مجموعهی عظیم و دوستداشتنی «کتیبههای کهن» (The Elder Scrolls) با صفات و المانهای بسیاری شناخته میشود. از جملهی آن صفات میتوان به وسعت دنیای بازی، نقشآفرینی عمیق و سیر اساطیری جالباش اشاره کرد. اما با انتشار پنجمین نسخهی این سری بازی، یعنی «اسکایریم» (Skyrim)، یک برچسب دیگر به این گروه اضافه شد؛ اژدها. حقیقت آن است که این موجودات عظیمالجثه به حدی جذاب ساخته شده بودند که امکان نداشت از رویارویی با آنان خسته شوید. در ادامه با نقد بازی The Elder Scrolls Online Tamriel Unlimited: Elsweyr همراه بشاید. صاحبان آسمان نه تنها سرگرمی درون بازی را دوچندان کرده بلکه باعث شدند شهرت و محبوبیت این مجموعه تنها به واسطهی وجود این پرندگان آتشساز هم دو برابر شود. سازندگان عنوان «کتیبههای کهن آنلاین: تَمریِل بینهایت» (اشاره به حذف کردن پرداختهای ماهانه)، یعنی استودیوی «زِنیمکس» (ZeniMax)، هم این مسئله را به خوبی درک کرده، لذا تصمیم گرفتند که در فصل جدید بازی خود راه را برای این حیوانات افسانهای هموار کنند و به مخاطبین خود شانس مبارزه با گروهی از ترسناکترین موجودات دنیای «کتیبههای کهن» را بدهند. هرچند که بستهی الحاقی «السوِر» (Elsweyr، مشابه Else where خوانده شود) دارای مزایای بسیاری است، اما اشکالاتش در گوشهکنار بخش داستانی موجب شده تا کماکان در چند قدمی کاملبودن باقی بماند.
فصل اژدها
عنوان «The Elder Scrolls Online Tamriel Unlimited: Elsweyr» یک بازی «اِماِماو» (MMO) یا به زبان سادهتر، یک عنوان آنلاین در ابعاد وسیع است که از سیستم مبارزات زنده استفاده میکند. این سیستم برخلاف عناوینی چون «دنیای وارکرفت» (World of Warcraft) که تمرکز شدیدی بر ترتیب اجرای مهارات (Skill Rotation) دارد، حداکثر ۱۲ مهارت را که در ۲ دسته (هر یک با سلاحی تنظیم شدهاند) قرار داده است که نه تنها آن اجبار اجرای منظم را حذف کرده بلکه دست بازیکن را در انجام ضربات عادی (Melee) هم باز گذاشته است. موردی که در بازیهایی مشابه عنوان ذکر شده کمتر به کار آمده، لذا از آن معمولا چشمپوشی میشود.
داستان بسته الحاقی The Elder Scrolls Online Tamriel Unlimited: Elsweyr، کمابیش مشابه «اسکایریم»، روایتگر بازگشت اژدهایان اما اینبار به سرزمین مادری نژاد «خاجیتها» (Khajiit) بوده و شما را در نقش قهرمانی قرار میدهد که موظف است از این توطئه پردهبرداری کند. نکتهی مثبت ماجرا این است که بازی مذکور روندی مشابه نقشآفرینی نامی «جنگ ستارگان: شوالیههای جمهوری قدیمی» را در پیش میگیرد. یعنی آنکه داستان بازی سالیان بسیاری عقبتر از نسخههای امروزی در جریان بوده، به همین دلیل شما شاهد پیچشهای تکراری در روایت بازی نخواهید بود. با این حال، وقایع بازی چندان غیرقابل پیشبینی نیستند. از همان لحظات ابتدایی میفهمید که شخصی پشت ماجرا در حال احضار این موجودات بوده و شما در مقام یک مبارزِ شجاع، هرچند بدون قدرتهای «اژدهازاده» (Dragonborn)، مسئول حل این معما خواهید بود. اکثر ایرادات این بستهی الحاقی به سبب ماموریتهای اصلی بازی هستند. متاسفانه رویهای که «کتیبههای کهن آنلاین: تَمریِل بینهایت – اِلسوِر» برای داستانسرایی انتخاب کرده نمیتواند از پس انتظارات هواداران بربیاید. اگر بخواهیم «اِلسور» را با دو بسته قبلی، یعنی «مارور ویند» (Morrorwind) و «سامرسِت» (Summerset)، مقایسه کنیم، قطعا متوجه ضعفهای ریز و درشتی در رابطه با انسجام بخشهای مختلف داستان و البته سرعت پیشروی خواهیم شد.
ماموریتهای اصلی اینگونه بازیها از دو جهت معمولا بسیار باارزش هستند. جنبه اول همان بُعد داستانی است که نیازی به توضیح بیشتر ندارد. اما بخش دوم ماجرا است که سرعت پیشروی و ترغیب کردن را به دو رکن لازم و اجباری تبدیل میکند؛ امتیاز تجربهی (XP) فراوان. هر بازیکن در یک «اِماِماو» موظف هست در وهله اول خود را به سقف سطح تجربه (Level cap) رسانده تا بتواند از محتوای اساسی بازی بهرهمند شود. مواردی چون «سیاهچال»ها (Dungeons) یا «رِید»ها (Raids) که اغلب از آنان بهعنوان بخشهای انتهایی (Post-game content) یاد میشود. حال اگر قرار باشد بازی بهخاطر داشتن یک ماجرای پیشپا افتاده و قابل پیشبینی بازیکن را از انجام این ماموریتهای منصرف کند شخص مجبور میشود که به کارهای فرعی بپردازد. انجام ماموریت فرعی اصلا چیز بدی نیست، اما میزان پاداشی که بابتشان دریافت میکنید در مقایسه با اصلیها کمی دلسرد کننده است. اما آیا در یک نگاه کلی این موضوع به خودیخود اهمیت زیادی دارد؟ نمیتوان جواب قطعی به این سوال داد، زیرا برخی هستند که حتی به هنگام تجربهی بازیهای «اِماِماو» هم تا حد زیادی به اتفاقات اطراف خود اهمیت میدهند. شاید «کتیبههای کهن آنلاین» از بخشهای پیچیدهی رقبای خود، مثل سرورهای «رولپلی» (ایفای نقش مطابق قوانینی که توسط بازیکنان و گیممسترها تعیین شده) بهرهمند نباشد، اما این موضوع دلیل موجهی بر عدم تامین قشر مذکور نبوده و قطعا نکتهی منفی قابل توجهی بهشمار میآید.
اما از ماموریتهای اصلی بگذریم و به بخش فرعی ماجرا بپردازیم، جایی که بسته پیشروی بازیکن خود را بسیار هم خوب نشان میدهد. جوهرهی مجموعهی «کتیبههای کهن» به باور بسیاری در همین بخش ماموریتهای فرعی خوابیده است. شما آزاد هستید که در دنیا بچرخید، با مردمان صحبت کنید و از آنها یکسری کار و مشغله دریافت کنید. حال این کار میتواند در حد جمعآوری چند عدد قارچ باشد، یا کشتن یک شیطان خدامانند که باعث آزار و اذیت روستایی در اطراف شده است. گشتوگذار در بازی یاد شده هم به همین اندازه سرگرمکننده و جذاب است و میتوان آن را همسطح ماموریتهای فرعی بستهی اول (Morrorwind) دانست که واقعا از کیفیت بالایی برخوردار بودند. برخلاف خط داستانی اصلی بازی، این ماموریتها از جزئیات «مناسبی» برخوردار هستند. منظور از این کلمه زمانی آشکار میشود که به تجربه بازی بپردازد. داستان بازی جزئیات و شخصیتهای فراوانی دارد و اگر صادق باشیم بسیاری از آنها را قرار است در پنج دقیقهی ابتدایی فراموش کنید. هضم کردن بخشهای مختلف ماموریتهای فرعی بالعکس کار سادهای بوده و در کسب رضایت بازیکن موفق عمل میکند. به لطف تنوعی که سرزمین خاجیتها به بازی بخشیده بازیکن قرار است طیف وسیعی از اتفاقات را تجربه کند. از کمک کردن به گربهای که توسط صاحبان معابد مورد آزار قرار گرفته، تا کمک به ارواحی که از کردهی خود پشیمان شدهاند و حالا دنبال راه بخشش هستند.
در انتها باید اشارهی ریزی به شخصیتپردازی کرد که خب اولین چیزی نیست که هنگام تجربهی یک «اِماِماو» به آن توجه کنید اما بودنش در سطح بازیهای رده اول این صنعت (AAA) همیشه مورد استقبال قرار میگیرد. متاسفانه قرار نیست شاهد موردی مشابه در این بسته باشیم؛ لاقل نه به میزان کافی. بازی اصلی خود از شخصیتپردازی بسیار جالبی بهره میبرد. دیدن «شاهزادههای دِیدریک» (Deadric Princes) مثل «شِئوگوراف» (Sheogorath) یا «مولاگبال» (Molag Bal) واقعا دیدنی و دوستداشتنی بود اما رفته رفته با گذشت زمان و تغییر تِم بازی کمتر به مواردی اینچنین برخوردیم و متاسفانه در وضعیت فعلی چیزی برای تحسین وجود ندارد که به آن اشاره کنیم.
شبِ مردگان زنده!
حالا که از بخش بد ماجرا گذشتیم زمان آن فرا رسیده که به نیمهی خوب ماجرا و به دلیل اصلی مخاطب برای تهیهی این بسته اشاره کنیم. مهمترین تغییری که بستهی الحاقی جدید با خود به بازی آورده اضافه شدن کلاس تازه «نکرومنسر» (Necromancer) است. اگر از مخاطبین قدیمی این بازی باشید احتمالا نسخهی سادهتر و ابتدایی این کلاس را به هنگام مبارزه با گروهی از دشمنان منفور بازی یعنی «وُرم کالتیستها» (Worm Cultists) دیدهاید. آنها ساحرههای زیر دست «مِنیمارکو» (Mannimarco) هستند و مجموعا چهارچوب ابتدایی خوبی را از قابلیتهای این کلاس نوپا به نمایش میگذارند. توجه کنید که قرار نیست چیزی مشابه عنوان «دیابلو» (Diablo) را اینجا داشته باشیم. نهایت ارتش مردگانی که بتوانید احضار کنید یک یا دو اسکلت زنده باشد و بیشتر قدرت این کلاس در اصل در قابلیتهای شما نهفته است. اما با برداشتن این کلاس با چه مواردی روبهرو میشوید؟ اولین و خندهدارترین نکته این است که شما حالا دشمن اصلی خود هستید. «نکرومنسر»ها بهخاطر سابقهی پیشین خود بهعنوان بردگان شاهزادههای منفور دنیای «کتیبههای کهن» از تمامی گروهها مخصوصا گروه جادوگران تبعید شدهاند. لذا وقتی به «شخصیتهای غیرقابل بازی» داستان (NPCs) میگویید که شما خود یک «نکرومنسر» هستید با واکنشهای دیدنی و جالبی روبهرو میشوید (و نویسندهی این مطلب را سریعا یاد صحنه معروف جنگ ستارگان میاندازد) که نشان میدهد سازندگان واقعا به درست پیاده کردن این کلاس و تطبیق دادن آن با دنیای فعلی بازی اهمیت فراوانی دادهاند. لازم به ذکر است که گویا قرار دادن بازیکن در نقش منفورترینها خود یک عادت جدید برای این بازیها شده چرا که مشابهاش را اخیرا در عنوان «فاینال فانتزی ۱۴» هم دیدهایم.
اما گذشته از بعد دنیایی، این کلاس از قدرت و نوآوری بسیاری هم برخوردار است. قابلیتهای تهاجمی «نکرومنسر» عموما در استفادهی «بهینه» و جادویی از مردگان خلاصه میشود. آنها در یک نگاه ممکن است بسیار شبیه «جادوگران» (Mages) باشند که از دیگر کلاسهای بازی است. اما در همان حال بسیار هم متفاوت هستند. بهعنوان مثال، جادوگران برای خود شیاطینی را احضار میکنند تا در نبردها به کمکشان بیایند. اما نکرومنسرها مانند آنها وابستگی قابل ملاحظهای به احضارشدگان خود ندارند؛ در واقع یک نکرومنسر باید منتظر باشد تا شیطاناش از پای دربیاید چرا که میتواند از جسد و بقایای بدنش استفادههای بیشتری ببرد. شما قادر هستید از اجساد مردگان برای شفابخشی خود و بازگرداندن خون (Health points) استفاده کنید، یا آنها را دوباره به خدمت بگیرید و درنهایت مانند یک بمب میان گروه انبوهی از دشمنان منفجرشان کنید. اگر تا همین جای ماجرا جذاب بوده باید بدانید که این کلاس حرفهای بیشتری هم برای گفتن دارد. قابلیتهای دیگر به شما اجازه میدهند که هم به شکل دوربرد و هم نزدیک موجب صدمه دیدن دشمنان خود شوید و درنهایت با یکی از قابلیتهای نهایی خود (Ultimates) مثل احضار یک غول اسکلتی کار را تمام کنید. هر یک از سه حالت «دیپیاِس» (Dps)، «هیلر» (Healer) و «تانک» (Tank) این کلاس مزایا و فواید خاص خود را دارد تا بتواند نیازهای تمام اقشار بازیکنان را پوشش دهد. میتوان نکرومنسر را در حال حاضر سرگرمکنندهترین کلاس بازی دانست اما خب قاعدتا اینجا موردی به اسم «مِتا» (Meta) وجود دارد. مِتا در واقع قوانین نانوشتهای در خصوص کلاسهای بازی و میزان قدرتشان بوده و باعث میشود برخی اوقات بازیکنان لزوما برای سرگرمی به یک کلاس متوصل نشوند. بلکه برای کارآمد بودن شخصیتشان هنگام انجام فعالیتهای گروهی، یا مبارزه با دیگر بازیکنان، دست به انتخاب کلاس بزنند. هرچند با این وجود هم میتوان پیشاپیش نکرومنسر را جزو برترینهای مِتا دانست؛ چیزی که برای برادر دورش یعنی جادوگر هم رخ داد.
در کنار کلاس جدید بازی، ما شاهد اضافه شدن یک رِید جدید به اسم «Sunspire» هستیم. در این ماموریت دوازده نفره شما میبایستی به مبارزه با یک اژدهای سهمگین که به خدای گربهها معروف است بروید. این رِید از حدود نه غولآخر متفاوت بهره میبرد و بازیکن را به راحتی سرگرم خود میکند؛ بهخصوص آنکه بعدا مجبور به تجربهی حالت «وِتِران» (Veteran) یا سختتر این مرحله هم خواهید شد. همراه با «Sunspire» تعدادی سیاهچال مختلف، سیاهچالهای عمومی (همانطور که از نامش پیدا است اینگونه سیاهچالها عمومی بوده، لذا هر کسی که بخواهد میتواند فارغ از شرایط زمانی و مکانی واردش شود) و ماموریتهای تکنفره ویژه به بازی اضافه شدهاند. و البته، با حضور ویژهی اژدهایان حالا شاهد غولآخرهای عمومی از جنس پادشاهان آسمان هستیم. در «کتیبههای کهن آنلاین» غولآخرهای مخصوصی تحت عنوان «World Bosses» وجود دارند که بهطور اجمالی، غولآخرهای مستقل بسیار تنومندی هستند که مستلزم مبارزهی گروهی بوده و بازیکن به تنهایی نمیتواند از پسشان بربیاید. اما بهجز مبارزات این چنین، بسیار کمتر پیش میآید که مشابه اسکایریم شاهد اژدهایان باشید. دلیلش هم ساده است؛ چرا که این یک بازی «اِماِماو» است نه یک نقشآفرینی تک نفره، پس قوانین بازی برای صدها هزار نفر نوشته شده نه فقط یک نفر. گذاشتن اژدهایان فراوان در بازی که به سادگی شکست بخورد فرمولی است که در این عنوان قطعا جواب نمیدهد.
سازههای گربههای تاریخی؛ مهاجران خوشُسلیقه
از دیدگاه بصری اِلسور بسیار زیبا و چشمنواز است. سرزمین خاجیتها مشابه مناطق خاورمیانهای بوده و از فضایی صحرایی و گرم بهره میبرد. چیزی که توجه ما را در این بسته جلب میکند اهمیت ساختمانهای تاریخی این نژاد است. چه هنگام تجربهی سیاهچالها و چه زمان انجام ماموریتهای اصلی شما تنها با دیدن و توجه به این ساختمانها ممکن است اطلاعات مفیدی کسب کنید یا لحظهای خود را محسور آنان بیابید. در مقایسه با گذشته، اِلسور دارای دیدنیهای بسیار بیشتری است و دیگر لازم نیست برای ستایش زیباییهای طبیعی به ماموریتها و اشخاص مختلف متوصل شوید. تنها ماجراجویی ساده امیال و آرزوهای شما را برآورده میکند و این برای آن دسته از بازیکنان که به فکر سریعالسیر رفتن بازی هستند، بسیار مورد خوبی است. تاریخ آمیخته شده خاجیتها با اژدهایان و ترس آنان از این موجودات خود به زیبایی معنوی سازههای درون بازی میافزاید.
فصلی خوب، اما نه عالی
در نهایت اِلسور را میتوان دنبالهای بهتر از قبلی و درخور بازی دانست. با اینکه مشکلات بسیارش در بخش داستانی بازی موجب شده تا این عنوان کماکان در سراشیبی رسیدن به حداکثر پتانسیل خود باقی بماند. اما تغییرات تازهی بخش گیمپلی بازی، مخصوصا کلاس جدید بازی یعنی نکرومنسر، خود دلیل محکمی برای تهیه این بسته جدید است.
Resolution
۸/۱۰ :Platform: PC – Score
Even though the narrative is utterly flawed, and the pacing is hilariously slow for an MMO, we may conclude that Elsweyr is indeed a decent sequel, only to be damaged by its silly story; however, the changes made to the gameplay and the new Necromancer class make it up, further convincing the long-time players to buy the all-new expansion.
( این نقد براساس نسخه ارسالی منتقدان از سوی ناشر بازی می باشد. )
بهبه عالی. هر چند به نسبت ایرادات فکر میکردم نمره ۷ بگیره