نقد سریال “قانونشکنی” (فصل سوم); یک دقیقه تا مرگ…
در نقد فصل اول و دوم سریال “قانونشکنی” به این موضوع اشاره کردم که فصل اول با قدرتی بینظیر داستان زندگی والتروایت را آغاز کرد و در ادامه فصل دوم هم آنقدر تکاندهنده, جذاب و پراتفاق بود که آن را به غسل والت و جسی در آتش تشبیه کردم. اگر بخواهیم با این رویه پیش برویم, باید فصل سوم را هم یک سطح بالاتر از قبل بدانیم. و آن را یک آتشبازی تمام و عیار بنامیم. اما فصل سوم برخلاف فصل دوم که ما را با افکار و روابط بین شخصیتها به اوج تنش میرساند. به جز تعدادی صحنهی خشونتبار و غیرقابلپیشبینی نمیتواند جا پای فصل قبل بگذارد.
البته این به معنی ضعف یا عقبگرد سریال محبوبمان نیست. قانونشکنی در فصل سوم هم فوقالعادهاست. این مسئله به روندی که نویسندگان برای این فصل ترتیب دادهاند بازمیگردد. روندی که سعی میکند در طول ۱۳ قسمت مقدمهای باشد برای فصل چهارم و همهچیز را برای اتفاقات بعد از خود آمادهسازی کند. و قانونشکنی در رسیدن به این هدف عالی عمل میکند.
هنوز فوران احساسات کاراکترها و روابط بین آدمها مهمترین جذابیت و نقطهی عطف داستان است. همین شخصیتها هستند که آن لحظههای درگیری را آنقدر تنشزا و نفسگیر میکنند. بعد از اتفاقات فصل دوم و اطلاع اسکایلر از کاری که والت به آن مشغول است. او تصمیم سختی میگیرد. درخواست طلاق و ترک خانه به همراه بچهها.
درست همینجاست که قسمت آغازین حسابی میترکاند. در سناریویی که برای او نوشته شده با زنی همراه میشویم که کسی را برای درد و دل ندارد. در این دنیای بزرگ, هیچکس نیست که اسکایلر بتواند حقیقت را با او در میان بگذارد. حقیقتی که او را تبدیل به آدم بد ماجرا در مقابل دیگران ساخته و همین مسئله در حال نابودی رابطهاش با اعضای خانواده و نزدیکانش است. برای مثال “والتر جونیور” که از این تصمیم مادرش کاملا جا خورده, در مقابل اسکایلر میایستد و او را نابودکنندهی خانوداهاشان میداند. زیرا اسکایلر نمیتواند دلیل درخواست جدایی اش را فاش کند.
از طرفی دیگر, روزگار جسی در کمپ بازدرمانی هم بسیار ناراحتکننده است. بعد از اتفاقات ترسناکی که برای او در فصل قبل افتاد. او حالا خودش را گناهکار میداند. هم برای مرگ “جین” و هم برای سقوط هواپیماها. این در حالی است که والت اینطور فکر نمیکند. از آتش زدن پولها و چند ثانیه بعد منصرف شدن گرفته تا پیشنهاد “گاس” که کرم پول درآوردن را به جان او میاندازد. اما با تمام اینها, او خانوداهاش را مهمتر از هر چیزی میداند, زیرا باور دارد که آنها چیزی هستند که او به خاطرشان به مواد مخدر روی آورده است.
خط داستانی فصل سوم با چنین تنظیماتی آغاز میشود و در طول فصل شاهد تغییرات بزرگ و غیرقابلپیشبینیای هستیم که باری دیگر ما را میخکوب ماجراهای والتر و دیگران میکند.
بگذارید در ابتدا از اسکایلر شروع کنیم. اسکایلر در فصل سوم هم در راستای اثبات آن شخصیت باهوش و دوستداشتنی و بسیار مکمل قدم برمیدارد. اسکایلر آنقدر عالی شخصیتپردازی و رشد پیدا میکند که به سرعت با اینکه تصمیماتاش برای والت اعصابخردکن است, اما اگر از جایگاه یک تماشاگر به او نگاه کنیم, شاهد شخصیتی بسیار باورپدیز و منظقی هستیم.
او در پایان فصل دوم مچ والت و دروغهایش را گرفت و در آغاز این فصل بیخیال خانه و زندگی شد. اما کمکم متوجه میشویم با اینکه اسکایلر از حقیقت والت خبر دارد اما سراغ پلیس نمیرود. و حتی با نگاه داشتن این حقیقت خود را در مقابل دیگران بدنام میکند. او میداند که لو دادن والت مساوی است با نابودی خانوادهشان. یکی از حرکتهای قدرتمند و عالی نویسندگان در فصل سوم, نمایش دید و افکار و دلایل تصمیمات اسکایلر نسبت به اطرافاش است.
در چندین قسمت ابتدایی فکر میکردیم که فاش شدن حقیقت و دستگیری والت چه تاثیری بر روی والتر جونیور, هنک و دیگران خواهد داشت. اما در یک سناریوی زیبا شاهد این هستیم که اسکایلر به وکیلاش میگوید:”من با یک تبهکار ازدواج نکردهام”. این جمله از حال و روز دورنی اسکایلر میگوید. اسکایلر دروغها و قانونشکنیهای والت اطلاع دارد, اما این را هم میداند که تمام اینها با مرور زمان فراموش خواهد شد. در حالی که مرگ والت به دلیل سرطان نزدیک است. و چرا باید چهرهی پدر خانواده را در مقابل فرزندانش خراب کرد.
به هر حال اسکایلر به مرور به هدف والت برای قانونشکنیهایش پی میبرد و خود را قانع میکند تا آنها را باور کند. از سویی دیگر اتفاقی که برای هنک میافتد, خانوادهی آنها را بیشتر از قبل در کنار هم قرار میدهد. اما این بدین معنا نیست که اسکایلر با کارهای والت مشکل ندارد. او میداند که ورود او به قلمروی بیقانونی چه خطراتی را میتواند به همراه بیاورد. خطراتی که نه او بلکه اطرافیانشان را هم گرفتار کند. او حس میکند بلایی که سر هنک آمده از کارهای والت سرچشمه میگیرد و میداند که چنین اتفاقات ترسناکی به همین یکی ختم نمیشود.
از دروغ خوب و پرداختشدهی اسکایلر هم نمیتوان گذشت. دروغی که غماربازی را به جای ساخت مواد مخدر جایگزین میکند. دلیلی دیگر برای هوش بینظیراش که از فصل اول تاکنون شاهد اثرات آن بودیم. البته این دروغ از دیدگاهی دیگر نشان میدهد که اسکایلر و والت خصوصیات بسیار نزدیکی به هم دارند. خصوصیاتی که بالاخره در وجود اسکایلر هم مشاهده میشود.
اسکایلر در فصل سوم هم میدرخشد. یکی از ارکان اصلی پیشرفت قصه را برعهده دارد. او واقعا در قالب یک همسر و مادر باورپذیر فرو میرود و “آنا گان” هم در نمایش احساسات او کم نمیگذارد.
در فصل سوم به بخشهای دیگری از زندگی و چیزهایی که در درون والت میگذرد نزدیک میشویم. تا احساسات خوب و بد او را بیشتر از گذشته و با جزییاتی بیشتر لمس کنیم. عواقب اتفاقات فصل قبل, غزور سیاه والت, عشقاش به خانواده و البته درگیریاش با تهدیدی جدید.
در حالی که اسکایلر برای بخشیدن والت خود را قانع میکند. والت با دیدن لابراتور بزرگ و مجهز “گاس” شل میشود! والت شاهد چیزی است که نابغهای مثل او به آن نیاز دارد. او یا یک نگاه پیشرفتاش را حس میکند. سختیهای ساخت و ساز موادمخدر در آن کاروان کجا و یک دنیا تکنولوژی و راحتی کجا! اما او هنوز مقاومت میکند. زیرا رضایت خانوادهاش را مهمتر میداند. از طرفی, گاس که حسابی کارش را بلد است روی عنصر مهمتری دست میگذارد; غرور مردانه.
حرفهای گاس در خصوص تلاش برای درآوردن خرج خانواده به هر قیمتی, همان دلیل والت برای تمام قانونشکنیهایش است. او حالا آن را از دهان کس دیگری میشنود. او, والت را متقاعد میکند که هایزنبرگ باقی بماند. و این همان چیزی است که والت از آن لذت میبرد. مخصوصا وقتی که قرار باشد در جایی همچون آن لابراتور پیشرفته کار کند.
تهدید جدید والت در این فصل هم یکی از نکاتی بود که حسابی به کاری که میکند, هویت میبخشد. در این خصوص از آن سکانس بیمارستان نمیتوان گذشت. جایی که یکی از آن عموزادهها با دیدن والت از روی تخت پایین میپرد و با حرص و نفرت به سوی والت میآید. درست در همانجاست که والت متوجه میشوند که آنها برای کشتن او آمده بودند. او متوجه میشود که قرارداد, لابراتور و کار حرفهای او را از خطرات دنیای سیاه موادمخدر دور نخواهد کرد. در این بین ما هم متوجه میشویم که عواقب کارهای شخصیتهای سریال هیچگاه آنها را رها نمیکنند.
بدون شکل بهترین قسمت این فصل در زمینهی شخصیتپردازی و بیرون ریختن احساسات کاراکترها به قسمت دهم (Fly) بازمیگردد. این قسمت از زمانی که آغاز میشود و تا لحظهی پایانی چنان روزگار والتر وایت, کارهایی که در گذشته کرده, رنجهایی که میکشد و شخصیت پیچیدهای که دارد را به نمایش میگذارد که امکان ندارد نویسندگان را تحسین نکنید.
فصل سوم زاویههای شخصیتی والت را پیچیدهتر و تو در تو تر میکند. به طوری که مدام از خود میپرسد آیا والت آدم خوبی است, یا نه؟ یک جایی میگویید آری و به تفکرش برای تامین آیندهی خانوادهاش فکر میکنید و لحظهی دیگر میگویید خیر و به مرگ جین فکر میکنید. باری دیگر میگویید آری. زیرا او اذعان میکند که بار مرگ جین را بر دوشهایش حس میکند. لحظهای او را دل رحم مینامید و کمی بعد او با اتومبیل به طرز وحشیانهای دو نفر زیر میگیرد. والت به بقای خودش فکر میکند. و این پتانسیل را دارد که برای بقای خود هرکاری کند. اما او کسی است که خون و مرگ را به راحتی فراموش نخواهد کرد. و اینها بر زندگی آیندهی او موئثر هستند.
بدونتردید, فصل سوم فصل شکوفایی “هنک شریدر” است. هرچه جلوتر میرویم به هنک نزدیکتر میشویم. به افکار و دغدغههایش. داستان زندگی هنک خیلی زیبا در مقابل والت و زندگی او قرار میگیرد. مردی که زندگی و کار بیدردسری داشته اما با پیدا شدن سر و کلهی هایزنبرگ همهچیزاش به طور ناخواسته به هم میریزد. هنک تا مرز دیوانگی پیش میرود. از تلاشهای فراوان و خستهکنندهاش برای یافتن صاحب آن کاروان گرفته تا مشتهایی که از روی نفرت و بیپاسخگی بر روی سر و صورت جسی فرود میآورد, اشک ریختن در آغوش “ماری” و طرز نگاهش به اتفاقاتی که پشت سر گذاشته است. تنها بخشی از سناریوی دردناکی است که برای هنک نوشته شده و کاری میکند تا با عمق وجود با او همذاتپنداری کنید. و این مسئله طرز نگاهتان به والت را هم دچار تغییر میکند. تمام اینها به آن سکانس نفسگیر و فوقالعادهی قسمت ششم و حملهی عموزادهها به او ختم میشود.
خط داستانی فصل سوم به خوبی به جسی میپردازد. جسی بعد از اتفاقات دردناک فصل دوم, در راستانی انسان شدن و دور شدن از آن جوان ساده لوح قدم برمیدارد. در این زمینه میتوان به قسمت سوم اشاره کرد. جایی که او آنقدر به صدای پیغامگیر جین, گوش میکند تا آن قطع میشود و حالا با جدیت به زندگی برمیگردد. در ادامه سناریوی قانونشکنی جسی را به جلو هل میدهد.
او دوستش “کومبو” و بعد از آن جین را از دست داده و در حالی که والت هم او را ترک کرده, این هنک است که صورت جسی را با مشتهای پر از نفرتاش لت و پار میکند. جسی در بیمارستان به این اتفاقات فکر میکند. و در مییابد چقدر تنها است. و چه ماجراهای ناراحتکنندهای را پشت سر گذاشته است. درست اینجاست که به آن سکانس تکاندهندهی بیمارستان میرسیم. جایی که او در یک سری دیالوگ طولانی که توسط بازی عالی “آرون پال” به اوج رسیده از انتقام دردناک و فانتزی خود از هنک میگوید.
اما تمام اینها یک طرف و موضوع آشناییاش با “اندریا” هم یک طرف. جسی تنها با هدف فروش موادمخدر به او نزدیک میشود. اما وقتی متوجه میشود که اندریا یک پسر بچه هم دارد, همهچیز تغییر میکند. او به سرعت به یاد بچهی ساکت فصل دوم میافتد. او آنجا دید که اعتیاد پدر و مادر با آن پسر چه کار کرده بود و حالا اینجا اندریا را سرزنش میکند. و بعد از آن هم سعی میکند تا رابطهی عاطفی و نزدیکی با آنها برقرار کند.
این یکی از نکات برجستهی قانونشکنی است. نویسندگان در رشد شخصیتها هیچگاه گذشتهی آنها را فراموش نمیکنند. هراتفاقی که برایشان افتاده در آینده هم تاثیرگذار است و این یکی از عناصری است که آنها را به طرز بینظیری باورپذیر میکند.
عموزادهها یکی از ترسناکترین و در عین حال فانتزیترین آنتاگونیستهای سریال قانونشکنی هستند. یکی از نکات خوبی که به ترسناک و جدی شدن آنها اثر فراوانی داشته به نویسندگان و نحوهی شخصیتپردازی آنها مربوط میشود. سازندگان از آغاز فصل سوم این روند را برای نمایش جنبههای گوناگون و حس بیرحمی عموزادهها شروع میکنند. همواره شاهد سکانس و سکانسهایی هستیم که گوشهای از افکار و وجود تاریک و رذل آنها را به تصویر میکشد. از اعتمادبهنفس در کشتن انسانها گرفته تا آموزشهای مافیاگونهشان در کودکی. همهی اینها عموزادهها را تبدیل به نماد ترس و خطر فصل سوم میکنند. همین دلیلی است که وقتی منتظر حملهی آنها به هنک هستید, از شدت هیجان به مرز انفجار میرسید!
در نهایت, و به دور از همهی این شخصیتها, تصمیمها و اتفاقات چیزی که نقطهی اوج فصل سوم بود و همهی درگیریهای پراکندهی داستان را در کنار هم جمع کرد به شخصیت “گیل” (Gale) برمیگردد. گیل و موضوعات پیرامون او آنقدر زیبا در آن چند قسمت پایانی سر از داستان در آوردند که روح تغییر یافتهی تمامی شخصیتها را در طول این مدت فاش کرد. گیل بیگناه بود. کسی که برای دوری از کثافتهای صنعت موادمخدر به آن لابراتور مخفی پناه آورده بود. یک آدم ساده که به گیاهان خانگی علاقه داشت و از خواندن آوازهای عجیب و غریب لذت میبرد. خلق همین شخصیت بیآزار و تصمیم والت برای بقای خودش و همچنین اجرای آن توسط جسی در عرض چندین دقیقه, ما را سالها به دنیای کاراکترهای نزدیک کرد.
قانونشکنی در فصل سوم هم همانند قبل شخصیتهایش را زیر و رو کرد. و داستان را برای فصل بعدی آماده میکند. تمام عوامل ساخت از بازیگران, نویسندگان تا کارگردانان به بهترین شکل ممکن کار خود را انجام دادهاند تا یک دنیای احساس, روابط و شخصیت نشانمان دهند.
/////////////////////////
باتشکر از شما. لطفا در صورت روایت داستان از کلمهی “اسپویل” و “فصل مورد نظر” دریغ نفرمایید!
منتظر نقد دو فصل پایانی سریال باشید.
نویسنده: رضا حاجمحمدی
دیدگاهها بسته هستند.
دمت گرم رضا خیلی قشنگ بود. =D
منتظر نقد فصل ۴ هستم چون اون خیلی بهتر از این فصله. مخصوصا ۳ قسمت آخرش.
:X
موندم آخه چطور یه سریال می تونه به این زیبایی باشه؟ این سریال خارق العاده است!! بدون شک بهترین سریالی هست که تابه حال ،دیدم، زبان قاصر می باشد از وصفش!!!
وینس گیلیگان، مچکریم از ته دل!
ممنون از نقد خوبتون
من تازه فصل یکشو تموم کردم امیدوارم بقیشم همینطوری جذاب باشه
من که واقعا جذبش شدم :X :X :X
ممنون از رضای عزیز منتظر نقد فصول بعد هستیم !!!
خداییش سریال قوی هستش … مثل سریال های ایرانی (به قول فردوسی پور) مخاطب رو جیگر فرض نمیکنن … حرفه ای کار میکنن … فقط کاش اسکایلر خیانت نمیکرد …
ممنون بابت نقد =D
واقعا سریال جالبی تازه شروع به دیدنش کردم خیلی درگیر کنند هستش خوراکمه.
ممنون بابت نقد خوبتون.
نمره سریال چند ساعت پیش ۹.۵/۱۰ شد!!!! اولین سریالی هست که به ۹.۵ میرسه(سریال کوتاه و مستند رو بذاریم کنار فقط مستند بی بی سی بهش میرسه اونم ۹.۵ شده!بیشتر نیست) الان برترین سریال IMDB شد و سطحش با یک دهم از Game of Thrones هم رفت بالاتر! خیلی حال کردم! امکانش هست بیشترم بشه!
متاسفانه من همیشه یه پله از نقد های رضا عقبم مثل واکینگ دد که نقداشو بعدا خوندم… با اینکه سریالو گرفتم هنوز نرفتم سراغش…کلا شروع کردن یه سریال برام سخته ولی وقتی شروع شه و تماشایی باشه اون موقع دیگه نمیشه از پاش بلند شد….ایشالا بعد از تماشای سریال حتما بر میگردمو میخونم چون واقعا نقد های شما خواندنی هستند…خسته نباشی :wink:
دوستان هم لطفا مزه پرانی نکنند و خطر اسپویلو اخر کامنت بذارن…
__________________________________________
Copyright © ۲۰۰۹-۲۰۱۳ MEA Co. All rights reserved :arrow:
انجمن حقوق بگیران مایکروسافت
یکی از بی خاصیت ترین فصلهای سریال بود و همینطور کسل کننده ترین…من الان قسمت ۱۱ فصل سوم هستم…$واقعا نمیفهمم چرا یک قسمت سریال باید دنبال یه مگس بگردن …$
___________________________________________
با تشکر از نقد زیباتون،ای کاش مانند قبل قسمتهای مهمشو تو تصاویر مینوشتین
oh my god
اون قسمت مگس یکی از خفنترین و پرمغزترین قسمتهای سریاله… از صدها صحنهی اکشن هم بهتر کار میکنه… شاید متوجهی دلیل این کار والت نشدی… وگرنه نویسندگان با همین مگس روح و روان والت رو به مخاطب نشون میدن…” اسپویل” اون مگس حرف از چیزهایی که بر والت اتفاق افتاده میزنه که خیلی طولانی میشه اگه بخوام به همش اشاره کنم… اما در کل در این قسمت والت خودش رو در قالب اون مگس میبینه و “گاس” رو در قالب خودش که میتونه با یک ضربه اون مگس (در واقع والت) رو له کنه… برای همین والت میگه اگه من نتونم یه مگس رو بکشم … چه طوری میتونم در مقابل جنایتکاری مثل گاس قرار بگیرم… والت در این بین خسته و ناامید میشه… و این موقع است که به مرگ جین اعتراف میکنه…. ولی بعد توی قسمت پایانی چنان دستوری رو به جسی میده… همین صحنههاست که در کنار هم شخصیتها رو میسازن… و اونارو از سیاه و سفیدی مطلق دور و دورتر میکنه…
یکی از بهترین اپیزودهای سریال همینه…
دقیقا.به نظر من هم یکی از بهترین و متفاوت ترین اپیزود ها بود.کارگردان این قسمت Rian Johnson ،کارگردان فیلم Looper و اپیزود Ozymandias (بهترین اپیزود کل سری) هست.
منم دیشب داشتم همون قسمتو میدیدم ۱۰ دقیقه اخرش خابم برد
ولی فکر کنم با جسی سر مرگ جین دعواشون بشه بازم نمیدونم چون این سریال واقعا غیر قابل پش بینی هست.
اتفاقا با سلیقه شما جور نبوده وگرنه من با فصل سه بیشتر حال کردم مخصولا اخرش که هنک پی به راز باجناق ( خیانت کار ) برد.
کلا هیچ علاقه ای به این سریال ندارم.
انکار نمیکنم که عالیه ولی با ذات من جور نیست.
مبارک طرفداران.
———
Half of me belongs to the boss
Solid snake