راستش همش احساس میکردم داری طرف شخصیت اصلی رو میگیری برای همین من هر خط رو با کینه میخوندم چون با دیدن قسمت ۲۷ در فصل ۴ واقعا همه این توصیفات شما یا غیر از شما از همه قسمت ها یا حتی اون قلب های فدا شده معنی ارزش اون خاطرات از دست داد و تنها فقط بحث زمان هستش که بالاخره تاثیر نهایی شو یعنی نابودی همون دنیایی که با همه اون امیدهای کوچیک خون فریادهای آزادی جزیی از تاریخ آن دنیاست بخصوص اون چیزهایی رو که درباره فصل دوم قسمت آخر و فصل سوم خورشید نیمه شب گفتی دیگه ارزشش رو از دست داده و اگر شاید من اشتباه کنم جزیره درامان باشه خب پس بالاخره اون قلب های مرده دوباره برام زنده میشن و دیگه اون خائن ها یا به اصطلاح مکتشف ها رو هم عامل اصلی نابودی یا شکافتن تارهای بافتنی آزادی و امیدی که خودشون بافته بودن نیستن چیزیکه میخوام بگم اینه من دنبال یه انتخاب درستم چون اگر همچین چیزی وجود نداشته باشه خب هر چقدر هم تلاش کنی هرچیزی که پشت بزاری فایده نداره فقط ازت یه موجود بی ارزش میسازه ۵۷ برای پاسخ، وارد شوید