Lost Ember نام تنها بازی استودیوی مستقل کوچک آلمانی به نام mooneye است. این استودیو که تنها از پنج نفر تشکیل شده است، مدتی میشود که پروژهی خود را به انتها رسانده و Lost Ember را روی استیم، پلیاستیشن ۴، ایکسباکس وان و به تازگی نینتندو سوییچ در دسترس قرار داده است. Lost Ember یک بازی ماجرایی است که در فضایی اسطورهای در تلاش است تا داستانی شخصی را روایت کند. در ادامه با آخرین مقالات بازیهای ویدیویی و بررسی بازی Lost Ember دنیای بازی را همراهی کنید.
Lost Ember از طریق دو روایت مختلف روایت میشود؛ اولی مربوط به یک گرگ است که یک روح که در زندگی پس از مرگ دچار مشکل شده است از وی کمک میخواهد تا بتواند به «شهر نور»(محل آرامش مردگان در داستان بازی) وارد شود. این گرگ نیز خود موجودی منحصر به فرد است، حیوانی روحانی که توانایی تبدیل شدن به هر حیوان دیگری که در مسیر خود میبیند را دارد.
مخاطب در نقش گرگ و با همراهی روح که تکهای نور است راه خود را در پیش میگیرد تا این که با فلشبکهایی محیطی رو به رو میشود. این فلشبکها که با نام خاطره در بازی شناخته میشوند، روایت دیگر بازی را به پیش میبرند که به گذشتهی گرگ و روح همراهش اختصاص دارد. روایت دوم بازی به طور خلاصه، پشت کردن جوانی به نام «کلانی»(Kalani) به راه و رسم آبا و اجدادش را نشان میدهد، مسیر جدیدی که در تلاش برای زندگی در پیش میگیرد و اتفاقاتی که در این مسیر برای وی میافتد.
روایت Lost Ember از هفت فصل تشکیل شده است که در فصل هفتم، با به هم پیوستن این دو روایت، شاهد پایانبندی دلنشینی هستیم. اما در مورد روایت فصلهای میانی بازی نمیتوان چنین حرفی زد. علی رغم سوژهی جالبی که در روایت دوم (فلشبکها) به آن پرداخته میشود، متاسفانه به سبب نوع روایی که برای این بخش از داستان در نظر گرفته شده، شاهد حفرههای روایی هستیم. از طرفی این بخش از روایت، گرافیکی مستقل و جدا از گرافیک کلی بازی دارد که جای کار بیشتری برای بهتر شدن داشت و همین هم دلیل دیگری میشود تا بسیاری از مخاطبان با روایت دوم بازی که از قضا داستان اصلی مد نظر سازندگان را روایت میکند، ارتباط نگیرند.
در ماجرای گرگ و نور اما شاهد چنین ایراداتی نیستیم. بار داستانی اصلی در این بخش از روایت در انتهای بازی است و در چهار- پنج فصل ابتدایی بازی، در روایت مربوط به گرگ و نور صرفا شاهد گیمپلی جالب و گرافیک به غایت زیبای بازی هستیم. نه تنها گرگ، بلکه تمام حیوانات موجود در بازی بسیار دوستداشتنی ظاهر میشوند؛ از فیل و لاکپشت و عقاب گرفته تا ماهی و حتی کرم شبتاب… . شنا کردن در دریاچه به عنوان یک ماهی، پرواز در نقش یک پرنده، کندن زمین به عنوان یک مورچهخوار و… تنوع حیوانات بازی بسیار خوب است و بهتر این که در نقش تک تک آنها میتوان به تجربه بازی پرداخت.
با توجه به قدرت روحانی گرگ که به آن اشاره شد، هر حیوانی که در بازی ببینید، میتوانید به آن تبدیل شوید و همین مسئله تنوع خیلی خوبی را به گیمپلی بازی بخشیده است. گاهی برای رد شدن از سدی مشخص چارهای جز تبدیل شدن به یک حیوان مشخص نیست، گاهی هم میتوان صرفا برای گشت و گذار در محیط سندباکس بازی و یافتن جمعکردنیها(collectables) به حیوانات مختلف تبدیل شد. گاهی نیز در نقش یک حیوان خاص بازی از حالت عادی خارج میشود و تجربهی نسبتا جدیدی را برای مخاطب به ارمغان میآورد؛ مثلا در قسمتی، یک بوفالو میشویم و به همراه گلهی بوفالوها شروع به دویدن میکنیم. اما یکی از اشکالات بازی نیز در یکی از همین بخشهای ویژه است، جایی که در انتهای فصل دوم، باید در نقش یک شاپرک از یک طوفان جان سالم به در ببریم، اما سیستم دکمهزنی در نظر گرفته شده برای این قسمت کمی گیجکننده ظاهر میشود.
نمیتوان در بررسی بازی Lost Ember از محیطهای چشمنواز آن چیزی نگفت. طراحی محیطهای Lost Ember دقیقا همانند طراحی حیوانات آن بسیار زیباست. در بازی مناظر زیبایی هستند که از تماشای آنها سیر نخواهید شد؛ از جنگلهایی رنگارنگ و آبشارهایی بلند گرفته تا کویری زیبا.
با این حال Lost Ember متاسفانه خالی از باگ نیست. گروه کوچک بازیسازان این بازی گاهی مواقع در طراحی محیطهای بازی گاف دادهاند، گافهایی که بازیبازان اهل کند و کاو به سادگی آنها را پیدا خواهند کرد. برای مثال؛ در حین تجربهی بازی موفق شدم به سطحی از محیط برسم که دیگر راه برگشتن نداشت و مجبور شدم بازی را از چکپوینت دوباره بارگذاری کنم. از طرفی، برخی باگها نظیر عدم بارگذاری بخشی از محیط به ندرت در بازی دیده میشود که با این که احتمال وقوع آن چندان زیاد نیست، اما در صورت وقوع توانایی مختل ساختن تجربهی مخاطب را دارد. زیبایی بصری بازی دلیل کافی برای تجربهی آن است.
متاسفانه بخش گیمپلی Lost Ember تنها حیطهای از آن نیست که دچار باگ و مشکلات فنی شده است. در بخش صوتی و صداگذاری بازی نیز شاهد مشکلاتی هستیم که مهمترین آنها را میتوان عدم هماهنگی دیالوگها و زیرنویس، و برخی مشکلات نظیر تاخیر در پخش صداهای محیطی و… دانست که به ندرت رخ میدهند.
با این حال مهمترین ایراد صداگذاری بازی را میتوان صداگذاری مشابه و غیرقابل تفکیک برخی شخصیتهای فرعی دانست که گاهاً مخاطب را گیج میکند. دلیل این مشکل را میتوان در بودجهی محدود بازی و تعداد کم صداگذاران آن جست و جو کرد که البته دردی را از بازی دوا نخواهد کرد. این مشکلات در کنار دیالوگنویسی ضعیف بازی باعث میشود که تجربهی شنیداری مخاطب از Lost Ember، برخلاف تجربهی دیداریاش، چندان ماندگار نباشد؛ هرچند بیانصافی است اگر به موسیقیهای خیلی خوب بازی اشاره نکنیم.
Lost Ember با موتور Unreal Engine توسعه یافته است و این حجم از زیباییهایی که تیم مستقل و کوچک mooneye توانسته در بازی خود شکل دهد، ستودنی است. برخلاف حیطهی گیمپلی و شنیداری بازی که گاها از برخی باگها و مشکلات رنج میبرند، خوشبختانه گرافیک Lost Ember عاری از باگ است، در نتیجه زیبایی بصری بازی خدشهدار نمیشود.
با وجود عملکرد روایی نسبتا ضعیف و برخی مشکلات در حیطهی گیمپلی و صداگذاری، Lost Ember یکی از زیباترین بازیهای مستقل ساخته شده در چند سال اخیر است. ردپای بازیهای بزرگی همچون Journey، What Remains of Edith’s Finch و Okami را میتوان در Lost Ember حس کرد، با این حال با وجود محیطها و از آن مهمتر حیوانات فراوان و زیبا، این بازی موفق میشود تا DNA مختص خود را در خاطر بازیباز شکل دهد.
اگر در نظر شما زیبایی دلیل کافی برای تجربهی یک بازی است، Lost Ember عنوانی است که تجربهی آن را نباید از دست دهید.
Summary
Platform : PC – Score : 7.6/10
If “Beauty” is enough reason for you to play a video game, then Lost Ember is a game you can not miss.
فقط واس خاطر تیتری که زدی آدم وسوسه میشه بازی رو انجام بده
متشکرم حامد جان
بازی چندان وقتگیر نیست و محیطهای زیباش مسلما ارزش یک بار تجربه رو داره.