خانه » سینما و تلویزیون فیلم هفته: پلن C: به وجد آوردن مخاطب | کمی درباره فیلم اینتراستلار × توسط علیرضا محمدی در ۱۳۹۳/۱۲/۲۷ , 17:02:11 194 دوستان زیادی در سایت علاقه بسیاری به بحث درباره این فیلم داشتند. از همین رو تصمیم گرفتیم تا این قسمت از فیلم هفته را به فیلم اینتراستلار اختصاص دهیم. فکر میکنم که اکثر سینما دوستان این سایت با این کارگردان آشنایی نسبی دارند و لازم نیست در خصوص فیلم های قبلی او صحبتی بکنیم. به همین جهت می روم سراغ اصل مطلب. از ابتدای دوران تفکر انسان تا به الان، علم فیزیک رازی مرموز و فوق العاده، به نام زمان را در خود گنجانده. هر چند که این تازه اول راه است و ممکن است که در قرن های آینده زمان به چیزی پیش پا افتاده تبدیل شود. مانند جمله ای که برند ( آن هاتاوی) در فیلم می گوید:{ آن ها شاید بتوانند از زمان مانند یک کوه بالا بروند اما ما فعلا نمی توانیم.} زمان چیزی است که کمتر از دیگر ابعاد فیزیک حالت زمینی دارد. حداقل در حال حاضر. در اصل زمان چیزی است که هنوز تا حد زیادی برای ما ناشناخته است و همین زمان و ناشناخته بودنش است که ما را محدود کرده است. اینتراستلار کمی درباره تئوری های علمی می خواهم که این قانون را تا حد ممکن ساده کنم و به شما بگویم. کاری که جاناتان و کریستوفر نولان آن را سخت کرده اند. زمان چیزی است سیال. فرض کنید زمان مانند یک آب جاری است. بنابر این می تواند توسط یک نیرو کشیده شود، در خود بپیچد و … . قانون نسبیت انیشتین نیز در باب همین موضوع صحبت می کند. بر اساس این قانون هر کس زمان منحصر به فرد خودش را دارد. منظور از این جمله چیست. ما یک جسم فیزیکی هستیم، در این صورت ما وزنی داریم. هر چیزی که وزن داشته باشد، نیروی جاذبه دارد. هر چقدر این وزن بیشتر باشد، نیروی جاذبه بیشتر می شود. همانطور که گفتم، زمان می تواند مانند یک آب، به طرف یک نیروی جاذبه کشیده شود. حتی این وزن ما باعث می شود که زمان در اطراف ما با فرد دیگری که هم وزن ما نیست تفاوت داشته باشد. به این دلیل که ما بر اساس وزنی که داریم، نیروی جاذبه ناچیزی هم داریم که باعث کشیده شدن زمان در حول محور جاذبه ما می شود و همین باعث می شود که زمان ما با فرد دیگر تفاوت داشته باشد. اما چرا ما همه یک زمان یکسان داریم؟ برای مثال اگر دو نفر ساعتشان را مانند هم تنظیم کنند، پس چرا ساعت آن ها تفاوتی نمی کند؟ جواب این سوال در مقدار وزن است. از آن جایی که وزن ما بسیار ناچیز است پس این کشیدگی زمان هم بسیار ناچیز خواهد بود و بینهایت نزدیک به صفر است. اما در مورد اجسام سنگین مانند ستاره ها، سیاره ها و سیاه چاله ها این قضیه فرق می کند. وزن این اجسام فوق العاده بالا است و در نتیجه نیروی جاذبه هم به همین نسبت قوی تر است. پس زمان کشیدگی بیشتری پیدا می کند. به عبارت ساده تر اگر دو برادر دو قلو را، یکی بر روی زمین و دیگری نزدیک یک سیاه چاله بگذارید، ممکن یکی تنها چند دقیقه برایش گذشته باشد و دیگری ۸۰ سال عمر. چرا که زمان در آن سیاه چاله کشیده می شود. به همین دلیل زمانی که شما در کنار یکی از این اجسام سنگین قرار بگیرید، در آن کشیدگی زمان هم شریک می شوید و اینطور می شود که زمان برای شما با سرعتی متفاوت از دیگران طی می شود. باز هم اگر سوالی در خصوص این مبحث وجود داشت در نظرات بپرسید تا جواب شما را بدهم. اما سیاه چاله چیست؟ اگر بخواهم سیاه چاله را به طور مختصر و ساده توضیح دهم باید بگویم که سیاه چاله ها در واقع جرم متمرکز فوق العاده زیادی دارد که از نابودی ستاره هایی با جرم فوق العاده زیاد تولید می شوند. نظیریه ای که انیشتین تحت عنوان نسبیت ارائه داد در واقع، کامل ترین نظریه تا به امروز شمرده می شود. هر چند که افراد دیگری نظیری هاوکینگ، نظریه هایی درباره سیاه چاله ها داده اند. در سیاه چاله ها چیزی تحت نام افق رویداد وجود دارد. افق رویداد حالتی کروی مانند دارد که شما می توانید وارد آن شوید اما از آن نمی توانید خارج شوید. در واقع سرعت افق رویداد برابر با سرعت نور است، بنابر این باید سرعتی بیشتر از نور داشته باشید تا بتوانید از آن فرار کنید که این تقریبا غیر ممکن است. وارد شدن به یک سیاه چاله خود نیز ماجرایی دارد. در زمان وارد شدن به یک سیاه چاله شما باید در ابتدا فکر کنید که نسوخته اید. اگر به فرض شما نسوزید، زمانی که وارد سیاه چاله می شوید،هیچ میدان جاذبه ای را در اطراف خود حس نخواهید کرد. اما به تدریج که به مرکز این سیاه چاله نزدیک می شوید، این نیروی جاذبه قوی تر و قوی تر می شود و شما حس خواهید کرد که بدن شما در حال کش آمدن است. دز زمان سقوط، فرض کنید که سر شما به هسته سیاه چاله نزدیک تر است از پاهای شما است، در نتیجه، سر شما دچار کشش بیشتری خواهد شد. هر چقدر که به هسته این سیاه چاله نزدیک تر می شوید این کشش بیشتر می شود و در نهایت باعث تکه تکه شدن شما خواهد شد. البته این قضیه به اندازه شعاع سیاه چاله هم مربوط می شود. برای مثال اگر این شعاع کمتر باشد، شما زود تر به هسته سیاه چاله نزدیک می شوید و بدن شما زود تر تکه تکه خواهد شد. اما سفید چاله چیست؟ سفید چاله ها دقیقا حالتی متضاد سیاه چاله ها دارند. به طور خلاصه، سیاه چاله، هر چیزی که در افق رویدادش باشد را به سمت خود می کشد. آن قدر قوی است که می تواند نور را هم به سمت خود بکشد (به همین دلیل سیاه است) اما سفید چاله چیزی را به طرف خود نمی کشد، بلکه همه چیز را از خود خارج می کند. اما در حقیق سفید چاله اصلا وجود ندارد. چون راهی برای ساخت سفید چاله نیست. کرم چاله چیست؟ از ترکیب یک سفید چاله با یک سیاه چاله، یک کرم چاله وجود می آید. تصور کنید که شما وارد یک سیاه چاله می شوید. اگر یک سفید چاله هم در سیاه چاله وجود داشته باشد و شرایط به نحوی باشد که فرد از بین نرود، می تواند از سفید چاله خارج شود و در واقع از سیاه چاله بگریزد. البته کرم چاله ها هم نمی توانند وجود داشته باشند. چرا که برای وجود یک کرم چاله، نیاز به یک سیاه چاله و یک سفید چاله است و از آن جا که سفید چاله وجود ندارد، پس کرم چاله هم وجود ندارد. در کل مشکلاتی در زمینه مسائل علمی فیلم وجود دارد. اگر حتی فرض کنیم که سفید چاله و در نتیجه کرم چاله ها وجود داشته باشند، احتمال اینکه به سفید چاله برسید نزدیک به صفر است. چرا که اول ازهمه، احتمال اینکه به نقطه مرگ برسید بسیار زیاد است و اینکه در سیاه چاله، اشعه های مرگبار گاما وجود دارد که به احتمال زیاد جان شما را، قبل از رسیدن به سفید چاله خواهد گرفت. اینها مشکلاتی در زمینه تئوری های علمی فیلم است. حتی اگر بخواهیم بگوییم چون ژانر فیلم علمی تخلیلی است، می تواند این چیز ها در آن وجود داشته باشد، لازم بود تا منطق بهتری نسبت به اینکه دیگران ساخته اند برای ما آورده شود. اما کمی برسیم به فیلم… اینتراستلار فیلمی است به کارگردانی Christopher Nolan و قلم Jonathan Nolan, Christopher Nolan. اگر فیلم های قبلی این دو برادر را دیده باشید، به نوع جهانبینی این دو فرد پی می برید. زمان یکی از مسائلی است که این دو برادر همواره آن را به چالش کشیده اند. در فیلم هایی مانند خاطرات و اینسپشن این موضوع را می بینید اما هر کدام به نحوی متفاوت. از این این پاراگراف به بعد مطلب حاوی اسپویل خواهد بود خلاصه ای از داستان این فیلم قصه این فیلم درباره زمانی است که زمین دیگر نمی تواند پاسخ گوی نیازات انسان ها باشد. بحث سر منابع فسیلی مانند نفت نیست بلکه مشکل از طرف غذا است و اکسیژن است. جمعیت زمین کم شده اما ظاهرا تولید غذا چندین برابر کاهش پیدا کرده است. به نحوی که تولید غذا از دانشگاه رفتن و اختراع و اکتشاف مهم تر است. شخصیت اصلی داستان به ظاهر خلبانی است به نام کوپر ( از این جهت می گویم به ظاهر که واقعا مشخص نیست شخصیت اصلی این داستان کیست. در این رابطه ییشتر صحبت خواهم کرد). کوپر خلبانی مستعد است اما انسان گرسنه، دیگر نیازی به اکتشاف در فضا نمی بیند و کوپر هم به اجبار مشغول کشاورزی شده است. کوپر به کمک دخترش Murph و به نحوی عجیب، مختصات خاصی را پیدا میکنند. آن ها به سمت این مختصات می روند و متوجه می شوند که هنوز ناسا وجود دارد و به طرز مخفیانه ای مشغول تحقیق و پژوهش است. پروفسور برند مسئول این تحقیقات، از کوپر تقاضای کمک برای خلبانی یک سفر را میکند. سفری که در آن قرار است آن ها به کهکشان دیگری بروند و سیاره ای دیگر برای زندگی پیدا کنند و به قول معروف، دنیا را نجات دهند. کوپر برای حفظ جان دخترش که در آینده ممکن است با کمبود غذا و اکسیژن روبرو شود و بمیرد، این کار را قبول می کند و مجبور به ترک او می شود. سفر این گروه شروع می شود و … مسائل احساسی ای که در فیلم اینسپشن ایجاد شده بود، در اینجا هم وجود دارد. ظاهرا فرزندان نولان، تاثیر زیادی روی او گذاشته اند. به نظرم آوردن تمام داستان در این جا کار جالبی نخواهد بود. از آن جهت که کسانی که فیلم را دیده اند داستان را می دانند و افرادی که هنوز ندیده اند، جذابیت داستان برایشان از بین خواهد رفت. ابتدا می خواهم از در فیلمنامه وارد شوم. مانند دیگر فیلمنامه های این دو برادر، باز هم با داستانی پیچیده روبرو هستیم. اما این همه پیچیدگی برای چیست؟ اگر به سایت ها و فروم های داخلی و خارجی نگاهی انداخته باشید، متوجه این موضوع خواهید شد که افراد بسیار زیادی سوالاتی درباره فیلم دارند و آن را نفهمیده اند. بعضی سوالاتی درباره مضوعاتی بسیار ساده دارند اما به دلیل اینکه این قضیه به عمد و یا غیر عمد (بخوانید به عمد) درست پرداخت نشده، تنها باعث ایجاد ابهام می شود. این ایجاد ابهام که در بیشتر کار های نولان وجود دارد، باعث می شود که عموم مردم تصور کنند این فیلم بیش از حد سنگین است. اما بین پیچیده بودن و سنگین بودن تفاوت بسیاری وجود دارد. شما می توانید یک موضوع ساده را به نحوی بیان کنید که عموم مردم تصور کنند آن مبحث فوق العاده سنگین است. همین باعث می شود که آن مفهوم ارزش بیشتری از آن چه که واقعا دارد پیدا کند. فیلمنامه تکلیفش با خودش مشخص نیست. این جمله را با دلیل می گویم. با یک سوال ساده اما بنیادین شروع میکنم. آیا شما درگیر یک فیلم درام عاشقانه بوده اید یا یک فیلم علمی تخیلی؟ نمی دانم در مبحث ژانر شناسی تجربه ای دارید یا خیر اما به واقع بنده نتوانستم. به این دلیل که فیلم مدام از شاخه ای به شاخه دیگر می پرد و شما نمی دانید که واقعا در حال دیدن چه فیلمی هستید. از دیگر نکات منفی این فیلمنامه وجود دیالوگ های بی ربط و بی معنی و حتی بعضا خنده دارد است. این قضیه جدا از آن دیالوگ های حماسی و عامه پسندی مانند دنیا را نجات بده است. این دیالوگ هایی که تنها باعث بزرگ شدن مشقی یک شخصیت می شود. من می خواهم دنیا را نجات بدهم. تا کی باید این جمله های سطحی را بشنویم؟ حال چند نمونه از آن دیالوگ های به اصطلاح خنده آور (بخوانید گریه آور) را به شما نشان می دهم. روبات ها در این فیلم نقش زیادی را ایفا می کنند. نمی دانم چرا اما با دیدن این روبات یاد ماینکرفت افتادم (شوخی) زمانی که یک ساعت و ۲۵ دقیقه از شروع فیلم می گذرد را نگاهی دوباره بی اندازید. تصورش را بکنید که انسان ها رو به انقراض اند و ممکن است این ماموریت که تنها امید انسان به بقای نسل است با شکست روبرو شود. حال باید بین دو سیاره یکی را انتخاب کرد. یکی از محققین به نام برند( آن هاتاوی – دختر پروفسور برند) یکی از سیاره ها را انتخاب می کند. در این بین زمانی که از او می پرسند دلیل این انتخاب چیست با این جواب روبرو می شوید: عشق! بله. برند قصه ما می خواهد به بهانه وجود معشوقش در یکی از این سیاره ها، به آن جا برود و بر سر تمام بشریت ریسک کند. باز هم دیالوگ خنده دار دیگری را به شما نشان میدهم. بگذارید ۲ ساعت و ۲۷ دقیقه از فیلم بگذرد. مشاهده خواهید کرد که کوپر در یک فضای ۳ بعدی است که می تواند به ۵ بعد دسترسی داشته باشد و می خواهد از بین بینهایت خط زمانی، یکی را پیدا کند تا به دخترش پیغامی مهم را برساند. وقتی که روبات این فیلم یعنی تارث از او می پرسد که چگونه می خواهی او را پیدا کنی، کوپر فیلم ما یک جواب عجیب می دهد: عشق تارث عشق…. . و بله، این هم یکی دیگر از آن دیالوگ های خنده دار است. او می خواهد از طریق عشق دخترش را در یک زمان خاص پیدا کند. باز هم از این موارد می خواهید؟ نگاهی به چند دقیقه آخر فیلم بی اندازید. آخر هر فیلمی زمانی است که فیلمنامه نویس باید تمام آن گره هایی که در طول فیلم ایجاد کرده را باز کند. البته این اجباری نیست و ممکن است که فیلم با یک سوال به پایان برسد اما این طور هم نمی شود. باز هم کمی تصور کنید. در چند دقیقه پایانی فیلم، زمانی که دکتر آن دیالوگ مسخره را دکتر به کوپر می گوید: {یادتون باشه شما دیگر جوان نیستید….در حقیقت شما ۱۲۴ سال سن دارید.} کوپر به دیدار دختر خود می رود. کوپر چیزی را بیشتر از دخترش دوست نداشت. چیزی در حدود ۷۰ سال از زندگی دخترش در کنارش نبوده و این مسئله بار ها او را در فیلم زجر می دهد. اما زمانی که دخترش را میبیند چند دقیقه ای بیشتر در کنار او نمی ماند و به سرعت سراغ برند می رود. این مسئله باعث ضعیف بودن پایان بندی فیلم می شود. پایان فیلم اینطور است که کوپر تصمیم می گیرد به سراغ عشق جدیدش یعنی برند برود که در یک سیاره تنها مانده است و فیلم در اینجا تمام می شود. از همین رو است که می گویم فیلمی علمی تخیلی بود با یک درام عاشقانه. یک سوال، برند واقعا به چه دلیلی به این ماموریت آمده؟ نجات نسل انسان یا دیدن معشوق؟ متاسفانه نولان در این فیلم سعی خودش را کرده بود که به روابط انسان ها به یکدیگر و تعاملات آن ها بیشتر بپردازد اما باز هم نتوانست و سرسری از آن ها رد شد. روابطی که هیچگاه نمی فهمید دلیل آن ها چیست. برای مثال نمی فهمید که چرا مورف با برادرش مشکل دارد و غیره. از این دست مسائل به فراوانی در فیلم یافت می شود. مانند آن صحنه که بیشتر شبیه به یک جک است. برای مثال زمانی که می خواهند از روی سیاره زمین بلند شوند به یک بالا برنده عظیم ۳ مرحله ای نیاز دارند در حالی که زمانی که می خواهند از سطح سیاره ای با جاذبه بیشتر از زمین بلند شوند، این کار را در چند ثانیه با یک رنجر انجام می دهند. با در جایی دیگر خواهید دید دنیای انسان با این همه پیشرفت در فناوری هنوز از یک نگهبان برای مراقبت از رنجر ها استفاده میکند که آن هم به راحتی می رود و کوپر به سادگی هر چه تمام تر یک رنجر را می دزدد و به سراغ نجات برند می رود. این ها تعدادی از مشکلات بود که نیازی هم به سواد سینمایی ندارد. اما مشکلاتی هم وجود دارد که از نظر سینمایی ایراد محسوب می شود. یک سوال، آنتاگونیست و پروتاگونیست این داستان که بود؟ شاید یک فیلم اصلا یکی از این ها را نداشته باشد و این اصلا اشکال محسوب نمی شود اما مشکل در این جا است که این فیلمنامه در طول پخش فیلم، گاها شخصیت هایی را به ما نشان می دهد که به ظاهر آنتاگونیست داستان محسوب می شوند. یک سوال از کسانی که فیلم را دیده اند: پروتاگونیست این فیلم چه کسی بود؟ خودتان فکر کنید و به جواب برسید. به نظر شما مورف شخصیت اصلی فیلم بود یا کوپر؟ برای این مشکلی که گفتم یک مثال می زنم. زمانی که ۱ ساعت و ۳۶ دقیقه از شروع فیلم می گذرد، فیلم به ما شخصیت جدیدی معرفی می کند و ۳۰ دقیقه بعد او را از بین می برد. این مسئله برای شخصیت مهم و تاثیر گذاری همچون مان قابل قبول نیست. خودتان قضاوت کنید. چقدر با این شخصیت همذات پنداری کردید؟ به نظر شما یک شخصیت منفی بود و یا یک شخصیت مثبت؟ دلیل او برای کار هایش چه بود؟ تفاوت در جواب ها و یا عدم پیدا کردن یک پاسخ نشان از پرداخت نامناسب این شخصیت به ما می دهد. یا در مثالی دیگر، کوپر دو فرزند دارد. یک پسر به نام تام و یک دختر به نام مورف. چه چیزی از تام در طول فیلم دیدید؟ وجود او چه ضرورتی داشت؟ اصلا چرا کوپر، جز در یک صحنه، تمام عشق و علاقه اش را به مورف نشان داد؟ آیا بهتر نبود شخصیت تام به کل از فیلم حذف می شد؟ شخصیتی که حتی پدرش هم در انتهای فیلم سراغی از او نمی گیرد. این ها صحبت هایی بود درباره فیلمنامه این فیلم. در اصل بزرگترین مشکل این فیلم هم همین است. این فیلم نامه است بود که پیچیدگی های نامناسب ایجاد کرد. این فیلمنامه بود که دیالوگ ها و صحنه های غیر منطقی را برای ما به وجود آورد. دوستانی را که بنده را می شناسند می دانند که هیچ گاه هیتر هیچ چیزی نبوده ام. شاید افرادی تصور کنند که بنده هیتر نولان و کار های او هستم اما باور کنید تا وقتی دلیلی برای بد بودن نباشد من از آن اثر لذت خواهم برد. همان طور که از فیلم شوالیه تاریکی لذت بردم و نولان را تحسین کردم. از آن جا که خوبی های آن فیلم بر بدی هایش می چربید. از آن جا که در آن فیلم، ادعایی برای فلسفی بودن نداشت. مشکل اصلی بنده این است که متاسفانه تکنیک های نولان در کار هایش جواب داده و افراد از او یک بت تمام عیار را ساخته اند. احتمالا می گویید که چرا بیشتر درباره فیلم صحبت نکرده ام. واضح است، در اصل حاضر با وجود تکنولوژی های مختلف و بسیار قوی و با خرج های سرسام آور، نباید انتظار چیزی کم تر از این را در فرم فیلم داشت. شاید زمانی نشان دادن بی وزنی هنر محسوب می شده است که واقعا هم بوده، اما در حال حاضر چنین نیست. هر چند که گاها جنبه های هنری وسیعی در یک شاخه دیده می شود همانطور که در همه جا گفته ام که کار امانوئل لوبزکی، در فیلم برداری جاذبه واقعا هنرمندانه بود. شخصیت دکتر مان را چقدر شناختید؟ شخصیتی که می توانست خیلی بهتر پرداخت شود. بحث بر سر این است که معنی بزرگ بودن یک شخصیت چیست. آیا آن فرد هنرمند است یا یک فرد دانا و باهوش؟ از نظر این حقیر، زمانی که شما به افرادی همچون تارکوفسکی، کوبریک، هیچکاک، اورسون ولز و حتی بعضی از کارگردان های نسل حاضر مانند پل توماس اندرسون هنرمند می گویید، منطقی نیست که به فردی مانند نولان هم هنرمند بگویید. دلیلم برای این حرف چیست؟ از این جهت می گویم که نولان فیلمش، حرفش و هدفش را به خاطر عناصر گیشه پسند خراب می کند و به همان دیالوگ های عامه پسند و خنده دار روی می آورد. به این دلیل که برای فروش بیشتر، تماشاگرانش را بازی می دهد. به این دلیل که فکر نمی کنم شعار نولان، هنر برای هنر باشد. در آثار کارگردانانی که مثال زدم، در اکثر فیلم های خود از عناصر گیشه پسند استفاده نکردند و اصولا هم موفقیتی در گیشه بدست نیاوردند و هر زمان هم که استفاده کردند با انتقاد روبرو شدند، اما هنرشان همیشه ماندگار خواهد ماند و اسم هنرمند سزاوارشان خواهد بود. حتی فردی مانند اندرسون که او هم می تواند فیلم های پرخرج بسازد اما این کار را نمی کند و فیلم هایی سراسر مفهومی مانند مستر و خون به پا خواهد شد را می سازد. فیلم هایی که به واقع مفهومی عمیق را در ذهن شما قرار می دهد. قصد بنده مقایسه نیست. چون اصولا مقایسه بیشتر مخرب است تا سازنده اما، حرف من این است، نولان فیلمساز خوبی است و فیلم هایش هم فیلم های خوبی است. نولان کاری کرده که نتوانیم از کلمه ای فراتر از خوب استفاده کنیم. اما آنقدر باهوش هست که هم گیشه را داشته باشد هم محبوبیت بی واسطه. نولان عام را داردو مردمی که شاید به مفهوم فیلم و منطق سینمایی کار زیادی نداشته باشند و دوست داشته باشند که قهرمان فیلمشان، راهش را بر اساس عشق پیدا کند. این افراد برای خرید یک فیلم اصولا نگاهی به لیست IMDB هم می اندازند. آقای کارگردان! یکی دیگر از مشکلات فیلم، ارجاعات بسیار آن است. ارجاعاتی که گاها موجب می شود تا حالتی از تقلید را به خور بگیرند. نمی خواهم آن ارجاعات را به شما توضیح بدهم اما خودتان دقت کنید و ببینید بعضا، چقدر از لحظات فیلم شبیه فیلم های دیگر است. کاری که نولان در کارهایش انجام می دهد بیشتر به یک هیپنوتیزم می ماند. با این کیفیت تصاویر و آن ابعاد عجیب و غریب سینمای IMAX، و با جلوه های ویژه ای که ماه ها وقت برای ساخت آن ها صرف می شود، طبیعی است که هیپنوتیزم شوید و مشکلات فیلم را نبینید. طبیعی است که ۹۰ درصد مردم در فروم ها یکی از این دو جمله را بگویند: بعد از چند وقت دوباره سر یک فیلم گریه کردم…بهترین فیلم عمرم بود. بخش اعظم دیگر نظرات به این جمله اختصاص دارد، لعنت به اسکار بی شعور و بی سواد(بنده خودم هم مشکلاتی با اسکار دارم اما منطق اصلی اسکار مشکلی ندارد) این فیلم یک شاهکار بود! از این جهت است که باز هم می گویم. نولان آدم باهوشی است. صحبت و بحث بسیار است. متاسفانه نتوانستم به دلیل ظرفیت مقاله (تعداد کلمات) و وقت کم، بیشتر از این در این باب صحبت کنم. نتوانستم درباره صحنه های و موسیقی اکسپرسیونیستی* و افراطی فیلم صحبت کنم و صحبت های بسیار دیگری که در بحث خواهم گفت. پ.ن: در این خط آخر از واژه اکسپرسیونیستی استفاده کردم. شاید اگر کسی معنای این کلمه را نداند فکر کند حرف بسیار تخصصی ای زده ام اما اکسپرسیونیستی صرفا در این جا به معنای هیجان گرایی است. این کلمه را به عمد قرار دادم نا نشانتان بدهم فرق سنگین بودن و پیچیده بودن در چیست. علیرضا محمدی نویسنده علیرضا محمدی We might be through with the past, but the past ain't through with us سینما و تلویزیون 194 دیدگاه ثبت شده است دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخبرای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید. تشکر فراوان از نویسنده عزیز خیلی بهتر بود یک مقاله دیگر هم در کنار این مقاله آورده میشد اما به جایی اینکه بیشتر به توضیح ضعف های فیلم میپرداخت در عوض بیشتر درباره نکات مثبت فیلم صحبت میکرد که خواننده با هر دو دید وارد بحث میشد ، باز هم تشکر میکنم به خاطر مقاله *****اسپویل****** **************** در گفت گوی میان کوپر و دکتر برند بر سر انتخاب رفتن به سیاره دکتر مان یا دکتر ادموند درسته که دلیل انتخاب برند عشقه اما خوبه که به توضیحات بعدش هم دقت کنیم . اگر صرفا دلیل این گفت و گو پر کردن لحظه های تشکیل دهنده فیلم باشه بله میتونیم بگیم خنده دار یا گریه آور است اما قطعا علت این نبوده است . سوالی که ذهنم رو بسیار مشغول کرده اینه که اگر کوپر نظر دکتر برند رو برای رفتن به سیاره دکتر ادموند قبول میکرد آیا باز هم در میوتنست در فضای پنج بعدی قرار بیگره و پیام رو به دخترش ارسال کنه ؟ در صحنه آخر فیلم هم خود مورف گفت برو دنبال برند و خودشم آخرین لحظات زندگی اش رو داشت تجربه میکرد……اتفاقا کارگردان برای اینکه چنین نگرشی در مخاطب ایجاد نشه مورف رو در صحنه پایانی بر تخت بیمارستان خوابانده بود وگرنه میتونست به حالت خیلی سر حال و سر زنده اون رو به مخاطب نشون بده . ۵۰ برای پاسخ، وارد شوید ممنون از شما در متن مقاله هم گفتم… به غیر از فیلمنامه اکثر بخش های فیلم کیفیتی قابل قبول دارد اما آیا چیزی غیر از این انتظار می رود؟ وقتی شما بهترین بازیگران، بهترین تیم، بهترین جلوه های ویژه، بهترین آهنگ ساز، بهترین دوربین های تصویر برداری و … را دارید، انتظاری غیر از این نمی رود که فیلم در آن زمینه ها خوب باشد. در واقع اگر خوب نبود جای تعجب داشت… در رابطه با صحنه ی آخر اسپویل بحث بر سر این است… با توجه به عشق و علاقه کوپر به دخترش، غیر منطقی است که حاضر نباشد مدت زمان بیشتری پیش او باشد و به این سرعت و به راحتی او را ترک….در واقع به حتم نظرم این است که نویسنده و کارگردان برای ساخت پایانی عامه پسند تر این کار را کرده اند… ۲۰ متاسفانه نویسنده با انتخاب یک لحظه از یک سکانس طولانی اون رو زیر سوال برده…من دوست دارم از نویسنده بپرسم که با کجای توصیف دکتر برند از عشق مشکل دارن که به نظرشون مسخره بوده این دلیل…در ضمن نولان توی اون صحنه میخواسته ابتدا نشون بده کوپ انسانی منطق گراست و برند احساسی ولی بعد از برملا شدن نقشه های پدر برند این کوپ هست که تصمیمات احساسی میگیره وجای برند قرار میگیره ۴۰ ممنون خوب نوشتی (این متن ممکنه دارای مقداری اسپویل باشه) بله بعضی جاها بعضی دیالوگ های خیلی نخ نما شده بودند مثه همین “عشق…” ـی که تو هر فیلمی یکی دوبار به زور تو فیلم چپونده میشه اما یکی از دلایل ضعف این فیلمو من بسته بودن مبحث و اینکه دست نویسنده رو برای داستان باز نمی ذاشت می دونم . تو فیلم های قبلی نولان ما با فضا هایی مواجه بودیم که نویسنده می تونست اونو مثله موم تغییر بده و دامنه ی نظریه پردازی هاش خیلی زیاد بود اما این بحث سیاه چاله ها تغریبا بحثی هست که فیزیک دان ها و داشمند ها در موردش اتفاق نظر دارن و این توانایی رو نمی ده که نویسنده بتونه روش مانور بده به همین دلیل ممکنه یک سری اتفاقات ناهنجار (مثل چیز هایی که توی متن بهش اشاره کردین) بیوفته در مورد اینکه گفتین شخصیت پسر در فیلم اضافه هست رو من مخالفم . ممکنه توی فیلم نسبت به مورف کمتر پرداخته شده باشه اما برای من در تاثیر برانگیز ترین صحنه قرار داشت و باید بگم اگه مورف به جای اون قرار می گرفت ممکن بود چنین اتفاقی نمی افتاد (صحنه ی دیدن خاطرات ۲۳ ساله گذشته) موسیقی هم هر چند این لفظی رو که به کار بردیم رو نفهمیدم (همینظور توضیحش رو) اما به جرئت می گم بیش از نیمی از تاثیر گذاری فیلم بر دوش موسیقی بود مثله همین صحنه ای که در بالا یاد کردم و صحنه ای ک کوپر وارد بعد چهارم میشه ۲۰ برای پاسخ، وارد شوید درباره بخش اول نظرت… بستگی داره که ژانر فیلمت چی باشه… اتفاقا همین موضوعات مثل فضا، زمان، سیاه چاله و غیره چون هنوز ناشناخته هستن، می تونن باعث بشن که خلاقیتت رو به خوبی توشون نشون بدی…اگر ژانر فیلمت علمی تخیلی باشه…تو این مضوعات به راحتی میتونی محدوده تخیلت رو فراتر از حد معمول بکنی…البته تخیلی که منطقی به نظر برسه… درباره بخش دوم، اون نظر شخصی است…اما من از این باب گفتم که وجود این شخصیت تاثیری در فیلم نداشت…البته نظر شما کاملا محترم است… و درباره بخش آخر…موسیقی این اثر را به شخصه بسیار دوست دارم و همیشه گوش می دهم….اما به نظرم مثل اکثر کار های نولان موسیقی به صورت افراطی در فیلم پخش میشه…یعنی اکثر زمان فیلم موسیقی پخش میشه…چرا که فیلم و کارگردان برای انتقال احساسات به شدت به موسیقی تکیه کرده اند…البته این می تواند نظر شخصی باشد برای هر کس اما باز هم از نظر سینمایی، این نوع تکیه کردن و استفاده شدید از موسیقی در طول فیلم جالب نیست. در هر حال کسی منکر زیبا بودن موسیقی متن این فیلم نیست… ۴۰ در مورد اینکه گفتین موسیقی افراتی قرار گرفته شده . اینم تا حدی قبول دارم بیشتر دوست داشتم تو صحنه هایی که توی فضا (خارج از سفینه) هستند سکوت مطلق باشه تا موسیقی (کلا سکوت توی این صحنه ها حس حال عجیبی رو برای مخاطب ایجاد می کنه ) که این مورد نولان بعضی موقع ها اینکار رو انجام داده ۰۰ من تو یک مستند دیدم که توش گفته بودن اگه کنار اهرام ثلاثه به ایستید زمان شما کند تر میگزره ۱۰ برای پاسخ، وارد شوید دوست عزیز نویسنده اطلاعات شما در ضمینه فیزیک پیش پا افتاده و البته غلط است، وقتی دانش یک مسئله رو ندارید دست به قلم نشید . ۱۵۰ برای پاسخ، وارد شوید دوست عزیز نظر دهنده… اطلاعات پروفایل شما باعث میشه که لازم نباشه من جواب شما رو بدم… همینطور ایمیل قشنگتون… در ضمن…اگر غلطی وجود داره بگید…نه اینکه الکی جو سازی کنید…اول می خواستم کامنت شما رو پاک کنم ولی دیدم ممکنه دوستان دچار سوء تفاهم بشن… ۹۱ اولا با علی رضا اینطور حرف نزن! شما اگه خیلی اطلاعات دارید خودتون دست به قلم بشید! اگر حرفی داری مثل یک انسان بنویس و ارسال کن! ۶۱ با تشکر از نویسنده محترم —————————————— این فیلم مرزی بود میان علم و احساسات عمیق انسانی که در چارچوب یک داستان آخرالزمانی به تصویر کشیده شده بود . فیلم نولان به خوبی شکوه یک اثر بلاک باستری را یادآوری می کنه و ما رو مجبور به ایستادن و تشویق می کند. احتمالاً سالها طول خواهد میکشه که اثری با کیفیتِ فیلم جدید نولان بتواند این چنین داستان پیچیده ای را در قالب مفاهیم انسانی با ساده ترین زبان ممکن روایت کنه. دوستان من اگه اغراق نکنم تمامی فیلمهای شخاص و بزرگ سیمای تاریخ رو دیدم و با بالاترین کیفیت موجود دارم از جمله ۲۵۰ فیلم برتر ، درسته فیلمهای بسیار بزرگ دیگه ای هم هست ولی این فیلم زیباترین تجربه سینمایی منو رو رغم زد این فیلم رو به هیچ عنوان از دست ندین چون بهترین فیلم تاریخ رو از دست دادین ممنون دوستان گلم ۴۰ برای پاسخ، وارد شوید نولان در طول ساخت فیلم وقتی با کیپ ثورن اخترفیزیکدان بزرگ جهان در حال مشورت بود تا قوانین فیزیک رو در فیلم اعمال کنن به کیپ گفته بود تا زمانی که این قوانین مانع داستان من نشن حاضرم در فیلم رعایتشون بکنم.این یعنی فیلم در ژانر درام است و در بستر علمی-تخیلی روایت میشود. متاسفانه ۷۰ برای پاسخ، وارد شوید ۳۰ اشتباه شد دستم خورد زودتر کامنت ارسال شد فیلم در دیالوگ بین دکتر برند و کوپ خلااصه میشه همون دیالوگی که نویسنده ی مقاله با تمسخر یه کلمه از اون رو جدا کرده و گفته این حرف مسخره اس بدون اینکه این سکانس چند دقیقه ای رو موشکافی کنه…فیلم درباره ی عشق است میگوید عشق زمان و مکان نمیشناسد.متاسفانه نویسنده حتی سکانس مذکور رو کامل روایت نمیکنه…حتی همین کار رو با صحنه ی آخر فیلم هم کرده و با آوردن یک کلمه از یک سکانس طولانی اون رو زیر سوال برده ۱۳۰ اون متاسفانه اشتباه شده تو کامنت اول ۳۰ باشه اشکالی نداره ۰۰ masterELYAR ژانر همان بستر یک فیلم هست، بهتر هست که از فیلم دفاع کنید، چون اگر بگویید درام به نظرتان رسیده یعنی نولان شکست خورده یا بستر اشتباهی را برای روایت داستانش انتخاب کرده است. ۰۰ قسمی که اسپویل شروع شد رو نخوندم ( تازه فیلم رو با کیفیت گرفتم) ولی قسمت اول چرا. قسمت اول همون مستند Into The Universe with Stephen Hawking هست( و کتابش). کسانی که مثل خودم علاقه ی زیادی به این مبحث دارن میتونن کتاب”جهان در پوست گردو” رو بخونن که این کتاب به شکل ساده تر اون یکی کتاب اصلی هست و درکش اسونتره ۷۰ برای پاسخ، وارد شوید دقیقا…این کتاب رو حتما دوستان بخونند…. با تشکر از این پیشنهاد ۳۰ تشکر بابت مطلب ______________________________________ ده اخه مگه میشه نولان فیلمی بسازه و ادمو به وجد نیاره این فیلم خدا بود ی بازی متیو مک کانهی رو هم که نگو و نپرس عالی بود همیشه فیلمای نولان ادمو شگفت زده میکنن هم پر از احساسات هستن هم خیلی علمی هم خیلی پیچیده . خدا این کریستوفر نولانو از ما نگیره البته من شنیده بودم از یه سری دانشمند درباره همین فیلم سوال کرده بودن و این دانشمندا گفته بودن خنده داره و مطالب علمیش مسخرس … و همچین چیزایی ممکن نیست ولی خب فیلمه دیگه مهم این بود که همرو به وجد بیاره که اوورد من فقط نمیتونم درک کنم که چرا به اون Birdman مسخره این همه جایزه دادن ولی به این شاهکار نه خاک تو سرشون . دیگه من مراسم اسکارو قبول ندارم من این فیلمو با کیفیت DVDRIP 2-3 بار دیدم و با کیفیت ۱۰۸۰P 2 بار دیگه دیدم ۱۳۰ برای پاسخ، وارد شوید فک کنماگه مقاله رو تا آخر می خوندی اون یه خط آخر رو نمی نوشتی! :۲۴: ۳۰ پ.ن: در این خط آخر از واژه اکسپرسیونیستی استفاده کردم. شاید اگر کسی معنای این کلمه را نداند فکر کند حرف بسیار تخصصی ای زده ام اما اکسپرسیونیستی صرفا در این جا به معنای هیجان گرایی است. این کلمه را به عمد قرار دادم نا نشانتان بدهم فرق سنگین بودن و پیچیده بودن در چیست ایول :۲۴: :۲۴: :lol: ۱۰ نه نفهمیدی چی گفتم! ۳۰ :۲۶: :۲۵: :۲۵: اره تا اخر نخوندم . وقتی نوشتم رفتم تا اخر خوندم دیدم ای وای اینکه دقیقا امثال منو گقته اسکارو قبول ندارن :۲۵: :۲۴: ۰۰ نه بابا در جواب تو نبود اون پاسخ به نویسنده گفتم ایول :۲۴: :۲۴: :۲۴: عجب خر تو خری شد :lol: ۱۰ bridman مسخره؟؟؟!!!!! اتفاقا بحق برنده اسکار شد هرچند ممکنه برا یکی مثل شما مسخره بنظر بیاد تقصیری نداری!!!!….. این اثر نولان زیبا بود (خودم از ارادتمندانشم)…در کل بنظرم مرد پرنده ایی شایسته اسکار بود..نولان و ایناریتو هر دو خوب ظاهر شدن کار ایناریتو زیباتر بود از نظرم ۰۰ علی رفیعی دوست من یک زمانی ما از اسکار بریدیم و کنار کشیدیم به خاطر تحسین جنس بنجلی چون راکی. ای کاش اسکار تبدیل به مراسمی شود که هر ساله برای تحسین فیلم های چون بردمن بر مخالفانش اضافه شود. ۰۰ در این بحث دقیقا با Samsara عزیز موافقم…. ۰۰ اول از همه تشکر جانانه از نویسنده محترم ——————- اینترسلار! میتونم در مورد این فیلم اینطور شروع کنم که بعد از دیدن این فیلم زندگی انسان به دو دوره تقسیم میشه: دوران قبل از تماشای اینترسلار و دوران بعد از تماشای اینتسلار این فیلم قلب رو به خدمت مغز در میاره! به صورتی که شما در سکانسی که کوپر وارد بعد چهارم میشه هیچ گونه صحنه دراماتیکی نمیبینید اما به حدی به ارگاسم مغزی میرسید که اشک از چشماتون سرازیر میشه و شدیدا احساساتی میشید! نمیدونم این فیلم چه چیز رو میخواست به اثبات برسونه… اما اینو میدونم که طرز تفکر من رو از گیتی اگر یک نفر در دنیا توان عوض کردنشو داشته باشه اون کسی نیست جز کریستوفر نولان!! این دانشمند نابغه! این اسطوره ای که به نظرم بعد ها باید ازش به عنوان دانشمند یاد کرد تا کارگردان! هرچند که در کارگردانی هم نابغه است! در فیلم به حدی کارگردانی و فیلم نامه رو به رخ میکشید که به نظر من اصلا بازیگری متیو مک کانهی به چشم نمیومد (نه اینکه بد بنقش آفرینی کرده باشه) نمیدونم دیگه چی باید بگم! فقط از خدا میخوام که هیچ وقت قبل از کریستوفر نولان از دنیا نرم ۲۰۰ برای پاسخ، وارد شوید کلا نولان دوست داره ستاره ی فیلماش خودش باشه حتی اگه بازیگری مثل مک کانهی یا دی کاپریو یا لجر یا بیل توی فیلمش باشن ۵۰ فیلم فوق العاده زیبایی بود مگر اینکه نولان چند وقت یه باری فیلمی بده و مارو دوباره به وادی فوق العاده پیچیده ی جهان خودمون دعوت کنه,فیلم دارای چندین اتمسفر و فضا سازی بسیار عالی بود که در هر کدام نولان به ظرافت خاصی سعی کرده بود تا دل پریشانی ها و استرس های اون وضعیت ها رو منتقل کنه و در عین اینکه سعی میکرد مسائل پیچیده فیزیک و فضا رو انتفال بده و در آخر همیشه به هدف اصلی و ساده فیلم برمیگشت که زمین از نظر منابع رو به نابودیه و تنها راه کاوش در کهکشانی جدید است!و در آخر هم مثل تمامی فیلم های نولان یک سر گشتگی و حالت سردرگمی در آخر فیلم مخاطب رو تحت تاثیر قرار میده و تا چند روز ذهن مخاطب رو مجذوب خودش میکنه…بنظرم هرچی فیلم های نولان رو به افزایش است سنگینی بار معنایی اون هم به شدت رو به افزایشه…با تشکر از نویسنده عزیز بابت مطلب خوبش ۲۲۰ برای پاسخ، وارد شوید شک دارم ۵ خط از این مقاله رو خونده باشی…با توجه به زمان کامنت دادنت میگم… ۲۲۲ :lol: ۰۰ بنده با توجه به اینکه داستان این فیلم رو بعد از دیدن ٢ بار فیلم و خواندن نقد های داستانش کاملا متوجه شده بودم ،دیگه بخش داستان مقاله رو نخوندم وبقیه بخش هاى دیگه را مطالعه کردم،بنظر خود بنده هم نظر دادن در مورد مطلبى که خوانده نشده بسیار کار ناپسندیده ءى استظ ۱۵۰ به دنبال معنا هست ولی سنگینی بار معنایی حس نمی شود. ۳۰ من این فیلم رو رفتم سینما دیدم ۱۱ نمایش بیشتر
تشکر فراوان از نویسنده عزیز خیلی بهتر بود یک مقاله دیگر هم در کنار این مقاله آورده میشد اما به جایی اینکه بیشتر به توضیح ضعف های فیلم میپرداخت در عوض بیشتر درباره نکات مثبت فیلم صحبت میکرد که خواننده با هر دو دید وارد بحث میشد ، باز هم تشکر میکنم به خاطر مقاله *****اسپویل****** **************** در گفت گوی میان کوپر و دکتر برند بر سر انتخاب رفتن به سیاره دکتر مان یا دکتر ادموند درسته که دلیل انتخاب برند عشقه اما خوبه که به توضیحات بعدش هم دقت کنیم . اگر صرفا دلیل این گفت و گو پر کردن لحظه های تشکیل دهنده فیلم باشه بله میتونیم بگیم خنده دار یا گریه آور است اما قطعا علت این نبوده است . سوالی که ذهنم رو بسیار مشغول کرده اینه که اگر کوپر نظر دکتر برند رو برای رفتن به سیاره دکتر ادموند قبول میکرد آیا باز هم در میوتنست در فضای پنج بعدی قرار بیگره و پیام رو به دخترش ارسال کنه ؟ در صحنه آخر فیلم هم خود مورف گفت برو دنبال برند و خودشم آخرین لحظات زندگی اش رو داشت تجربه میکرد……اتفاقا کارگردان برای اینکه چنین نگرشی در مخاطب ایجاد نشه مورف رو در صحنه پایانی بر تخت بیمارستان خوابانده بود وگرنه میتونست به حالت خیلی سر حال و سر زنده اون رو به مخاطب نشون بده . ۵۰ برای پاسخ، وارد شوید
ممنون از شما در متن مقاله هم گفتم… به غیر از فیلمنامه اکثر بخش های فیلم کیفیتی قابل قبول دارد اما آیا چیزی غیر از این انتظار می رود؟ وقتی شما بهترین بازیگران، بهترین تیم، بهترین جلوه های ویژه، بهترین آهنگ ساز، بهترین دوربین های تصویر برداری و … را دارید، انتظاری غیر از این نمی رود که فیلم در آن زمینه ها خوب باشد. در واقع اگر خوب نبود جای تعجب داشت… در رابطه با صحنه ی آخر اسپویل بحث بر سر این است… با توجه به عشق و علاقه کوپر به دخترش، غیر منطقی است که حاضر نباشد مدت زمان بیشتری پیش او باشد و به این سرعت و به راحتی او را ترک….در واقع به حتم نظرم این است که نویسنده و کارگردان برای ساخت پایانی عامه پسند تر این کار را کرده اند… ۲۰
متاسفانه نویسنده با انتخاب یک لحظه از یک سکانس طولانی اون رو زیر سوال برده…من دوست دارم از نویسنده بپرسم که با کجای توصیف دکتر برند از عشق مشکل دارن که به نظرشون مسخره بوده این دلیل…در ضمن نولان توی اون صحنه میخواسته ابتدا نشون بده کوپ انسانی منطق گراست و برند احساسی ولی بعد از برملا شدن نقشه های پدر برند این کوپ هست که تصمیمات احساسی میگیره وجای برند قرار میگیره ۴۰
ممنون خوب نوشتی (این متن ممکنه دارای مقداری اسپویل باشه) بله بعضی جاها بعضی دیالوگ های خیلی نخ نما شده بودند مثه همین “عشق…” ـی که تو هر فیلمی یکی دوبار به زور تو فیلم چپونده میشه اما یکی از دلایل ضعف این فیلمو من بسته بودن مبحث و اینکه دست نویسنده رو برای داستان باز نمی ذاشت می دونم . تو فیلم های قبلی نولان ما با فضا هایی مواجه بودیم که نویسنده می تونست اونو مثله موم تغییر بده و دامنه ی نظریه پردازی هاش خیلی زیاد بود اما این بحث سیاه چاله ها تغریبا بحثی هست که فیزیک دان ها و داشمند ها در موردش اتفاق نظر دارن و این توانایی رو نمی ده که نویسنده بتونه روش مانور بده به همین دلیل ممکنه یک سری اتفاقات ناهنجار (مثل چیز هایی که توی متن بهش اشاره کردین) بیوفته در مورد اینکه گفتین شخصیت پسر در فیلم اضافه هست رو من مخالفم . ممکنه توی فیلم نسبت به مورف کمتر پرداخته شده باشه اما برای من در تاثیر برانگیز ترین صحنه قرار داشت و باید بگم اگه مورف به جای اون قرار می گرفت ممکن بود چنین اتفاقی نمی افتاد (صحنه ی دیدن خاطرات ۲۳ ساله گذشته) موسیقی هم هر چند این لفظی رو که به کار بردیم رو نفهمیدم (همینظور توضیحش رو) اما به جرئت می گم بیش از نیمی از تاثیر گذاری فیلم بر دوش موسیقی بود مثله همین صحنه ای که در بالا یاد کردم و صحنه ای ک کوپر وارد بعد چهارم میشه ۲۰ برای پاسخ، وارد شوید
درباره بخش اول نظرت… بستگی داره که ژانر فیلمت چی باشه… اتفاقا همین موضوعات مثل فضا، زمان، سیاه چاله و غیره چون هنوز ناشناخته هستن، می تونن باعث بشن که خلاقیتت رو به خوبی توشون نشون بدی…اگر ژانر فیلمت علمی تخیلی باشه…تو این مضوعات به راحتی میتونی محدوده تخیلت رو فراتر از حد معمول بکنی…البته تخیلی که منطقی به نظر برسه… درباره بخش دوم، اون نظر شخصی است…اما من از این باب گفتم که وجود این شخصیت تاثیری در فیلم نداشت…البته نظر شما کاملا محترم است… و درباره بخش آخر…موسیقی این اثر را به شخصه بسیار دوست دارم و همیشه گوش می دهم….اما به نظرم مثل اکثر کار های نولان موسیقی به صورت افراطی در فیلم پخش میشه…یعنی اکثر زمان فیلم موسیقی پخش میشه…چرا که فیلم و کارگردان برای انتقال احساسات به شدت به موسیقی تکیه کرده اند…البته این می تواند نظر شخصی باشد برای هر کس اما باز هم از نظر سینمایی، این نوع تکیه کردن و استفاده شدید از موسیقی در طول فیلم جالب نیست. در هر حال کسی منکر زیبا بودن موسیقی متن این فیلم نیست… ۴۰
در مورد اینکه گفتین موسیقی افراتی قرار گرفته شده . اینم تا حدی قبول دارم بیشتر دوست داشتم تو صحنه هایی که توی فضا (خارج از سفینه) هستند سکوت مطلق باشه تا موسیقی (کلا سکوت توی این صحنه ها حس حال عجیبی رو برای مخاطب ایجاد می کنه ) که این مورد نولان بعضی موقع ها اینکار رو انجام داده ۰۰
من تو یک مستند دیدم که توش گفته بودن اگه کنار اهرام ثلاثه به ایستید زمان شما کند تر میگزره ۱۰ برای پاسخ، وارد شوید
دوست عزیز نویسنده اطلاعات شما در ضمینه فیزیک پیش پا افتاده و البته غلط است، وقتی دانش یک مسئله رو ندارید دست به قلم نشید . ۱۵۰ برای پاسخ، وارد شوید
دوست عزیز نظر دهنده… اطلاعات پروفایل شما باعث میشه که لازم نباشه من جواب شما رو بدم… همینطور ایمیل قشنگتون… در ضمن…اگر غلطی وجود داره بگید…نه اینکه الکی جو سازی کنید…اول می خواستم کامنت شما رو پاک کنم ولی دیدم ممکنه دوستان دچار سوء تفاهم بشن… ۹۱
اولا با علی رضا اینطور حرف نزن! شما اگه خیلی اطلاعات دارید خودتون دست به قلم بشید! اگر حرفی داری مثل یک انسان بنویس و ارسال کن! ۶۱
با تشکر از نویسنده محترم —————————————— این فیلم مرزی بود میان علم و احساسات عمیق انسانی که در چارچوب یک داستان آخرالزمانی به تصویر کشیده شده بود . فیلم نولان به خوبی شکوه یک اثر بلاک باستری را یادآوری می کنه و ما رو مجبور به ایستادن و تشویق می کند. احتمالاً سالها طول خواهد میکشه که اثری با کیفیتِ فیلم جدید نولان بتواند این چنین داستان پیچیده ای را در قالب مفاهیم انسانی با ساده ترین زبان ممکن روایت کنه. دوستان من اگه اغراق نکنم تمامی فیلمهای شخاص و بزرگ سیمای تاریخ رو دیدم و با بالاترین کیفیت موجود دارم از جمله ۲۵۰ فیلم برتر ، درسته فیلمهای بسیار بزرگ دیگه ای هم هست ولی این فیلم زیباترین تجربه سینمایی منو رو رغم زد این فیلم رو به هیچ عنوان از دست ندین چون بهترین فیلم تاریخ رو از دست دادین ممنون دوستان گلم ۴۰ برای پاسخ، وارد شوید
نولان در طول ساخت فیلم وقتی با کیپ ثورن اخترفیزیکدان بزرگ جهان در حال مشورت بود تا قوانین فیزیک رو در فیلم اعمال کنن به کیپ گفته بود تا زمانی که این قوانین مانع داستان من نشن حاضرم در فیلم رعایتشون بکنم.این یعنی فیلم در ژانر درام است و در بستر علمی-تخیلی روایت میشود. متاسفانه ۷۰ برای پاسخ، وارد شوید
اشتباه شد دستم خورد زودتر کامنت ارسال شد فیلم در دیالوگ بین دکتر برند و کوپ خلااصه میشه همون دیالوگی که نویسنده ی مقاله با تمسخر یه کلمه از اون رو جدا کرده و گفته این حرف مسخره اس بدون اینکه این سکانس چند دقیقه ای رو موشکافی کنه…فیلم درباره ی عشق است میگوید عشق زمان و مکان نمیشناسد.متاسفانه نویسنده حتی سکانس مذکور رو کامل روایت نمیکنه…حتی همین کار رو با صحنه ی آخر فیلم هم کرده و با آوردن یک کلمه از یک سکانس طولانی اون رو زیر سوال برده ۱۳۰
masterELYAR ژانر همان بستر یک فیلم هست، بهتر هست که از فیلم دفاع کنید، چون اگر بگویید درام به نظرتان رسیده یعنی نولان شکست خورده یا بستر اشتباهی را برای روایت داستانش انتخاب کرده است. ۰۰
قسمی که اسپویل شروع شد رو نخوندم ( تازه فیلم رو با کیفیت گرفتم) ولی قسمت اول چرا. قسمت اول همون مستند Into The Universe with Stephen Hawking هست( و کتابش). کسانی که مثل خودم علاقه ی زیادی به این مبحث دارن میتونن کتاب”جهان در پوست گردو” رو بخونن که این کتاب به شکل ساده تر اون یکی کتاب اصلی هست و درکش اسونتره ۷۰ برای پاسخ، وارد شوید
تشکر بابت مطلب ______________________________________ ده اخه مگه میشه نولان فیلمی بسازه و ادمو به وجد نیاره این فیلم خدا بود ی بازی متیو مک کانهی رو هم که نگو و نپرس عالی بود همیشه فیلمای نولان ادمو شگفت زده میکنن هم پر از احساسات هستن هم خیلی علمی هم خیلی پیچیده . خدا این کریستوفر نولانو از ما نگیره البته من شنیده بودم از یه سری دانشمند درباره همین فیلم سوال کرده بودن و این دانشمندا گفته بودن خنده داره و مطالب علمیش مسخرس … و همچین چیزایی ممکن نیست ولی خب فیلمه دیگه مهم این بود که همرو به وجد بیاره که اوورد من فقط نمیتونم درک کنم که چرا به اون Birdman مسخره این همه جایزه دادن ولی به این شاهکار نه خاک تو سرشون . دیگه من مراسم اسکارو قبول ندارم من این فیلمو با کیفیت DVDRIP 2-3 بار دیدم و با کیفیت ۱۰۸۰P 2 بار دیگه دیدم ۱۳۰ برای پاسخ، وارد شوید
پ.ن: در این خط آخر از واژه اکسپرسیونیستی استفاده کردم. شاید اگر کسی معنای این کلمه را نداند فکر کند حرف بسیار تخصصی ای زده ام اما اکسپرسیونیستی صرفا در این جا به معنای هیجان گرایی است. این کلمه را به عمد قرار دادم نا نشانتان بدهم فرق سنگین بودن و پیچیده بودن در چیست ایول :۲۴: :۲۴: :lol: ۱۰
:۲۶: :۲۵: :۲۵: اره تا اخر نخوندم . وقتی نوشتم رفتم تا اخر خوندم دیدم ای وای اینکه دقیقا امثال منو گقته اسکارو قبول ندارن :۲۵: :۲۴: ۰۰
bridman مسخره؟؟؟!!!!! اتفاقا بحق برنده اسکار شد هرچند ممکنه برا یکی مثل شما مسخره بنظر بیاد تقصیری نداری!!!!….. این اثر نولان زیبا بود (خودم از ارادتمندانشم)…در کل بنظرم مرد پرنده ایی شایسته اسکار بود..نولان و ایناریتو هر دو خوب ظاهر شدن کار ایناریتو زیباتر بود از نظرم ۰۰
علی رفیعی دوست من یک زمانی ما از اسکار بریدیم و کنار کشیدیم به خاطر تحسین جنس بنجلی چون راکی. ای کاش اسکار تبدیل به مراسمی شود که هر ساله برای تحسین فیلم های چون بردمن بر مخالفانش اضافه شود. ۰۰
اول از همه تشکر جانانه از نویسنده محترم ——————- اینترسلار! میتونم در مورد این فیلم اینطور شروع کنم که بعد از دیدن این فیلم زندگی انسان به دو دوره تقسیم میشه: دوران قبل از تماشای اینترسلار و دوران بعد از تماشای اینتسلار این فیلم قلب رو به خدمت مغز در میاره! به صورتی که شما در سکانسی که کوپر وارد بعد چهارم میشه هیچ گونه صحنه دراماتیکی نمیبینید اما به حدی به ارگاسم مغزی میرسید که اشک از چشماتون سرازیر میشه و شدیدا احساساتی میشید! نمیدونم این فیلم چه چیز رو میخواست به اثبات برسونه… اما اینو میدونم که طرز تفکر من رو از گیتی اگر یک نفر در دنیا توان عوض کردنشو داشته باشه اون کسی نیست جز کریستوفر نولان!! این دانشمند نابغه! این اسطوره ای که به نظرم بعد ها باید ازش به عنوان دانشمند یاد کرد تا کارگردان! هرچند که در کارگردانی هم نابغه است! در فیلم به حدی کارگردانی و فیلم نامه رو به رخ میکشید که به نظر من اصلا بازیگری متیو مک کانهی به چشم نمیومد (نه اینکه بد بنقش آفرینی کرده باشه) نمیدونم دیگه چی باید بگم! فقط از خدا میخوام که هیچ وقت قبل از کریستوفر نولان از دنیا نرم ۲۰۰ برای پاسخ، وارد شوید
کلا نولان دوست داره ستاره ی فیلماش خودش باشه حتی اگه بازیگری مثل مک کانهی یا دی کاپریو یا لجر یا بیل توی فیلمش باشن ۵۰
فیلم فوق العاده زیبایی بود مگر اینکه نولان چند وقت یه باری فیلمی بده و مارو دوباره به وادی فوق العاده پیچیده ی جهان خودمون دعوت کنه,فیلم دارای چندین اتمسفر و فضا سازی بسیار عالی بود که در هر کدام نولان به ظرافت خاصی سعی کرده بود تا دل پریشانی ها و استرس های اون وضعیت ها رو منتقل کنه و در عین اینکه سعی میکرد مسائل پیچیده فیزیک و فضا رو انتفال بده و در آخر همیشه به هدف اصلی و ساده فیلم برمیگشت که زمین از نظر منابع رو به نابودیه و تنها راه کاوش در کهکشانی جدید است!و در آخر هم مثل تمامی فیلم های نولان یک سر گشتگی و حالت سردرگمی در آخر فیلم مخاطب رو تحت تاثیر قرار میده و تا چند روز ذهن مخاطب رو مجذوب خودش میکنه…بنظرم هرچی فیلم های نولان رو به افزایش است سنگینی بار معنایی اون هم به شدت رو به افزایشه…با تشکر از نویسنده عزیز بابت مطلب خوبش ۲۲۰ برای پاسخ، وارد شوید
بنده با توجه به اینکه داستان این فیلم رو بعد از دیدن ٢ بار فیلم و خواندن نقد های داستانش کاملا متوجه شده بودم ،دیگه بخش داستان مقاله رو نخوندم وبقیه بخش هاى دیگه را مطالعه کردم،بنظر خود بنده هم نظر دادن در مورد مطلبى که خوانده نشده بسیار کار ناپسندیده ءى استظ ۱۵۰