صحبت دیگری که بنظرم باقی ماند، لزوم توجه به بهترین کار این فیلمساز، سینکدوکی نیویورک است. هیچکدام از آثار دیگر این هنرمند، نتوانستهاند آن سطح خارقالعاده از پیچیدگی روایی و فرمی و معنایی را بازتاب دهند. سینکدوکی، بهترین اثر کافمن است و بعید میدانم هیچوقت این مقوله عوض شود. ولی نکته قابل توجه، تکامل این فرد بعنوان یک فیلمساز و نویسنده است که چطور با آثار بعدیش، آنومالیزا و همین اثر کنونی، تمامیت خود و دغدغههایش را چقدر هنرمندانه به تصویر کشید. همین اثر که به تحلیل آن پرداختید، وامدار آثار متعددی است و مخاطب را لحظه به لحظه یاد نمونههای مشابهش میاندازد که از بعضی از آنها در متن نام بردید. بزرگراه گمشده، توتفرنگیهای وحشی، آینه، نردبان جیکوب، هشت و نیم و اثار متعدد دیگری که سعی کردهاند جستوجویی در روان و تفکرات و روزمره آدمی و تقلاهایش در دنیای مدرن داشته باشند. تقلاهایی بینابین واقعیت و رویا، ایدهال و حقیقت و جستوجوی ابدی درخصوص چیستی هنر و وجودیت خویش. هنر کافمن زمانی خود را نشان میدهد که با وجود قدم گذاشتن در مسیری که پیشتر بزرگانی پیش از او آثار درخشانی خلق کرده بودند موفق شده باز حرف تازهای بزند، چه از لحاظ فرمی با میزانسنها و فیلمبرداری درجه یکش، چه در قصه و شیوه روایت سحرانگیزی که برگزیده و اثر به اثر، آن را به ایدهآل نزدیکتر میکند. فیلمهای کافمن را میشود بارها و بارها دید، در سالهای مختلف با تجربهها و تفکرات تازه و باز، هر دفعه، به شکل تازهای، به شکل جدیدی، با آن ارتباط ایجاد کرد و از دل آن مفاهیمی بسیار شخصی خارج کرد. ۱۰ برای پاسخ، وارد شوید
علی عزیز، از نظرات دقیق و دلنشین شما تشکر میکنم و همین طور، متشکرم از این که نام چندین اثر درخشان را مطرح کردید؛ به خصوص سنادکی، نیویورک که یکی از قابل توجهترین فیلمهای دههی نخست قرن بیست و یکم است و به واقع جای خالیش در متن حس میشد. ۱۰
با تشکر از هر سه دوست عزیز که وقتشان را صرف قلمزنی برای این اثر درخشان کردهاند. به زعم بنده، کافمن با این اثر، خودش را بیش از پیش بعنوان یک فیلمساز مولف و هنرمندی جسور معرفی کرد. اگر قبول نکنیم که کارهای سینمایی پیشینش، چه به عنوان نویسنده و چه کارگردان، این امر را برای وی متصور نشده بودند. فیلم جدید این هنرمند بزرگ که احترام بسیاری برایش قائل هستم، همسوست با کارهای پیشینش، از محتوا و تمهای قصه گرفته تا دیالوگنویسی و برخورد و مواجهای که با زمان، روتین زندگی، درونیات و خود مقوله هنر دارد. شخصیتهای اصلی آثار کافمن همگی به شکلی هنرمند هستند، از جان کیوزاک «جان مالکوویچ بودن» گرفته تا خودش در «اقتباس» و کیدن در «سینکدوکی نیویورک». همگی هنرمندند و با دغدغهها و نگرانیهای ثابتی دست و پنجه نرم میکنند. و از سوی دیگر، همگی، تصویری کامل یا آینهوار از خود کافمنند. کافمن، بعنوان هنرمندی تماما همسو با زمانه و دوران خود، خودش را در آثارش لخت میکند. تمامیت خویش را در معرض نمایش قرار میدهد و از دل این آشتفگیها، دلزدگیها، تلاشها، پوچیها هنر خلق میکند. هنری که با طیف متنوعی از مخاطبین، به شکلهای بسیار متفاوتی ارتباط برقرار میکند. کاتارسیس در بهترین شکل خود درست میکند و حتی موفق به انجام کاری میشود که کمتر فیلمساز/ نویسندهای موفق به رسیدن به آن شده است. کافمن وضعیتی خلق میکند که از کاتارسیس فراتر میرود، بازتاب فرامتنی چنان بیظیری به خود میگیرد که وجودیت، احساسات و تفکرات مخاطبش را در تمامیت خود به اختیار میگیرد. هیچقوت تجربه حسی و فکری تماشای اقتباس و سینکدوکی را از یاد نمیبرم. کمتر فیلمی پیدا میشود، که در این شکل صادقانه، در این شکل درست، حقیقی، با مخاطب ارتباط برقرار کند و به لطف فرم روایی پیچیده، فیلمنامه بسیار قدرتمند و فکر شده و سینماتوگرافی سحرانگیز مخاطب را نه تنها هنگام تماشای فیلم، بلکه ساعتها و روزها پس از انتهای آن درگیر خودش کند. بهمش بریزد، خوردش کند، در منجلابی از پوچی و اضمحلال فرو ببردش و بینش و درک تازهای، یا حداقل تجربهای حسی تازهای، به او ببخشد. هر مخاطب، بنا به زیست و تجربه فردی خاص خود، به شیوهای، با آثار این هنرمند بزرگ ارتباط میگیرد و هیچکدام، دست خالی از تماشای آثارش بلند نمیشوند. کافمن جادو میکند، کافمن که در وهله نخست فیلمنامهنویس و داستانگوی درجه یکیست، مخاطب را به چنان مکاشفه و جستوجوی عمیقی در زندگی افراد میبرد که پایش را چندین قدم از آثار مشابه جلوتر میگذارد. فیلمهای او درمورد زندگی نیست، درمورد زندگی کردن است. کم آثاری هستند که درمورد زندگی کردن حرف بزنند، به این شکل شخصی با مخاطب ارتباط برقرار کنند و یادمان نرود که تمامی آثار این هنرمند، برآمده از دل و تکفرات او هستند و همین است که فیلمهای او را، اینچنین در زمره بهترین آثار سینمایی دو دهه گذشته قرار میدهد و مقام او را هم بعنوان فیلمنامهنویس و هم فیلمساز، کنار بزرگان این هنر قرار میدهد. درمورد سه متن. با وجود اختلاف نظرهایی که با بعضی بخشهای آن داشتم، نوشتن همچین متنی آن هم به این شکل مفصل و با حضور سه فرد متفاوت با تفکر و نقطه دید گوناگون، آن هم درخصوص هنرمندی که کمتر کسی نام او را شنیده و با دقت و تفکر صحیح، به آثارش فکر کرده واقعا ستودنیست. بشخصه وقتی لینک متن را روی صفحه اصلی دیدم توقع مواجهه با این تفصیل و شور زیبا را نداشتم. سوپرایزم کردید و حتی چیزهای جدیدی بیادم دادید و چند فیلم خوب نام بردید که حتما باید تماشایشان کنم. دمتون گرم ۱۰ برای پاسخ، وارد شوید