نبرد وینترفل امروز در برابر چشمان میلیونها بینندهی سریال Game of Thrones جریان داشت و سرنوشت پادشاه شب و سپاه انسانها تعیین شد. این قسمت بالاخره آنچه را که طرفداران این مجموعه به دنبال آن بودند، در اختیارشان قرار داد؛ اما بسیاری از دوست داران Game of Thrones به دلیل وجود یک ایراد فنی بزرگ و غیرقابل بخشش، سازندگان این قسمت را مورد بازخواست قرار دادند. با دنیای بازی و نقد قسمت سوم از فصل هشتم سریال Game of Thrones همراه باشید!
سرشار از هیجان و احساسات
قسمت سوم از فصل هشتم سریال «بازی تاج و تخت»، با حضور «سم» در میان سپاهیان آغاز میشود. او با ترسی عمیق که تمام وجودش را فراگرفته، سعی در قدم گذاشتن به میدان نبرد دارد. ما با سم و قدمهای سنگین وی همراه شده و در دل جنب و جوش سپاهیان پیش از شروع نبرد قرار میگیریم. در همین مسیر، «تیریون لنیستر» جای سم را گرفته و شاهد آماده شدن او برای رفتن به سرداب خواهیم بود، او در میانهی راه، با «برن استارک» رو به رو شده و نگاه این دو با یکدیگر گره میخورد تا از این نقطه به بعد ما با برن و همراهان او در مسیر رسیدن به درخت سرخ همراه شویم. «میگوئل ساپوچینیک»، کارگردان آرژانتینیالاصل این قسمت با اینروند روایت این قسمتِ ۸۲ دقیقهای، در عین طولانیتر بودن نسبت به مدت زمان یک ساعتهی معمول این مجموعه و برخلاف قسمتهای قبلی، به هیچ وجه کند و خسته کننده نیست. تکنیک فیلم برداری، بینندگان را با تک تک قهرمانان همراه کرده و احساسات درونی آنها را در کمترین زمان و به بهترین صورت به مخاطب منتقل میکند، آن هم در حالی که بهصورت همزمان نقاط مختلف میدان نبرد و اتفاقات مهمی که در گوشه و کنار آن در حال وقوع است را به شکلی هوشمندانه به نمایش گذاشته است.
روند روایت این قسمتِ ۸۲ دقیقهای، در عین طولانیتر بودن نسبت به مدت زمان یک ساعتهی معمول این مجموعه و برخلاف قسمتهای قبلی، به هیچ وجه کند و خسته کننده نیست. با تماشای آرایش سپاه وینترفل که از نژادها و جنگجویان مختلفی تشکیل شده است، ناخودآگاه هیجان و ترس وجود شما را فراخواهد گرفت و خواهید توانست تا حدودی حس جنگجویان وینترفل را هنگام رو به رو شدن با ارتش مردگان سفید درک کنید. ساپوچینیک در ده دقیقهی اول این قسمت همانطور که توضیح داده شد، بینندگان را از خواب زمستانی و کرختی انتظار چند ساله برای این نبرد بیرون آورده و سپس آنها را به آرامی در دل نبرد قرار میدهد. استفاده از این تکنیک پیش از این هم در آثار مشابه مثل «ارباب حلقهها»، آزمون خود را پس داده و به همین دلیل باید به کارگردان برای استفاده از این روش آفرین گفت.
از دیگر نقاط قوت این قسمت، طراحی ارتش مردگان و مبارزات آنها بود. ورود مردگان سفید به میدان نبرد از دل سایهها بسیار هوشمندانه کار شده است. تاریکی موجود در دل این موجودات به اندازهای است که حتی نور مشعلهای بُرندهی سوارکاران «دوتراکی» هم در آن بلعیده میشود. هجوم سیلی از مردگان به دروازههای وینترفل آنقدر زیبا، ترسناک و مقتدرانه تصویر شده که نه تنها بینندگان، بلکه قدرتمندترین قهرمانان داستان هم از وحشت لرزه براندام خود حس میکنند. وقتی «تورموند غول کش» از ترس به نفس نفس زدن میافتد، به خوبی پیداست که چه خطر عظیمی در برابر جنگجویان وینترفل قرار گرفته است؛ حرکات بیمهابای ارتش مردگان هم بیش از پیش بر فشار این وحشت میافزاید. وقتی سربازان ارتش مردگان سفید با آرامش کامل روی شعلههای آتش و تیغههای برندهی استحکامات دفاعی ساخته شده از «شیشهی اژدها» میخوابند تا راه را برای عبور هم رزمهای مردهی خود باز کنند حتی «سگ شکاری» هم دیگر امیدی به شکست این ارتش ندارد؛ هنگامی که بدنهای پوسیده و یخ زدهی این لشکر مانند نردبانی برای بالارفتن از دیوارهای وینترفل مورد استفاده قرار میگیرد، «آریا»، جنگجوی هزار چهره هم پا به فرار میگذارد! خلق چنین سکانسهایی باعث شده تا این قسمت ارزش صبر و تحمل طرفداران را داشته باشد. اما متاسفانه پتانسیل این نبرد به دلیل یک مشکل بزرگ به هدر رفته است: تاریکی!
به گیرندههای خود دست نزنید
یکی از آزاردهندهترین مشکلاتی که هنگام تماشای این قسمت از بازی تاج و تخت با آن رو به رو شدم، تاریکی بیش از حد آن بود. ابتدا تصور کردم که مشکل از دستگاه پخش من بوده و به همین دلیل نسخههای دیگری از این قسمت را تهیه کردم؛ اما در کمال تعجب تاریکی بیش از حد و غیرقابل تحمل سریال در تمام نسخهها و دستگاهها با من همراه بود؛ انگار که واقعا روح پادشاه شب در تار و پود این قسمت دمیده شده است! با کمی گشت و گذار در اینترنت متوجه شدم که به نقل از روزنامهی ایندیپندنت (Independent) سایر تماشگران این قسمت هم مثل من با این عذاب دست و پنجه نرم کرده و بسیاری از آنها با انتشار تصاویر طنز با این مضمون در شبکهی اجتماعی توئیتر، مراتب اعتراض خود را به گوش سازندگان این قسمت رساندهاند.
پیش از آنکه بخواهید متعصبانه از این مشکل فنی سریال دفاع کرده و عباراتی مانند «بهترین سریال تاریخ بشریت»، «یگانه اختر تابناک آسمان درام-فانتزی» یا «پر بینندهترین سریال کائنات» را بر سر بنده بکوبید، از شما میخواهم تا کمی صبر کرده و به مقایسه این قسمت با سکانسی مشابه از مجموعهی پرطرفدار «ارباب حلقهها» توجه کنید.
نبرد «هلمز دیپ» در قسمت دوم مجموعهی یاد شده یعنی «دو برج»، از بسیاری جهات با نبرد «وینترفل» خصوصیات یکسانی دارد. در هر دوی این نبردها، ارتش شیاطین با خود تاریکی، باران یا برف و وحشتی بیپایان به همراه دارد. با ورود سپاه «اروکهای» به محاصره هلمز دیپ، فضا تاریکتر از قبل شده و بارانی شدید شروع به باریدن میکند. حتی قهرمانان داستان هم به این تاریکی جادوئی اشاره میکنند. ورود ارتش مردگان سفید هم با سیاهتر شدن شب و بارش برف همراه است. سکانس نبرد هر دو اثر هم در شب اتفاق افتاده و روایت میشود. در هر دو نبرد، آخرین پایگاه انسانها در برابر مرگبارترین ارتش تاریکی قرار میگیرد و نبرد میان خیر و شر، شاکلهی اصلی و درونمایهی هر دو جنگ است.
با این حال، نحوهی نورپردازی و فیلمبرداری نبرد هلمزدیپ به گونهای از سوی کارگردان اثر یعنی «پیتر جکسون» مدیریت میشود که تعادلی صحیح و توازنی منطقی میان میزان تاریکی شب و میزان روشنایی صحنه برای تماشای بینندگان برقرار بوده و در عین لذت بردن از مبارزات و صحنههای اکشن این نبرد حماسی، میتوان سرمای باران و تاریکی جان فرسای میدان جنگ را هم احساس کرد. اما در بازی تاج و تخت شاهد سوء مدیریت صحنه و عدم توجه کارگردان به رعایت این توازن هستیم. تاریکی بیش از حد باعث شده تا تماشای نیمهی ابتدایی نبرد وینترفل که ورود ارتش مردگان و کشته شدن بخش عمدهای از ارتش انسانها را شامل میشود، تقریبا غیر ممکن باشد. هرچند که میتوان با استفاده از نرم افزارهای پخش ویدئو مثل KM Player، نور تصویر را افزایش داد و این نبرد بزرگ را آنطور که باید و شاید تجربه کرد، اما باید توجه داشته باشیم که این اثر یک سریال تلویزیونی بوده و بسیاری از مخاطبان اصلی و قانونی آن امکان استفاده از این ترفند را ندارند.
ساپوچینیک همانقدر که در استفاده از تکنیکهای فیلمبرداری و انتقال احساس بازیگران به مخاطب در این قست خوب عمل کرده، در مدیریت صحنهی مهمترین جنگ این مجموعه و جمع بندیتاریکی بیش از حد نبرد وینترفل نه تنها لذت تجربهی این قسمت را برای بینندگان کمرنگ کرده، بلکه بخش عمدهای از تلاشهای تیم جلوههای ویژهی میدانی را هم به کلی بیاثر کرده است. ماحصل هشت سال تلاش تیم سازندهی اثر ناشیانه ظاهر شده است. این اولین نبرد عظیم سریال بازی تاج و تخت خصوصا در شب نیست و پیش از این هم شاهد مبارزات بزرگی مثل «نبرد بلک واتر» در شرایطی مشابه بودیم که نه تنها هیچکدام از چنین سوء مدیریت آزار دهندهای رنج نمیبردند، بلکه برخی از آنها مثل نبرد «دنریس تارگرین» با سپاهیان خاندان «لنیستر» در فصل هفتم از خود رکوردهایی در صنعت جلوههای ویژهی میدانی بجا گذاشته و به خوبی در ذهن بینندگان ماندگار شده است. تاریکی بیش از حد نبرد وینترفل نه تنها لذت تجربهی این قسمت را برای بینندگان کمرنگ کرد، بلکه بخش عمدهای از تلاشهای تیم جلوههای ویژهی میدانی اثر مثل آثار زخم و خونریزی روی بدن قهرمانان، طراحی چهره و گریم ارتش مردگان و طراحی لباس و سلاحها را به کلی بیاثر کرده و طرفداران را از تماشای جزئیات دقیق این نبرد محروم میکند. هرچند که نام این قسمت «شبی طولانی» است، اما به دلیل سوء مدیریت صحنه در قسمت سوم از فصل هشتم بازی تاج و تخت، عمق این شب بسیار بیشتر از طول آن است!
چرا اینقدر جدی!؟
فارق از مسائل فنی، برخی استراتژیهای فرماندهان سپاه انسانها یعنی جان و دنریس هم بینندگان را به تعجب وا میدارد. هر فرماندهای میداند هنگامی که با ارتشی بسیار بزگتر از ارتش خود رو به رو میشود، تک تک حرکات سپاهیان باید حساب شده و دقیق باشد. با این وجود وقتی سوارکاران زبدهی «دوتراکی» با شمشیرهای آتشین خود، بیمهابا به دل تاریکی حملهور شده و سعی در نابود کردن دشمنی دارند که در عین داشتن نفرات بیشتر، آرایش دفاعی خود را حفظ کرده و دست به حمله نمیزند، جان و دنریس در کمال سکوت تماشا کرده و فرمان ایست نمیدهند! همین امر باعث میشود که یکی از مهمترین ارکان یک سپاه سنتی یعنی سواره نظام، مانند گلبرگها در پاییز پرپر شوند!
نکته بعدی، محل قرار گرفتن منجنیقها در میدان نبرد است. در تمامی آثار سینمایی و تلویزیونی، منجنیقها همواره در آخرین صف سپاه و ترجیحا پشت دیوارهای مستحکم قلعه (در صورت وجود) مستقر میشوند. اما ژنرالهای وینترفل منجنیقها را در خط مقدم و درست پشت سر سوارکاران قرار دادهاند تا با اولین حملهی دشمنان نابود شده و به کپههای هیزم بیمصرف تبدیل شوند! استفاده از منجنیق در برابر ارتش عظیمی مثل ارتش مردگان که مانند دریایی پهناور است، بیش از هر نبردی که تاکنون به تماشای آن نشستهایم، حائز اهمیت است، اما در بازی تاج و تخت کسی به این سلاح ارزشمند توجهی نمیکند!
نکتهی سوم، تلاش جدی و مسرانه جان و دنریس برای نفوذ به عمق سپاه دشمن و ترور پادشاه شب است! کدام ژنرال عاقلی وقتی در موضع تدافعی و در حال جنگ با سپاهی عظیم است، بجای استفاده از قدرتمندترین سلاح خود برای تار و مار کردن دشمن و وادار کردن فرماندهی سپاه مقابل برای ورود به میدان نبرد، آنها را به عمق تاریکی و جست و جویی کور میفرستد؟ جان و دنریس میتوانستند مانند نبرد با لشکر لنیسترها، با تمرکز بر آتشباران هوایی ارتش مردگان، نه تنها بدون هیچ دردسری آمار تلفات نیروهای خودی را به میزان چشمگیری کاهش دهند، بلکه مانع از رسیدن مردگان سفید پای دیوارهای وینترفل شده و با گرفتن تلفات سنگین از دشمن، پادشاه شب را وادار به ورود به میدان نبرد کنند.
سوء مدیریت این نبرد آن هم با حضور دو فرماندهی باتجربه، واقعا جای تعجب دارد. هرچند که این جنگ، همانطور که باید پیش رفت و همه چیز ختم به خیر شد، اما بیدقتیهایی از این دست جایی در سریال بازی تاج و تخت ندارند؛ سریالی که در فصلهای ابتدایی خود حتی جزئیترین نکات را هم از قلم ننداخته و همه چیز در آن به بهترین شکل ممکن به نمایش در میآمد.
سومین قسمت از فصل هشتم بازی تاج و تخت انتظارها را به پایان رساند و مهمترین نبرد انسانها را به تصویر کشید. حالا تنها سه قسمت از این مجموعه باقی مانده است؛ سه قسمتی که در آن سرنوشت «تخت آهنین» و فرمانروایی «وستروس» مشخص خواهد شد. در این قسمت قهرمانانی جان خود را برای نجات هم رزمانشان فدا کرده و برخی تا آخرین نفس جنگیدند. نبرد وینترفل با وجود تمام مشکلات فنی و روایی خود، آنقدر جذاب و پرهیجان بود که تماشای آن بتواند طرفداران این مجموعه را راضی و خوشحال کند.
واااای چقدر تاریک بود حدود نیمی از جنگ اصلا معلوم نبود . اینی که آریا از کجا چطور ظاهر شد امیدوارم در قسمت بعدی جوابی منطقی براش پیدا بشه . مثلا وقتی برن داشت از طریق کلاغ ها جنگ رو میدید یه کمکی به آریا کرده باشه یا جادوگر قرمز و خدای نور یه جوری آریا رو به اونجا رسونده باشن خلاصه یه جوابی چیزی براش بدن وگرنه خیلی غیر منطقی بود از طرفی آرایش نظامی انسانها به قول شما خیلی اشتباه به نظر میامد اصلا چه کاری بود ؟؟ میشد توی وینترفل موند و از پشت دیوارها دفاع کرد واسه چی باید بیرون از قلعه اومد و با اون لشکر مخوف در یه فضای باز روبرو شد ؟؟
آریا پس از صحبت با ملیساندرا به سرعت پیش برن آمد. برای نشون دادن سرعت زیادش یک برداشت نشان داده شد که یکی از ژنرال های ارتش مردگان باد ناشی از حرکت آریا را حس کرده و سرشو میچرخونه، اما آریا اینقدر سریعه که تا ایانا بجنبن، به هدفش رسیده!
نقد خوبی بود , تمام ایرادات فنی و ایرادات منطقی داستان و کلا نبرد کاملا درسته و جای هیچگونه دفاعی هم نداره, ولی جالب اینجاست که با وجود اینهمه ایرادات ریز و درشت باز هم بخاطر فوق حساس بودن , این قسمت بسیار لذت بخش بود .بنده هم در همون اوایل سریال متوجه کنتراست بد و تاریکی بیش از اندازه شدم و تنها چیزی که تو اون لحظه به ذهنم رسید این بود که علت این تاریکی بیش از حد صحنه شاید راه فراری بود برای گذر از جلوه های ویژه و جزئیات ریز و درشتی که این نبرد طولانی میتونسته تو خودش داشته باشه, به عبارت ساده تر : هر چه صحنه تاریکتر جزئیات و افکت های درگیری ها و دیگر جلوه های ویژه میدانی دیگر کمتر و راحت تر برای سازندگان. واقعا جای تاسف داره
ممنونم از توجه شما. شاید اگر یک همچین قسمتی در یک سریال معمولی عرضه میشد، هیچکس بدش نمیومد، اما وقتی نام بزرگی پشت یک محصول هست، توقعات بزرگی هم ازش وجود داره.
این نکته را فراموش نکنید که در قسمت قبلی برن گفت پادشاه شب برای کشتن من میاد چون قصد داره خاطره ها رو از بین ببره.مرگ یعنی فراموشی و … بنابر این در قسمت قبل هدف پادشاه شب ترسیم شده بود و در فصول قبل هم میدونستیم تنها راه برتری بر وایت واکرها کشتن نایت کینگه. بنابر این استراتژی گذاشتن تله انسانی(برن) و حمله به سمت نایت کینگ توسط قویترین عناصر موجود(دراگون ها) نمیتونه خیلی هم غلط باشه .چون به فرض هم که دراگون ها به وایت واکرها حمله میکردن مجددا توسط نایت کینگ زنده میشدن و این چرخه ادامه پیدا میکرد… ضمن اینکه طوفان و برف هم دید دراگون ها رو از بین برده بود و ناچار بودن بالای ابرها برن و حتی احتمال کشته شدن سربازان شمالی به اشتباه هم وجود داشت.شاید بزرگترین ایرادی که از نظر من وارد هست به این قسمت و در کل سریال این باشه که پادشاه شب اونطور که ازش ترس ایجاد شده بود کار خاصی نکرد و پروسه حمله اونها خیلی زود تموم شد .
نکته دیگه ای که بنظرم رسید نسوختن نایت کینگ در آتش بود.که این گمان رو ایجاد میکرد که نایت کینگ یه تارگرین باشه که اگر اینطور میبود خیلی جذابتر میشد
زامبی هایی که با شیشه اژدها کشته بشن، دوباره زنده نمیشن. اگر دقت کرده باشی، پادشاه شب کشته شده های سربازان وینترفل را دوباره زنده کرد، نه سربازهای ارتش خودشو. استفاده از برن به عنوان تله کا درستی بود. مشکل در پیاده سازی این نقشه بود که خیلی آبکی انجام شده بود.
من الان موندم صدای قدم زدن آریا واقعا از صدای چکه کردن خونش کمتر بود که اون زامبیه حسش کرد؟ بعدش چرا مردهها وقتی به جان اسنو میرسن تک تک بهش نزدیک میشن و نمیان جلو یهو بزنن بکشنش؟ دنریس هم (به قول جان اسنو، دنی ) با اژدهاش نیممتر با پادشاه شب فاصله داره بعد طرف نمیتونه بزنتش و این درحالیه که اون اژدها رو از اون فاصله زدهبود. کلا تو این سریال یچیزی بین همهی کارگردانها مشترکه و اونم اینه که همشون میل عجیبی به زنده موندن جان، دنریس و همهی کاراکترهای مهمی که باید زنده بمونن، تو هر شرایط دارن! البته که اقتباسیه و دستشون نیست اما حداقل صحنه رو طوری طراحی کنن که بشه باور کرد شانسی مونده!!
کم کم داره میشه مثل سریال های جم!
درسته بی منطقی بیداد میکنه در این قسمت
مرسی بابت نقد. با نقدت به استراتژی جنگ کاملا موافقم و همچنان بر این عقیده ام که استراتژی این جنگو دو تا کودک دبستانی طراحی کردند. مشکل دیگه این قسمت به نظرم پایانش بود. این که چطور آریا میان کلی دشمن یهویی از ناکجا ظاهر میشه و راحت دستش به رئیسشون میرسه، به نظرم طراحی خیلی ناشیانه ای داشت. مشکل مهتر بعدی که به نظرم ویژگی اصلی این سریاله و در این قسمت اصلا خبری ازش نبود عنصر غافلگیری بود. این قسمت اصلا نتونست غافلگیرم کنه. یه نکته هم راجع به بخش فنی بگم. در جاهای زیادی از این قسمت تُن های تصویری به اصطلاح کلیپ شده بودند، یعنی به سیاه محض رسیده بودند که حتی با روشن کردن نمایشگر یا از طریق نرم افزاری هم درست نمیشه. نمیدونم بخش فنی سریال موقع ساختن این قسمت داشتند چی کار میکردند.
ممنون از توجه شما! احتمالا داشتن اونجرز جدیدو تماشا میکردن!
ممنون بابت نقد
من فقط برام سوال که برن وقتی از قابلیت وارگ بودناش داشت استفاده میکرد، دقیقا داشت چه کار میکرد؟
با کلاغ ها از جایگاه VIP جنگو تماشا میکرد!
:))
فقط و فقط امیدوارم پایانبندی سریال چیز درخور و لایق این همه انتظار و درخور کار مارتین باشه
اینهمه ابهت و نگاه عاقل اندر سفیه انداختن به این و اون باد هوا بود فقط !!! واقعا خنده داره
همه چیز اونجور که انتظار داشتم پیش رفت و مخصوصا صحنهای که آریا نایت کینگ رو کشت خیلی جذاب بود. تنها چیزی که به نظرم میرسه شکست سادهی نایت کینگ بود. یعنی دشمنی که ۶ ۷ سال منتظرش بودیم توی ۸۰ دقیقه اومد کشت و مرد. فارغ از نبرد تن به تنی که منتظرش بودم.
تنها چیزی که الان جالبه زنده بودن سرسی، تیریون و جیمی هستش که احتمالا شاهد خیانتهایی هم باشیم
من پیشبینی میکردم آریا نایت کینگو بکشه. اما ایرادات فنی و تصمیمات احمقانه جان و عمه اش یکم حالمو گرفت! همسر من میدونه که نباید وقتی یک اژدها را در حمله به نایت کینگ از دست دادی، دوباره با اژدها بهش حمله کنی، اما دنریس نمیدونه!