در این مقاله قصد داریم تا به مرور حقایق جالب بازی بلادبورن، یکی از آثار شاهکار دنیای ویدیوگیم بپردازیم. با دنیای بازی همراه باشید.
بازی بلادبورن یک شاهکار فرام سافتوری تلقی میشود؛ بدین معنا که خشن، سخت، عمیق و منصفانه است. هر اشتباهی که مخاطب مرتکب شود، جزایی دارد که باید در بازی بپردازد. این جزا میتواند شکست در مبارزه باشد یا تاثیری که در روند داستان میگذارد. بازیای که با تجربه مداوم آن، قلقش دستتان خواهد آمد و آن گاه است که طعم بینظیر دستپخت هیدتاکا میازاکی را خواهید چشید. در طول بازی، همیشه پلیر به چالش کشیده خواهد شد و فرمول سری سولز (Souls)، بهتر از همیشه در این بازی لحاظ شده است. بسیاری معتقدند که Bloodborne قلهی کارهای میازاکی به شمار میرود و این بازی سولز«تر» از بقیه بازیهای او تلقی میشود.
همیشه هر بازی بینظیری که عرضه میشود، با نکات ریز و درشت فراوانی همراه است که مخاطبان را شگفت زده کند. بلادبورن هم که در جزییات شهره است، پس قطع به یقین حقایقی درباره این بازی وجود دارد که از وجود آنها بیاطلاعید. بعد از آن باس فایتهای بیرحمانه، جنگلهای خوفناک و خونهایی که روی خیابانهای سنگفرش شهر یارنام ریخته شد، یحتمل درباره این دنیای نفرینشده اسراری باشد که ندانید. با دنیای بازی همراه باشید تا حقایق جالب بلادبورن را بررسی کنیم.
بنابراین لباس خود را بپوشید، تبر خود را آماده کنید و مقداری خون هم به همراه خود داشته باشید؛ زیرا که میخواهیم حقایق جالب بازی بلادبورن را با یکدیگر مرور کنیم.
جعبه موسیقی
هانترهایی که گوشه و کنار شهر خرابشده یارنام را جستوجو میکردند، در ابتدای بازی به خانهای نزدیکِ فاضلاب رسیدند که دخترکی از پنجره آن با شما صحبت میکرد. او در صحبت با شما، ذکر میکند که پدرش هم شکارچی (Hunter) به شمار میرود و زمان زیادی میگذرد که به خانه برنگشته است. آن دخترک که لحنی لرزان دارد، جعبه موسیقیای به شما میدهد که آهنگ مورد علاقه پدرش را پخش میکند. او درخواست میکند که اگر در مسیرتان پدرش را ملاقات کردید، این جعبه موسیقی را به او بدهید.
مدتی نمیگذرد که شما با باس فایتی مواجه میشوید. این باس کسی جز پدر گسکوین (Father Gascoigne) نیست که با حملات برقآسا شما را شوکه خواهد کرد. در فاز آخر مبارزه، گسکوین هم به یک هیولا تبدیل میشود و میتواند با ضربات سنگینش به راحتی شما را از پای در آورد. خیلی از مخاطبان تازهوارد، در همان نقطه سختی بیش از حد بازی را زیر سوال بردند. درصورتی که بازی راه حل را قبلاً ارائه داده بود.
با استفاده از جعبه موسیقی در فاز آخر، گسکوین به شدت آسیبپذیر میشود و به راحتی از پس آن برمیآیید. نکته را گرفتید؟ آن جعبه موسیقی پلی میان گسکوین و دخترک بنا میکند. گسکوین پدر او به حساب میآید. حال در قامت هیولا، آهنگ مورد علاقهاش به نتهایی عذابآور بدل شدند که تنها گذشته پاک او را مانند پتک بر سرش میکوبند. بلادبورن نه به شخصیتهای مثبت و پروتاگونیستاش رحم میکند نه به باسها و شخصیتهای منفی. این بازی سراسر درد است.
زرههای آشنا
از حقایق جالب بلادبورن میتوان به اشاراتش به بازیهای قبلی میازاکی اشاره کرد. هرچه هانترها در کشتن ترسی که بر خیابانهای یارنام سایه افکنده است متبحرتر میشوند، آیتمهای ارزشمندی دریافت میکنند که به درد سیاهچالههای بازی میخورد. مخصوصا که بازی از سیستمی بهره میبرد تا نقشههای تصادفی برای مخاطب بسازد تا در آن گشتوگذار کند. هانترهایی که زمان زیادی را در هزارتوهای زیرزمینی بازی گذراندند، احتمالا در بعضی نقاط با مجموعه زرههای آشنایی برخورد داشتند.
در بعضی مناطق، میتوان توده عظیمی از جنازه را یافت که روی زمین پخش شدهاند. تمام آنها به زرههایی آراسته شدهاند که در بازیهای سولز هم دیدهایم. علاوه بر این، یک ست زره را میتوان شناسایی کرد که دقیقا یادآور طرح روی جلد بازی Demon’s Souls است.
همیشه دانایی خوب نیست
به احتمال زیاد، مخاطبان بازی دریافتهاند که در دنیای بازی بلادبورن، کاراکترها یا دشمنان از فقدان چشم رنج میبرند. پدر گسکوین، استاد ویلِم، ویکار آملیا و … همهی آنها بانداژ یا لباسی دارند که چشمهایشان را میپوشاند. همچنین انواع مختلفی از آیتمها با محوریت چشم در بازی وجود دارد که به دیدگاه، بینش و دیدن شما مربوط میشود.
تمام ارجاعاتی که بازی به «چشم» دارد، با یکی دیگر از طرحهای کلیدی بازی سروکار دارد؛ بینش! قطع به یقین در حین تجربه بازی متوجه شدهاید که هر چه سطح بینش (Insight) شما بالاتر میرود، دشمنان جانسختتر و در بعضی مواقع دنیا را به گونه دیگری خواهد دید. حال میان سطح بینش شما و کور بودن دشمنان چه رابطهای وجود دارد؟
ارتباط این دو به بدین صورت است که هر چه اعضای برگنورث (Byrgenwerth) یا کلیسای شفادهنده (Healing Church) بینششان نسبت به دنیا بیشتر میشد تا به اربابان قدیمی نزدیکتر شوند، حقایق بیشتری برایشان آشکار میشد. در آخر آنها نتوانستند ترسی که شاهد بودند را درک کنند. عطش آنها به دانستن این دنیا و در عین حال ضعفشان در قبال حقیقتش، سبب شد که خودشان چشمهایشان را از کاسه در آورند تا شاهد چنین چیزهایی نباشند.
معجون لاوکرفتی
قصد نداریم که تکرار مکررات کنیم. اگر شما هر چیزی درباره بلادبورن مطالعه کرده باشید، قطع به یقین این مورد را هم شنیدهاید. بدون شک همگی از تاثیر آثار اچ پی لاوکرفت، نویسنده آثار ترسناک بر دنیا و طراحی بلادبورن شنیدیم. حتی به قولی این بازی یکی از بهترین اقتباسهای آزاد به عمل آمده از عناوین این نویسنده به شمار میرود.
مردمان شهری که به وسیله بیماری ناشناخته به هیولا تبدیل می شوند، انواع مختلفی از دشمنان چند چشمی و ترسی الدریچی که در گوشهوکنار بازی منتظر شما هستند. در این مورد، رابطه این دو کاملا مبرهن است. قطعا آدمی که «خدایان قدیمی و قدیمیانی که از آن سوی واقعیت نگاه میکنند» را خلق کرده است ارتباطی به این بازی دارد. با این حال برخی از طرحهای او مو به مو توسط طراحهای بازی استفاده شد. در همان ابتدا بدون سطح خاصی از بینش، مخاطبان هیولاهایی میبینند که یادآور کتولهو (Cthulhu)، ترس دانویچ (The Dunwich Horror) و هرگونه هیولای دیگری که لاوکرفت در قصههایش خلق کرده، است. این هم یکی دیگر از حقایق جالب بلادبورن به شمار میرود.
منبع رویا
تمامی شکارچیها با رویای هانتر (Hunter’s Dream) آشنایی دارند. جایی که شامل مقبرهای کوچک، کارگاه و یک عروسک است که به شما در ارتقا دادن کاراکترتان کمک میکند و یکی از کاراکترهای اصلی بازی قلمداد میشود. هانترز دریم حقیقتا به یکی از امنترین و در عین حال عجیبترین مناطق بازی بدل شده است! این هم یکی دیگر از حقایق جالب بلادبورن به شمار میرود.
به هر حال، رویای هانتر و آن لوکیشن، هنوز هم در باطن یک رویا و خیال به شمار میرود. لایه اصلی آن رویا بر اساس یکی از مناطق درون بازی بنا شده است و آن رویا، تمام و کمال ساخته ذهن نیست. بعد از این که هانترها باس Blood Starved Beast را که در یارنام قدیم (Old Yharnam) قرار دارد را از پای در بیاورند، تغییری در جهان بازی صورت میگیرد. زمانی که شما به Oedon Chapel برگردید، در جدیدی باز شده است. این مسیر جدید شما را به برجی هدایت خواهد کرد. بعد از این که به پایه برج رسیدید و از طبقه همکف آن به یک طبقه پایینتر رفتید، به گودالی برخواهید خورد. اگر با دقت در این گودال سقوط کنید، به در جدیدی خواهید رسید. این در شما را به یک کارگاه قدیمی رهاشده میرساند؛ کارگاهی که گِرمن (اولین شکارچی) از آنجا شروع به شکار هیولاها کرد.
تماشای مسیر رسیدن به Abandoned Old Workshop در یوتیوب
داستان بلادبورن از چه قرار است؟
بازیهای سری سولزبورن با وجود داستان بسیار غنیای که دارند، اما زمان زیادی میطلبند که شما با توجه به دیالوگها، آیتمها، محیطها و تحقیقات خودتان داستان را متوجه شوید. به طور کلی میتوان گفت بلادبورن هر اندازه که مخاطب بخواهد به او داستان میگوید. میتوانید تا آخر بازی بروید و ذرهای از پیشینه یارنام، باسها و اتفاقات دنیا ندانید؛ یا اینکه میتوانید با یکی از عمیقترین و غمانگیزترین داستانهای عمرتان روبهرو شوید. بلادبورن از باب گیمپلی و سبک مبارزه بسیار شبیه به دارک سولز قلمداد میشود اما دنیایی به شدت یگانه دارد.
به صورت خلاصه میتوان گفت که شهروندان یارنام هزارتویی (سیاهچالههای chalice) در زیر شهر یافتند. در ادامه آنها متوجه حضور خدایانی تحت عنوان Great Ones شدند که متعلق به تمدنی دیگر بودند و این تمدن بسیار ترسناک به شمار میرفت. اهالی یارنام به دنبال کسب دانایی بر آمدند. پس استاد ویلم Byrgenwerth را آغاز کرد تا بینش عمیقتری نسبت به این تمدن کسب کنند و به Great Onesها نزدیکتر شوند.
شاگرد اول ویلم، یعنی لارنس در این میان خونی را کشف کرد که از اربابان قدیمی نشات میگرفت و نوشدارویی تلقی میشد. لارنس از ویلم جدا شد و کلیسای شفادهنده (The Healing Church) را بنا کرد. جایی که همگان از آن ماده مینوشیدند. شوربختانه این اکسیری که لارنس یافته بود، جواب نداد و به طور کل پروندهشان را بست. اهالی شهر به هیولاهایی تبدیل شدند که ما در بازی در خیابانهای شهر شکارشان میکنیم. این پیش درآمد و منشا اتفاقات بازی است که در طول بازی با حقایق بیشتری روبهرو میشویم.
چگونه شانس خود را برای دیدن پایان اصلی از دست دهیم؟
بلادبورن در وهلهی اول یک نقش آفرینی است. تمامی اعمال مخاطب در بازی تاثیرگذارند و حتی میتوانند مسیر جدیدی به داستان دهند. بلادبورن هم به سبب دنیای عجیبش سرشار از اینگونه سوژهها است. کشتن دشمنان خاصی، انتخاب دیالوگ، انتخابهای داستانیِ پیشروی مخاطب یا حتی نحوهی برخورد با NPCها، همگی در طول بازی تاثیر بسزایی دارند.
*پاراگراف بعدی بخشی از اتقاقات مرتبط با پایان داستان را لو خواهد داد*
داستان بلادبورن در انتها سه گزینه جلوی مخاطب قرار میدهد؛ پایان خوب، بد و اصلی. نکته جالب اینجا است که پایان اصلی را به راحتی میتوانید از دست بدهید. بعد از ورود به منطقهی Forbidden Woods، با کمی گشتن در محیط میانبری به اولین نقطه بازی، یعنی Central Yharnam پیدا خواهید کرد. این میانبر شما را به کلینیک یوسفکا راهی میکند.
بعد از کمی گشتزدن در ساختمان، با ورود به اتاقی صدای خانمی را میشنوید که از شما درخواست میکند که آنجا را ترک کنید. آن زن فردی شیاد، از اعضای Healing Church است که خود را جای یوسفکا جا زده است. اگر درخواست او را قبول و محیط را ترک کنید که کار درست را انجام دادید وگرنه خود را در نبردی به شدت پوچ قرار دادید. بعد از کشتن او، تقریبا شانس خود را برای دیدن پایان اصلی از دست میدهید. در همین حین اگر بعد از کشتن رام (Rom The Vacous Spider) به سراغ او بیایید، در حالت رو به مرگ قرار دارد. تنها نیاز است که یکسوم بندناف را لوت کنید و قبل از مبارزه نهایی، هر سه بندنافی که در طول بازی پیدا کردید را مصرف کنید.
در بازی چهار بندناف وجود دارد که یکی از آنها را در طول روند بازی بهدست خواهید آورد. یکی دیگر در Abandoned Old Workshop پیدا میشود. سومین بندناف هم از طریق آریانا کسب خواهید کرد که پروسهای پیچیده دارد و سه روش قبلی بهتر جواب خواهند داد.
تماشای داستان یوسفکا و بدل او در یوتیوب
جستجوگران مقبرهها
بالاتر ذکر کردم که هنوز هم خیلی از گیمرها دست از بازی نکشیدهاند و تمام نقاط بازی را بارها میگردند و هیولاها را سلاخی میکنند. بلادبورن به گونهای است که برخی از پلیرهایش را هیچوقت سیر نخواهد کرد. این دسته از پلیرها همیشه در حال گشت و گذار در بازی هستند و تحت عنوان The Tomb Prospectors (جستجوگران مقبره) شناخته میشوند.
این افراد یک گروه اختصاصی در ردیت هم دارند که تمام یافتههایشان از بازی را در آن به اشتراک میگذارند. به هر سطح و نوعی از سیاهچالهها میروند، به دنبال اتفاقات غیرطبیعی در دورههای مختلف از بازی و همینطور هیولاها و آیتمهای خاص میگردند. جمعی بسیار قوی و کارکشتهاند که در حقیقت عمرشان را در این شش سال در بلادبورن گذراندهاند. مدتی دیگر احتمالا به طور رسمی از اهالی یارنام محسوب شوند.
تضاد شخصیتی
از حقایق جالب بلادبورن میتوان به دو کاراکتر غیرقابل کنترل در دنیای بازی بلادبورن اشاره داشت. یکی به نام آدلا (Adella) که در فضایی مقدس بوده و روش خاصتری برای زندگی دارد. دیگری آریانا (Arianna) نام دارد که زنی خوشلباس در شب است که برای خون تنفروشی میکند. آریانا پیادهای در خیابانهای یارنام قرار دارد که میتوان او را به Oedon Chapel فرستاد تا در آنجا ایمن باشد. همینطور آدلا را هم از زندانی عجیب که در یاهارگول (Yahar’gul) قرار دارد میتوانید به این مکان بفرستید.
آدلا یکی از راهبههای کلیسای شفادهنده به شمار میرود که شکارچیان را به عنوان ناجیان شهر قلمداد میکند و با احترام با آنها برخورد میکند. از همان ابتدا باید متوجه شده باشیم، تضادی که این دو کاراکتر (آدلا و آریانا) با یکدیگر دارند غیرقابل توصیف است! هر دو در قبال تشکر از شما برای امنیتشان، خون خود را به هانتر اهدا میکنند. اگر شما سه مرتبه خون آریانا را قبول کنید، آدلا به طرز عجیبی او را خواهد کشت و جنازه او را در وسط ساختمان قرار میدهد. در موردی دیگر، اگر هنگام صحبت با آریانا دوربین را به سمت آدلا بچرخانید، او از شما روی برمیگرداند.
باسهای بلادبورن در کارت!
یکی دیگر از نکات جالب بلادبورن بازی کارتی آن است. طرفداران بلادبورن به صورت خستگیناپذیری تمام بازی را زیر و رو کردند. از سیاهچالههای Chalice بگیر تا نیوگیم پلاس که به هانترها اجازه میدهد بازی را بار دیگر با درجه سختی بالاتری تجربه کنند. طرفدارانی که فکر میکنند که از یکی از بهترین بازیهای عمرشان خسته شدهاند، گزینه دیگری هم هست. میتوانند چشمشان را برای چند دقیقه از صفحهنمایش بردارند و حواسشان را روی بازی رومیزی بلادبورن متمرکز کنند.
بازی کارتی بلادبورن اقتباسی از سیاهچالههای بازی است که با سه تا پنج بازیکن میتوانید مقابل دشمنها و باسهای شناختهشدهی بازی مبارزه کنید. این بازی توسط یکی از طراحان بوردگیم جایزهبگیر به نام اریک ام. لنگ (Eric M.Lang) طراحی شده است. به نظر میرسد که این بازی اقتباس شایستهای از بلادبورن باشد و ساعتها طرفداران بازی را سرگرم کند.
دیدگاه تو مهم است!
از حقایق جالب بلادبورن میتوان به گلیچی در بازی اشاره کرد. در بعضی از مناطق بازی، گلیچی جالب وجود دارد که از اساس بازی را متحول میکند. به بازی و در پی آن به گیمر یک جفت چشم تازه میدهد تا این دنیای پر و پیچ خم را بهتر ببیند. با پایین پریدن از برخی لبههای بلند بازی در زاویهای خاص و سقوط روی سکوهای پایینتر، گیمرها دوربین را در موقعیتی بالای سر کاراکترشان قرار میدهند. به شکل همان زاویه دوربینی که معمولا در زمان مرگ هانتر پدیدار میشود.
با اینکه این گلیچ در ابتدا جالب به نظر میرسد اما نحوه پاسخدهی بازی به آن غیرقابل پیشبینی است. در بعضی مواقع شکارچیها به حالت نامرئی میرفتند و این باعث میشود در خیلی از بخشهای بازی ایراد پدیدار شود. حتی گاهی این گلیچ سبب غیرقابل بازیشدن میشد.
Plan C: ایمیل به سازنده بازی
رئیس سابق استودیوهای جهانی بخش سرگرمیهای تعاملی سونی یعنی شوهی یوشیدا یکی از طرفداران سرسخت بلادبورن به شمار میرود. او تروفی پلاتینیوم بازی را هم به دست آورده است که برای هر گیمری موفقیت بسیار مهمی تلقی میشود. تروفی پلاتینیوم بازی توسط طرفداران زیادی با زمان گذاشتن و مردن زیاد به دست آمده است. زمانی که گیمرها وقت و فکر خود را برای گذراندن و تمامکردن بازی میگذاشتند، یوشیدا راه دیگری برای زنده ماندن در بلادبورن پیدا کرده بود.
آن طور که خبرش پخش شد، یوشیدا هر جایی از بازی که به نقطهای سخت برمیخورد و حتی راهنمایی پلیرهای بخش آنلاین هم کارساز نبود، به سازندگان بازی ایمیل میداد. ببینید بلادبورن چه میکند که عطش گذراندنش شما را مجبور به ارتباط با سازندگان میکند. البته اینکه آن فرد یوشیدا بود هم جای تعجب ندارد.
نظر شما مخاطبان دنیای بازی دربارهی نکات جالب بلادبورن چیست؟ چه نکاتی در هنگام تجربه بازی شما را مجذوب خودش کرد؟
واو!
من خودم پلی استیشن ندارم اما با دیدن همچین مقاله ای شوقم برای تجربه ی این بازی فراتر رفت!