خانه » سینما و تلویزیون
هیولاها همواره بخشی جدایی ناپذیر از تخیلات و آفریدههای بشری هستند. از اژدها و غولهای تک چشم کهن تا زامبیهای مدرن، ترسهای بشریت همواره در کالبد موجودی وحشتناک متجلی شدهاند. امروزه در کمتر اثر سینمایی شاهد حضور هیولاهایی هستیم که بتواند واقعا بیننده را تحت تاثیر قرار داده و در ذهنها ماندگار شود. با این وجود برخی از هیولاهای سینما آنچنان در وجود ما رخنه کرده که همچون کابوسهای دوران کودکی، لرزه براندام ما میاندازد. یکی از این هیولاها، «بیگانه» یا همان «گونهی بیگانه» (Xenomorph) است. زینومورفها چیزی فراتر از هیولاهایی وحشی و عجیب الخلقه هستند. طراح این موجودات، یعنی گایگر و جیمز کمرون با تحلیل و بررسی حیوانات زمینی توانستند این هیولاهای فضایی را خلق کنند، هیولاهایی که دارای قوانین و نقشهای مختلف اجتماعی هستند. برای درک بهتر و عمیقتر این موجودات خارق العاده، با دنیای بازی همراه شوید.
دومین قسمت از مجموعهی «بیگانه» (Aliens) را میتوان نقطهی اوج این سری و قلهای فرض کرد که سازندگان نتوانستهاند مجددا آن را فتح کنند. در این قسمت بیش از پیش به ساختار اجتماعی بیگانگان پرداخته شد و بینندگان برای اولین بار با گونهی «ملکه» رو به رو شدند. ساختار اجتماعی جهان بیگانگان ترکیبی از ساختار اجتماعی زنبورها، مورچهها و موریانههاست. آشیانهی زینومورفها در سادهترین حالت از یک ملکه و تعدادی «کارگر» و «سرباز» تشکیل شده است. البته این ساختار، سادهترین حالت این اجتماع است که در فیلمهای اصلی به آن پرداخته شده و ساختارهای پیچیدهتری هم در کتابهای مصور و سایر محصولات این مجموعه به مخاطب معرفی میشود که در این مطلب نمیگنجد. برخلاف جامعهی مردسالار ما انسانها، جهان بیگانگان کاملا تحت سلطهی ملکه قرار دارد. همانطور که در این سکانس میبینید، ملکه وظیفه دارد تا با تخمگذاری، بقای کلنی را تضمین کند.
ملکه به نوعی مادر تمام افراد کلنی است و از این رو برای نجات فرزندان خود از هیچ چیز دریغ نمیکند. شخصیت اصلی داستان یعنی «الن ریپلی» هم در این قسمت نقشی مشابه ملکه دارد. او هم با تمرکز بر غریزهی مادرانهی خود سعی دارد تا دختر بچهای معصوم را در میان این سیل آشوب، به ساحلی امن برساند. رویارویی الن و ملکه در واقع رویارویی دو مادر است، دو مادری که سعی دارند تا فرزندان خود را در برابر دیگری محافظت کنند. این امر به خوبی از واکنش ملکه به تهدید الن پیداست. وقتی الن قدرت سوزان شعله افکن خود را به ملکه نشان میدهد، او برای نجات جان فرزندان خود، به سربازانش دستور عقب نشینی میدهد. این سکانس نشان میدهد که بیگانگان داستان، همانطور که پیش از این هم اشاره شد، موجوداتی صرفا وحشی نیستند. تقابل دو «مادر» و دو «نماد زنانه» این فیلم، تنها به همین یک سکانس خلاصه نمیشود. ملکه پس از نابودی آشیانهاش توسط الن، برای گرفتن انتقام، دستگاه تولید مثلی خود که از موریانهی ملکه الهام گرفته شده را رها کرده و به دنبال قاتل فرزندان خود راهی میشود.. ملکه میداند که با وجود الن ریپلی، کلونی او امن نخواهد بود و همچون مادری که هیچ چیز برای از دست دادن ندارد، صرفا برای انتقام و نابودی دشمن بیرحم خود از آشیانه خارج میشود.
دههی هشتاد میلادی زمان اوج گرفتن آثار هنری با تاکید بر جذابیتهای جنسی زنان بود. خوانندگانی مثل «مدونا» و سریالهایی مثل «بیواچ» در اواخر دهه ۸۰، همه نشان دهندهی این نگاه حاکم است. کافیست تا فهرستی از پرطرفدارترین آثار سینمایی و تلویزیونی این دوره را جستجو کنید تا به به فقدان قهرمانان زن خودساخته در آنها پیببرید. درست در این زمان و در چنین شرایطی، جیمز کمرون با ساخت دو فیلم «نابودگر» و «بیگانه»، دو تن از ماندگارترین قهرمانان زن تاریخ سینما را به جهانیان معرفی کرد. الن ریپلی در بیگانه و سارا کانر در نابودگر، از یک سو مانند زنان معمولی در جامعه فاقد جذابیتهای جنسی غیرواقعی و اغواگرانه بودند و از سوی دیگر، در جهانی که تحت سلطهی مردان بود، برای نجات خود تلاش میکردند. شاید همین موارد باعث میشد تا مخاطبان سینما بتوانند راحت با این شخصیتها ارتباط برقرار کرده و آنها را به عنوان عضوی از جامعهی آن زمان قبول کنند.
الن ریپلی و بیگانهی ملکه را میتوان دو روی یک سکه در نظر گرفت؛ دو نیمهی تاریک و روشن زن مدرن. در یک روی این سکه هیولایی قرار دارد که قرنها سرکوب توسط جامعهی مردسالار منجر به ایجاد و پرورش آن شده و سعی دارد با «بلعیدن مغزها»، «بستن دهانها» و «شکافتن سینهها»، خود را به قدرت مطلقهی جامعه و «ملکهی مادر» تبدیل کند. اما در روی دیگر سکه زنی تنها حضور دارد که برای مقابله با جهالت اطرافیان و «استفادهی ابزاری» از هیولای یاد شده، نبردی یک تنه را آغاز کرده و نهایتا برای نابود کردن این «آفت چند هزارساله»، جان خود را هم فدا میکند. «سیگورنی ویور» با ایفای این نقش به دنیای سینما وارد و آنقدر آن را زیبا و باورپذیر اجرا کرد که نقش «زن قدرتمند و خودساخته» به کلیشهی این بازیگر تبدیل شد و اغلب نقشهای محبوب وی در همین قالب اجرا شدهاند؛ به همین دلیل است که به وی لقب «ملکهی علمی-تخیلی» داده شده است. آنچه که جیمز کمرون در فیلم «بیگانگان» به تصویر میکشد، نگاهی متفاوت به جنس زن است، جنسی که در کنار ظرافت مادرانه، میتواند با تکیه بر تواناییهای فردی خود و بدون وابستگی به جنس مذکر، بر سختیهای زمانه فائق آمده و از گرداب مشکلات، به سلامت عبور کند. الن ریپلی قهرمانی ماندگار و بدون تارریخ مصرف است که حتی ابرقهرمانان نیمه عریان و فوق جذابی مثل «زن شگفت انگیز» و «بیوهی سیاه» هم قادر به پشت سر گذاشتن او نخواهند بود.
فیلم «بیگانگان» در زمان عرضهی خود، موفق به کسب جایزهی اسکار بهترین جلوههای ویژه شد که با توجه به حجم بالای تلاشهای تیم جلوههای ویژهی این اثر (تیم استن وینستون) و جیمز کمرون، اصلا جای تعجب ندارد. ملکه بیگانگان عروسکی غول پیکر بود که تماما توسط تیم جلوههای ویژهی میدانی ساخته شده و هیچگونه افکت رایانهای در آن به کار برده نشده است. این هیولا با ارتفاع ۴.۵ متر، ابتدا در انگلیس ساخته شد و سپس برای فیلم برداری به آمریکا آمد. ایده ساخت این هیولا به کلی توسط جیمز کمرون مطرح شد.
او اعتقاد داشت که بینندگان در این قسمت به دنبال هیولایی تازه هستند، هیولایی که مادر «تخمهای» دیده شده در قسمت اول و فرماندهی ارتش زینومورها بوده و چرخهی حیاتی این موجودات را کامل میکند. کمرون پیشنهاد داد که این هیولای غول پیکر توسط یک جرثقیل در صحنهی فیلمبرداری معلق شده و دو عروسک گردان درون آن قرار گرفته و ۴ دست او را کنترل کنند. باقی اجزای بدن این هیولا توسط موتورهای هیدرولیکی و سیمهای نامرئی کنترل میشدند.
اینگونه بود که در مجموع ۸ عروسک گردان با تلاشهای مشترک خود توانستند حیات را در کالبد ملکهی بیگانگان بدمند. این ماکت آنقدر با دقت و ظرافت طراحی شده بود که حتی لبها و زبان آن هم قابلیت حرک داشتند. برخلاف روبات T-800 در «نابودگر» که با استفاده از تکنیک استاپ موشن (حرکت فریم به فریم) به حرکت در میآمد، کمرون تاکید داشت که ملکه بیگانگان باید به صورت یکپارچه و طبیعی در صحنه حرکت کند. چنین پروژهی عظیمی آن هم در سال ۱۹۸۶، حتی برای تیم سازنده هم امری شگفت انگیز بود!
اما هنرنمایی تیم جلوههای ویژهی این اثر تنها در به تصویر کشیدن ابهت ملکه خلاصه نشد، بلکه این هیولای عظیم الجثه در سکانس نهایی فیلم، نبردی نفسگیر را با الن ریپلی به نمایش گذاشته و او را تا آستانهی مرگ هم میفرستد. کمرون اعتقاد داشت برای تصویربردای از مبارزهی این هیولا «هرچه کمتر تصویر داشته باشیم، بهتر است». به همین دلیل است که پاهای این موجود در طول مبارزات تقریبا به هیچ وجه دیده نمیشوند و زاویهی دوربین به گونهای است که بیشترین میزان حرکت در کمترین فضای ممکن به نمایش گذاشته شود.
ژانر «علمی-تخیلی» سرشار از آثار به یاد ماندنی و ارزشمند است. اما بیراه نیست اگر فیلم «بیگانگان» را جزء برترین آثار تاریخ این ژانر بدانیم. این اثر با پرداختی عمیقتر به شخصیت الن ریپلی توانست وی را به قهرمانی ماندگار در خاطر دوستداران سینما تبدیل کرده و با پرده برداری از چرخهی زندگی زینومورفها، این موجودات فضایی مرگبار را به یکی از علمیترین و در عین حال ترسناکترین هیولاهای سینما تبدیل کند.
از کودکی دنیای بازی های رایانه ای برایم همیشه پر از جادو بود؛ جادویی که بر خلاف هنرهای دیگر، خود من خالق آن بودم. اکنون بیش از بیست سال از اولین روزی که پا به این دنیای جادویی گذاشتم می گذرد و هنوز هم تشنه کاوش بیشتر آن هستم.
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.