در این مقاله قصد داریم تا به مرور حقایق جالب مس افکت، یکی از مجموعههای بزرگ صنعت بازی بپردازیم. با دنیای بازی همراه باشید.
به راحتی میتوان گفت که سری مس افکت یکی از بهترین مجموعههای علمی تخیلی در چند سال اخیر است. این اپرای فضایی غنی، ترکیبی از شخصیتهای باورپذیر، داستانهای سیاسی، روابط احساسی و در نهایت نبردی برای نجات کهکشان به شمار میرود. سهگانه مس افکت چه در نظر مخاطبان و چه در نزد منتقدان بسیار عالی ظاهر شد. چه بخواهید پاراگون یا رنگید باشید، بایوتیک را به اسلحه ترجیح دهید یا حتی فقط کشتن فضاییها را دوست داشته باشید، این سه گانه در قبال محتوا در کمال قرار دارد. اما چه مقدار درباره سری میدانیم؟
مانند هر مجموعه بزرگ دیگری، جهان مس افکت هم پر از رازهای مخفی و حقایق جالب است. از مراحل تولید تا جهان بازی، خطهای داستانی و کاراکترها، مس افکت سرشار از نکات جذاب است که میتواند برای طرفداران مجموعه، جالب واقع شود. در طول بازی به سایر بازیهای Bioware و فرهنگ عام هم ارجعاتی میبینیم. این سورپزایزهای سرگرمکننده را در هر بازی بزرگی میتوان پیدا کرد.
موفقیت Knights of the Old Republic؛ دلیل وجود داشتن مس افکت
زمانی که لوکاس آرتز برای ساخت یک بازی در دنیای جنگ ستارگان به سراغ بایوور رفت، دو انتخاب پیش روی استودیو گذاشت. آنها میتوانستند بازیای بسازند که اتفاقات پس از اپیزود دوم یعنی فیلم Attack of the Clones و وقایع جنگ کلونها را پوشش دهد. پیشنهاد دوم این بود که به هزاران سال قبل از اتفاقات «حماسه اسکای واکر» برگردند و داستانی در دوره «جمهوری قدیم» روایت کنند. بایوور پیشنهاد دوم را قبول کرد و به ساخت «شوالیههای جمهوری قدیم» مشغول شد.
کار کردن روی KOTOR، این ایده را به بایوور داد که روی مجموعه فضایی خودشان کار کنند. آنها میخواستند کهکشان خودشان را شکل دهند و به آن شاخ و برگ دهند. موفقیت بیاندازهی KOTOR سبب شد که بایوور در قبال ساخت آیپی جدیدی، از الکترونیک آرتز چراغ سبز را بگیرد. کم و بیش همگی متفقالقول هستند که KOTOR بهترین بازی جنگ ستارگان به شمار میرود. بنابراین بهترین انتخاب برای ساخت یک کهکشان جدید، بایوور محسوب میشد.
مارک میر فقط صداپیشهی شپرد نبود!
اکثر صداپیشههای شخصیت اصلی یک عنوان، همراه با همان کاراکتر اصلی میمانند تا آن شخصیت خاصتر جلوه کند. در این میان، مارک میر (Mark Meer) در طی مجموعه، چندین شخصیت را صداگذاری کرد. در کنار صداپیشگی شپرد مذکر، او با صدای خود به چند کاراکتر اصلی دیگر هم حیات بخشید.
برای نمونه، مارک میر صداپیشگی ورکا را هم برعهده داشت که وقتی فکر میکنیم واقعا دیوانهوار است! به این دلیل که صدای شپرد تقریبا هیچ نقطه اشتراکی با صدای او ندارد. قطعاً این پدیده به سبب استعداد بینظیر مارک میر رخ داده است. میر همچنین صداپیشهی هانار، فضاییهای سستی که در سیتادل با آنها روبهرو میشوید را هم بر عهده داشت.
قرار بود که تمام خدمه در حمله نهایی جان خود را از دست دهند
نمیخواهم نمک بر زخم مخاطبان مس افکت ۳ بپاشم اما سازندگان بازی نقشههایی برای روایت قصه از زاویهای دیگر داشتند. بنا بر ایدهی اولیه، تمام خدمهی نرماندی به طور قهرمانانه به دشمن هجوم میبردند و هر کدام در روند پایان قصه کشته میشد. باید اعتراف کرد که این اتقاق درام زیادی به قصه میافزود و پایانی عالی برای خدمه میشد. همچنین قطعا اشک زیادی از مخاطبان بازی میگرفت.
از لحاظ احساسی صحنه عجیبی بود که اعضای تیم شما، نه تنها جان خود را برای کهکشان و نژادهای مختلف، بلکه برای شپرد هم فدا میکنند. میتوانست لحظهای باشد که سرانجام هر کدام از خدمه، با ترس طولانی مدتی که دست و پنجه نرم میکردند، مقابله کنند. در همین حین هم شپرد به عنوان قهرمان، ظاهر میشد. تنها شپرد میتوانست حرکت آخر داستان را به عنوان شخصیت اصلی به عمل رساند پس نظر بر این بوده که بقیه شخصیتها با مرگ خود رو به رو شوند. چنین پایانی میتوانست تاثیر بسزایی در کل مجموعه داشته باشد و شاید بهتر از پایان اصلی هم به تصویر کشیده میشد.
وقت گذاشتن برای دیدن طرحهای طرفداران توسط سازندگان بازی
توسعه دهندگان سری مس افکت روی دیدن تعداد بیشماری از طرحهای طرفداران (فن آرت) وقت زیادی گذاشته و از آنها لذت هم برده بودند. سازندگان بازی اعتراف کردند که از روی شوق و کنجکاوی به این کار مشغول شدند. آنها دوست داشتند که نظر و فکر مخاطبان درباره مجموعه را بدانند و از این طریق فن بیس بازی را هم بشناسند.
کدام بازیساز به دنبال نظر مخاطبان درباره اثرش نیست؟ هر هنرمندی در پی نظرات مخاطبان هنر خود است تا آن را بهبود بخشد و پیشرفت دهد. فن آرت به یکی از بزرگترین وجههای صنعت ویدیوگیم تبدیل شده که چهره جدیدی به آثار میبخشد. همانطور که در پاراگراف بالا اشاره شد، فن آرتها میتوانند حتی روی سازندگان بازی تاثیر داشته باشند و آیندهی عنوانی را رقم بزنند. استودیوی بایوور به راحتی فن آٰرتها و چیزهایی که طرفداران حول بازی میسازند، مشاهده میکند و از آنها الهام میگیرد. فن آرتها جنبهای بسیاری هنری – انسانی را برای ویدیوگیم رقم میزنند؛ البته خوب و بد هم دارد.
کاراکتر Mordin بر اساس چهره کلینت ایستوود طراحی شده است
احتمالا طرفداران فرازمینیها به محض برخورد با نژاد سالارین (Salarian) به یاد طرحهایی آشنا بیفتند. این آشنایی بدین دلیل است که بایوور طراحی آنها را از نژاد فضایی که مثلا در منطقه ۵۱ نگهداری میشوند الهام گرفته است. نژادی به نام Grays که کوچکاند، چشمانی سیاه دارند و در اکثر عناوین کارتونی حضور داشتند. با این حال سالارینها بسیار قد بلندتر و پوستشان رنگینتر است.
حالا که ریشهی آن کله بزرگ و چشمان غولپیکر را فهمیدید، بد نیست بدانید که کاراکتر موردین (Mordin) بر اساس کلینت ایستوود (Clint Eastwood)، بازیگر هالیوود ساخته شده است. از رد زخمهای باقیمانده از جنگ روی صورتش گرفته تا نحوه تکانخوردن لبهایش، بسیار دشوار است که شباهتهای او با کلینت ایستوود را نادیده گرفت.
حضور باز آلدرین در پایان مس افکت ۳
مس افکت ۳ با یادداشتی غمانگیز به پایان راه خود میرسد. من درباره پایانهای مختلف بازی و انتخاب شما منباب چگونه مقابلهکردن با ریپرها صحبت نمیکنم. من سکانسی را مد نظر دارم که مردی پیر و پسری جوان به آسمانها خیره بودند و راجع به قصههای شپرد صحبت میکردند. به احتمال فراوان در آن لحظه صدای آن پیرمرد را تشخیص نداده باشید ولی او یکی از مشهورترین فضانوردان کل تاریخ، یعنی باز آلدرین (Buzz Aldrin) بود.
قطعا جای بحث نیست که آیا حضور آلدرین در مس افکت بهترین نقش آفرینی او بوده یا خیر؛ زیرا او در چند اثر دیگر هم حضور داشته است. بدون شک حضور آلدرین در پایان سری مس افکت، پایانی دلنشین را برای مجموعه رقم زد. اینکه دومین مردی که روی ماه قدم گذاشته است، قهرمانی هرکولمانند در مس افکت را یاد کند، قطع به یقین اتفاق جذابی قلمداد میشود. ما مطمئن نیستیم که آیا آلدرین هم با ریپرها یا گثها سروکار داشته است یا خیر. جالب میشد اگر میدانستیم که او در پایان بازی چه انتخابی میکرد!
مس افکت نام اصلی سری نبود!
بله درست است، نام اولیهای که برای سری در نظر گرفته بودند کمی عجیب بود. در اصل اولین بازی با نام «Science Fiction X» یا «علمی تخیلی X» شناخته میشد. خوشبختانه، واقعا خوشبختانه تیم سازنده اسم فرنچایز را تغییر داد. این نام به گونهای بود که مخاطب حس میکرد از دل مجلههای دهه ۴۰ میلادی بیرون آمده است. اسم اولیه بازی، آن تاثیر و اقتداری که «مس افکت» در رسانهها و گیمینگ ایجاد کرد را در بر نداشت.
یکی از مشکلات این بود که تیم سازنده این نام را به مدت زیادی روی مجموعه نگه داشته بود و قصد تغییر آن هم نداشت. حتی آنها در نظر گرفته بودند که آن را به صورت «SFX» مخفف کنند. با این حال، تیم حاضر در بایوور ده نام را برای سری فضایی جدیدشان برگزید. در نهایت مس افکت برنده میدان شد. برگزیدهشدن مس افکت بدین دلیل بود که بازی بر پایه میدانهای انرژی بود که تقریبا تمام تکنولوژی حاضر در آن دنیا را دربر میگرفت. وقتی شما درباره عبارت «Mass Effect» یا همان «تاثیر جرمی» فکر کنید، ارتباطش با بازی را متوجه خواهید شد. بازی بر اساس یکی از قدرتمندترین المانهای جهان هستی نامگذاری شده و همچنین هر انتخاب یا ماموریت شما در طول بازی، تاثیر زیادی بر کهکشان میگذارد.
نقابی که هیچگاه برداشته نشد
از لحظهای که مخاطبان با نژاد کواریانها، مخصوصا تالی، برخورد داشتند مشتاق به دیدن چهرهی پشت ماسک آنها بودند. طرفداران سری میدانند که سیارهی کواریانها با هوش مصنوعی که خودشان توسعه داده بودند، یعنی Geth به تاراج رفت. بعد از این واقعه، آنها به مردمانی کوچنشین تبدیل شدند که در کهکشان سفر میکردند. بهخاطر عدم حضورشان در اتمسفر سیارهشان، آنها باید از لباسهایی مخصوص استفاده کنند تا در محیطهای دیگر قادر به زندگی باشند. طبعاً اکثریت مخاطبان مس افکت میخواستند که برای یک بار هم که شده، چهره تالی را ببینند.
به نظر میرسد که سازندگان بازی قصد داشتند که در نسخه سوم از چهره او پرده برداری کنند که در نهایت این ایده را رها کردند. به خیلی از گیمرها حس خیانت داده شد و احساس میکردند که چیزی در بازی کم است. حدس میزنم که کلی فن آرت برای چهره تالی یا کواریانها کشیدند.
اِدی؛ پلی میان مس افکت و متروپلیس
علاقهمندان به سینما، در وهله اولی که با ادی (Edi) ملاقات دارند، چهره او را بسیار آشنا میپندارند. بخاطر این است که این ربات از کاراکتر ماریا در فیلم متروپلیس (Metropolis) ساخته سال ۱۹۲۷ الهام گرفته شده بود. این فیلم در نوع خودش از اولین ها بود که تلفیقی از داستانی علمی تخیلی و تفاسیر اجتماعی امروزی به شمار میرفت. فیلم صامت فریتز لانگ، اوضاع و احوال جامعهای را در آیندهای دیستوپیایی در سال دور ۲۰۲۶ نشان میدهد. البته که ۲۰۲۶ دیگر خیلی دور نیست.
در این فیلم، احوالات ماریا به این ربات منتقل شده است و این موضوع بسیار به اِدی در مس افکت شباهت دارد. اتفاقات موازی بسیاری بین فیلم و بازی وجود دارد.متروپلیس نه تنها به عنوان مدلی اولیه برای سازندگان به قصد الهامگرفتن به شمار میرفت بلکه تم اصلی فیلم هم تا جایی که شده به مس افکت راه پیدا کرده بود.
The Illusive Man آخرین باس مس افکت ۳ قرار بود باشد
زمانی که شپرد با مرد توهمی (The Illusive Man) در مسیر کاتالیست (Catalyst) برمیخورد، مخاطبان احساس کردند که در حال آمادهشدن برای آخرین باس فایت بازی هستند. در نهایت هیچوقت چنین اتفاقی رخ نداد. با این حال سازندگان در اصل برنامه داشتند که در راه نجات کهکشان، این شخصیت را هم از سر راه بردارید که در آخر پشیمان شدند.
موضوعی که باعث شد تا توسعهدهندگان بازی از قراردادن این مبارزه در بازی دست بکشند، شباهت بیش از اندازه آن به سارن در مس افکت ۱ بود. بنابراین آنها یه گفتگوی تنشزا در بازی قرار دادند که سبب شد The Illusive Man در برابر تلقین تسلیم شود. آن سکانس کاملا با پایان احساس و درگیرکنندهای که BioWare در نظر گرفته بود، همخوانی داشت.
بودجه قابل توجه مس افکت ۳
در راستای حقایق جالب مس افکت، بد نیست بدانید که بازی آخر سهگانه نزدیک به چهل میلیون دلار خرج روی دست الکترونیک آرتز گذاشت. قطعا به بودجه فیلمهای بلاکباستری هالیوود که گاهی رقمی بالغ بر صد میلیون دلار را نیز رد میکنند، نمیرسد. با این حال برای یک بازی در زمان خودش به هیچ وجه رقم کمی محسوب نمیشود. آنها باید پول بیشتری نسبت به نسخههای قبلی مجموعه خرج میکردند تا نسخه آخر مجموعه هر چه بهتر آن را به پایان برساند. مکانیکهای بهتر، گرافیک چشمنوازتر و انتظارات بالای مخاطبان، نیازمند منابع زیادی بود.
از فیلمهای آرنوفسکی تا آهنگسازی مس افکت ۳
کلینت منسل (Clint Mansell) یکی از آهنگسازان مطرح هالیوود به شمار میرود. با مس افکت ۳، او به دنیای ویدیوگیم هم راه پیدا کرد. جک وال (Jack Wall) آهنگسازی دو نسخه اول سهگانه را بر عهده داشت؛ اما او از پروژه کنار کشید و اجازه داد که منسل بهترین موسیقی متنی که میتوانید متصور شوید را برای مجموعه خلق کند.
مس افکت ۳ اولین تجربهی منسل در صنعت بازی بود و او اذعان داشت که شور و ذوق فراوانی برای بهدست آوردن تجربههای جدید در این مدیوم بود. طرفداران کلینت منسل او را برای همکاری با کارگردان مطرح هالیوود، یعنی دارن آرنوفسکی (Daren Arnofsky) میشناسند. منسل وظیفهی آهنگسازی دو فیلم قوی سیاه (Black Swan) و مرثیهای برای یک رویا (Requiem for a dream) را برعهده داشت. بایوور میخواست که موسیقی آخرین قسمت سهگانه مس افکت تاثیر بسیاری در پایان مجموعهاش داشته باشد و منسل این خواسته آنها را برآورده کرد. به نظر میرسد آن چهل میلیون دلار جاهای درستی خرج شده است.
مدل شپرد هیچوقت درباره مس افکت صحبتی نداشت
مارک وندرلو (Mark Vanderloo) مدلی هلندی است که در حرفه مدلینگ موفقیتهای بزرگی به دست آورده است. با نگاه به چهره او، اولین چیزی که به ذهنتان خطور میکند یک چیز است؛ شپرد!
برخلاف بقیه مدلها یا صداپیشگان، مارک وندرلو هیچگاه در هیچکدام از تبلیغات یا مراسمهای بازی شرکت نداشت. او حتی هیچوقت در رویدادهای عمومی مس افکت هم حضور پیدا نکرد. او در حال حاضر، از حضور در زره N7 در رویدادهای مبتنی بر کازپلی، امتناع میورزد. او شاید یکی از بهترین گزینهها برای الهامگرفتن چهره شپرد باشد؛ اما واقعا تاسفآور است زیرا که همه دوست داشتیم برای یک بار هم که شده، او را در زره N7 میدیدیم.
سعی کردیم نکات جالبی که درباره این سه گانه بزرگ میدانستیم را در این مطلب قرار دهیم. نظر شما درباره سری مس افکت چیست؟
جالب بود .
فقط اگر اون پایان که همه خدمه و شپرد با کارگردانی خوب و روایت قهرمانانه میمردند.
قطعا بازی mass effect 3 و کل سری جادوانه تر میشد.
بله به نظر پایان بسیار حماسی و دراماتیکی میشد که در خاطره تمام مخاطبان بازی میماند