خانه » مقالات بازی (Hands-On) پیشنمایش بازی Etherborn × توسط مهدی هفته خانک در ۱۳۹۸/۰۱/۱۶ , 20:35:56 0 بازیهای پازل از آن دسته بازیها هستند که علیرغم جامعهی هدف وسیعی که دارند، آنچنان جدی گرفته نمیشوند؛ نه از طرف سازندگان و نه از طرف مخاطبان. بیشتر مردم، حتی آنهایی که آشنایی چندانی با بازیهای ویدیویی ندارند؛ برای گذران اوقات بیکاری خود در مترو، اتوبوس، صف بانک و… به بازیهای پازل روی میآورند. بازیسازان نیز با بهرهگیری از پتانسیل تلفنهای همراه هوشمند و عرضهی بازیهای پازل جذاب و رنگارنگ به صورت رایگان مخاطبان زیادی جذب کرده، سپس با استفاده از خریدهای درون برنامهای پول خوبی به جیب میزنند. در ادامه با آخرین مقالات بازی و پیشنمایش Etherborn همراه دنیای بازی باشید. با توجه به این وضعیت، اگر به سراغ بازی پازلی میرویم، هرچقدر که انتظار داریم با گیمپلی جذاب و اعتیادآوری طرف شویم، باید از انتظارات خود نسبت به داستان بازی بکاهیم. حقیقت این است که در اغلب بازیهای پازل اصلا روایتی وجود ندارد و اگر هم روایتی هست، صرفا در جهت رساندن مخاطب به گیمپلی است. در این بین اما گاها استثناهایی پیدا میشوند، Etherborn یکی از همین استثناها است. Etherborn مستقل خوش ساختی است که اولین بازی استودیوی اسپانیایی تازه تاسیسی به نام Altered Matter است. این بازی که توسط چهار نفر در حال توسعه است، در سبک بازیهای پازل سکوبازی است و قرار است در سال جاری برای تمام کنسولهای نسل هشتمی و رایانههای شخصی منتشر شود. چیزی که باعث میشود Etherborn را خارج از جریان متداول بازیهای پازل بدانیم، روایت داستانی آن است. قضیه از این قرار است که یک موجود انسان مانند با صدایی که ناگهان در گوشش طنین میاندازد در جهانی رنگارنگ و عجیب و غریب بیدار میشود. صدا به راهنمای او تبدیل میشود و او را به سمت یک درخت بزرگ و پهناور میکشاند. درخت بیانتهای بازی که قرار است بار روایی آن را به دوش بکشد این درخت که با نام «درخت بی پایان» شناخته میشود مکان اصلی داستان است. مخاطب از طریق مسیری که روی درخت وجود دارد، شروع به قدم زدن روی آن میکند و در این میان با میوههای درخت برخورد میکند. هرکدام از میوهها موجود را به جهانی میکشاند که در آن باید یک پازل محیطی را حل کند. با حل کردن پازلهای هر میوه، به یک نشان درخشان برمیخوریم و همان صدا شروع به تعریف قسمتی از داستان جهان بازی میکند. با حل پازلهای هر میوه به این نشان درخشان بر میخوریم و بخش دیگری از داستان را میشنویم با توجه به پالت داستانی بازی، به نظر میرسد که این عنوان از نظر روایی حرفهای زیادی برای گفتن داشته باشد. همین مسئله نگاهها را به سمت Etherborn جلب میکند. این طور که به نظر میرسد؛ این بازی برخلاف بسیاری از بازیهای پازل قید داستان را نزده و یا روایتی آبکی سر هم نکرده تا مخاطب را پای گیمپلی خود نگه دارد؛ بلکه حتی گیمپلی خود را هم به خدمت روایت داستانیاش درآورده است. اما در مورد خود داستان؛ صرفا با یک تجربهی چند دقیقهای از دموی بازی و شنیدن چند خط دیالوگ نمیتوان درمورد ماهیت و درونمایهی داستان بازی نظر داد، اما پتانسیل خوبی در آن دیده میشود. داستان بازی به مرور زمان و با حل معماهای مختلف روایت میشود. پس تا وقتی که نسخهی نهایی بازی منتشر نشود نمیتوان در مورد موفقیت یا عدم موفقیت این سیستم روایی نظری داد؛ اما گرافیک بازی از همین حالا هم تکلیفش مشخص است. حتی با بررسی تصاویر و تریلرهای بازی متوجه طراحی ساده و بی شیله پیلهی آن میشویم. Etherborn کاتسینهایی با کارگردانی سینماتیک نفسگیر یا گرافیک واقعگرایانهی حیرتآوری ندارد؛ طراحی و استایل گرافیکی بازی ساده است، بافتها بدون هیچ افکت یا اضافات خاصی خودنمایی میکنند. چند درخت و بوتهی یکسان در اطراف دیده می شود و دایرهی نورانی بازی بدون هیچ محاسبهی خاصی در درجه و شدت نور آن محیط را روشن میکند؛ با این حال هیچ یک از اینها دلیل نمیشود تا گرافیک بازی را بیکیفیت بنامیم؛ اتفاقاً برعکس، پورت بازی حتی در نسخهی دمو روی پیسی تقریبا بی ایراد و روان اجرا میشود. امیدواریم این انیمیشنهای روان و گرافیک فنی بیایراد را در نسخهی نهایی روی همهی پلتفرمها و به خصوص پورت سوییچ بازی نیز شاهد باشیم. مثالی مناسب از زیبایی در عین سادگی اوج گرافیک مینیمال بازی اما نه در طراحی سادهی محیط، بلکه در طراحی شخصیت اصلی بازی که همان موجود بینام است رخ داده است. این موجود، کالبد انسانی دارد و همین! به جز این کالبد چیز دیگری نمیتوان به آن نسبت داد. البته به غیر از رگهها و نقطههای درخشان قرمز رنگی که در سر او و از آن بیشتر در سینهی این کالبد قرار دارند و باید ببینیم که قصد طراح بازی از طراحی این چنینی این شخصیت چه بوده است؛ اما فارغ از هدف این موارد، صرف توجه سازندگان به چنین جزئیاتی ما را نسبت به سطح جزئیات محصول نهایی امیدوار میکند. البته که این جزئیات ابداً در تضاد با مینیمالیسم بازی نیست؛ زیرا مینیمالیسم هرگز هنرمندان را از پرداختن به جزئیات باز نمیدارد، بلکه آنها را به ارائهی جزئیات به سادهترین روش ممکن تشویق میکند. این سادگی به گیمپلی بازی هم کشیده شده است. به طوری که (اگر در محصول نهایی تغییری رخ ندهد) نیازی به استفاده از موس در هنگام تجربهی بازی بر روی رایانههای شخصی نخواهد بود. با یک دست میتوان به راحتی کنترلهای لازم را انجام داد و دست دیگر را زیر چانه قرار داده و به معماهای بازی فکر کرد! البته که بازی در ابتدا توصیه میکند که با کنترلر تجربه شود ولی از آنجایی که دوربین در اختیار مخاطب قرار ندارد و با حرکت او، خود دوربین جایگیری از پیشتأیین شدهای را انجام میدهد، به نظر نمیرسد در کنترل بازی با کیبورد مشکل خاصی پیش بیاید. البته دوربین همواره سعی میکند بهترین زاویهی ممکن را به مخاطب ارائه کند تا بازیکن در هر حالتی بهترین دید را نسبت به شخصیت خود و سکوبازیهای پیش رویش داشته باشد. با سکوبازی روان و لذت بخشی طرف هستیم، همین سکوبازی نیز گیمپلی بازی و پازلهای آن را شکل داده است. سادگی بازی آن را از هر آموزش خاصی بینیاز میسازد؛ تنها کافی است روی سطح درستی راه بروید و از طریق درستی (پریدن، سقوط کردن و یا برخی سطوح خمیده که جهت را عوض میکنند) مسیر خود را بیابید؛ گویهای نورانی را که در سطوح مختلفی قرار گرفتهاند و در حکم کلید هستند را به دست آورید و به قفلها برسانید تا مسیر به معمای بعدی یا آن روایت انتهای هر میوه را هموار سازید. پازلهای بازی را میتوان در یک خط و به سادگی تعریف کرد البته که سادگی گیمپلی بازی به معنی راحت بودن آن نیست، چالش اصلی وقتی مشخص میشود که در بطن معماهای آن قرار گرفته و متوجه شوید که با یک پرش اشتباه یا یک تغییر مسیر نادرست ممکن است چندین سطح از هدف خود دور شوید؛ و مسلماً موانعی که بر سر راه مخاطب قرار میگیرند را نیز نباید فراموش کنیم. البته این سادگی ممکن است گاها در سکوبازیهای بازی مشکلاتی ایجاد کند، به همین دلیل هنوز نمیتوان در مورد گیمپلی بازی و موفقیت یا شکست آن نظر داد و بهتر است تا انتشار نسخهی نهایی شکیبا باشیم. چند خط دیالوگی که تا به حال از صدایی که در حکم موتور محرک بازی است شنیدهایم، نوید دیالوگهای خوب و صداگذاری قابل قبولی را میدهد. از آنجایی که در بازیهای پازل مخاطب گاهاً دقیقههای متمادی خود را در حال فکر کردن و حل کردن یک معما میگذارند، نیاز به موسیقیهای خوب و دلنشین در بازیهای این سبک حس میشود. با توجه به نامعلوم بدون قطعات موسیقی بازی؛ هنوز زود است تا درمورد موسیقیهای آن اظهارنظر کنیم، ولی با توجه به نواهایی که در نمایشهای بازی به گوش میرسد، میتوان در این زمینه نیز به بازی امیدوار بود. به نظر میرسد با یک پازل سکوبازی متنوع که اینبار به طور جدی سعی در داستان گفتن دارد طرف هستیم. استایل گرافیکی مینیمال بازی و این سادگی که به گیمپلی آن نیز کشیده شده است، در کنار پتانسیل روایی آن نوید یک بازی مستقل را میدهد که در زمینههای مختلف حرفی برای گفتن دارد؛ همچنین نوید آیندهای روشن برای تیم ۴ نفرهی Altered Matter. Etherborn قرار است تا قبل از زمستان امسال (در تاریخ نامشخصی از سال ۲۰۱۹) برای پلی استیشن ۴، ایکس باکس وان، نینتندو سوییچ و رایانههای شخصی منتشر شود. نویسنده مهدی هفته خانک منتقد سینمایی، کارشناس بازی؛ ادبجوی ادبیات، پناهجوی موسیقی کنسول نینتندو سوییچ (Nintendo Switch) مقالات بازی دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخبرای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.