مقاله ای برای این نویسنده یافت نشد!
امتیاز آخرین بازی انجام شده توسط شما
بخاطر این اسم لعنتی Keira هرچی پست می کردم نمی اومد :lol: ادیت کردم انگلیش نوشتم تا درست شد بالاخره آخه Keira که مشکلی نداره :23:
امتیاز آخرین بازی انجام شده توسط شما
The Witcher 3 Wild Hunt CD Projekt Red 2015 PS4 خوب بالاخره مین استوری ویچر 3 رو هم تموم کردم. با توجه به این که بیش از 100 ساعت زمان صرف بازی کردم فکر می کنم وقتش هست که نظر کلی و جامع نسبت به بازی بدم؛ هرچند کارم با بازی هنوز تموم نشده! اول از همه بگم که به طور کامل تریلر ها و اخبار و حواشی پیرامون بازی رو قبل از ریلیز رسمی دنبال می کردم و با انتظاراتی در حد هایپ و اون چیزی که سی دی پراجکت نشون داده بود سمت بازی رفتم. چون حرف راجب بازی زیاده سعی می کنم حاشیه نرم و برم سر اصل مطلب... Gameplay گیم پلی بازی با توجه به اون چیزی که تو تریلر ها دیده بودیم و البته با نگاه به قسمت دوم, انتظار یه شاهکار سخت و جذاب و یه نقش آفرینی اصیل نداشتم؛ اما پیشرفت قابل توجه نسبت به نسخه ی قبل کاملا به نظرم یه انتظار به جا بود. اما شاید این انتظار اون طوری که باید و شاید برطرف نشد. کمبت در کل اون مشکلاتی که تو نسخه ی قبل دیده می شد هم درش دیده می شه, البته کم و زیاد. مثلا سادگی بازی مشکلیه که همچنان تو ذوق می زنه. من تو درجه ی نرمال بازی رو تموم کردم و می تونم بگم هیچ جای بازی روی هیچ به اصطلاح باس فایتی گیر نکردم! فقط همون ترکیب ساده ی "فست اتک - داج - ساین" هم برای تموم کردن بازی روی درجه ی نرمال کفایت می کنه! شاید درجه های بالاتر از این نظر معقول تر عمل کنن اما به نظر من این سادگی بیش از حد تو درجه ی نرمال قابل قبول نیست. همین سادگی ضربات دیگه ای هم به کلیت گیم پلی بازی می زنه, مثلا من به شخصه از انواع مختلف Oil که برای دشمنای متفاوت تو بازی پیدا و کرفت کردم (که انصافا تنوع جالب توجهی هم داشتن) جز یکی دو بار همون اوایل بازی برای امتحان کردنشون هیچ استفاده ای نکردم! و این نتیجه ی همون سادگی بازیه. از تنوع Oil ها گفتم, دلیل این تنوع بیشتر تنوع قابل قبول دشمنان - به خصوص مانستر ها - هست که حداقل از نظر بصری جذابیت خاصی به گشت و گذار در محیط می ده. اگه اون ساده بودن بازی به تجربه ی باس فایت ها ضربه نمی زد, مطمئنا باس فایت های بازی موندگار تر و خاطره انگیز تر می شدن. مثلا این وایلد هانت که اسم بازی رو یدک می کشن وقتی اوایل بازی به یه قریه کوچیک که حمله کرده بودن رسیدم و اون خرابی و وحشتی که ایجاد کرده بودن رو دیدم حسابی برای رسیدن بهشون لحظه شماری می کردم... که ای کاش کلا نمی رسیدم! این همه راجب وایلد هانت شنیدیم و هایپ شدیم و ده ها ساعت بازی کردیم که آماده برای روبه رو شدن باهاشون بشیم که تهش با یه مبارزه در حد مبارزه با چارتا بندیت رو به رو بشیم؟ این باس فایت ایمریث چی بود مثلا؟ با ساده ترین تاکتیک و بدون هیچ زحمتی تو همون سری اول کشتمش! کرون ها و بقیه باس فایت های بازی هم همین بودن. از اون ژنرال دوم وایلد هانت که چیزی نگم بهتره... با همه ی این اوصاف امیدوار بودم نبرد نهایی بازی بهتر باشه که اونم خیال بیهوده ای بیش نبود؛ بازم یه فایت آبکی دیگه که به راحتی و با کمترین تلاش و به چالش کشیده شدنی تموم شد و رفت. نه تنها به یاد موندنی نبود, بلکه از اون گریفین اول بازی هم فراموش شدنی تر بود. طرف خیر سرش گنده ی وایلد هانت بود! بعد کلا قدرتش اینقدر بود که با ساده ترین راه (اسپم اتک – داج – گوئن) از پا در بیاد؟ یه مورد دیگه که حسابی این سادگی (بله بازم سادگی لعنتی) رو تو صورت آدم می کوبه سیستم لول بندی بازیه. متاسفانه دشمنای بازی با لول آپ شدن شما به تناسب قوی نمی شن و اگه شما یه مانستر لول 4 رو نکشی و بعدا که به لول 25 رسیدی برگردی تا بکشیش میتونی با یه ضربه کارشو تموم کنی... به همین راحتی! البته سازنده ها تلاش کردن با استفاده از حربه ی "اگه دیر بجنبی از کوئست لول پایین 1 اکس پی میگیری" این مشکلو رفع کنن؛ که این هم جواب نداده و بازی به شدت از کمبود بالانس رنج می بره. مخصوصا این که شما خیلی هم زود لول آپ می شین و تا بیاین تو دنیای بازی غرق بشین و چن تا کوئست و کانترکت تموم کنین خیلی زود می رسین به لول بالای 15!!! و البته همین بالانس نبودن هم می تونه باعث بشه از اونور بام بیافتین, یعنی اگه ساید کوئست زیاد انجام ندین و نگهشون دارید برای بعد از تموم کردن مین کوئست ها؛ عملا رسیدن به لول 35 براتون غیر ممکن میشه. یه جوری باید بالانس بین این دو رو خودتون برقرار کنید. برعکس ساید کوئست ها و کانترکت ها که اونقدر اکس پی دنون گیری نصیبتون نمیکنن, مین کوئستا اصلا از شور به درش می کنن! شما برای 10 دقیقه دیالوگ انتخاب کردن ممکنه به اندازه ی یه لول کامل اکس پی دریافت کنید!! کلا روی این بخش باید بیشتر کار می شد, حتی با وجود پچ ها و آپدیت های مختلف همچنان مشکلاتش حل نشده. راستی این درخت مهارت بازی چرا جوونه نمی زنه؟ تا آخر بازی شما نهایتا میتونین از بین بیش از 50 ابیلیتی فقط 12 تا رو انتخاب کنین! میوتیجن ها و ترکیب کردنشون با ابیلیتی ها برای بونس ایده ی جالبی هستن؛ منتها کوچیک و جمع و جور بودن درخت مهارت رو حل نمی کنه. کلا این المان های مربوط به نقش آفرینی که تو بازی کم رنگ هستن و به حاشیه رفتن باعث میشد حس نکنم دارم یه نقش آفرینی ناب و اصیل رو تجربه می کنم, از نظر گیم پلی تجربه ی بازی به یه بازی اکشن ادونچر نزدیک تر بود به نظرم؛ حداقل به خاطر کم رنگ بودن درخت مهارت, الکمی و کرفتینگ این طور حس می شد. گشت و گذار و کشف در محیط عظیم و با جزئیات بازی یکی از لذت هایی بود که پر از پاداش بود و هر بار جواب کند و کاو و زیر و رو کردن مپ آیتم های به درد بخور بود. شمشیر زره و هر نوع سلاح دفاعی یا هجومی که در بازی پیدا می کردم حسابی به کارم می اومد: چه برای استفاده و چه برای فروش و به جیب زدن پول! و البته سیستم اقتصادی بازی یکم بیش از حد دست و دل باز بود و خیلی زود گرالت رو به همه چیز می رسوند. از گشت و گذار گفتم؛ یادی هم بکنیم از روچ, دوست وفادار و پر باگمون! سرعت و استامینا ی مناسبش باعث می شد سواری حسابی به دلم بچسبه و نه خسته کننده و نه بیش از حد کوتاه و سریع باشه. البته قایق سواری هم هرچند چیز خفن یا خیلی خاصی نبود اما ایراد درشتی هم نداشت. گوئنت هم که تفریح شماره ی یک من موقع وارد شدن به هر شهر و روستا و خلاصه رسیدن به هر محیط انسان نشین جدید بود! جدا از آسونی بازی با هوش مصنوعی مشکل خاصی تو این بازی دیده نمی شد و برعکس, یه تجربه ی لذت بخش و معتاد کننده بود: رفتن از این طرف به اون طرف و دیوانه وار کارت جمع کردن و 10 سکه بردن! تورنومنت سخت و حساس High Stakes و کوئست Collect 'em All که از اول تا اواخر مین کوئست همراهم بود از جذاب ترین قسمت های گیم پلی بازی بودن. کاش یه بخش PVP یا همچین چیزی برای گوئنت در نظر گرفته می شد. در کل گیم پلی با این که اون قدر که انتظار داشتم نسبت به ویچر 2 پیشرفت نداشت اما تجربه ی مورد قبولی بود, هرچند که در صورتی که بهتر کار می شد؛ می تونست خیلی جایگاه این بازی رو در نظرم بالاتر ببره. Story و اما می رسیم به داستان بازی! مین استوری که راجب سیری بود داستان جذاب و درگیر کننده ای بود. فرمول "برو به این شهر و برای یه سری کرکتر یه سری کار انجام بده تا در ازاش یه سری کات سین و یه شورت گیم پلی راجب سیری جایزه بگیری" حسابی به بار نشسته بود و به لطف استوری لاین های جذاب و کرکتر های خوبی که در لا به لای این فرمول گنجونده شده بود با داستانی جذاب طرف بودیم. بخش ابتدایی اکت 1 (ولن) که حسابی منو به خودش جذب کرد, چون نه تنها تشنه ی یافتن اطلاعات درباره ی سیری و روبه رو شدن با وایلد هانت بودم, استوری لاین بلادی برن و حتی ساید کوئست های مربوط به Keira و لثو کاملا منو میخکوب کرده بودن! ادامه ی کار و بخش نوویگرد هم این جذابیت رو (البته با افت محسوسی در گیم پلی اون هم بیشتر به خاطر ادامه یافتن اتفاقات در محیط شهری) حفظ کرد و دیدار دوباره با زولتان و دندیلاین هم که نیازی به توضیح دادن نداره! این وسط بد نیست از کوئست جذاب و متفاوت A Play's the Thing اسم ببرم, کوئستی که باعث شد به قدرت و توانایی تیم نویسندگان بازی و سناریو نویسی فوق العادشون ایمان بیارم... در ادامه به اسکلیگه رسیدم و با بانو ینفر و داستان کشمکش سیاسی این جزایر همراه شدم, که این جا بود که کم کم داشت اون فرمولی که بالا اشاره کردم ته می کشید و بیش از حد کش داده می شد؛ که خوش بختانه در جایی که باید به اتمام رسید و با سرنخی جالب (Uma) برای اکت دوم منو مشتاق کرد. البته باید اشاره کنم که ساید کوئست های این بخش هم جذابیت خودشون رو حفظ کردن و انتخاب های جالبی رو هم در پی داشتن. داستان تو اکت 2 سرعت بالاتری پیدا می کنه و به قسمت های حساس تری می رسه. خیلی از کوئست ها با کمترین گیم پلی ممکن به پایان می رسن و بعضی فقط انتخاب دیالوگ هستن! آزادی عمل به طرز عجیبی کم رنگ می شه و بازی به یه بازی خطی تبدیل میشه که اول کار تو ذوقم زد, اما از نظر داستان و کمپین اصلی کاملا منطقی به نظر می رسید. بخش حمله ی وایلد هانت از نظر داستانی و احساسی چیزی کم نداشت و کات سین ها کاملا ابهت و جذابیت وایلد هانت رو نشون می دادن؛ اما از نظر گیم پلی واقعا این بخش تو ذوق می زنه. البته در ادامه و اکت سوم که دیگه داشتیم به پایان نزدیک می شدیم جذابیت داستانی و اتفاقات مهم حسابی سرمو گرم کردن و با این که اکت 2 و 3 در مجموع به اندازه ی اکت اول طولانی نبودن با این حال بازی افت داستانی چندان شدیدی از این نظر نداشت, مگر از بعد گیم پلی که یکم وجهه ی وایلد هانت رو خراب کرد. در کل میشه گفت روایت داستان ویچر و کلیت و چارچوب داستانی بازی چیز شاهکار, انقلابی یا بی نظیری نبود. اما در کل داستان جذابی بود که از هر قدم و هر بخشیش لذت می بردم. این که داستانی در 50 ساعت روایت بشه و جذابیت خودش رو (با وجود این همه شاخ و برگ دادن و پرداخت به جزئیات که بعضا هیچ ارتباطی به اصل و ریشه ی داستان اصلی نداره) حفظ بکنه واقعا کار آسونی نیست. البته از ضعف پرداختی و عدم حضور عجیب وایلد هانت در بازی نمیشه چشم پوشی کرد. شخصیت پردازی در کل (بدون در نظر گرفتن وایلد هانت) بسیار خوب کار شده و به شخصه هیچ زمانی از بازی از این نظر مشکلی ندیدم. به عنوان بهترین مثال های پرداخت کرکتر هم می تونم به ینفر اشاره کنم. کرکتری که در جای مناسب ری اکشن ها رفتار ها و دیالوگ های مناسب و به جا از خودش نشون میده و کاملا اون ویژگی های مهم شخصیتی که باید باهاشون ینفر رو بشناسیم برامون تصویر سازی می شه. البته تک تک کرکتر های بازی به این جزئیات و دقت در پرداخت مفتخر نیستن؛ اما, واقعا کی انتظار داره که باشن؟! هر شخصیتی به اندازه ای که باید پرداخت شده و از این نظر کم و کسری چندانی وجود نداره. روند تصمیمات مهم هم یه کم عجیب بود! مثلا من الان به سیری بگم برف بازی بکنیم یا نکنیم کل تفکراتش جهتشون عوض می شه و پایان فرق می کنه؟ البته پایان های بازی تنوعشون در حد مورد قبول بود اما این همه صحبت از 36 پایان باعث شده بود یکم انتظارمون بالا بره؛ بازم هایپ این وسط کارو خراب کرد. ضمنا بد نبود حداقل به جای 2-3 خط سامری دادن راوی حداقل چند تا کات سین نشون داده می شد که برامون خاطره انگیز تر بشه. با عرض معذرت یاد پایان جومونگ افتادم. Graphics اما از گرافیک بگیم, گرافیکی که تلاشمو کردم زیاد امیدم رو نسبت بهش بالا نبرم و چشم به راه ورژن دان گرید شده باشم. اما هر چقدر هم شما چشمتون رو به حقایق باز باشه باز هم بار اول که تو محیط می گردین و گرافیک واقعی بازی رو می بینین نمی تونین حسرت اون نمایش فوق العاده ی E3 2013 رو نخورین... افت فریم و مشکلات دیگه ای هم در بازی دیده شده که خوشبختانه بنده ورژن 17 گیگ آپدیت شده ی بازی رو امتحان کردم و مشکل فنی خاصی تو بازی ندیدم, حتی باگ بزرگ که مشکلی تو روند بازی برام پیش بیاره هم ندیدم. بزرگ ترین باگی که تو بازی بهش برخوردم در حد همین پرت شدن سر و کله ی دشمنای کشته شده به آسمون یا روی هوا یورتمه رفتن روچ بوده. همین! هرچقدر هم که از دان گرید بنالیم باز هم نمیشه چشم روی زیبایی ویچر3 بست. عظمت و گستردگی محیط بازی و تنوع کم نظیری که در بخش های مختلف مپ مشاهده میشه, حسابی آدم رو سر کیف میاره. طراحی منحصر به فرد ولن, نوویگرد و اسکلیگه (چه در محیط های شهری چه در بخش های خارج از محل سکونت) پیشرفت عظیمی نسبت به نسخه ی قبل محسوب میشن. تنوع حیوانات بازی هم در حد بسیار خوبی قرار داره؛ چه حیواناتی همچون خرگوش و گوزن, چه حیوانات وحشی و درنده ای چون گرگ و خرس. البته این تنوع در گیاهان و نباتات هم دیده می شه که جای تحسین داره. کیفیت بافت ها و تکسچر ها هم جای غر زدن و اشکال گیری چندانی نذاشته و خبری از لبه های زشت و زمخت هم نیست. البته عمق دید و طراحی با دقت وحشتناک بالایی که در تریلر های بازی دیده می شد هم جایی در اثر نهایی ندارن. انیمیشن های حرکت, پرش, سوار و پیاده شدن روی اسب, انجام Sign های مختلف, مبارزه و... هم به خوبی پیاده سازی شدن و قابل باور هستن. لیپ سینک و حرکات چهره در زمان حرف زدن و نشان دادن حس عالی نیستن ولی نمی شه چندان سخت هم گرفت؛ با توجه به حجم عظیم دیالوگ ها و سناریو های مختلف. کارگردانی کات سین های بازی هم به نحو احسن انجام شده و یکی از چیزهایی بود که نظرمو به خودش جلب کرد. طراحی چهره و حرکات کرکتر ها هم در حد خوب قرار داره. البته یه چهره هایی هست که تو بازی ممکنه چندین بار تکرار بشن و رو اعصاب برن. مثلا اون مرد روستایی با موهای قارچی بلوند! یا طراحی چهره ی بچه ها که فیس خیلیایی که تو بازی از نزدیک می بینید با دماغ کوفته ای و کک و مک هستن. شاید بگید دارم گیر الکی میدم ولی وقتی صورت بچه گی های سیری و یتیم کروکبک باگ و بچه های خیابون های نوویگراد همه یکین براتون یکم عجیب نیست؟ البته لیپ سینک ها هم از حد خوب فراتر نمی رن؛ منتها با توجه به حجم بالای دیالوگ ها و ری اکشن های مختلف میشه به راحتی چشم پوشی کرد. Music and Sound از نظر صدا گذاری به نظر من بازی عملا بدون نقص عمل کرده. چه صدا پیشگی شخصیت ها که همه به خوبی انجام شدن؛ چه صدا های محیطی مثل غرش خرس یا صدای سم اسب بر روی زمین خیس. موسیقی بازی هم دست کمی از صدا گذاری نداره, در زمان مبارزه اون شور و هیجان و حسی که باید رو منتقل می کنه و در زمان روندن با آرامش در بین مناظر زیبای بازی حسابی حس و حال قدم زدن و لذت بردن از صبحگاه آرام و دلپذیر رو تو آدم زنده می کنه... تنوع مناسبی هم که داره, پس دیگه چی میخوایم؟! خب دیگه خیلی پر حرفی کردم, در آخر فقط اینو بگم که ویچر 3 برام بالاتر از نسخه ی 2 قرار گرفت. بهترین نقش آفرینی عمرم نشد, اما تجربه ی خیلی خوب و به یاد موندنی ای بود که همونطور که اول نقد گفتم کارم هنوز باهاش تموم نشده. بازی به نظر من در حد پرافتخار ترین بازی تاریخ نبوده و نیست, اما به هرحال به نظر منتقدین احترام می ذارم. نکات مثبت بازی: داستان جذاب و طولانی _ ساب پلات های جذاب _ ساید کوئست های لذت بخش _ گرافیک چشم نواز _ موسیقی کم نقص _ گوئنت _ تنوع محیطی بالا نکات منفی بازی: ساده بودن بازی _ الکمی _ عدم پیشرفت قابل قبول گیم پلی _ 36 پایان _ سیستم لول بندی بازی Overall گیم پلی 7.5/10 داستان 8.6/10 گرافیک 9/10 موسیقی و صدا گذاری 9.3/10 نمره ی کلی: 8.5
صندلی داغ شماره ۳ | رضا قرالو
کو زنده؟ پست آخرین بازی که همیشه 100 تا و 200 تا کامنت میخورد الان کلا به 20 تا هم برسه باید شاد باشیم رنک سایتو ببینید نمی خوام هی بیام غر بزنم ولی ما هم دیگه خسته شدیم از این وضع اون از اوضاع انجمن و گروها که نابود شدن اینم از اوضاع قالب که خیلیا ناراضین صندلی داغم ایده خوبیه منتها واس شلوغی سایت جون میده حیف :11:
انتشار No Man’s Sky به تعویق افتاد
اینقدر این بازی بی هدف به نظر می رسه که هنوزم فازشو درک نکردم :23:
نقدها و نمرات بازی TMNT: Mutants in Manhattan منتشر شد
اکتیویژن چه دل خوشی داره هرچقدرم ملتو داغون فرض کنیم بازم نمیشه هیچ جوری رو موفقیت همچین بازی ای حساب باز کرد :lol:
امتیاز آخرین بازی انجام شده توسط شما
درسته. خواستم بگم بزرگترین اشتباهم تو بازی شروع نکردنش رو درجه سختی دث مارچ بود. ولی این توجیه نمی کنه سادگی بیش از حد بازی رو این که بازی از نظر لول بندی بالانس نبود خوشحال میشم توضیح بدین چطور ایده ی خوبی بود؟