بیوگرافی مارتین اسکورسیزی؛ استاد صاحبسبک سینمای آمریکا
مارتین اسکورسیزی شناختهشدهترین فیلمساز زمانهی خود است. مردی که بدون شک در بازتعریف وضعیت سینمای مدرن آمریکا در دهههای هفتاد و هشتاد تاثیر به سزایی داشت. او یک قصهگوی تمامعیار و یک فیلمساز صاحبسبک است که با فیلم و سینما زنده است و توانسته این شهرت و محبوبیت را از طریق تبدیل کردن عشق و علاقهی وافرش به آن به شکل برندی از فیلمسازی که هیجان در آنها حرف اول را میزند در بیاورد.
مارتین اسکورسیزی با فاصله گرفتن از جریان اصلی فیلمسازی، خود را به عنوان یک کارگردان منحصر به فرد در دههی هفتاد در صنعت فیلمسازی هالیوود مطرح کرد و به چنان شهرت و محبوبیتی رسید که پیش از آن تنها از کارگردانهای بدنهی سینما و فیلمهای پرفروش ساخته بود. هیچ کارگردانی مانند او برای پل زدن بین تاریخچه و آیندهی سینما تلاش نکرده است. اسکورسیزی آموختههای خود از مهمترین منابع الهامش –عمدتا سینمای کلاسیک هالیوود، موج نوی فرانسه و جنبش فیلمسازی زیرزمینی نیویورک در اوایل دههی شصت میلادی- را به سینمای شخصی خود با نگاهی ویژه و منحصر به فرد تبدیل کرد. او همچنان به عنوان یکی از سردمداران سینمای مدرن فعالیت میکند و با چنان شجاعت و تعهدی تجربهی سینما را جلو میبرد که از عهدهی هیچیک از کارگردانان همنسلش ساخته نیست.
سینما تنها پناهگاه کودکی
این کارگردان مطرح سینما در ۱۷ نوامبر ۱۹۴۲ در فلاشینگ نیویورک به دنیا آمد. فرزند دوم «چارلز» و «کاترین» اسکورسیزی، که هر دوی آنها مکررا در فیلمهای پسرشان حضورهای کوتاه داشتهاند، از بیماری آسم رنج میبرد و به همین خاطر از شرکت در ورزشها و دیگر فعالیتهای معمول کودکان زمانهی خود باز ماند. در نتیجه اسکورسیزی به سالنهای نمایش فیلم در محلههای نیویورک پناه برد و خیلی زود به سینما علاقهمند شد. اولین فیلمسازی که نظرش را به خود جلب کرد «مایکل پاول» (Michael Powell) بود.
اسکورسیزی در محلهای کاتولیک رشد کرد و ابتدا قصد داشت کشیش کلیسا شود و در همین راستا تلاش و مطالعه کرد. با این حال او برای پیوستن به مدرسه فیلمسازی دانشگاه نیویورک اشتیاق داشت و به همین خاطر از کلیسا خارج شد و به دانشگاه رفت تا رشتهی مورد علاقهی خود را تحصیل کند. اولین پروژهی دانشجویی این کارگردان یک فیلم کوتاه ۹ دقیقهای بود که در سال ۱۹۶۳ ساخت. این فیلم که «دختر خوبی مثل تو در چنین جایی چه میکند؟» نام داشت توجه اساتید را به خود جلب کرد، اما نه به اندازهی فیلم ۱۵ دقیقهای بعدی که در سال ۱۹۶۴ تولیدکرد؛ «فقط تو نیستی، ماری!» اثری که اسکورسیزی در سال آخر دانشگاه ساخت.
پس از فارغالتحصیلی از دانشکدهی فیلم دانشگاه نیویورک، اسکورسیزی فیلم کوتاه The Big Shave را در سال ۱۹۶۷ ساخت و بالاخره در سال ۱۹۶۹ موفق شد اولین فیلم سینمایی بلند خود با نام «چه کسی در اتاقم را میزند» (Who’s That Knocking at My Door) را با بازی «هاروی کایتل» که در ادامه در بسیاری از فیلمهای موفق این کارگردان حضور یافت بسازد. این فیلم همچنین آغاز همکاری درازمدت اسکورسیزی با «تلما شونمیکر» تدوینگر بود که یکی از تاثیرگذارترین عوامل شکلگیری سبک بصری حساس فیلمهای اسکورسیزی محسوب میشود. پس از مدتی تدریس فیلمسازی در دانشگاه نیویورک –که کارگردانهایی مثل «الیور استون» و «جاناتان کپلان» را در میان شاگردان خود داشت- اسکورسیزی مستند «صحنههای خیابانی» را منتشر کرد که به تظاهرات دانشجویان در اعتراض به حملهی ارتش آمریکا به کامبوج در می ۱۹۷۰ اختصاص داشت. پس از آن، اسکورسیزی نیویورک را به مقصد هالیوود ترک کرد.
مارتین اسکورسیزی در هالیوود
در هالیوود او کار خود را به عنوان تدوینگر آغاز کرد. از «وود استاک» تا «الویس در تور» اسکورسیزی همه نوع فیلمها را تدوین کرد و به زودی به لقب «قصاب» در هالیوود شناخته شد. در سال ۱۹۷۲ اسکورسیزی فیلم کمبودجهی Boxcar Bertha را ساخت که به اولین فیلم او که توانست به طور گسترده اکران شود تبدیل شد. در این فیلم «باربارا هرشی» و «دیوید کارادین» ایفای نقش کردند و شرکت «فیلمهای بینالمللی آمریکایی» تحت مدیریت «راجر کورمن» آن را منتشر کرد.
مارتین اسکورسیزی سپس با همان گروه فیلمسازی به نیویورک برگشت تا اولین شاهکار شناختهشدهی خود را در سال ۱۹۷۳ بسازد. «خیابانهای پایین شهر» (Mean Streets) داستان اتوبیوگرافیکال و شخصی اسکورسیزی بود که مشکلات روحی همان گروه از شخصیتها که در فیلم «چه کسی در اتاقم را میزند» دیده شده بودند را دنبال میکرد. «خیابانهای پایین شهر» سنگ بنای بسیاری از مضامین سینمای اسکورسیزی بود. استفادهی او از ضدقهرمانهای خارجی، تکنیکهای غیرمعمول فیلمبرداری و تدوین، علاقه به داستانهای مذهبی و تقابل آن با زندگی گانگستری و استفاده ماهرانه از موسیقی پاپ از جملهی این مضامین سبکی بودند.
خیابانهای پایین شهر اولین فیلمی بود که اسکورسیزی را به عنوان یکی از پیشاهنگان نسل جدید استعدادهای سینمایی آمریکایی مطرح کرد. این فیلم همچنین سرآغاز همکاری طولانی مدت اسکورسیزی با «رابرت دنیرو» بود که به سرعت به ستارهی اصلی اکثر فیلمهای او تبدیل شد. پس از آن اسکورسیزی برای ساختن فیلم «آلیس دیگر اینجا زندگی نمیکند» (Alice Doesn’t Live Here Anymore) در سال ۱۹۷۴ به آریزونا سفر کرد. این فیلم در پاسخ به انتقادات از او به این بهانه که اسکورسیزی نمیتواند یک فیلم زنانه کارگردانی کند ساخته شد. نتیجه یک اسکار بهترین بازیگر زن برای «الن برستین» بازیگر نقش اصلی این فیلم به ارمغان آورد و «دایان لد» نیز در همان سال نامزد دریافت اسکار نقش مکمل زن شد.
اسکورسیزی در همان سال فیلم مستند «ایتالیاییآمریکایی» (Italianamerican) را کارگردانی کرد. فیلمی که به گفتهی او محبوبترین فیلم در میان دیگر آثارش برای خودش محسوب میشود، یک مستند از تجربهی مهاجران ایتالیایی و زندگی آنها در محله لیتل ایتالی نیویورک با حضور پدر و مادر کارگردان بود. این فیلم همچنین راز دستور پخت سس گوجهفرنگی کاترین اسکورسیزی را هم لو میدهد!
راننده تاکسی و همکاری با دنیرو
پس از بازگشت به نیویورک اسکورسیزی کار روی فیلم افسانهای «راننده تاکسی» (Taxi Driver) را در تابستان ۱۹۷۴ آغاز کرد. در این فیلم که بر اساس فیلمنامهای از «پال شریدر» ساخته شد، اسکورسیزی به بررسی خشونت در جامعهی مدرن آمریکا پرداخت. رابرت دنیرو در این فیلم در نقش «تراویس بیکل» یک راننده تاکسی که به طور کامل در تقابل با انسانیت توهم ترور یک نامزد ریاست جمهوری را در سر میپروارند و یک فاحشهی جوان را از خشونتهای خیابانی نجات میدهد ظاهر شد. راننده تاکسی که پس از اکران اولیه مورد توجهات بسیاری قرار گرفت موفق شد در جشنواره کن ۱۹۷۶ جایزهی نخل طلا را تصاحب کند. پنج سال بعد زمانی که مشخص شد این فیلم منبع الهام اصلی برای «جان هیکلی» در اقدام به ترور «رونالد ریگان» بود، راننده تاکسی مورد بررسی موشکافانه قرار گرفت و بیشتر دیده شد.
پروژهی بعدی اسکورسیزی «نیویورک، نیویورک» (New York, New York) یک فیلم موزیکال با بازی دنیرو و «لیزا مینلی» بود که در سال ۱۹۷۷ ساخته و اکران شد. این فیلم اولین پروژهی سینمایی بزرگ مارتین اسکورسیزی بود که نتوانست آنچنان که باید نظر منتقدان را جلب کند و در هالیوود به عنوان یک شکست از آن یاد شد. بیتوجه به انتقادات، اسکورسیزی در همان سال به کار روی فیلم مستند خود از اجرای خداحافظی گروه موسیقی The Band که در عید شکرگزاری سال ۱۹۷۶ فیلمبرداری شده بود ادامه داد. در این فیلم اشخاص مشهوری مثل «مادی واترز»، «باب دیلن» و «ون موریسون» حضور یافته بودند. فیلم کنسرت «آخرین والتس» در ۱۹۷۸ اکران شد، و در جشنوارهها و بین طرفداران موسیقی عامهپسند مورد توجه قرار گرفت.
در آوریل ۱۹۷۹، پس از سالها پیشتولید و آمادهسازی، اسکورسیزی کار روی فیلم «گاو خشمگین» (Raging bull) که بر اساس زندگینامهی بوکسور معروف «جیک لاموتا» ساخته شد را آغاز کرد. این فیلم که به صورت سیاه و سفید فیلمبرداری شد، تا آن زمان بلندپروازانهترین اثر اسکورسیزی بود و همین حالا نیز به عنوان بهترین فیلم دههی هشتاد میلادی شناخته میشود. دنیرو برای ایفای نقش لاموتا در این فیلم جایزهی اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی مرد را از آن خود کرد و «کتی موریارتی» در نقش زن دوم لاموتا نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن شد. همچنین تلما شونمیکر برای تدوین این فیلم اسکار برد. دنیرو در فیلم بعدی اسکورسیزی یعنی «سلطان کمدی» (The King of Comedy) در سال ۱۹۸۳ دوباره با این کارگردان همکاری کرد.
وسوسه ساختن فیلمی درباره مسیح
مارتین اسکورسیزی از ده سالگی رویای ساختن یک فیلم سینمایی از زندگی عیسی مسیح را در سر داشت. بالاخره در سال ۱۹۸۳ خبر آمد که اسکورسیزی فیلمی با اقتباس از رمان «نیکوس کازانتزاکیس» با نام «آخرین وسوسه مسیح» (The Last Temptation of Christ) خواهد ساخت. با این حال تنها چهار هفته از آغاز برنامهریزیشدهی فیلمبرداری، تهیهکنندهی فیلم بودجهی ساخت این پروژه را به آن اختصاص نداد و اسکورسیزی مجبور شد به دورهای موسوم به زندگی کارمندی برای بقا وارد شود. او در این دوران فیلم کمدی نیویورکی «پس از ساعات اداری» (After Hours) را در سال ۱۹۸۵ کارگردانی کرد.
در بهار ۱۹۸۶ او فیلمبرداری «رنگ پول» (The Color of Money) که دنبالهای برای فیلم کلاسیک «رابرت راسن» یعنی «بیلیاردباز» (The Hustler) بود را آغاز کرد. «پال نیومن» ستارهی سینما برای ادامهی نقشآفرینی خود به عنوان «ادی فلسون» کوسهی استخر بازگشت و موفق شد برای آن جایزهی اسکار بهترین بازیگر مرد را از آن خود کند، در حالی که همبازی او «مری الیزابت ماسترانتونیو» نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن شد.
رنگ پول اولین فیلم واقعا موفق اسکورسیزی در گیشه محسوب میشد. به کمک موفقیت این فیلم در باکس آفیس، او بالاخره موفق شد تا فیلم آخرین وسوسه مسیح را با بازی «ویلم دفو» در نقش عیسی بسازد. فیلم در سال ۱۹۸۸ در حالی اکران شد که اعتراضات بسیاری را در پی داشت. اما متعرضان که معتقد بودند این فیلم زندگی و به صلیب کشیده شدن مسیح را کفرآمیز نشان میدهد در نهایت به بیشتر دیده شدن فیلم کمک کردند. اسکورسیزی در همین زمان برای خود نامی دست و پا کرد.
رفقای خوب
پس از همکاری با «فرانسیس فورد کاپولا» و «وودی آلن» برای ساخت فیلم سهکارگردانهی «داستانهای نیویورک» در سال ۱۹۸۹، اسکورسیزی پس از سالها دوباره با دنیرو برای ساخت شاهکار بعدی خود همکاری کرد. «رفقای خوب» (Goodfellas) در سال ۱۹۹۰ بر اساس رمان «نیکولاس پیلگی» ساخته شد. این فیلم به جنایتهای زیرزمینی نیویورک در حالی پرداخت که جزئیات بسیاری از این سبک زندگی را به نمایش میگذاشت. «جو پشی» برای بازی در نقش یک قاتل دیوانهی مافیایی در این فیلم اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را از آن خود کرد.
مارتین اسکورسیزی بخاطر قراردادی که با شرکت «یونیورسال پیکچرز» سر ساخت فیلم آخرین وسوسه مسیح داشت، مجبور شد که فیلم عامهپسندتری بسازد. نتیجه فیلم «تنگه وحشت» (Cape Fear) سال ۱۹۹۱ بود که خود بازسازی فیلمی با همین نام از سینمای کلاسیک هالیوود بود. فیلم بعدی اسکورسیزی «عصر معصومیت» (The Age of Innocence) بود که در سال ۱۹۹۳ با بازی «دنیل دی لوییس» و «میشل فایفر» ساخته شد. در سال ۱۹۹۵ اسکورسیزی با دو فیلم جدید باز هم خود را مطرح کرد. اولین فیلم «کازینو» (Casino) بود که جریان اوج گرفتن و افول حکمرانی مافیا در لاس وگاس دههی هفتاد میلادی را روایت میکرد.
فیلم بعدی «یک سفر شخصی با مارتین اسکورسیزی در فیلمهای آمریکایی» بود که به بررسی تحولات پروسهی ساخت فیلم در هالیوود میپرداخت. در ۱۹۹۷ او ساخت فیلم «کوندون» (Kundun) که به سالهای تبعید «دالای لاما» اختصاص داشت را تکمیل کرد. در همان سال او جایزهی «یک عمر دستآورد هنری» انستیتو فیلم آمریکا را از آن خود کرد. در سال ۱۹۹۸ او به همین انستیتو در پروژهی ۱۰۰ سال… ۱۰۰ فیلم کمک کرد و باری دیگر موفق به پل زدن بین تاریخچه و آیندهی سینما شد.
مارتین اسکورسیزی در سال ۱۹۹۹ با فیلم «احیای مردگان» (Bringing Out the Dead) به صندلی کارگردانی بازگشت؛ یک درام بیمارستانی که در آن «نیکولاس کیج» در نقش یک پرستار که از لحاظ روحی خسته شده حضور دارد و بازگشت اسکوسیزی به داستانهای میانمایهی نیویورکی را رقم زد. اسکورسیزی قرن جدید را با اولین فیلمش برای کمپانی «میرامکس» آغاز کرد. «دار و دستهی نیویورکی» (Gangs of New York) درامی دربارهی گروههای مختلف نیویورک در جریان جنگهای داخلی آمریکا بود، فیلمی که برای بیش از یک ربع قرن در ذهن خالقش بود تا بالاخره در سال ۲۰۰۲ رنگ پرده را دید. فیلم موفق به نامزدی برای تعدادی جایزهی اسکار شد، که از جمله آنها باید به بهترین فیلم و بهترین کارگردانی برای اسکورسیزی اشاره کرد. با این حال فیلم در نهایت دست خالی از مراسم اسکار آن سال خارج شد.
مارتین اسکورسیزی در کنار دیکاپریو
اسکورسیزی فیلمسازی خود در این ژانر را با ساخت یک فیلم تاریخی دیگر ادامه داد و فیلم «هوانورد» (The Aviator) را بر اساس زندگی مولتی میلیونر آمریکایی «هاوارد هیوز» و روزهای جوانی او به عنوان یک فیلمساز هالیوودی و یک مدل ساخت. هر دو فیلم دار و دسته و هوانورد بازی «لئوناردو دیکاپریو» روبروی دوربین اسکورسیزی را به همراه داشتند که پس از رابرت دنیرو مشهورترین بازیگر نقش اصلی فیلمهای مارتی محسوب میشد. دنیرو خود ستارهی فیلم «تایتانیک» را به اسکورسیزی معرفی کرده بود. سال ۲۰۰۴ با اکران فیلم انیمیشنی «داستان کوسهای» با صداپیشگی اسکورسیزی برای یکی از نقشها به پایان رسید.
در سال ۲۰۰۵ اسکورسیزی برای ساخت مستند چهار ساعتهی «راهی به خانه نیست: باب دیلن» (No Direction Home: Bob Dylan) مورد توجه منتقدان و رسانهها قرار گرفت. یک سال بعد او با فیلم «رفتگان» (The Departed) که اقتباسی از رمان پلیسی «امور دوزخی» بود برای سومین بار با دیکاپریو همکاری کرد. در این فیلم بازیگران مطرحی همچون «جک نیکلسون» و «مت دیمون» نیز بازی کردند. رفتگان پس از اکران نقدهای مثبت بسیاری دریافت کرد، به یکی از پرفروشترین فیلمهای اسکورسیزی در گیشه تبدیل شد و برای او جوایز بسیاری را به ارمغان آورد. علاوه بر جایزهی «گلدن گلوب» برای بهترین کارگردانی، اسکورسیزی بالاخره موفق به دریافت جایزه اسکار بهترین کارگردانی شد.
در سال ۲۰۰۸ مارتین اسکورسیزی مجددا به ساخت مستندی درباره موسیقی راک روی آورد و با فیلمبرداری یکی از کنسرتهای «رولینگ استون» در نیویورک و انتشار آن تحت نام «یک نور بتابان» برای اولین بار فیلم خود را در پردههای «آیمکس» به اکران درآورد. در سال ۲۰۱۰ او اقتباسش از رمان جنایی «دنیس لاهان» یعنی «جزیره شاتر» (Shutter Island) را ساخت و برای چهارمین بار با دیکاپریو همکاری کرد. پس از آن باز هم به ساخت مستندهایی درباره افراد مشهور فرهنگ عامه ادامه داد. از جمله کارهای او در این سالها ساخت ادای احترامی بسیار شخصی به «الیا کازان» در فیلم «نامهای به الیا» بود.
تجربههای نو
در سال ۲۰۱۰ او همچنین اولین قسمت از سریال «بوردواک امپایر» را برای شبکهی HBO کارگردانی کرد که بر اساس رمان «نلسون جانسون» با نام «بوردواک امپایر: تولد، اوج و فساد آتلانتیک سیتی» ساخته شد و برای پنج فصل ادامه داشت. اسکورسیزی برای کارگردانی اولین قسمت این سریال موفق به دریافت جایزه «امی» در سال ۲۰۱۱ شد. او تا پایان ساخت این سریال به عنوان تهیهکننده اجرایی در کنار عوامل حضور داشت.
در سال ۲۰۱۱ اسکورسیزی با اقتباس از رمان کودکان «برایان سلزنیک» فیلم «هیوگو» (Hugo) را ساخت و برای فیلمبرداری آن برای اولین بار از دوربینهای سهبعدی استفاده کرد. این فیلم در آن سال بیش از هر فیلم دیگری نامزد دریافت جایزه شد و برای اسکورسیزی علاوه بر جایزه بهترین کارگردانی گلدن گلوب، نامزدی جایزه اسکار، انجمن کارگردانان و بفتا را به ارمغان آورد.
فیلم بعدی اسکورسیزی «گرگ والاستریت» (The Wolf of Wall Street) بود که همکاری بعدی او با دیکاپریو را رقم زد. این کمدی سیاه یک بیوگرافی از زندگی «جوردن بلفورت» گرگ والاستریت بود که توسط «ترنس وینتر» نوشته شد و علاوه بر دیکاپریو بازیگرانی همچون «جونا هیل» و «متیو مککانهی» در آن به ایفای نقش پرداختند. اسکورسیزی بعد از سریال بوردواک امپایر برای دومین بار متنی از وینتر را کارگردانی میکرد. این فیلم که در دسامبر ۲۰۱۳ اکران شد موفق به نامزدی در پنج رشته اسکار شد اما از کسب آنها از جمله بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین بازیگر مرد برای دیکاپریو باز ماند.
اسکورسیزی معاصر
در سال ۲۰۱۵ برای اولین بار دیکاپریو و دنیرو دو بازیگر اصلی فیلمهای مارتین اسکورسیزی با هم جلوی دوربین این کارگردان حضور یافتند. فیلم کوتاه «آدیشن» (The Audition) داستانی است از رقابت این دو بازیگر برای تصاحب نقش اصلی فیلم بعدی اسکورسیزی. این فیلم اولین همکاری اسکورسیزی و دنیرو پس از دو دهه بود.
پروژهی بعدی مارتین اسکورسیزی نیز مذهبی بود و در سال ۲۰۱۵ ساخته شد. «سکوت» (Silence) با بازی اندرو گارفیلد، لیام نیسون و آدام درایور در سال ۲۰۱۶ به اکران درآمد و واکنشهای متفاوتی را به همراه داشت. پس از سالها پیشتولید، اسکورسیزی بالاخره ساخت فیلم بعدی خود یعنی «مرد ایرلندی» (The Irishman) را آغاز کرد. در این فیلم دنیرو و جو پشی که پیشتر سابقه همبازیگری در فیلم رفقای خوب مارتی را داشتند در کنار «آل پاچینو» قرار گرفتند. این فیلم که تهیه و پخش آن را «نتفلیکس» برعهده دارد، اولین تجربهی همکاری اسکورسیزی با آل پاچینو است. فیلم مرد ایرلندی پس از اکران محدود و شرکت در جشنواره فیلم نیویورک در ماه سپتامبر قرار است ۲۷ نوامبر ۲۰۱۹ به طور گسترده از نتفلیکس پخش شود.
لیست فیلمهای مارتین اسکورسیزی
نام فیلمها | سال ساخت | امتیاز راتن تومیتوز | امتیاز IMDB |
Who’s That Knocking at My Door | ۱۹۶۷ | ۶۸٪ | ۶.۷ |
Boxcar Bertha | ۱۹۷۲ | ۵۰٪ | ۶ |
Mean Streets | ۱۹۷۳ | ۹۷٪ | ۷.۳ |
Alice Doesn’t Live Here Anymore | ۱۹۷۴ | ۸۷٪ | ۷.۳ |
Taxi Driver | ۱۹۷۶ | ۹۸٪ | ۸.۳ |
New York, New York | ۱۹۷۷ | ۵۷٪ | ۶.۷ |
Raging Bull | ۱۹۸۰ | ۹۶٪ | ۸.۲ |
The King of Comedy | ۱۹۸۳ | ۸۸٪ | ۷.۸ |
After Hours | ۱۹۸۵ | ۸۸٪ | ۷.۷ |
The Color of Money | ۱۹۸۶ | ۸۹٪ | ۷ |
The Last Temptation of Christ | ۱۹۸۸ | ۸۰٪ | ۷.۶ |
Goodfellas | ۱۹۹۰ | ۹۶٪ | ۸.۷ |
Cape Fear | ۱۹۹۱ | ۷۵٪ | ۷.۳ |
The Age of Innocence | ۱۹۹۳ | ۸۳٪ | ۷.۲ |
Casino | ۱۹۹۵ | ۸۰٪ | ۸.۲ |
Kundun | ۱۹۹۷ | ۷۷٪ | ۷ |
Bringing Out the Dead | ۱۹۹۹ | ۷۲٪ | ۶.۸ |
Gangs of New York | ۲۰۰۲ | ۷۳٪ | ۷.۵ |
The Aviator | ۲۰۰۴ | ۸۶٪ | ۷.۵ |
The Departed | ۲۰۰۶ | ۹۱٪ | ۸.۵ |
Shutter Island | ۲۰۱۰ | ۶۸٪ | ۸.۱ |
Hugo | ۲۰۱۱ | ۹۳٪ | ۷.۵ |
The Wolf of Wall Street | ۲۰۱۳ | ۷۹٪ | ۸.۲ |
Silence | ۲۰۱۶ | ۸۳٪ | ۷.۱ |
The Irishman | ۲۰۱۹ | ۹۶٪ | ۸.۷ |
افتخارات مارتین اسکورسیزی
جوایز اسکار مارتین اسکورسیزی
- جایزه بهترین کارگردانی برای فیلم «رفتگان»
جوایز گلدن گلوب مارتین اسکورسیزی
- جایزه بهترین کارگردانی برای فیلم «هوگو»
- جایزه بهترین کارگردانی برای فیلم «رفتگان»
- جایزه بهترین کارگردانی برای فیلم «دار و دستههای نیویورکی»
جوایز بفتا
- جایزه بهترین کارگردانی برای فیلم «رفقای خوب»
- جایزه بهترین فیلمنامه اقتباسی برای فیلم «رفقای خوب»
- جایزه بهترین فیلم درام برای فیلم «رفقای خوب»
جوایز امی
- جایزه بهترین کارگردان درام تلویزیونی برای سریال «امپراتوری تبهکاران»
جوایز جشنواره ونیز
- جایزه شیر نقرهای برای فیلم «رفقای خوب»
جوایز جشنواره کن
- جایزه بهترین کارگردانی برای فیلم «پس از ساعات اداری»
- نخل طلا برای فیلم «راننده تاکسی»
تماشا کنید: تلفیقی از بهترین سکانسهای فیلمهای مارتین اسکورسیزی
نظر شما درباره مارتین اسکورسیزی و کارهایش چیست؟ به نظرتان مارتین اسکورسیزی میتواند بین سه فیلمساز برتر تاریخ نام برده شود؟ نظر خود را با ما در میان بگذارید.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
ای بابا حوصلمون سر رفت از بی اینترنتی
هی دی بازی رو بالا پایین می کنم
سلام.خسته نباشید بابت مقاله…
میدونم سریال TWD به قهقرا رفته و هیچکدوم از دوستان دل خوشی ازش ندارن. ولی خودتون یا به دوستان دیگه بسپارین نقدی در مورد فصل جدید TWD بنویسند. با تشکر
مستفید شدیم آقای زعفرانی. بیصبرانه منتظر فیلم «مرد ایرلندی» هستم.