توضیح داستان کامل سری بازی BioShock و پایان بازی بایوشاک: بی کران دنیاهای موازی، فرینج، انفجار مغز … و دیگر هیچ! مجموعهی بایوشاک (Bioshock) با ورود به دنیای بازیهای رایانهای در سال ۲۰۰۷ خیلی زود به یکی از پرطرفدارترین و خاصترین بازیهای دههی گذشته تبدیل شد. در این قسمت از مجموعهی وقایع بازیها (تایملاین) در […]
حسین ریحانی هستم. نویسنده ، منتقد و بازی ساز mindtraffic.ir
داستان کامل سری بازی BioShock
سلام و ممنون از ابراز محبت شما. اما جواب سوال ها: سوال اول رو که بهتره از پدرتون بپرسید! یا صبر کنید تا پدر بشوید و ببینید که می توانید از فرزندتون جدا بشید یا نه؟؟ به خصوص فرزندی که یادگار مادرش باشه :) دوم: ببینید باید یک اصل را در این جا ذکر کنم. وقتی یک نفر از دنیای خودش خارج می شه و پا به دنیایی می گذاره که ورژن دیگه ای از خودش هم در اونجا حضور داره ، ذهن اون فرد دچار گیجی و سردرگمی می شه (خون ریزی بینی و دیوانگی ها را به یاد بیاورید) و برای رهایی از این موقعیت برای خودش داستان و خاطراتی درست می کنه که جاهای خالی حافظه اش را پر کنه. در مورد بوکر افکاری که ذهنش درست کرد این بود: دختره رو بیاور تا قرض هایت پاک شود. بنابراین این را با قطعیت نمی گویم ، ولی قسمت عمده ای از اتفاقات ابتدای بازی می تواند زاییده ذهن بوکر باشد و حقیقتی نداشته باشد. مثلا حرکت با قایق ، پرواز با جت به سمت کلمبیا و شستشو در کلیسا به وسیله کشیش.. که در تمام این اتفاقات قسمتی از حقیقت اصلی بازی نهفته بوده. مثلا در جت شماره 122 را می بینیم و کشیشی که ما را غسل تعمید می دهد همه نشانه هایی از حقیقت اصلی بازی در خود دارند... در ضمن دوقلوهای لوتس شبیه ارواح سرگردان در دنیاهای موازی بوده اند ولی این دلیلی بر نداشتن جسم مادی نیست. چه بسا که همان ها ، آن مرد در برج ابتدای بازی را هم کشته اند و نوشته ای به او چسبانده اند. سوم: مسئله ساده است. در جهان های موازی با هر انتخاب دو نسخه از آدم پدید می آید که هر کدام یک طرف آن بُعد را هدایت می کنند. لغت چرخه شاید اصطلاح نامناسبی برای این موضوع باشد. این ها همه یک نفر نیستند. این طور نیست که بوکر بعد از مردن به گذشته برمیگردد و حافظه اش دوباره ریست می شود. نه! قضیه را مثل شاخه های درخت در نظر بگیرید. وقتی بوکر می میرد یک شاخه به انتها می رسد و شاخه دیگری (که همچنان زنده است) در مسیر زندگی ادامه می دهد. دوقولوهای لوتس در طول بازی مدام در حال تست و آزمایش بوده اند. یک بوکر به سرنوشت نادرستی می رسیده و آن ها دوباره به مبدا انتخاب ها باز می گشته اند و مسیر دیگری را برای ورژن دیگری از بوکر پیش می گرفته اند. تا بالاخره نتیجه درست با کمک الیزابت انتخاب شد. (کشتن کامستاک از بیخ!) کلا در بحث دنیاهای موازی نباید زمان را به عنوان یک عامل خطی در نظر بگیرید. این از ابتدایی ترین شرط ها در فیزیک کوانتوم است. چهارم: هم درسته و هم خیر. ببینید برداشت من این گونه است. در آخرین باری که ما بازی می کنیم ، الیزابت پیر به کمک بوکر و الیزابت جوان می آید. او با تمام قدرتش یک شکاف به گذشته باز میکند ، درست قبل از موقعی که بوکر به وسیله پرنده کشته شود. الیزابت پیر با دادن آن برگه روش کنترل کردن پرنده را به الیزابت جوان یاد می دهد. الیزابت با کمک پرنده سایفن را نابود می کنند و توانایی حرکت در ابعاد و رسیدن به فانوس های دریایی آزاد می شود. پنجم: اتفاقا همین نکته را بوکر به الیزابت می گوید: «کامستاک مرده. بیا برویم پاریس.» ولیاگر به دیالوگ های خود الیزابت دقت کنی جواب این سوال را می دهد: کامستاک مرده؟ همان گونه که چن لین مرده بود؟ نه! او فقط در این دنیا مرده. تنها راه این است که در تمامی دنیاها او را بکشیم. و البته که راست می گوید، کامستاک قطعا الیزابت را می خواهد. و مردنش در یک دنیا راهی برای متوقف کردنش نیست. چرا که از دنیاهای دیگر دوباره شکافی به این دنیای کنونی باز می کند و باز برای آن دو مزاحمت ایجاد می کند.. ششم: قدرت پیش گویی کردن کامستاک یکی به خاطر قدرت دستگاه شکاف باز کن بود. ولی در مورد بوکر شاید به خاطر این بود که خودش بوکر است و قطعا خودش را می شناسد. کامستاک می داند که خودش (بوکر) آدمی نیست که به این سادگی ها کوتاه بیاید و بیخیال دخترش شود! کامستاک آدم قدرتمند و بسیار باهوشی بوده. ولی در پایان بازی از بوکر شکست می خورد. این یعنی آدم های بزرگ هم اشتباهات ریزی می کنند و آن ها نقطه ضعف دارند. کشتن لوتس ها قطعا اشتباه کامستاک بوده است و همین اشتباه هم باعث شکستش می شود. البته ما چرایی و دلیلش را نمی دانیم و شاید کامستاک نمی دانسته که با کشتن این دو ، آن ها سرگردان می شوند و به کمک بوکر می روند. هفت: فکر نکنم دقیق متوجه ای سوال شما نشدم :> با این حال ارجاعتان می دهم به جواب های سوال 3 و 5. فکر کنم این مسئله تا این جا برطرف شده باشد. اگر نه که باید بیشتر توضیح بدهید. هشت: نه فانوس شکاف نبود. اگر یک بار دیگر 20 دقیقه انتهایی را بازی کنید می بینید که شکاف دقیقا در خانه بوکر باز می شود. البته جواب سوال دوم هم به این موضوع مرتبط است. امیدوارم مفید بوده باشم. :wink: موفق باشید.
داستان کامل سری بازی BioShock
دوست عزیز در مورد حق انتخاب داشتن یا نداشتن بگذار یک نکته جالب به شما بگویم: این روزها همه در بازی هایشان به دنبال حق انتخاب داشتن هستند. فلانی را بکش یا نکش. برو یا نرو. بمیر یا زنده بمان. اجازه بده یا خیر. ولی در بایوشاک جدید کن لواین به این فکر کرده که چطور می توانم بی نهایت انتخاب داشته باشم؟ چطور می شود داستانی خلق کرد که حد و مرز انتخاب ها قابل شناسایی نباشد؟ و واقعا هم این اتفاق در بایوشاک افتاده. شما در مسیر بازی همراه با الیزابت از اکثر انتخاب ها باخبر می شوید. در یک پایان بوکر در همان فانوس دریایی اول بازی کشته شده! در یک پایان بوکر به حزب واکس پیوسته و بعد از شهادت (!) به عنوان نماد گروهشان شناخته می شود. در چندین پایان بازی ، بوکر توسط پرنده نغمه خوان کشته می شود. حتی وقتی خودمان در روند بازی می میریم ، بوکر دوباره از ابتدا تمام مسیر را طی می کند. بازی نشان می دهد که او در خانه اش را باز می کند و دوباره این مسیر نجات الیزابت طی می شود! این نه یک یا دو انتخاب ، بلکه نمایش بی نهایت سرانجام و پایان برای بازی است!. :-D به نظر ترسناک و عظیم نمی آید؟ در پایان هم ، دیگر بحث چند پایان داشتن بازی مطرح نیست! بوکر و الیزابت (و کن لواین) به راهی فکر می کنند که تمام پایان ها را مسدود کنند. آن ها باید « تمام » انتخاب ها را نابود کنند. و این یعنی چیزی برای دو پایان داشتن باقی نماند! در اصل بوکر با حرکت نهایی خودش در انتها با این منطق که دو پایان در بازی داشته باشیم مبارزه می کند!
داستان کامل سری بازی BioShock
تا من این جواب رو بنویسم سایر دوستان لطف کردند و جواب های کاملی نوشتند. ممنون دوستان خوبم.
داستان کامل سری بازی BioShock
سوال اول: آن زن سیاه پوست دیزی فیتزوی (Daisy Fitzroy) است. رهبر حزب واکس که علیه کامستاک و دستگاه حکومتی اش قیام می کند. او کشتی بوکر را از او می گیرد و در ازای کشتی سلاح هایی که در دست چن لین هست را طلب می کند. او در جایی به بوکر می گوید: میدونی سرمایه دارا و موسسین کلمبیا چیزی جز علف هرز نیستن. اگه کوتاهشون کنی دوباره رشد می کنن. اگه می خوای از شر علف هرز خلاص بشی باید از ریشه بکنیش! و او حرف خودش را هم عملی می کند. در قسمتی از بازی جرمیا فینک (موسس تشکیلات فینک. کارخانه ای که عمده تجارت کلمبیا در آن شکل می گیرد) را می کشد و سپس به سراغ فرزندش می رود. ولی الیزابت با کشتن اش مانع او می شود. سوال دوم: فکر کنم منظورتان از کلاه مشکی همان پیامبر یا کامستاک خودمان باشد. موسس کلمبیا! سوال سوم: Slate جنگجویی بوده که در رزم زانوی زخم خورده شرکت داشته است. کامستاک او را بعدا خلع درجه می کند و دروغگو می نامدش. او هم با تیم سربازانش به تالار قهرمانان حمله ور می شوند تا مانند سربازان با عزت و افتخار بمیرند. Slate بوکر را بعد از تعدادی آزمایش بهترین گزینه برای مرگ خودش می داند. انتخاب کشتن یا نکشتن او با ماست. اگر او را نکشیم بعدا در زندان Good Time Club او را دوباره خواهیم دید که بسیار شکنجه شده است. دوباره در این قسمت بازی فرصت داریم که او را بکشیم یا از کنارش عبور کنیم. اگر باز هم او را نکشیم ، در یکی از دنیاهای موازی ، بوکر و Slate از پیش قراولان و نمادهای حزب واکس بر علیه کامستاک خواهند شد. سوال چهارم: الیزابت به خاطر علاقه شخصی اش می خواهد به پاریس برود. سال بازی حدود 1912 است و در آن دوران پاریس و برج ایفل نقل محافل بوده است :-) سوال پنجم: سایفن دستگاهی بوده که مانع از باز کردن دلبخواهی شکاف ها می شده است. در انتهای بازی پرنده آن را نابود می کند و قدرت الیزابت فراتر می رود. در ضمن الیزابت در آن اوایل از این موضوعات خبر نداشته است و در طول داستان خیلی چیزها را می فهمد. سوال آخر: کامستاک فقط در آن دنیا مرده است. تا وقتی قدرت جا به جا شدن از دنیاهای موازی هست ، کامستاک در بی نهایت حالت می تواند زنده باشد. تنها راه کشتن واقعی کامستاک خفه کردن او در نطفه است. یعنی کشتن او قبل از تولدش (هنگام غسل تعمید) همان طور که مثلا چن لین در جایی در بازی مرده بود ولی الیزابت دنیای دیگری را باز می کند که او در آن زنده است. امیدوارم جواب سوال هایتان را گرفته باشید. ;)
داستان کامل سری بازی BioShock
(آقا آقا!) آمپر هیجان که بالا بره... :-) حق با شماست. امسال بازی های بزرگی در راه است. تصحیح می کنم: خطر نابودی لذت «یکی» از بهترین بازی های سال 2013 :wink:
بررسی رضایتمندی کاربران از بازی های ایرانی
فکر کنم یکی از اصول خیلی ابتدایی یه نظرسنجی معتبر این باشه که تمام گزینه های ممکن برای یه سوال داخلش وجود داشته باشه. به همین خاطر به نظر من وجود چنین گزینه ای نه تنها مسخره نیست، بلکه واجب و ضروریه. چه بسا خیلی والدین باشند که ترجیح میدن بازی ایرانی برای بچه هاشون بخرن تا خارجی ها که کنترل کیفی و سنی نشدن ;)