مسخ کار هر کس نیست
خانه » نقد و بررسی
متامورفوسیس (Metamorphosis) در لغت به معنی «دگردیسی» است. این کلمه بیشتر در علم حشرهشناسی کاربرد دارد و به فرآیندی اشاره میکند که طی آن، موجود دچار تغییراتی اساسی میشود. مثلا زمانی که کرمی پیله کرده و به پروانه تبدیل میشود، متامورفوسیس رخ میدهد. در ادامه به بررسی بازی Metamorphosis که اقتباسی از ادبیات کافکا و داستان مسخ او است میپردازیم و داستان بازی Metamorphosis را موشکافی می کنیم. دنیای بازی را همراهی کنید.
اما اگر جست و جویی در باب این کلمه انجام دهید، بیش از این که متوجه یک فرآیند بیولوژیکی در حشرات شوید، احتمالا با یک اثر ادبی غریب (غریب از معنی متفاوت بودن، نه این که کسی آن را نشناسد)، وسوسه انگیز و در عین حال تاثیرگذار مواجه خواهید شد. متامورفوسیس عنوان انگلیسی یکی از آثار «فرانتس کافکا»، نویسندهی مشهور و تاثیرگذار آلمانی زبان است که در فارسی (به زیبایی) «مسخ» ترجمه شده است.
کافکا یکی از تاثیرگذارترین نویسندگان قرن بیستم بود. او فضای شخصی و منحصر به خودش را در ادبیاتش داشت. آثار کافکا در زمان او (و حتی زمان ما) در ژانر نمیگنجیدند. داستانهایش مولفههایی از داستانهای رئال، سوررئال، وحشت، فانتزی و… را دارا بود و در عین حال با مولفههایی دیگر، هر یک از این ژانرها را نقض میکرد. همین منحصر به فرد بودن باعث شده که ادبیات کافکا، ادبیات غریبی (باز هم غریب به همان معنا) باشد.
همین منحصر به فرد بودن علت آن بود که پس از کافکا، عدهای تحت تاثیر ادبیات او اقدام به خلق آثار هنری کنند. بدین ترتیب جریان آثار «کافکایی» در ادبیات، و حتی مدیومهای دیگر، به راه افتاد.
مسخ داستان فردی به نام «گرگور زامزا» را روایت میکند که روزی از خواب برخاسته و خود را در هیبت یک سوسک مییابد؛ به همین سادگی! مابقی زندگی یک سوسک است، که مدتی پیش انسان بود، در میان چند انسان که تا مدتی پیش خانوادهاش بودند.
قصد ندارم در مطلب بررسی بازی Metamorphosis به تفصیل داستان کافکا بپردازم، هدف مطلب چیز دیگری است. بیش از یک قرن از نخستین انتشار مسخ (۱۹۱۶) سپری شده است. در طول این صد و اندی سال، هنرمندان زیادی با ایده پروری از این داستان عجیب، اقدام به خلق آثار هنری کردهاند.
بدیهی است که سازندگان بازیهای ویدیویی به عنوان یک مدیوم نوظهور، به دنبال وارد کردن شاهکارهای مدیومهای کهنتر از خود در قالبهای بازیهای ویدیویی هستند. اما فقط یک تیم بازیسازی مستقل که از چند جوان خام و ناپخته تشکیل شده باشد میتواند روی یکی از عجیبترین آثار ادبی تاریخ دست بگذارد. متاسفانه یا خوشبختانه، استودیوی Ovid Works از این استقلال و خامی برخوردار بوده و چنین کاری کرده است. اقتباسی که به ظاهر لقمهای بزرگتر از دهن این استودیو به نظر میرسد، اما بهتر است کمی منصفانه به قضیه بنگریم.
دو علت وجود دارد که اجازه نمیدهد کسی از آثار کافکا (حداقل در مورد مسخ که مورد بحث ماست) اقتباس بکند. نخست فرم منحصر به فرد کافکا است که از آن صحبت شد. دلیل دوم اما به ساختار این آثار بر میگردد. مسخ به معنای واقعی کلمه، یک داستان است. داستانی که همه چیزش کلماتش هستند و در خلال این کلمهها تلاش چندانی در تصویرسازی برای مخاطب ندارد، بلکه فقط و فقط روایت میکند.
در نتیجه حتی اگر منحصر به فرد بودن کافکا را در نظر نگیریم، آثار وی را فقط میشود «خواند» و تقریبا غیرممکن است که روزی از راه «دیدن»، «بازی کردن» یا هر چیز دیگری، کافکا را تجربه کنید.
حال به بررسی بازی Metamorphosis که اقتباسی از ادبیات کافکا و داستان مسخ او است میپردازیم. استودیو لهستانی Ovid Works یا اقتباسناپذیر بودن آثار کافکا را نمیدانسته، یا زمانی که این لقمهی بزرگ را درون دهان خود گذاشته، با تقلا و سختی متوجه شده که نمیتواند آن را هضم کند. به همین دلیل است که بازی این استودیو، تنها نام خود، نام قهرمان خود و ایدهی اصلی داستان (یعنی سوسک شدن) را توانسته از اثر کافکا بگیرد، نه هیچ چیز دیگری را.
در واقع بازی Metamorphosis نه تنها اقتباسی وفادار از داستان مسخ نیست، بلکه حتی در بسیاری از مواقع به آن خیانت میکند. مثلا، کافکا خود به شدت تاکید داشت که حشرهی داستان نباید به تصویر کشیده شود و در نامهای به ناشرش از وی میخواهد که به هیچ وجه از تصویر حشره روی جلد کتاب استفاده نکند. حال این که بازی (با این که اول شخص است) اما به وضوح پاهای گرگور مسخ شده را در کادر نشان میدهد.
نه تنها این، بلکه در بازی شاهد سوسکهای دیگری نیز هستیم! سوسکی که کافکا با کلمات ترسیم میکند، یک سوسک غول پیکر است، در واقع همان ابعاد انسانی در قالب یک سوسک! اما در این بازی، گرگور در طی مسخ شدن کوچک میشود و تقریبا تمام بار روایی این بازی در تعامل با دیگر سوسکها که در قالب NPC در بازی پیدا میشوند، قرار دارد. حال این که در مسخ کافکا، هیچ اشارهای به سوسک(ها)ی دیگر نمیشود.
بازی در ابتدا و انتها طراحی سوررئال خوبی از خود نشان میدهد و لول دیزاین بازی از دید یک سوسک کوچک، جالب به نظر میرسد. از قضا امسال با بازی اخیر استودیو Obsidian Entertainment تجربهی مشابهای را داشتیم، با این تفاوت که Grounded جهان از دید یک انسان در مقیاس حشرات بود، و بازی Metamorphosis جهان از دید یک حشره.
حتی اگر با اثر کافکا آشنا باشید، این لول دیزاین در ابتدا به قدری لذت بخش است که کوچک نبودن سوسک در مسخ کافکا را به کلی فراموش خواهید کرد. با این حال، این خوشی به شدت زود گذر است و همه چیز وقتی به هم میریزد که نخستین سوسک NPC را در بازی میبینیم.
بازیساز پس از این که در زیر بار سنگین اثر کافکا له شده، متوجه میشود که نمیتواند روایت آن را وارد بازی ویدیویی خود کند. در نتیجه در تلاش است که روایت خود را در بازی بگنجاند تا مخاطب بعد از نیم ساعت اول بازی که شور و شوق سوسک بودنش (!) فروکش کرد، کاری برای انجام دادن داشته باشد.
در همان نیم ساعت ابتدایی داستان بازی Metamorphosis نوید محلی به نام «برج» را به گرگور سوسک شده (و مسلما مخاطب) داده میشود، جایی که قرار است اتفاقی بزرگ در آن بیافتد؛ البته که تن کافکا از این اتفاق بزرگ در گور میلرزد! اما همین که مخاطب به برج میرسد، عملا دیگر چیزی برای تعریف کردن وجود ندارد.
بازی تلاش میکند تا در مسیر رسیدن مخاطب به برج، وی را بین چند سوسک NPC پاس کاری کند تا حداقل دو سه ساعت برای روایت پوشالی خود زمان بخرد. چرا که اگر یک بازی (هر چند مستقل) کمتر از این زمان باشد، بدون شک اغلب خریداران آن درخواست پس گرفتن پولشان (refund) خواهند داد.
پس روایت پوشالی بازی عملا رفتن از نقطهی «الف» به نقطهی «ب» و حرف زدن با یک سوسک NPC است. در این میان هم موتور محرک روایت یعنی رسیدن به برج، هر لحظه به تعویق میافتد. این روند در اواخر بازی به قدری مضحک، ضعیف و اعصاب خرد کن میشود که کاملا مشخص است که حوصلهی خود بازیسازان نیز دیگر سر رفته بوده.
وقتی که در نهایت پس از دو سه ساعت بیهوده چرخیدن به برج میرسیم، بازی با فاصلهی خیلی اندکی به پایان میرسد؛ چرا که عملا چیزی برای ارائه ندارد. متاسفانه برخی ایدههای جالب سازندگان، تحت تاثیر این ساختار روایی در پیت، حیف شدهاند.
سازندگان برخی اعمال اختیاری را در برخی از قسمتهای بازی گنجاندهاند. مثلا میتوانید کاری کنید که یک انسان شما را بخورد! یا ممکن است کاری کنید که یک سوسک مونث به نام «لیلی» (Lili) عاشق شما شود!
اما به خصوص در اواخر بازی، مخاطبین به قدری به ساختار از الف به ب رفتن بازی عادت کردهاند که به ندرت متوجه این خواهند شد که حق انجام کار دیگری هم دارند. باید سازندگان بازی را مورد مطالعه قرار داد که چگونه توانستهاند یک بازی ادونچر را از نظر روانی برای مخاطب تبدیل به یک شبیهساز راه رفتن کنند! متاسفانه این اعمال اختیاری در بخشیدن ارزش تکرار به بازی هم موفق نبودهاند، چرا که بسیاری از مخاطبین اصلا متوجه آنها نمیشوند.
البته گیمپلی هم در ضعفهای بزرگ بازی Metamorphosis بیتاثیر نیست. گیمپلی با این که پتانسیل زیادی دارد (چرا که تجربهی جدیدی را برای مخاطب تداعی میکند) یکی دو مکانیک سادهای که دارد را همان ابتدا در اختیار مخاطب قرار میدهد و تا انتهای بازی هم چیز خاصی به آن اضافه نمیکند. پلتفرمینگ بازی که در ابتدا جذاب است، با گذر زمان تحت تاثیر روایت، به سرعت خسته کننده و گیج کننده میشود.
استودیوی Ovid Works بازی خود را یک بازی پازل نیز میداند؛ اما عملا پازلی در بازی وجود ندارد. آن چه سازنده آن را پازل میداند، همان رفتن از نقطهی الف به ب، حرف زدن با یک سوسک NPC یا فشردن یک دکمه است، بدون هیچ چالش یا مانع خاصی. آن قدر این چرخه تکرار میشود که با وجود زمان کوتاه گیمپلی بازی، مخاطب کلافه خواهد شد.
هر چند صداگذاریهای بازی هم گاها تکراری میشوند، ولی بیانصافی است که به خلاقیت بازیسازان در صداگذاری بازی و تلاش برای تداعی گفت و گوی سوسکها (!) اشاره نکنیم. همچنین قطعات موسیقی به کار گرفته شده، جالب هستند و منطبق با فضای کمیکی بازیاند.
استودیو Ovid Works برای توسعهی بازی Metamorphosis از آنریل انجین استفاده کرده است. استایل گرافیکی بازی انیمیشنی و قابل قبول است. بیش از آن باید عملکرد فنی خوب آن را ستود. باگهای چندانی در بازی به چشم نمیخورند و بازی Metamorphosis عملکرد بهینهای را از خود به نمایش میگذارد.
داستان مسخ کافکا و حتی دیگر آثار کافکا لقمهی بزرگتر از دهان کل صنعت بازیهای ویدیویی است، یک استودیوی کوچک لهستانی که پیشکش. با این حال، بازی Metamorphosis میتوانست عملکرد بهتری از خود نشان دهد. با وجود این که نه روایت بازی شکل گرفته و نه گیمپلی آن، با این حال تجربهی نیم ساعت اول بازی، حتی برای طرفداران سر سخت کافکا، میتواند جالب باشد. اما پس از آن به هیچ کس توصیه نمیشود.
Summary
Platform: PC – Score 4 out of 10
”the Metamorphosis” story by Kafka is so much heavy to handle, not just for an indie Polish studio, but for the entire Video Game industry. But Metamorphosis video game could have been done better. Although not the story of the game has been settled, nor it’s gameplay, but the experience of the first half hour of the game might be interesting, even for Kafka’s fans. but after that, the game is not recommended to anyone.
(بررسی بازی Metamorphosis پس از قریب به چهار ساعت تجربهی بازی روی پلتفرم رایانههای شخصی، بر اساس نسخهی منتقدین ارسالی از طرف ناشر، All in Games، به نگارش در آمده است.)
امیدواریم که بررسی بازی Metamorphosis برایتان مفید بوده باشد. نظر شما در مورد بازی اقتباسی Metamorphosis، آثار کافکا یا داستان مسخ چیست؟ نظرات خود را با دنیای بازی در میان بگذارید.
منتقد سینمایی، کارشناس بازی؛ ادبجوی ادبیات، پناهجوی موسیقی
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.