از پای تلویزیون با عشق…

در ۱۳۹۴/۰۶/۲۰ , 15:30:34
پلی استیشن

همیشه به خودم گفته‌ام و می‌گویم که برای نوشتن باید دغدغه داشت. مادامی که یک چیز، کوچک‌ یا بزرگ، ذهنت را درگیر نکرده نمی‌توانی بنویسی. یا شاید بتوانی بنویسی ولی ممکن نیست خوب در بیاید. یک چیزی در مایه‌های همان “سخنی که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند” و این حرف‌ها. حالا تیتر من برای این یادداشت که یک اشاره‌ی دست و پا شکسته به اسم آن فیلم جیمزباند دارد را به سخنِ از دل برآمده ربط دهید.حقیقت این است که به جز چند مورد که در ذهنم پرسه می‌زند، دغدغه‌ی دیگری برای نوشتن این یادداشت ندارم. سعی می‌کنم مختصر و مفید بنویسم و کوچه‌های شلوغ ذهنم را از این پرسه‌ها خالی کنم.

موضوع بر می‌گردد به چند سال پیش. راست‌اش را بخواهید، نمی‌دانم دقیقا چه سالی بود. دلم هم نمی‌خواهد حساب کنم و برسم به آن موقع. اصلا از همین بی‌حساب و کتاب بودنش خوشم می‌آید و این واقعیت که هر چقدر هم این خاطره مبهم و دور از دست‌رس باشد، باز هم برای من شیرین است. همین که بدون این‌که جزئیات دیگری در ذهنم باشد، لحظه‌ی ورودم به اتاق، مواجهه‌ام با یک دستگاه که غریبه و پیشرفته به نظر می‌رسید و انگار از فضا آمده بود را جلوی چشمم می‌بینم، همین را دوست دارم. این‌که شاید پلی‌استیشن خیلی دیرتر از ابتدای خلقتش به خانه‌ی ما وارد شده بود، اصلا مهم نیست. این‌که آن زمان خیلی کم از بازی سر در می‌آوردم هم. یادم می‌آید هنوز سگا داشتم. کنسول دوست داشتنی که این‌قدر ازش کار کشیده بودم هر جایش یک ایرادی داشت. دلم نمی‌آمد، ولی اتفاق افتاده بود. نو آمده بود و کهنه… .

دلم نمی‌خواهد خیلی کش‌دار باشد. این حرف‌ها نصفش تکراری است و برای خیلی‌ها اگر عینش نه، شبیهش اتفاق افتاده. دلم نمی‌خواهد کلیشه باشد. نباید این موضوع را آن‌قدر گفت و نوشت که نخ‌نما بشود و از دهان بیفتد. بیست سالگی پلی‌استیشن است. چیزی که خاطرات خوش و لحظات فوق‌العاده‌ای را برای ما خلق کرده و نمی‌توانیم بی‌خیالش شویم. از دیروز کرم این‌که یک پلی‌استیشن گیر بیاورم و با چند تا بازی قدیمی تجدید خاطره کنم توی مغزم افتاده و بدجور دارد اذیت می‌کند. پیشنهاد من به شما هم همین است. البته که سرتان احتمالا به متال‌گیر گرم است، ولی می‌دانم که شما هم مثل من، و مثل بسیاری دیگر از هم‌نسلان من، خیلی بیشتر از این حرف‌ها نوستالژیک هستید.

چهارمین نسل از پلی‌استیشن روبروی من است. اگر ساعاتی که پای تلویزیون، با عشق، دسته در دست به بازی نشسته‌ام و این زبان‌بسته‌ها برایم رفیق بی‌کلک بوده‌اند را جمع کنم، احتمالا از هر چیز دیگری بیشتر می‌شود. هر چیزی که فکرش را بکنید. شب‌هایی که خیلی‌‌هایمان با این کنسول‌ها صبح کردیم، محال ممکن است یادمان برود. نسل اول و دوم پلی‌استیشن به شخصه برای من تکرار نشدنی هستند. به قدری که حاضر نیستم لحظاتی که با آن‌ها سر کردم را با هیچ چیزی عوض کنم. ولی به همان اندازه هم از نسل سوم و چهارم گله دارم. نسل سوم که به مدد تازه به دوران‌رسیده‌ها برای ما جهنم شد. آدم یک عده را می‌بیند که بی‌خودی از یک چیزی طرفداری می‌کنند، از آن زده می‌شود. باور کنید من سه چهار تا دسته‌ی پی‌اس۲ توی در و دیوار خرد کرده‌ام. حنجره‌ام را سر تعداد محدودی بازی جر داده‌ام. ولی هیچ وقت… . این جمله را خودتان کامل کنید. یک عده از شما مرا خیلی خوب می‌شناسید.

نسل چهارم هم برای من عملا هنوز حداقل آن‌طور که باید و شاید شروع نشده است. باید دید به کجا می‌رویم. باید دید بیست سالگی پلی‌استیشن، که در نسل چهارم خیلی خیلی بهتر از قبل عمل کرده و انصافا ترکانده است، کجا به بار می‌نشیند. باید منتظر ماند، خاطره بازی کرد، بازی کرد، منتظر ماند، و دید…

پ.ن.: موقع نوشتن، داشتم آهنگ All Our Past Times از حضرت Eric Clapton را هم می‌شنیدم. هارمونی عجیبی با موضوع داشت.


23 دیدگاه ثبت شده است

دیدگاهتان را بنویسید

  1. خاطرات زنده شد
    دوستان اگر هنوز میخواین مدال افتخار یا تکن بازی کنین و نوستالژی های قدیم رو زنده کنین coolrom.com
    یه سری بزنین و شبیه ساز پلی استیشن رو دان کنین تموم بازی ها برای دانلود هستن

    ۰۰
    1. فردا هرگز نمی میرد رو میگی
      اون مرحلش که کیو. یه بی ام دابلیو بهت میداد از همه بهتر بود :۱۸:

      ۰۰
  2. خیلی نوشته باحالیه،خوبه که برگشتی :۲۴:
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    بعضی وقتا که به گذشته ی نچندان طولانی خودم فکر میکنم میبینم که ما چه نسل خوش شانس و خوشحالی بودیم!
    صب تا شب تو کلوپ “فوتبال۹۹” بازی میکردیم و حال میکردیم،با اینکه اسم بازیکنا رو هم نمیتونستیم بخونیم!…کراش،درایور،”سرباز کوچولو”،تکن،مورتال کامبت،رزیدنت اویل،دینو کرایسیس،مدال افتخار،GT،پپسی من و هزار تا بازی باحال دیگه که با همشون زندگی کردیم…تازه اینا فقط مال پلی استیشن ۱ هستن!!!
    همیشه که به این چیزا فکر میکنم یاد Toy Story 3 میوفتم.چقد بده که ما چیزای به اون قشنگی رو انقد راحت فراموش میکنیم :11:
    الان که دارم این متنو مینویسم خیلی حس میکنم خفنم! :13: :lol:
    ممنون :۱۵:

    ۰۰
  3. نمی‌دونم چی باید بنویسم ولی همانطوری که از خوندن این یادداشت که از دل برون اومده بود، دلم آروم گرفت و بیشتر از اونی که به خاطراتم با سه ایستگاه گذشته‌ی بازی و البته سگا و میکرو و آتاری برگردم دیدن تک جمله‌ی “توسط سعید زعفرانی” روزم رو ساخت. چه خاطرات تکرار نشدنی‌ای که در دوران طلایی دی‌بازی در کنار زحمات عجیب غریب سعید زعفرانی بود که در خاطرات و فعالیتهای مجازی به ثبت رسید، چه بحثهای فوق العاده‌ای، چه استارت‌های تازه‌ای در سایت، چه همکاری‌های فوق العاده‌ای، چه شور و حالی و چه و چه‌های دیگری…
    سعید عزیز حتی اگر دنیل دی‌لوییس رو درتیزر فیلمِ تازه‌ای ببینم اینقدر خوشحال نمی‌شم که شاهد بازگشت شما در دی‌بازی با این نوشته‌ی نوستالژیک و قدرتمند هستم…
    تشکر فراون از شما و درود بر پلی استیشنِ ۲۰ ساله که باعث شد با بسیاری از رفقای عزیزم اینچنین خاطرات شیرینِ مشترکی رو رقم بزنیم…

    ___________________________
    ( THE H8IGHTFUL EIGHT )

    ۰۰
    1. اگه می‌دونستم بردیای عزیز رو می‌تونم این‌قدر خوشحال کنم، زودتر میومدم اینجا :-)
      خوشحالم که هنوز این‌جا هستی رفیق… وقت کردم یه سری به پست باکس آفیس‌ت می‌زنم.

      ۰۰
    2. یه لحظه یاد انجمن پی سی بازان افتادم
      یاد اینکه تازه مکس پین سه اومده بود
      یاد این که زعفرانی یه آواتار از مکس پین ۲ داشت
      چرا یه دفعه اینطوری شد؟؟!!ای کاش بر می گشتیم عقب
      :(

      ۰۰
  4. خاطرات جالبی بود
    یادمه یکی از دغدغه هام بر سر میکرو و سگا داغ کردن اداپتور در اثر بازی کردن پشت سر هم بود :۲۴: بعدش که PS1 خریدم تقریبا مشکلی نبود ولی از من کارت حافظه نداشت و هر بار میرفت تو بازی باید همه چیز را از اول شروع می کردم :۲۳: یادش بخر بازی هاش ۵۰۰ تومن بیشتر نبود.

    ۰۰

مقالات بازی

بیشتر

چند رسانه ای

بیشتر