست جز جان اسنو! کسی که از خود گذشتگیهای بسیاری انجام داد، همواره تصمیمهای درستی گرفت و از مرگ برگشت!
نام و عناوین: جان اسنو، پادشاه شمال، فرماندهی سابق نگهبانان شب، گرگ سفید، حرامزادهی وینترفل و اگر زمانی متوجه شود، ایگان تارگرین، شاهزادهای که قولش به مردمان وستروس داده شده بود.
اولین حضور: شخصیت جان اسنو در اولین قسمت از سریال حضور دارد. جان برای اولین بار در کنار برادر خواندهاش، راب استارک و برن دیده میشود؛ در این صحنه، وی در حال آموزش تیراندازی با کمان به برادر کوچکترش است.
آخرین حضور: آخرین بار جان را در کنار دنریس دیدیم. دنریسی که جان با او وارد رابطهای عاشقانه شده، غافل از اینکه او در واقع برادر زادهی دنریس است.
بهترین دوستان: به غیر از گرگ ترسناک و دوست داشتنی او یعنی «گوست» که هنوز هم امید میرود زنده باشد، بهترین دوست او «سمول تارلی» است. آنها پس از مدتها خدمت برای نگهبانان شب و ماجراهایی که پشت سر گذاشتند، پیوندی محکم با یکدیگر تشکیل دادند. از دوستان دیگری که جان در این مسیر پیدا کرده است، میتوان به «سر داووس سی ورث»، رهبر مردم آزاد، «تورموند»، «جاینتس بِین» و فرماندهی حال حاضر نگهبانان شب یعنی «دولورس اد» اشاره کرد.
بدترین دشمنان: جان اسنو در مسیری که در پیش گرفته، دشمنان زیادی پیدا کرده است. از فرماندهی سابق نگهبانان شب یعنی «آلیسر ثرون» که دار زده شد و «کارل تنر» که در خیمهی «کرستر» توسط جان کشته شد گرفته تا «منس ریدر»، پادشاه آنسوی دیوار و «رمزی بولتون» نام آشنا که جان در نبرد حرامزادهها او را شکست داد. این لیست به اینجا ختم نمیشود و حالا جان باید با دشمنان بزرگتری دست و پنجه نرم کند. «سرسی» ملکهی هفت اقلیم از جنوب و شاه شب از شمال، حکومت جان را تهدید میکنند.
بهترین قتل: جان و همراهانش نبردهای بسیاری داشتهاند و علاوه بر انسانها، وایتواکرهای بسیاری را نیز از پای درآوردهاند اما هیچکدام از صحنههای مبارزهی او مهمتر از زمانی نیست که با استفاده از «لانگ کلا»، شمشیر والریانیاش، یکی از وایتواکرهای ارشد را از بین میبرد.
بدترین زخم: جان زخمهای زیادی داشته و از تیرهای بسیار در بدن تا چنگ زدنهای عقابی جادویی به صورتش، جان سالم به در برده است. هرچند هیچ زخمی بدتر از مرگ نیست. زمانی که به رهبری آلیسر ثرون به جان خیانت شد و او را کشتند، قهرمان ما ۱۲ ساعت تمام را در دنیای مردگان سپری کرد.
لحظات بحرانی: جان انتخابها و لحظات مهم زیادی را پشت سر گذشته است. اما آیا مهمترین انتخاب او زمانی است که از مرگ پدرش خبردار شد و به مقر پادشاهی نرفت؟ یا ماموریت مخفیاش میان وحشیها که طی آن عاشق هم شد؟ زمانی که «ایگریت» را در نبرد کسل بلک از دست داد؟ یا ترفیع به فرماندهی نگهبانان شب و اجازهی عبور به مردمان آنسوی دیوار؟ با این حال، احتمالاً مهمترین و حساسترین انتخاب و لحظهی جان هنوز فرا نرسیده است!
راز حل نشده: جان زمان زیادی را با فکر اینکه پسر حرامزادهی ادارد استارک است، گذراند. در واقع، او پسر مشروع «ریگار تارگرین» و «لیانا استارک» است. نتیجهی عشق ممنوعه و شخصی که بزرگترین و برحقترین ادعا را برای تاج و تخت دارد. اما باید ببینیم که سم تارلی و برن استارک که از این حقیقت خبر دارند، این موضوع را فاش میکنند یا خیر.
آخرین پیشبینی: جان اسنو باید بداند که فرزند لیانا استارک و ریگار تارگرین است. حداقل این چیزی است که فکر میکنیم باید اتفاق بیافتد. اما با اینها و در نظر داشتن پیچیدگی داستانهای جرج مارتین و عادات او در کشتن قهرمان داستان، میتوانیم تقریباً بگوییم که جان اسنو در انتهای داستان زنده نخواهد ماند. حال با این اوضاع و رابطهی جدیدی که شروع کرده است، میتوان در نظر داشت که او و «دنریس» صاحب فرزندی خواهند شد و فرزند او صاحب حقیقی تاج و تخت خواهد بود.
مردم وستروس نیز با شناختن اصالت او که هم استارک است و هم تارگرین و کارهایی که پدر و مادرش برای نجات وستروس و مبارزه با مردگان انجام دادند، به طور قطع او را به عنوان پادشاه خواهند پذیرفت.
آخرین امید: آیا درخواست آخرین صحنه میان جان و پدر خواندهاش، ادارد استارک کمی زیادی است؟ آخرین بار که آنها با یکدیگر بودند ادارد به جان گفت: دفعهی بعد که با یکدیگر ملاقات کردیم، دربارهی مادرت صحبت خواهیم کرد. قول میدهم.
ند زمان زیادی است که از بین رفته اما برن که میتواند زمانهای گذشته را ببیند، قبلاً موفق به دیدار نسخهی جوانتر پدرش شده بود. حال آیا برن میتواند جان را به سفری در زمان برده و صحنهای میان او و در واقع داییاش ببینیم که برای او مانند پدر بوده است؟
تنها جان نبود با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کرد و سختیهای زیادی کشید. خواهر او یعنی سانسا نیز سالهای دردناک و سخت بسیاری را گذرانده تا به اینجا برسد. بگذارید به سراغ سانسا برویم و ماجراجوییهای او را مطالعه کنیم.
دختر مو قرمز ما که سختیهای بسیاری کشیده، تا اینجا با زرنگی خود و اغلب کمک دیگران، توانسته زنده بماند. تماشای مرگ پدرش، سرزنشهای سرسی و «جافری»، نیرنگهای «لیتل فینگر» و ازدواج با رمزی بولتون چیزی نیست که همه بتوانند تحمل کنند و از آن زنده خارج شده یا حداقل دیوانه نشوند. حال سراغ ماجراجوییهای سانسا خواهیم رفتکه روزهای سرد و سختی در پیش خواهد داشت.
نام و عناوین: سانسا از خاندان استارک، بانوی وینترفل و احتمالاً ملکهی آیندهی شمال
اولین حضور: اولین بار که سانسا را در سریال میبینیم، همراه با خواهرش «آریا» و «سپتا موردان»، مشغول به گلدوزیاند، در حالی که برادرانش در حال تمرین تیراندازی هستند.
آخرین حضور: آخرین قسمت از فصل هفتم، آخرین دفعهای است که سانسا را میبینیم. او در حال صحبت با خواهرش آریا است دقیقاً پس از آنکه بزرگترین مشکلشان یعنی لیتل فینگر را از بین بردند.
بهترین دوستان: از آنجایی که سانسا همواره در حال تلاش برای دور بودن از دشمناناش بوده، نتوانسته دوستان زیادی پیدا کند. اما «مارجری تایرل» یکی از دوستان خوب او بود. حال پس از این فراز و نشیبها، دوستان او بیشتر در خانواده هستند. افرادی مانند جان اسنو، آریا و برن استارک، «یون رویس» از ویل و به احتمال زیاد «تیون گریجوی».
بدترین دشمنان: خیلیها آمدند و رفتند. افرادی مانند جافری باراتیون و رمزی بولتون که هر دو از بین رفتند. اما بزرگترین دشمن او، سرسی هنوز زنده است.
بهترین قتل: افراد زیادی اطراف سانسا مردهاند اما سانسا آنها را به قتل نرسانده است. دو مرگ از شخصیتهای مهم و تاثیرگذار اما به فرمان او انجام گرفت. یکی از آنها رمزی بود که سگهایش او را زنده زنده نوشجان کردند و دومی لیتل فینگر بود که آریا او را به قتل رساند.
بدترین زخم: تحمل ساعتها، روزها، هفتهها، ماهها و سالها آسیب فیزیکی، روانی و احساسی از سوی جافری و سرسی، رمزی و لیتل فینگر کار سختی است. حال همهی آنها از بین رفتهاند به جز سرسی.
لحظات بحرانی: آخرین لحظهای که سانسا و لیتل فینگر با یکدیگر صحبت میکنند و سانسا با گفتن عبارت: من دیر یاد میگیرم اما بالاخره یاد میگیرم، انتقام سالها رنج و سختی که لیتل فینگر به او متحمل کرده را میگیرد.
راز حل نشده: سانسا استارک، بانوی وینترفل قرار است با دنریس ملاقات کند. اما او کسی نیست که به غیر از شمالیها، به شخص دیگری تعهد وفاداری بدهد. حال که جان اسنو شمال را به تارگرینها قول داده، باید دید که عکسالعمل سانسا چه خواهد بود.
آخرین پیش بینی: ممکن است اختلافاتی میان سانسا و دنریس در فصل هشتم ببینیم، اما به صورت طولانی نه. همانگونه که در بخش لنیسترها گفتیم، تیریون ممکن است فرماندهی نگهبانان شب شود، اما یک پیشبینی دیگر هم ممکن است اتفاق بیافتد. ممکن است تیریون و سانسا که در گذشته ازدواج کرده بودند، به نشانهی صلح و پایان جنگ میان دو خاندان، به ازدواجشان ادامه دهند. همچنین در آخر ممکن است سانسا ملکهی شمال شود. سناریویی که با مرگ جان اسنو، بازگشت دنی به شمال برای افزایش قدرت آنها و حکمرانی سانسا به شمال اتفاق خواهد افتاد.
آخرین امید: برای سانسا استارک بهعنوان ملکهی شمال، میتوان گفت که «برین از تارث» را بهعنوان کاپیتان نگهبانان ملکه انتخاب کرده و «سندور کلگین» یا سگ را نیز به این گروه اضافه خواهد کرد. همچنین آریا نیز میتواند کاندیدای خوبی برای نگهبانی از خواهرش باشد اما پیشبینیهای دیگری برای او در سر داریم. حرف از آریا شد، بیایید به آریا و ماجراجوییهای جذاب او بپردازیم.
به خدای مرگ چه میگوییم؟ آریا استارک زمان زیادی برای فکر کردن به این سوال داشته و در مسیرش چندین بار با مرگ دست و پنجه نرم کرده است. شاید کمتر کسی در دنیای Game of Thrones به اندازهی آریا دشمنانش را کشته باشد. حتی کمتر کسی به اندازهی او اینکار را وحشیانه انجام میدهد، دقیقاً همانند کاری که با خاندان «فری» کرد. تقریباً هر کس که روزی به خاندان استارک بد کرده باید مواظب خودش باشد، چون «هیچکس» به سراغش خواهد رفت.
نام و عناوین: آریا از خاندان استارک، هیچکس از مردان بی چهرهی سابق و با چهرههای «لانا»، مرسی و لرد والدر از خاندان فری شناخته میشود.
اولین حضور: در اولین قسمتی که آریا استارک را میبینیم، او در کنار خواهرش و زیر نظر سپتا موردان در حال یادگیری سوزنکاری هستند. او اصلاً علاقهای به این کلاس ندارد و به بردارهایش که در حال تمرین تیراندازی هستند، میپیوندد.
آخرین حضور: پس از به قتل رساندن لرد «پیتر بیلیش»، آریا و سانسا را میبینیم که در کنار یکدیگر ایستاده و در حال صحبت هستند. این آخرین صحنهای بود که در فصل هفتم از آریا دیدیم.
بهترین دوستان: آریا آنقدرها هم اهل دوستی نیست، اما طی راهش چندین دوست مانند «گندری» و «هات پای »پیدا کرد و گرگ وحشی او یعنی «نایمریا» را نیز نمیتوانیم از خاطر ببریم. در گذشته آنها از یکدیگر جدا شده بودند، اما حال برای همیشه راههایشان از یکدیگر جدا شد. ممکن است عجیب به نظر برسد اما در واقع تنها کسی که همیشه همراه آریا و در کنار او بوده، سوزن، شمشیر او است.
بدترین دشمنان: این لیست بسیار بلندی است که به لطف مرگهای اخیر کوتاهتر شده است. سه دشمن بزرگ او هنوز زندهاند و نفس میکشند. زن قرمزپوش، کوه و ملکهی دیوانه سرسی لنیستر. اما در واقع بزرگترین دشمنان آریا کسانی هستنند که خطری برای خاندان استارک ایجاد کنند و با این تفاسیر، باید بگوییم نایت کینگ و ارتش مردگان حالا در رادار آریا قرار گرفتهاند.
بهترین قتل: این لیست نیز بسیار طولانی است. «مرین ترانت» که یکی از صحنههای مرگ جذاب فصل پنجم را داشت؟ The Waif که چهرهاش را از دست داد؟ والدر و دیگر اعضای خاندان فری که عدهای تبدیل به پای شدند و عدهای مسموم؟ لیتل فینگر که مرگ سریعی داشت؟ این یکی را شما انتخاب کنید.
بدترین زخم: اگر این زخم را جسمی در نظر بگیریم، کور شدن او برای نصفی از سال بدترین زخم بود. اما این زخمها از آسیبی که تماشای مرگ پدرش و رسیدن به آخر عروسی قرمز و فراتر از آن، بدتر نیستند. زخم کور شدن گذرا بود اما این آسیبهای روحی هستند که او را به یکی از خطرناکترین شخصیتهای این سری بدل کردهاند. او با دیدن این چیزها بزرگ شده و هیچ چیز دیگری جز درد و مرگ نمیشناسد.
لحظات بحرانی: طی فصلهای مختلف سریال، آریا از شخصیتهای متفاوتی چون «سیریو فورل»، «جکن هاکار» و شخصیت موردعلاقهی طرفداران یعنی سندور کلگین، چیزهای زیادی آموخت. درسهایی که به توسعهی شخصیت او کمک زیادی کردند. اما آریا هنگامی که در براووس بود، از شخص دیگری، یعنی بانو «کرین»، چیزهایی آموخت و ممکن است در پایان کار آریا استارک، نقش مهمی داشته باشد.
راز حل نشده: آیا «سیریو فورل» واقعا مرده است؟ عدهای بر این باورند که او نمرده، عدهای دیگر میگویند که او به زندگی بازخواهد گشت و عدهای میگویند او همان جکن هاکار، مرد بدون چهره است. اگر یکی از این فرضیهها حقیقت داشته باشد، باید ببینیم که سیریو چگونه بر داستان نهایی آریا تاثیر خواهد گذاشت.
آخرین پیش بینی: بگذارید فرضیهی سیریو فورل را کاملاً کنار بگذاریم. بیایید بررسی کنیم که چرا آریا از بانو کرین خوشش میآمد. در واقع از آخرین باری که آریا مورد محبت قرار گرفته، زمان زیادی میگذرد و آخرین نفری هم که به آریا محبت کرد، بانو کرین بود. شاید برای همین است که آریا آنقدر از این شخصیت خوشش میآمد. پیشبینیای که برای سرسی در نظر گرفتیم، میگوید که سرسی به دست یک خواهر یا برادر کوچکتر میمیرد. شاید این شخص آریا باشد اما فرضیهی محتملتر میگوید که این شخصیت جیمی خواهد بود.
نظرمان این است که آریا پس از شنیدن خبر حاملگی سرسی، از جان او میگذرد و تنها او را زندانی میکند. شاید در این حین آریا به دست سرسی یا به فرمان او کشته میشود. به هر حال نظرمان آن است که عنصر غافلگیری و شوک را در فصل هشتم با مرگ آریا تجربه خواهیم کرد.
آخرین امید: اگر فرضیهی ما کاملا غلط از آب در بیاید و آریا از فصل هشتم زنده بیرون بیاید، ممکن است به سفر برود. همانگونه که از بانو کرین پرسید، غرب وستروس چیست؟ شاید آریا به دنبال کشف و تجربهی مناطق دیگر وستروس برود. شاید هم زندگی گرمی در وینترفل داشته باشد، اما اینکار با شخصیت آریا تطابق ندارد.
صحبت از کشف و تجربهی مناطق جدید شد، تنها کسی که از خاندان استارک همچین چیزهایی را تجربه کرده و به مکانهایی رفته که کمتر کسی به آنها سر زده، برن استارک است. ااجازه بدهید به سراغ کلاغ سه چشم وستروس و ماجراجوییهایش برویم.
این روزها، تابستان مدت زیادی است که از بین رفته و توسط شاه شب کشته شده است. حال زمستان وارد جنگی همه جانبه شده تا وستروس را فرا بگیرد. در این زمان، تنها برن باقی مانده است. کلاغ سه چشم جدید که حال ارتباطش با انسانها نازکتر از پیش شده، ممکن است تنها امید بشریت برای بقا باشد.
با اینکه برن استارک در فصل پنجم کاملا روی صندلی چرخدار نشسته بود، اما با دانشی که از جان اسنو و اصالت واقعی او دارد و همچنین قدرت او بهعنوان کلاغ سه چشم، میتوان گفت یکی از قدرتمندترین شخصیتهای سریال است. حال بیایید ببینیم رازی که برن میداند و قدرتهای فراطبیعی او به عنوان کلاغ سه چشم، میتوانند در فصل هشتم تاثیرگذار باشند یا خیر؟
نام و عناوین: برندون از خاندان استارک، لرد سابق وینترفل، کلاغ سه چشم
اولین حضور: اولین حضور برن در سریال، زمانی است که کنار برادرانش راب و جان اسنو در حال تمرین تیراندازی است. سپس ناگهان آریا به آنها میپیوندد.
آخرین حضور: آخرین صحنهای که از برن میبینیم، او با قدرت «وارگ»، وارد بدن یک کلاغ شده و در حال تماشای دیوار است که متوجه حملهی شاه شب به دیوار و خراب شدن آن توسط او میشود.
بهترین دوستان: آیا پرندهها هم دوست حساب میشوند؟ قبل از آنکه برن کلاغ سه چشم شود، دوستان زیادی داشت. «میرا» و «جوجن رید»، «اوشا»، «هودور» و گرگش «سامر» دوستان او بودند. حال همهی آنها یا مردهاند یا از پیش برن رفتهاند. حتی برن با رفتار سردی که با میرا داشت، او را از خود راند.
بدترین دشمنان: تنها دشمنی که برن همیشه با آن دست و پنجه نرم کرده است، شاه شب بوده و حال بهعنوان کلاغ سه چشم نیز دشمنی شاه شب با او بهنظر حتی بدتر هم میشود. درست است که شاه شب دشمن درجه اول تمام وستروس است اما ممکن است هدف او برن باشد.
بهترین قتل: برخلاف قدرتهایی که برن در اختیار گرفته، او عادت به کشتن افراد بسیاری ندارد. با اینحال، قدرت وارگ او چندین بار به کمک او آمده است که یکی از آن دفعات او وارد بدن هودور شده و شخصیت «لوک» که به بولتونها وفادار بود را از بین برد.
بدترین زخم: اولین حضور برن در سریال، بدترین زخم او را به همراه داشت. زمانی که جیمی او را از ارتفاع هل داد و او را فلج کرد. اما آیا اگر برن فلج نمیشد، قدرتهای حال حاضرش را به دست میآورد؟ شما چه انتخابی میکنید؟ فلج بودن یا قدرت سفر در زمان؟ ممکن است انتخاب شما و برن تفاوت زیادی داشته باشد.
لحظات بحرانی: برن دفعات زیادی در زمان سفر کرده است. برای بار اول او شاهد نسخهی جوانتر پدرش بود و تقریباً توانست او را صدا بزند. دفعهی بعد، او بهصورت اتفاقی ناخودآگاه هودور را تحت تاثیر قرار داد. در آخر نیز شاهد تولد جان اسنو و ازدواج پدر و مادر او بود. ظاهراً نمیتوان لحظهی بحرانی خاصی برای او در نظر گرفت و تنها گفت که در اختیار داشتن همچین قدرتی، نقطه عطف برن است.
راز حل نشده: هنگامی که به برن استارک میرسیم، بادو فرضیه روبهرو میشویم. یکی آنکه آیا برن همان برندون سازندهای است که مدتها پیش دیواری میان وایتواکرها و وستروس ساخت؟ برای این فرضیه در سریال زمان زیادی نیست و ممکن است در پیشدرآمدی که برای سریال در حال ساخت است با این شخصیت آشنا شویم. فرضیهی دیگر که کمی پیچیده است و تنها به نوشتناش بسنده میکنیم، فرضیهای است که میگوید برن در زمان سفر کرده و به صورت اتفاقی تبدیل به شاه شب شده است. این فرضیه در مقالهی بهسوی وستروس: آغاز سلطنت پادشاه شب به تفصیل مورد بررسی قرار گرفت. بگذارید این موضوع را در نظر بگیریم که برن پس از اولین سفر در زماناش و در ادامهی سفرهای بعدیاش، مقداری رفتارش تغییر کرد. کلاغ سه چشم قبلی به او اخطار داد که زیاد اینکار را انجام ندهد و اگر هم انجام داد، مدت زیادی در آن زمان نماند وگرنه برای همیشه آنجا گرفتار خواهد شد. ممکن است برن در سفرهای زمانی که رفته و مدت زیادی طول کشیده یا به نحوی با محیط اطرافش تعامل داشته، بخشی از خودش را در آن محیط جا گذاشته باشد. شاید شاه شب، تنها بخشی از برن باشد که توانسته زنده بماند و حال به دنبال خودش میگردد.
آخرین پیش بینی: زمانی، کلاغ سه چشم به او گفت: تو هیچگاه دیگر از پاهایت نمیتوانی استفاده کنی اما روزی پرواز خواهی کرد. بارها دیدیم که برن به درون کلاغی وارگ کرده، اما آیا همین است؟ به نظر ما، قبل از پایان سریال Game of Thrones، برن را خواهیم دید که درون اژدهایی وارگ کرده و آن موقع تازه معنای پرواز را خواهد فهمید. شاید اژدهایی که برن وارگ میکند، همان «ویسریون» مرده باشد که در اختیار شاه شب است.
ممکن است برن به گذشته رفته و برای آخرین بار با پدرش صحبت کند. ممکن است برن بمیرد یا در زمان سفر کرده و برای همیشه آنجا اسیر شود. شایدهم بهترین راه برای او، پیدا کردن درختی باشد تا به عنوان کلاغ سه چشم، مراقب وستروس و انسانهای آن باشد. با در نظر داشتن صحبتهای جرج مارتین، نمیتوان پایان خوشی را برای شخصیتهای سریال Game of Thrones در نظر داشت.
آخرین امید: برای برن، آخرین امید، بخشیدن جیمی به خاطر فلج کردن اوست. شاید او با اینکار بخشی از انسانیت از دست رفتهاش را بهدست آورد. شاید برن بخشی که جیمی، پادشاه دیوانه را میکشد و برای نجات سرزمین پادشاهی و مردمانش، شهرت خودش را لکهدار میکند را ببیند و همین موضوع باعث شود او را ببخشد.
فاصلهی زیادی با پخش اولین قسمت از فصل هشتم سریال Game of Thrones نداریم. امیدواریم مجموعه مقالاتی که طی این مدت و بهمناسبت پخش آخرین فصل سریال، تحت عنوان «بهسوی وستروس» به انتشار رسیدند، رضایت شما، همراهان وفادار دنیای بازی را جلب کرده باشد. اولین قسمت از فصل هشتم سریال Game of Thrones، در تاریخ ۱۴ آوریل (۲۵ فروردین) از شبکهی HBO پخش خواهد شد.
slotonline เกมยิงปลา เกมสล็อต ยิงปลา
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.