راز ۳۷ ساله; زندگینامه فرانک وودز
“چه خوب است با دوست بودن.چه خوب است با دوست خندیدن.چه خوب است لحظه هایی را برای خود زیستن.چه خوب است یکی را داشتن که دانستن از اینکه او تو را و تو او را دوست داری و تکیه گاه و غم خوار توست.چه تلخ است تنهایی.چه تلخ است کابوس گناه.چه تلخ است نتواستن از انجام کاری در حال که گذشته ای را با آن زیبا سر کرده ای و چه تلخ است قصه عادت…”
وقتی چشمانم در چشم دیوید می افتد ناخودآگاه بغض گلویم را میفشارد.شجاعتش را از الکس به ارث برده است.الان که این را مینویسم کسی دور و بر من نیست.تنهایم.مثل وقتی که در آن کانتینر لعنتی تنها بودم.همیشه الکس تنهایی مرا میشکست.هر وقت تصمیم اشتباهی میگرفتم و از راه خارج میشدم دستم را میگرفت و …یاد خنده هایش قلبم را از سینه ام بیرون میکشد.یاد وقتیکه من را در آغوشش گرفته بود و با دستی مرا حمل میکرد و با دستی دیگر از من دفاع میکرد دیوانه ام کرده است.یک لحظه یاد مرگش مرا رها نکرده است.سالیانیست اشک میریزم.سالهاست دستانم بدون اجازه از من به لرزش افتاده اند.سالهاست دلم برای هم صحبتی با تنها دوستم تنگ شده است.یاد جنگ کره و عملیاتها و صحبتهای نیمه شب من و الکس.بیخودی میخندیدیم.وقتی نگاهم در نگاهش میافتاد خیالم آسوده میشد.پشتم گرم بود.اما چه کردم؟اشکم چه سود؟دردم چه سود؟الکسم کجاست؟با دستان خود آن دوست عزیز خود را غرق خون کردم.نمیخواهم یادم افتد آن بدترین روز زندگیم را ولی دست خودم نیست همیشه این طور وقتها منتظر حضور الکس مینشینم تا بیاید و کنار هم قهوه ای بنوشیم و یادی از گذشته ها کنیم.ساعت ۳ صبح است و من هنوز بیدارم.حتی از دیدن چهره دوستم در خوابهایم نیز شرمسارم.الکس بدان بعد مرگ تو من هم مردم.دیگر زندگی نکردم.مرا ببخش الکس ببخش…
نام:ALEX MASON شغل: گروهبان و مامور ویژه SOG متولد: ۱۹۳۰ محل تولد: آمریکا
دو تا دوست دو تا همکار
فرانک وودز از دوستان صمیمی الکس میسون متولد ۲۰ مارس ۱۹۳۰ و بزرگ شده فیلادلفیا است.جالب است وودز و کراوچنکو هر دو در ۲۰ مارس متولد شده اند.مثل الکس او هم در USMC خدمت میکرد.به دلیل تجربه آموزشهای بسیار خوب و سنگین در جنگ کره او از مامورین ویژه CIA شد باز هم در کنار الکس.فرانک و الکس عملیاتها و ماموریتهای بسیاری را با یکدیگر تجربه کردند که از جمله آنها رفتن به کوبا برای ترور فیدل کاسترو بود.البته نتوانستند فیدل را شکار کنند و بعد الکس توسط دراگوویچ و کراوچنکو و خود فیدل دستگیر شد و یکسری آزمایشهای شستشوی مغزی هم به رویش انجام شد که باعث بوجود آمدن یکسری توهمات و مشکلات برای او شد.فرانک از جمله کسانی بود که سه نفر از همکاران نزدیکش جلوی دیدگانش از بین رفتند.الکس,هادسن و بومن.
ویتنام و جنگی پوچ
الکس و فرانک در ویتنام هم عملیات داشتند برای حمله به مخفیگاه کراوچنکو و کشتن وی. طی یکی از ماموریت ها آنها دستگیر شدند و ویتنامی ها آنها را مجبور به انجام یک بازی با نام رولت روسی کردند که به شدت با روح و روان انسانها کار دارد و انسانها را از لحاظ روانی آزار میدهد.یک فشنگ در اسلحه و چرخاندن آن بر روی میز به سمت دو نفری که روز صندلی کنار میز نشسته اند و بعد انتخاب کسی که جهت لوله اسلحه به طرف آن است و شلیک.زنده یا مرده.وودز بعد از آن داستان که البته با ترفندی توانستند از آنجا فرار کنند به شدت از لحاظ روحی آسیب دید!در نهایت با یافتن دفتر کراوچنکو الکس و او با یکدیگر درگیر شدند که فرانک خود را وارد قضیه کرد و در نهایت با نارنجکی هر دو از پنجره به بیرون پرتاب شدند.گویی فرانک با دوست صمیمی خود الکس برای همیشه وداع کرده است.ولی بر حسب اتفاقاتی فرانک از آن حادثه جان سالم به در برد.
برخیز و به میدان بازگرد
فرانک سال ۱۹۷۵ مجددا به CIA بازگشت و سال ۱۹۸۰ بود که راهی آنگولا برای انجام ماموریتی برای دستگیری رائول منندز شد.اما رائول تمام افراد فرانک را جلوی دیدگانش از بین برد و وی را نیز با اجساد آنها در کانتینری جا گذاشت تا بمیرد!اما دوست همینجاها به درد میخورد.الکس و هادسن به داد فرانک رسیدند و وی را نجات دادند در حالیکه تنها از فرانک پوستی باقی مانده بود و چشمانی که از حدقه بیرون زده بود.مجددا پس از بازگشت فرانک او به همراه الکس و هادسن راهی اینبار افغانستان شدند.در درگیریهای افغانستان الکس با کراوچنکو ملاقاتی داشت که در نهایت با شلیک فرانک کراوچنکو هم از میان برداشته شد!پس از ردیابیهایی, الکس و فرانک راهی محل اقامت رائول شدند و مجددا در حالیکه فرانک قصد از بین بردن رائول را داشت با دخالت الکس نارنجکی را به اشتباه به داخل اتاقی پرتاب کرد که خواهر رائول یعنی جوزفینا در آن حضور شد و با انفجار نارنجک خواهر وی نیز که خیلی خیلی زیاد هم به وی علاقه داشت تکه تکه شد!پس از آن رائول به شدت به دنبال انتقام بود و حالت به شدت روانی نیز پیدا کرد.رائول توانست با کمک شخصی با نام مانوئل بگریزد.فرانک در سن ۵۹ سالگی بود که با الکس راهی پاناما شدند تا مانوئل را بیابند.اما اتفاقی در این بین افتاد که واقعا تکان دهنده بود.هادسن توسط رائول دستگیر شد و به اجبار شکنجه پیامی برای فرانک فرستاد تا کسی که کیسه ای بر سر دارد را اسنایپ کند.فرانک هم با دقت هرچه تمامتر این کار را انجام داد و وقتی که قصد بررسی کار خود را داشت متوجه شد با اسلحه اش جان بهترین دوستش را گرفته است!حالتی بدتر از این هم میتواند اتفاق بیفتد؟!در همان حین رائول دیده شد و با شلیکی فرانک را افلیج کرد!بعد آن را به همراه جسد الکس و هادسن دست بسته و پسر یکی یک دانه الکس یعنی دیوید به اتاقی برد و گفت که از بین شما سه نفر یکی باید بمیرد خودتان انتخاب کنید که هادسن به طرز فجیحی در مقابل دیدگان فرانک با شاتگان کشته شد! بعد رائول به فرانک میگوید که تو باید زجر بکشی و آنها را در همان حال رها میکند.فرانک راز مرگ پدر دیوید را در سینه نگاه میدارد تا بعد از بزرگ کردن وی و ۳۷ سال که آن را برای دیوید بازگو میکند و این درحالی است که وی ۹۵ سال سن دارد.فرانک برای دیوید داستان رائول را گفته و میگوید که بایستی او را بکشد و انتهای ماجرا نیز به انتخابهای شما بازمیگردد.مرگ فرانک به دستان رائول در سال ۲۰۲۶ و یا زنده ماندن وی.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
آقا ممنون خیلی خوب بود هم محتوا و هم ادبیات …بسیار عالی
عالی بود. مرسی. :arrow:
فرشید عبداله پور تقدیم میکند
مرسی از فرشید عزیز :X
یکی از محبوبترین و دوست داشتنی ترین شخصیت های COD هست
—————————-
SONY make.believe
برات ارزوی موفقیت می کنم
آقا به خدا قسم بالای کامنتای هر شخص ای نوشته “پاسخ دادن” آفرین اونجاست آره چپ بالا درسته همینه و کلیک کن و هر چی میخوای بنویسی بنویس شد؟
______________________________________________________
بابا تو رو خدا تو که تازه واردی نظر مفتکی یه قرونی نده لا اقل واستا ببین کاربرانی که ستاره هاشون بیشتره نظرشون چیه چون اونا تو سایت با تجربه تر اند پس اول اندیشه بعد پاسخ …..
گرفتی موضوع رو خدایا شکر :::::::
این ستاره ها ارزشش از ستاره های رویه شونه مردان ارتش هم بالاتره….
حالا چه ربطی داشت؟ کلا غیر منظقی حرف میزنی (مثل یه دوست ام)
به ستاره ی همه کاربر ها نمی شه اعتماد کرد بزیاش ۹۰% اسپم هست
یادش بخیر cod 7 از همون اول عاشق این کاراکترشدم.
عاشق رفاقت کردنش
حیف مه تو سری های دیگه نیست.حیف
اقای دنیرو فکر می کنی خیلی می فهمی که اینطوری جواب می دی .. واینکه من هیچی نمی دونم
نه فکر نمیکنم چیزی نمیدونی چون خیلی بعیده ولی فعلا ترجیحم اینه اینطوری بنویسم و حالا ممکنه چند نفری هم خوششون نیاد یا …بعد اینکه همشم اینطوری نمینویسم الان یه چند ماهی میشه اینطوری مینویسم حالا شاید بعدها تغییرش دادم.
بیخیال فرشیدخان!از من میپرسی همینطور ادامه بده.
همچنین ممنون بابت متن…مثل همیشه عالی!
Z.A.X@
حالا اگه آقا فرشید میومد خیلی معمولی و خسته کننده می نوشت میگفتید یکم نوآروی می کردی ؟ …حالا هم که اومده متن ادبی را در مقالاتشان دخیل کرده میگویید این چه وضعشه …
______________
آروین از pc $
متن بسیار خوبی بود ممنون.البته ان جایی که فرانک و کراوچنکو با نارنجک از پنجره پرت شدن بیرون من موندم چجوری زنده موند.
خوب بود اما خیلی دیگه اصطلاحات ادبی نوشتی مگه چیه یه متن در مورد بازیه قصه رو مئو و جو لیت که نیس همیشه هم اینجوری می نویسی … هر چیزی باید تعادل رو رعایت کرد توش….
من عذر میخوام ازت ببخشید دیگه تکرار نمیشه.
ایول به این میگن انتقاد پذیری !!! هر چند کاملآ با اون انتقاد بالا مخالفم .
دوست عزیز با غرور داره دست می اندازه …
عجب برداشتی !!!!
عجب ادبیاتی !!!! x-(
دمت گرم اقا فرشید زیبا بود
خوشم میاد تو گیمفا هم راجب به رفیق این اقا میسون نوشتی اون هم مطلب زیبایی بود
کلا قشنگ عدالت را رعایت کردی
فقط راجب به منندز تو کجا مینویسی چون فوقالعاده است شخصیتش
فرشید اینجا فرشید انجا فرشید همه جا ,دست مریزاد
Sony Make Believe
۲۹۰H and 33 M until God of Games
بسیار زیبا.من عاشق این کاراکترم.