خانه » سینما و تلویزیون
اگر طرفدار درامهای مستندگونه باشید، حتماً در هفتههای اخیر نام سریال کوتاه جدید شبکهی HBO یعنی «چرنوبیل» را شنیدهاید. این اثر به کارگردانی «یوهان رنک» و نویسندگی «کرگ مازین» نه تنها توانسته در مدت زمان پخش کوتاهش نظر منتقدان و بینندگان را به شدت به خود جلب کند، بلکه در دومین قسمت خود، همان اندک مشکلات موجود در قسمت اول را هم بر طرف کرده و به اثری تحسین برانگیز تبدیل شده است! با دنیای بازی و نقد قسمت دوم سریال Chernobyl همراه باشید.
در قسمت اول سریال با برخی از شخصیتهای اصلی آن مثل «ویکتور بریوخانوف» و «نیکولای فومین» که مسئول ادارهی نیروگاه اتمی چرنوبیل بودند، آشنا شدیم. فاجعهای در شهر رخ داده بود و مردم، مثل ما بینندگان، تنها ظاهر آن را درک میکردند. اما در دومین قسمت از این سریال و با ورود یک فیزیکدان اتمی به نام «والری لگاسف»، عمق فاجعه به آرامی برای همگان آشکار شده و اتمسفر داستان وارد سطح تازهای میشود. در این قسمت، لگاسف برای کمیتهی مدیریت بحران چرنوبیل به زبانی ساده از فیزیک هستهای صحبت کرده و آسیبهای جبران ناپذیر آن را بازگو میکند. این سکانس دقیقا تمام آن چیزی بود که بینندگان از قسمت اول به آن احتیاج داشتند، یک کلاس درس برای درک میزان خسارات! دانستن اینکه تشعشعات آزاد شده از چرنوبیل در هر ساعت معادل یک بمب اتم است و حالا پس از ۳۶ ساعت از وقوع حادثه، تازه دولت کمونیست وادار به واکنش شده، برای بهتزده کردن بییندگان کافیست! هرچند که هیچ فرد عادیای نمیداند قرار گرفتن در معرض تشعشعات ۳۶ بمب اتم دقیقاً تا چه حد فاجعه بار است، اما جنس ندانستن این موضوع با جنس نداستنهای قسمت اول بسیار متفاوت است. این ندانستن از بزرگی فاجعه و عدم توانایی تصور آن است، مثل وقتی که میگوییم میلیاردها میکروب روی دستان ما زندگی میکنند. اما ندانستن تاثیر تعششعات ۳۰۰ رونتگنی بر بدن، از جنس فقدان علم است. چرنوبیل در این قسمت و تقریباً در هر سکانس، بیننده را با شرح فاجعهی چرنوبیل به زبانی ساده، شگفتزده کرده و این کار را کاملاً بینقص انجام میدهد.اگر طرفدار سبک دلهره آور یا همان «تریلر» هستید، به هیچ وجه نباید چرنوبیل را از دست بدهید! جای جای این اثر مملو از تعلیق و هیجان است
با این همه، درست وقتی همه فکر میکنند فاجعهای که با آن رو به رو شدند، بزرگترین بلای ممکن است، اوضاع از این هم خرابتر میشود! وقتی بینندگان هنوز در تلاش هستند تا قدرت ۳۶ بمب اتم را درک کنند، صحبت از احتمال وقوع انفجاری با قدرت ۲۶۶ بمب اتم آن هم تنها طی ۴۸ ساعت آینده به میان میآید و اینجاست که ذهن انسان به معنای واقعی کلمه «هنگ میکند»! چرنوبیل در دومین قسمت خود به خوبی توانسته بینندگان را با عمق یک فاجعهی اتمی آشنا کند و یکی از دشوارترین حوزههای علمی را به زبانی ملموس و قابل هضم در اختیار مخاطبان عام قرار دهد. با دیدن این قسمت، دیگر میدانیم چرا دیده شدن گرافیت روی زمین یعنی فاجعه و میفهمیم ۱۵۰۰۰ رونتگن یعنی چه! این سریال به خوبی توانسته موضوعی که در قسمت اول به عنوان چالش از آن یاد میشده را به یک فرصت برای شوکه کردن بینندگان تبدیل کند و از این منظر باید به سازندگان این اثر آفرین گفت.
دومین شگفتی این قسمت، ارائهی تجربهی پراسترس و نگران کنندهی نابی است که در لحظه لحظهی تماشای آن با شما همراه خواهد شد. اگر طرفدار سبک دلهره آور یا همان «تریلر» هستید، به هیچ وجه نباید چرنوبیل را از دست بدهید! جای جای این اثر مملو از تعلیق و هیجان است. وقتی که معاون «شربینا» به خلبان هلیکوپتر خود دستور میدهد تا روی رآکتور پرواز کرده و به درون آن نگاه کند یا در صورت مخالفت تیرباران شود، دکتر لگاسف به خلبان تضمین میدهد که اگر تن به اجرای دستور شربینا دهد، به دلیل قرار گرفتن در معرض تشعشعات تنها در ۵ روز با چنان زجری رو به رو خواهد شد که هر لحظه آرزوی تیرباران شدن میکند! وقتی که لگاسف در اتاق هتل خود به شربینا میگوید که تنها به دلیل حضور در شهر «پریپیات» آن هم به مدت کمتر از یک روز، عمر مفید آنها حداکثر ۵ سال دیگر خواهد بود، بینندگان هم مانند او در جای خود میخکوب میشوند.
قسمت دوم سریال چرنوبیل در کنار پرداختن به شخصیتهای پیشین خود، افراد جدیدی هم به معادلهی داستانی خود اضافه میکند تا به خوبی موجودی به نام «انسان» را به بیننده معرفی کنند. در این قسمت، «امیلی واتسون» در نقش دانشمندی خیالی به نام «اولانا خومیوک» وارد داستان میشود. او تلاش دارد تا در خفقان سیاسی-امنیتی جماهیر شوروی از عمق فاجعه چرنوبیل آگاه شدهبیطرفی سریال و عدم وجود سوء گیریهای سیاسی هالیوودی در این اثر، باعث شده تا تجربهی آن برای بینندگان لذت بخشتر و واقعیتر باشد. و نهایتاً برای جلوگیری از تشدید آن، عازم پریپیات میشود. او و لگاسف انسانهایی هستند که با واقعیت فاجعه کنار آمده و با پذیرفتن مرگ حتمی خود، حالا سعی در نجات میلیونها انسان دیگر دارند. اما انسانهای خوب تنها در میان دانشمندان و تحصیل کردهها یافت نمیشوند. حتی یک ژنرال ارتش کمونیست هم میتواند انسان خوبی باشد و بجای زیردستانش، خود را برای ماموریتی مرگبار داوطلب کند. در نقطهی مقابل، دانشمندانی هم هستند که میتوانند کثیف باشند. بریوخانوف و فومین نمونهای از چنین دانشمندانی هستند. آنها نمایندهی تمام مسئولین نادانی هستند که با سرپوش گذاشتن و انکار یک فاجعه، سعی در حل مشکلات دارند. شخصیت پردازی چرنوبیل تنها به دو قطب سیاه و سفید خلاصه نمیشود. برخی شخصیتها هستند که در عین کله شقی و تندخوئی نظامی، ذاتاً انسانهای بدی نیستند. مدیر «شربینا» از جمله این افراد است. او در ابتدا با اظهارات لگاسف در جلسه مدیریت بحران مخالفت کرده و سعی دارد او را ساکت کرده و از نظر خود جلوی شایعه پراکنی و وحشت را بگیرد. او حتی در طول سفر به چرنوبیل هم سعی دارد لگاسف را دست به سر کرده و ماموریتش را هرچه سریعتر تمام کند. اما همین انسان وقتی به پریپیات رفته و فاجعه را از نزدیک میبیند، رویهی خود را به کلی تغییر داده و حالا به حرفهای لگاسف گوش میکند. شربینا خشک و مقرراتی است، اما مثل بریوخانوف و فومین نادان و بیرحم نیست. در چرنوبیل، مثل جهان واقعی، انسانهای خوب و بد در تمامی مقامها و جایگاهها حضور دارند. در این اثر یک ژنرال کمونیست میتواند منجی باشد و یک دانشمند، جنایتکار! بیطرفی سریال و عدم وجود سوء گیریهای سیاسی هالیوودی در این اثر، باعث شده تا تجربهی آن برای بینندگان لذت بخشتر و واقعیتر باشد.
در کنار تمام موارد یاد شده، صداگذاری و موسیقی این قسمت هم نقش بسیار پر رنگی در ایجاد دلهره و هیجان داشت. اگر بخواهیم موسیقی چرنوبیل را به صورت اثری مجزا و به تنهایی گوش کنیم، مطمئنا تنها با نتهایی یک نواخت و فراز و فرودهایی گیجکننده رو به رو خواهیم شد که نمونهی آن را در موسیقی متن فیلم «شوالیهی سیاه» اثر «هانس زیمر» شنیدهایم. استفاده از اصوات گنگ و گاهاً آزاردهنده، مهمترین مشخصهی این سبک است. اما وقتی این موسیقی را با وقایع مهم و پراسترسی که در سریال درحال وقوع است، ادغام کنیم، به ترکیبی بینظیر از تعلیق و دلهره دست پیدا خواهیم کرد. «هیلدور گونادوتیر» که پیش از این وظیفهی ساخت موسیقی قسمت دوم «سیکاریو» را هم بر عهده داشته، به خوبی از پس ایجاد فضایی تاریک و ناشناخته برای سریال چرنوبیل برآمده است. زیبایی سمعی این سریال تنها در موسیقی آن خلاصه نمیشود. اهمیت صدا و افکتهای صوتی در جای جای این قسمت از سریال احساس شده و در سکانس پایانی آن به اوج خود میرسد. در این سکانس صدای خش خش شمارشگر گایگر در فضای تاریک زیرزمین نیروگاه هر لحظه بلند و بلندتر شده و باعث میشود تا ذره ذرهی وجود بینندگان هم مانند مهندسان سرگردان در این فضا از ترس لبریز شود. نهایتا وقتی چیزی جز سیاهی و خش خش یکنواخت و سریع این ابزار در برابر بینندگان قرار ندارد، آن حس ترس جای خود را به تجربهی لمس مرگ داده است!
قسمت دوم چرنوبیل اثری فوقالعاده است که توانسته یک واقعهی تاریخی پیچیده را به زبانی ساده و آنقدر پرهیجان تعریف کند که بیننده حتی یک لحظه هم از تماشای آن احساس خستگی نکند. این سریال کوتاه به خوبی به ما نشان میدهد که برای ساخت اثری جذاب، استاندارد و به یاد ماندنی، نیازی به بودجههای کلان و ریخت و پاش اضافی نیست؛ تنها کمی ذوق و مقداری تلاش برای خلق یک شاهکار کافی خواهد بود. چرنوبیل اولین قسمت خود را با اهمیت صداقت آغاز میکند و میگوید دروغ از آن جهت بسیار خطرناک است که ممکن است در گذر زمان باعث شود ما دیگر نتوانیم چیزی به نام حقیقت را درک کرده و بشناسیم. تماشای چرنوبیل و آثار مانند آن هم مانند حقیقت هستند و تماشای آن برای تمام دوست داران سینما و تلویزیون ضروری است، زیرا در میان آثار بیمحتوا و گیشهایِ این روزها، مفهومی به نام «هنر دغدغهمند» در حال فراموشی بوده و امثال چرنوبیل هستند که در برابر هیولای «صنعتی شدن هنر» قد علم کردهاند.
نقد سریال Chernobyl؛ قسمت اول | روایتی عالی از یک فاجعه
نقد قسمت دوم سریال Chernobyl | سردرگی و هیاهوی یک فاجعه
نقد قسمت سوم و چهارم سریال Chernobyl | درد، دلهره و انتخاب
نقد قسمت پنجم سریال Chernobyl | شرمساری در تاریخ
از کودکی دنیای بازی های رایانه ای برایم همیشه پر از جادو بود؛ جادویی که بر خلاف هنرهای دیگر، خود من خالق آن بودم. اکنون بیش از بیست سال از اولین روزی که پا به این دنیای جادویی گذاشتم می گذرد و هنوز هم تشنه کاوش بیشتر آن هستم.
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.