لندن پس از برگزیت
خانه » نقد و بررسی
دو شمارهی اول سری بازی واچ داگز، هر دو در ایالات متحده جریان داشتند، اما در چرخشی جالب، یوبیسافت تصمیم گرفت شمارهی بعدی آن را در بریتانیا و در شهر لندن بسازد. با نمایش اولین تیزرها و تریلرها، مشخص بود که این شماره راه جدیدی در پیش گرفته و قرار است نقد صریحی به برگزیت (خروج بریتانیا از اتحادیهی اروپا) و فضای جامعه پس از آن بکند و زمین بازی جدیدی را دراین موقعیت بکر در اختیار گیمرها قرار دهد. بعد از آنکه مشخص شد کارگردان فارکرای ۲، «کلینت هاکینگ» قرار است هدایت بازی را برعهده بگیرد، به شخصه با توجه به تجربهای که از بازی کردن فارکرای ۲ داشتم، عطش تجربهی بازی برایم بیشتر شد. در ادامه با دنیای بازی و بررسی بازی Watch Dogs: Legion همراه باشید.
همانطور که گفتم، بازی Watch Dogs: Legion (به فارسی بازی سگ های نگهبان لژیون) در شهر لندن جریان دارد. لندن قرنهاست همیشه جزو یکی از پراهمیتترین شهرهای جهان بوده. اوج شکوفایی آن در قرن نوزدهم و با گسترش روز افرون امپراطوری بریتانیا همراه بود. بعد از جنگ جهانی دوم و با بازسازی اروپا، جای پای مستحکمتری به خصوص از لحاظ اقتصادی برای خود بین دیگر شهرها و قدرتهای اروپایی دستوپا کرد؛ اما چهار سال پیش بود که بریتانیا همهپرسی خروج از اروپا، معروف به برگزیت را بعد از سالها بحث و گفت و گو، به رأی گذاشت و در کمال ناباوری مردم به آن رأی مثبت دادند. از آن زمان بود که بحثهایی پیرامون افول قدرت بریتانیا و همینطور شهر لندن که در مرکز آن قرار دارد، در گرفت و بسیاری از کارشناسان، از قدرت گرفتن موج تازهای از ناسیونالیسم افراطی در اروپا و جهان حرف میزدند. از اینکه بریتانیا قرار است به مرور مرزهای خود را به روی دنیا ببندد و در نتیجه، دست دولت برای هرچه کنترل بیشتر شهروندان بازتر است. در همین حین هم بحران پناهجویان در جریان بود و همیشه انتقادهای شدیدی به سیاستهای دولتمردان بریتانیایی در قبال این بحران مطرح است. شرکت یوبیسافت با مرکزیت قرار دادن همه این اتفاقات و موضوعات ریز و درشت سیاسی و اجتماعی دیگر در بازی Watch Dogs: Legion، بستری جالب را برای تجربه جدیدترین اثر جهان باز خود فراهم کرده. حال با عرضهی بازی و قولهایی که با نمایشهای خود داده بود، بیایید ببینیم که در اجرا موفق بوده یا خیر.
در یک شب، گروهی به نام Zero-day، مجموعهی حملات بمب گذاری را در اقصی نقاط مهم لندن انجام میدهند. بعد از آن، گروهی شبه نظامی به نام آلبیون با حمایت دولت، قدرت اجرایی را در دست میگیرد و شهر را در حالتی شبیه به حکومت نظامی کنترل میکند تا به گفتهی خود، امنیت شهر و شهروندانش را تامین کند. چندین ماه بعد از این اتفاقات، DedSec که معرف گیمرهاست و در شمارههای قبلی هم حضور داشتند، گروهی مقاومت تشکیل میدهند تا در برابر این شرایط بایستند.
داستان بازی Watch Dogs: Legion کلیشهای است و به کرَار در سالیان اخیر، در مدیومهای تصویری دیگر هم مطرح شده: این موضوع که دولت به بهانهی تروریسم، آزادیهای جامعه را محدود و مدام ترس از «دیگری» را بهانهی ورود به حریم خصوصی انسانها قرار میدهد. در این بین هم همیشه گروهی هست که وجدان بیدار جامعه باشد و بخواهد علیه شرایط موجود قیام کند.
ساختار روایی بازی Watch Dogs: Legion همچون سریال Black Mirror است و حالتی اپیزودی دارد. پنج قسمت یا آرک داستانی کلی در روایت بازی وجود دارند و هر کدام به یکی از مشکلاتی که زندگی انسانها در آینده نزدیک با آنها روبهرو خواهد بود، میپردازد. در یکی به قاچاق انسان و پناهجویان، در یکی به مسئلهی Trans-humanism (این دیدگاه که میشود مغز انسان را مثلا روی سروری در فضای ابری آپلود کرد که دیگر دنیای فیزیکی مانع انسان برای پیشرفت نباشد) و در دیگری بازیهای سیاسی پشت پرده در خصوص مدیریت دادههای شهروندان. هر کدام از این آرکها هم به نوعی بههم پیوند میخورند.
مشکلی که خصوصا همیشه شرکتی مثل یوبیسافت با آن مواجه بوده و خود سران شرکت هم به آن اذعان کردهاند، سیاسی نبودن بازیهایشان است. در عمل میتوان گفت بازی Watch Dogs: Legion سیاسیترین بازی روز است و به مسائلی میپردازد که خیلی از شرکتها جرئت نزدیک شدن به آن را هم ندارند، اما مشکل از جایی شروع میشود که بازی در همهی این زمینهها و در آرکهای داستانی، عمق کافی را ندارد. صرفا مسائل داستانی با پیش زمینهای مطرح میشوند و بعد بازی، گیمر را رها میکند تا او را سرگرم کند. در قسمتهایی از بازی تلاشهایی میشود اما به نظرم کافی نیست؛ مثلا انتقاد به رسانه و مدیا که نشان میدهد رسانه هم بازوی سیستم است و کارکرد خاصی ندارد یا مثلا یکی از رادیوهای لندن، مجموعه مصاحبهها و مناظرههایی را درباره مسائل مختلف که در بازی جریان دارند، پخش میکند اما یا بسیار کم هستند یا هنگامی پخش میشوند که جای درستی نیست. شخصیتهای منفی بازی Watch Dogs: Legion عمق کافی را ندارند و همان آدم بدهایی هستند که هزاران بار در قالبهای دیگر دیدهایم. عموما توخالی و بدون پرداخت شخصیتی قوی. صرفا محیاکنندهی بستری هستند تا گیمر بتواند وارد گیمپلی شود و رو به جلو برود. به نظرم یوبیسافت از اینکه عمیقتر این مسائل را مطرح کند و برّندهتر حرفش را بزند، میترسد. با اینکه نسبت به گذشته خیلی پیشرفت کرده ولی باز هم جای کار و فاصله خیلی زیادی دارد تا بتواند داستان خوبی در بازیهایش روایت کند.
از داستان که گذر کنیم، طراحی خود شهر لندن در بازی واچ داگز لژیون بسیار زیبا و دلپذیر است. این بستری که تحت لقای لندن برای گشت و گذار فراهم شده، واقعا عالی است. میتوان به شکلی زیبا، بودن در ۱۰ یا ۱۵ سال آینده را درون بازی Watch Dogs: Legion، زندگی و حس کرد. انسانهایی که اینقدر با تکنولوژی ادغام شدهاند که به راحتی میتوان همه را با تهدیدی سایبری ترساند. نئونهای رنگی و بنرهای تبلیغاتی متحرک که میگویند باید به شرکت آلبیون برای امنیت اعتماد کرد و در مقابل، گرافیتیهای ضد سیستم که میگویند باید در مقابلشان ایستاد، تا ماشینهای خود ران، تا دِرونهای بزرگ و کوچکی که در سراسر شهر پخش شدهاند. همه این موارد بهخوبی و بهدرستی میتوانند گیمر را غرق در دنیای بازی کند.
با این حال، نقطهی درخشش بازی به نظرم گیمپلی آن است. جایی است که اثر، پتانسیل خود را به خوبی نشان میدهد. لندن همانند یک شهربازی میماند که گیمر میتواند در آن تقریبا به هر نحو و شیوهای که خواست بازی کند. اولین نکتهای که این ویژگی را به گیمر یاد میدهد، نداشتن شخصیت اصلی و ثابت است. شاید کسانی باشند که این را نکتهای منفی در نظر بگیرند، اما اگر کلیّت و دنیایی که بازی در آن جربان دارد را در نظر بگیرند، بسیار منطقی جلوه میکند.
میتوان در بازی واچ داگز لژیون هرکسی را که در خیابان میبینید، به استخدام DedSec در آورید و گروه مقاومت خودتان را تشکیل دهید. هر ۹ میلیون ساکن لندن قابلیت به استخدام درآمدن را دارند و قابل بازی هستند. درست است که بسیاری مهارت ویژه ندارند ولی همین که بتوان هر کسی را استخدام کرد، نکتهای جالب است. همین که به ساختار افراد درست دست پیدا کردید و تیم خود را ساختید، بازی جادوی گیمپلی خود را نشان میدهد.
بگذارید با مثالی تنوع عالی این قسمت را نشان دهم. فرض کنید این ترکیب تیم شماست: یک کارگر ساختمان (که Drone بزرگی دارد و میتوان با آن تا ارتفاعی پرواز کرد)، یک جاسوس (که از کلت با لولهی صداخفهکن و همچنین ماشینی که توانایی نامرئی شدن برای مدت محدودی دارد بهره میبرد)، یک سرباز آلبیون (که میتواند بدون دیده شدن در قسمتهای محافظت شده عبور کند و قدرت بدنی بالایی دارد) و یک هکر (که امکاناتی قبیل هک کردن بیشتر درونهای مختلف را دارد). حال تصور کنید که چه امکاناتی برای پیشبرد مراحل در اختیار گیمر قرار دارد. جای دیگری که گیمپلی آن میدرخشد، لولدیزاین خوب بازی واچ داگز لژیون است. چون ممکن است مراحل خسته کننده شوند و گیمر یک شخصیت قوی را بردارد و تا آخر با آن برود، اما ساختار مأموریتها و مراحل به نوعی است که هر محیط، مهارتهای یکی از هم تیمیها را اقتضا میکند و بدین گونه، گیمر مجبور است از افراد دیگر هم استفاده کند. با این روش و تنوع بالای مراحل، بازی هیچ وقت از سرعت نمیافتد و خستهکننده نمیشود.
میتوان فردی که دارای اسلحه است را برداشت و از همان اول مراحل را اکشن پیش برد. میتوان هکر را برداشت و تک تک دوربینها و هرچیزی که قابلیت هک کردن داشته باشد را هک کرد. میتوان با دِرون به بالای محیط ماموریت رفت و همه چیز را اول اسکن کرد و بعد شروع به پیشروی کرد و یا میتوان جاسوسی برداشت و مراحل را مخفیانه جلو برد. این آزادی عمل زیاد، واقعا نکتهی خوبی است و تنوع را به شدت بالا میبرد.
نکته دیگری که گیمر را ترغیب به ادامهی بازی Watch Dogs Legion میکند و ریتم را نگه میدارد، ساختار روگ-لایک مانند بازی است. به طوری که اگر شخصیت شما مرد یا دستگیر شد، بازی شما را مجبور به دوباره بازی کردن ماموریت نمیکند. این شانس و امکان را میدهد که نسبت به روند مراحل فکر کرد و با توجه به تیم خود، بهترین راه پیشبرد را اتخاذ کرد. در همین راستا تا هرجای ماموریت که پیش رفته باشید، بازی پیشرفت شما را حفظ میکند و همانطور که گفتم، ساختاری روگ-لایکی به بازی میدهد.
سیستم مهارتهای بازی هم بهجا و کارآمد است. آنقدر امکانات زیادی در اختیار گیمر قرار نمیدهد، اما همانهایی هم که هست، کافی است و مقدار زیادی از مهارتها بر دوش شخصیتهای مختلف میافتد که از طریق استخدام کردن بهدست میآیند.
به علت سیستم جدیدی که بازی در پیش گرفته، ممکن است صورتها و صداهای مشابه زیادی در بازی ببینید. حتی انیمشینها هم ممکن است تکراری باشند؛ بهخصوص مشابهت لب با صدا یا همان لیپسینک زیاد تعریفی ندارد، اما با در نظر گرفتن اینکه هر تعدادی از افراد را که بخواهید، میتوانید استخدام کنید، به نوعی میتوان از این مورد چشم پوشی کرد. به هر حال، حجم شخصیتهای تولید شده بسیار زیاد است.
در آخر، باید گفت که بازی Watch Dogs: Legion یکی از متفاوتترین بازیهای جهان باز در بازار است. عنوانی است که شاید داستانی کلیشهای داشته باشد و روایتی که بارها دیده و شنیده باشیم، اما به لطف گیمپلی بسیار پولیش شده و متنوع که دست گیمر را تا جای ممکن باز میگذارد، اثری درخشان است. ایدههایی در گیمپلی دارد که باعث خسته شدن گیمر نمیشوند و دست او را برای پیشبرد بازی تا جای ممکن باز میگذارد. با تمام مشکلات بازی، قطعا در آینده بعضی از ویژگیهای مورد استفاده در واچ داگز لیجن را در بازیهای دیگر خواهیم دید.
Verdict
Platform: Xbox One – Score 8.5 out of 10
after playing Watch Dogs: Legion for a whole week straight, i can say with total confidence that the latest installment in Watch Dogs series is a fine experience in a futuristic london that delivers its story with care and make you want to be a rebellious hacker! A Must Play for any open- world fan.
(بررسی بازی Watch Dogs: Legion بر اساس نسخهی ارسالی منتقدین از سوی ناشر به دنیای بازی و بر مبنای نسخهی Xbox One نوشته شده است.)
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.