فیلم هفته: پلن C: به وجد آوردن مخاطب | کمی درباره فیلم اینتراستلار

در ۱۳۹۳/۱۲/۲۷ , 17:02:11

دوستان زیادی در سایت علاقه بسیاری به بحث درباره این فیلم داشتند. از همین رو تصمیم گرفتیم تا این قسمت از فیلم هفته را به فیلم اینتراستلار اختصاص دهیم.

فکر میکنم که اکثر سینما دوستان این سایت با این کارگردان آشنایی نسبی دارند و لازم نیست در خصوص فیلم های قبلی او صحبتی بکنیم. به همین جهت می روم سراغ اصل مطلب.

از ابتدای دوران تفکر انسان تا به الان، علم فیزیک رازی مرموز و فوق العاده، به نام زمان را در خود گنجانده. هر چند که این تازه اول راه است و ممکن است که در قرن های آینده زمان به چیزی پیش پا افتاده تبدیل شود. مانند جمله ای که برند ( آن هاتاوی) در فیلم می گوید:{ آن ها شاید بتوانند از زمان مانند یک کوه بالا بروند اما ما فعلا نمی توانیم.}

زمان چیزی است که کمتر از دیگر ابعاد فیزیک حالت زمینی دارد. حداقل در حال حاضر. در اصل زمان چیزی است که هنوز تا حد زیادی برای ما ناشناخته است و همین زمان و ناشناخته بودنش است که ما را محدود کرده است.

Interstellar-1160x652
اینتراستلار

کمی درباره تئوری های علمی

می خواهم که این قانون را تا حد ممکن ساده کنم و به شما بگویم. کاری که جاناتان و کریستوفر نولان آن را سخت کرده اند. زمان چیزی است سیال. فرض کنید زمان مانند یک آب جاری است. بنابر این می تواند توسط یک نیرو کشیده شود، در خود بپیچد و … .

قانون نسبیت انیشتین نیز در باب همین موضوع صحبت می کند. بر اساس این قانون هر کس زمان منحصر به فرد خودش را دارد. منظور از این جمله چیست. ما یک جسم فیزیکی هستیم، در این صورت ما وزنی داریم. هر چیزی که وزن داشته باشد، نیروی جاذبه دارد. هر چقدر این وزن بیشتر باشد، نیروی جاذبه بیشتر می شود. همانطور که گفتم، زمان می تواند مانند یک آب، به طرف یک نیروی جاذبه کشیده شود. حتی این وزن ما باعث می شود که زمان در اطراف ما با فرد دیگری که هم وزن ما نیست تفاوت داشته باشد. به این دلیل که ما بر اساس وزنی که داریم، نیروی جاذبه ناچیزی هم داریم که باعث کشیده شدن زمان در حول محور جاذبه ما می شود و همین باعث می شود که زمان ما با فرد دیگر تفاوت داشته باشد. اما چرا ما همه یک زمان یکسان داریم؟ برای مثال اگر دو نفر ساعتشان را مانند هم تنظیم کنند، پس چرا ساعت آن ها تفاوتی نمی کند؟

جواب این سوال در مقدار وزن است. از آن جایی که وزن ما بسیار ناچیز است پس این کشیدگی زمان هم بسیار ناچیز خواهد بود و بینهایت نزدیک به صفر است. اما در مورد اجسام سنگین مانند ستاره ها، سیاره ها و سیاه چاله ها این قضیه فرق می کند. وزن این اجسام فوق العاده بالا است و در نتیجه نیروی جاذبه هم به همین نسبت قوی تر است. پس زمان کشیدگی بیشتری پیدا می کند.

به عبارت ساده تر اگر دو برادر دو قلو را، یکی بر روی زمین و دیگری نزدیک یک سیاه چاله بگذارید، ممکن یکی تنها چند دقیقه برایش گذشته باشد و دیگری ۸۰ سال عمر. چرا که زمان در آن سیاه چاله کشیده می شود.

به همین دلیل زمانی که شما در کنار یکی از این اجسام سنگین قرار بگیرید، در آن کشیدگی زمان هم شریک می شوید و اینطور می شود که زمان برای شما با سرعتی متفاوت از دیگران طی می شود. باز هم اگر سوالی در خصوص این مبحث وجود داشت در نظرات بپرسید تا جواب شما را بدهم.

اما سیاه چاله چیست؟

اگر بخواهم سیاه چاله را به طور مختصر و ساده توضیح دهم باید بگویم که سیاه چاله ها در واقع جرم متمرکز فوق العاده زیادی دارد که از نابودی ستاره هایی با جرم فوق العاده زیاد تولید می شوند. نظیریه ای که انیشتین تحت عنوان نسبیت ارائه داد در واقع، کامل ترین نظریه تا به امروز شمرده می شود. هر چند که افراد دیگری نظیری هاوکینگ، نظریه هایی درباره سیاه چاله ها داده اند.  در سیاه چاله ها چیزی تحت نام افق رویداد وجود دارد. افق رویداد حالتی کروی مانند دارد که شما می توانید وارد آن شوید اما از آن نمی توانید خارج شوید. در واقع سرعت افق رویداد برابر با سرعت نور است، بنابر این باید سرعتی بیشتر از نور داشته باشید تا بتوانید از آن فرار کنید که این تقریبا غیر ممکن است. وارد شدن به یک سیاه چاله خود نیز ماجرایی دارد. در زمان وارد شدن به یک سیاه چاله شما باید در ابتدا فکر کنید که نسوخته اید. اگر به فرض شما نسوزید، زمانی که وارد سیاه چاله می شوید،هیچ میدان جاذبه ای را در اطراف خود حس نخواهید کرد. اما به تدریج که به مرکز این سیاه چاله نزدیک می شوید، این نیروی جاذبه قوی تر و قوی تر می شود و شما حس خواهید کرد که بدن شما در حال کش آمدن است. دز زمان سقوط، فرض کنید که سر شما به هسته سیاه چاله نزدیک تر است از پاهای شما است، در نتیجه، سر شما دچار کشش بیشتری خواهد شد. هر چقدر که به هسته این سیاه چاله نزدیک تر می شوید این کشش بیشتر می شود و در نهایت باعث تکه تکه شدن شما خواهد شد. البته این قضیه به اندازه شعاع سیاه چاله هم مربوط می شود. برای مثال اگر این شعاع کمتر باشد، شما زود تر به هسته سیاه چاله نزدیک می شوید و بدن شما زود تر تکه تکه خواهد شد.

اما سفید چاله چیست؟

سفید چاله ها دقیقا حالتی متضاد سیاه چاله ها دارند. به طور خلاصه، سیاه چاله، هر چیزی که در افق رویدادش باشد را به سمت خود می کشد. آن قدر قوی است که می تواند نور را هم به سمت خود بکشد (به همین دلیل سیاه است) اما سفید چاله چیزی را به طرف خود نمی کشد، بلکه همه چیز را از خود خارج می کند. اما در حقیق سفید چاله اصلا وجود ندارد. چون راهی برای ساخت سفید چاله نیست.

کرم چاله چیست؟

از ترکیب یک سفید چاله با یک سیاه چاله، یک کرم چاله وجود می آید. تصور کنید که شما وارد یک سیاه چاله می شوید. اگر یک سفید چاله هم در سیاه چاله وجود داشته باشد و شرایط به نحوی باشد که فرد از بین نرود، می تواند از سفید چاله خارج شود و در واقع از سیاه چاله بگریزد. البته کرم چاله ها هم نمی توانند وجود داشته باشند. چرا که برای وجود یک کرم چاله، نیاز به یک سیاه چاله و یک سفید چاله است و از آن جا که سفید چاله وجود ندارد، پس کرم چاله هم وجود ندارد.

در کل مشکلاتی در زمینه مسائل علمی فیلم وجود دارد. اگر حتی فرض کنیم که سفید چاله و در نتیجه کرم چاله ها وجود داشته باشند، احتمال اینکه به سفید چاله برسید نزدیک به صفر است. چرا که اول ازهمه، احتمال اینکه به نقطه مرگ برسید بسیار زیاد است و اینکه در سیاه چاله، اشعه های مرگبار گاما وجود دارد که به احتمال زیاد جان شما را، قبل از رسیدن به سفید چاله خواهد گرفت. اینها مشکلاتی در زمینه تئوری های علمی فیلم است. حتی اگر بخواهیم بگوییم چون ژانر فیلم علمی تخلیلی است، می تواند این چیز ها در آن وجود داشته باشد، لازم بود تا منطق بهتری نسبت به اینکه دیگران ساخته اند برای ما آورده شود.

اما کمی برسیم به فیلم…

اینتراستلار فیلمی است به کارگردانی  Christopher Nolan و قلم  Jonathan Nolan, Christopher Nolan. اگر فیلم های قبلی این  دو برادر را دیده باشید، به نوع جهانبینی این دو فرد پی می برید. زمان یکی از مسائلی است که این دو برادر همواره آن را به چالش کشیده اند. در فیلم هایی مانند خاطرات و اینسپشن این موضوع را می بینید اما هر کدام به نحوی متفاوت.

از این این پاراگراف به بعد مطلب حاوی اسپویل خواهد بود

خلاصه ای از داستان این فیلم

قصه این فیلم درباره زمانی است که زمین دیگر نمی تواند پاسخ گوی نیازات انسان ها باشد. بحث سر منابع فسیلی مانند نفت نیست بلکه مشکل از طرف غذا است و اکسیژن است. جمعیت زمین کم شده اما ظاهرا تولید غذا چندین برابر کاهش پیدا کرده است. به نحوی که تولید غذا از دانشگاه رفتن و اختراع و اکتشاف مهم تر است. شخصیت اصلی داستان به ظاهر خلبانی است به نام کوپر ( از این جهت می گویم به ظاهر که واقعا مشخص نیست شخصیت اصلی این داستان کیست. در این رابطه ییشتر صحبت خواهم کرد). کوپر خلبانی مستعد است اما انسان گرسنه، دیگر نیازی به اکتشاف در فضا نمی بیند و کوپر هم به اجبار مشغول کشاورزی شده است. کوپر به کمک دخترش Murph و به نحوی عجیب، مختصات خاصی را پیدا میکنند. آن ها به سمت این مختصات می روند و متوجه می شوند که هنوز ناسا وجود دارد و به طرز مخفیانه ای مشغول تحقیق و پژوهش است. پروفسور برند مسئول این تحقیقات، از کوپر تقاضای کمک برای خلبانی یک سفر را میکند. سفری که در آن قرار است آن ها به کهکشان دیگری بروند و سیاره ای دیگر برای زندگی پیدا کنند و به قول معروف، دنیا را نجات دهند. کوپر برای حفظ جان دخترش که در آینده ممکن است با کمبود غذا و اکسیژن روبرو شود و بمیرد، این کار را قبول می کند و مجبور به ترک او می شود. سفر این گروه شروع می شود و …

interstellar+trailer
مسائل احساسی ای که در فیلم اینسپشن ایجاد شده بود، در اینجا هم وجود دارد. ظاهرا فرزندان نولان، تاثیر زیادی روی او گذاشته اند.

به نظرم آوردن تمام داستان در این جا کار جالبی نخواهد بود. از آن جهت که کسانی که فیلم را دیده اند داستان را می دانند و افرادی که هنوز ندیده اند، جذابیت داستان برایشان از بین خواهد رفت.

ابتدا می خواهم از در فیلمنامه وارد شوم. مانند دیگر فیلمنامه های این دو برادر، باز هم با داستانی پیچیده روبرو هستیم. اما این همه پیچیدگی برای چیست؟

اگر به سایت ها و فروم های داخلی و خارجی نگاهی انداخته باشید، متوجه این موضوع خواهید شد که افراد بسیار زیادی سوالاتی درباره فیلم دارند و آن را نفهمیده اند. بعضی سوالاتی درباره مضوعاتی بسیار ساده دارند اما به دلیل اینکه این قضیه به عمد و یا غیر عمد (بخوانید به عمد) درست پرداخت نشده، تنها باعث ایجاد ابهام می شود. این ایجاد ابهام که در بیشتر کار های نولان وجود دارد، باعث می شود که عموم مردم تصور کنند این فیلم بیش از حد سنگین است. اما بین پیچیده بودن و سنگین بودن تفاوت بسیاری وجود دارد. شما می توانید یک موضوع ساده را به نحوی بیان کنید که عموم مردم تصور کنند آن مبحث فوق العاده سنگین است. همین باعث می شود که آن مفهوم ارزش بیشتری از آن چه که واقعا دارد پیدا کند.

فیلمنامه تکلیفش با خودش مشخص نیست. این جمله را با دلیل می گویم. با یک سوال ساده اما بنیادین شروع میکنم. آیا شما درگیر یک فیلم درام عاشقانه بوده اید یا یک فیلم علمی تخیلی؟ نمی دانم در مبحث ژانر شناسی تجربه ای دارید یا خیر اما به واقع بنده نتوانستم. به این دلیل که فیلم مدام از شاخه ای به شاخه دیگر می پرد و شما نمی دانید که واقعا در حال دیدن چه فیلمی هستید.

از دیگر نکات منفی این فیلمنامه وجود دیالوگ های بی ربط و بی معنی و حتی بعضا خنده دارد است. این قضیه جدا از آن دیالوگ های حماسی و عامه پسندی مانند دنیا را نجات بده است. این دیالوگ هایی که تنها باعث بزرگ شدن مشقی یک شخصیت می شود. من می خواهم دنیا را نجات بدهم. تا کی باید این جمله های سطحی را بشنویم؟ حال  چند نمونه از آن دیالوگ های به اصطلاح خنده آور (بخوانید گریه آور) را به شما نشان می دهم.

f3349aef0ed2b0cdd67dab825a803867
روبات ها در این فیلم نقش زیادی را ایفا می کنند. نمی دانم چرا اما با دیدن این روبات یاد ماینکرفت افتادم (شوخی)

زمانی که یک ساعت و ۲۵ دقیقه از شروع فیلم می گذرد را نگاهی دوباره بی اندازید. تصورش را بکنید که انسان ها رو به انقراض اند و ممکن است این ماموریت که تنها امید انسان به بقای نسل است با شکست روبرو شود. حال باید بین دو سیاره یکی را انتخاب کرد. یکی از محققین به نام برند( آن هاتاوی – دختر پروفسور برند) یکی از سیاره ها را انتخاب می کند. در این بین زمانی که از او می پرسند دلیل این انتخاب چیست با این جواب روبرو می شوید: عشق! بله. برند قصه ما می خواهد به بهانه وجود معشوقش در یکی از این سیاره ها، به آن جا برود و بر سر تمام بشریت ریسک کند.

باز هم دیالوگ خنده دار دیگری را به شما نشان میدهم.

بگذارید ۲ ساعت و ۲۷ دقیقه از فیلم بگذرد. مشاهده خواهید کرد که کوپر در یک فضای ۳ بعدی است که می تواند به ۵ بعد دسترسی داشته باشد و می خواهد از بین بینهایت خط زمانی، یکی را پیدا کند تا به دخترش پیغامی مهم را برساند. وقتی که روبات این فیلم یعنی تارث از او می پرسد که چگونه می خواهی او را پیدا کنی، کوپر فیلم ما یک جواب عجیب می دهد: عشق تارث عشق…. . و بله، این هم یکی دیگر از آن دیالوگ های خنده دار است. او می خواهد از طریق عشق دخترش را در یک زمان خاص پیدا کند.

باز هم از این موارد می خواهید؟ نگاهی به چند دقیقه آخر فیلم بی اندازید.

آخر هر فیلمی زمانی است که فیلمنامه نویس باید تمام آن گره هایی که در طول فیلم ایجاد کرده را باز کند. البته این اجباری نیست و ممکن است که فیلم با یک سوال به پایان برسد اما این طور هم نمی شود. باز هم کمی تصور کنید. در چند دقیقه پایانی فیلم، زمانی که دکتر آن دیالوگ مسخره را دکتر به کوپر می گوید: {یادتون باشه شما دیگر جوان نیستید….در حقیقت شما ۱۲۴ سال سن دارید.} کوپر به دیدار دختر خود می رود. کوپر چیزی را بیشتر از دخترش دوست نداشت. چیزی در حدود ۷۰ سال از زندگی دخترش در کنارش نبوده و این مسئله بار ها او را در فیلم زجر می دهد. اما زمانی که دخترش را میبیند چند دقیقه ای بیشتر در کنار او نمی ماند و به سرعت سراغ برند می رود. این مسئله باعث ضعیف بودن پایان بندی فیلم می شود. پایان فیلم اینطور است که کوپر تصمیم می گیرد به سراغ عشق جدیدش یعنی برند برود که در یک سیاره تنها مانده است و فیلم در اینجا تمام می شود. از همین رو است که می گویم فیلمی علمی تخیلی بود با یک درام عاشقانه.

maxresdefault
یک سوال، برند واقعا به چه دلیلی به این ماموریت آمده؟ نجات نسل انسان یا دیدن معشوق؟

متاسفانه نولان در این فیلم سعی خودش را کرده بود که به روابط انسان ها به یکدیگر و تعاملات آن ها بیشتر بپردازد اما باز هم نتوانست و سرسری از آن ها رد شد. روابطی که هیچگاه نمی فهمید دلیل آن ها چیست. برای مثال نمی فهمید که چرا مورف با برادرش مشکل دارد و غیره.

از این دست مسائل به فراوانی در فیلم یافت می شود. مانند آن صحنه که بیشتر شبیه به یک جک است. برای مثال زمانی که می خواهند از روی سیاره زمین بلند شوند به یک بالا برنده عظیم ۳ مرحله ای نیاز دارند در حالی که زمانی که می خواهند از سطح سیاره ای با جاذبه بیشتر از زمین بلند شوند، این کار را در چند ثانیه با یک رنجر انجام می دهند. با در جایی دیگر خواهید دید  دنیای انسان با این همه پیشرفت در فناوری هنوز از یک نگهبان برای مراقبت از رنجر ها استفاده میکند که آن هم به راحتی می رود و کوپر به سادگی هر چه تمام تر یک رنجر را می دزدد و به سراغ نجات برند می رود.

این ها تعدادی از مشکلات بود که نیازی هم به سواد سینمایی ندارد. اما مشکلاتی هم وجود دارد که از نظر سینمایی ایراد محسوب می شود. یک سوال، آنتاگونیست و پروتاگونیست این داستان که بود؟ شاید یک فیلم اصلا یکی از این ها را نداشته باشد و این اصلا اشکال محسوب نمی شود اما مشکل در این جا است که این فیلمنامه در طول پخش فیلم، گاها شخصیت هایی را به ما نشان می دهد که به ظاهر آنتاگونیست داستان محسوب می شوند.

یک سوال از کسانی که فیلم را دیده اند: پروتاگونیست این فیلم چه کسی بود؟ خودتان فکر کنید و به جواب برسید.

o-JESSICA-CHASTAIN-INTERSTELLAR-facebook
به نظر شما مورف شخصیت اصلی فیلم بود یا کوپر؟

برای این مشکلی که گفتم یک مثال می زنم. زمانی که ۱ ساعت و ۳۶ دقیقه از شروع فیلم می گذرد، فیلم به ما شخصیت جدیدی معرفی می کند و ۳۰ دقیقه بعد او را از بین می برد. این مسئله برای شخصیت مهم و تاثیر گذاری همچون مان قابل قبول نیست. خودتان قضاوت کنید. چقدر با این شخصیت همذات پنداری کردید؟ به نظر شما یک شخصیت منفی بود و یا یک شخصیت مثبت؟ دلیل او برای کار هایش چه بود؟ تفاوت در جواب ها و یا عدم پیدا کردن یک پاسخ نشان از پرداخت نامناسب این شخصیت به ما می دهد. یا در مثالی دیگر، کوپر دو فرزند دارد. یک پسر به نام تام و یک دختر به نام مورف. چه چیزی از تام در طول فیلم دیدید؟ وجود او چه ضرورتی داشت؟ اصلا چرا کوپر، جز در یک صحنه، تمام عشق و علاقه اش را به مورف نشان داد؟ آیا بهتر نبود شخصیت تام به کل از فیلم حذف می شد؟ شخصیتی که حتی پدرش هم در انتهای فیلم سراغی از او نمی گیرد.

این ها صحبت هایی بود درباره فیلمنامه این فیلم. در اصل بزرگترین مشکل این فیلم هم همین است. این فیلم نامه است بود که پیچیدگی های نامناسب ایجاد کرد. این فیلمنامه بود که دیالوگ ها و صحنه های غیر منطقی را برای ما به وجود آورد.

دوستانی را که بنده را می شناسند می دانند که هیچ گاه هیتر هیچ چیزی نبوده ام. شاید افرادی تصور کنند که بنده هیتر نولان و کار های او هستم اما باور کنید تا وقتی دلیلی برای بد بودن نباشد من از آن اثر لذت خواهم برد. همان طور که از فیلم شوالیه تاریکی لذت بردم و نولان را تحسین کردم. از آن جا که خوبی های آن فیلم بر بدی هایش می چربید. از آن جا که در آن فیلم، ادعایی برای فلسفی بودن نداشت. مشکل اصلی بنده این است که متاسفانه تکنیک های نولان در کار هایش جواب  داده و افراد از او یک بت تمام عیار را ساخته اند. احتمالا می گویید که چرا بیشتر درباره فیلم صحبت نکرده ام. واضح است، در اصل حاضر با وجود تکنولوژی های مختلف و بسیار قوی و با خرج های سرسام آور، نباید انتظار چیزی کم تر از این را در فرم فیلم داشت. شاید زمانی نشان دادن بی وزنی هنر محسوب می شده است که واقعا هم بوده، اما در حال حاضر چنین نیست. هر چند که گاها جنبه های هنری وسیعی در یک شاخه دیده می شود همانطور که در همه جا گفته ام که کار امانوئل لوبزکی، در فیلم برداری جاذبه واقعا هنرمندانه بود.

sadsad
شخصیت دکتر مان را چقدر شناختید؟ شخصیتی که می توانست خیلی بهتر پرداخت شود.

بحث بر سر این است که معنی بزرگ بودن یک شخصیت چیست. آیا آن فرد هنرمند است یا یک فرد دانا و باهوش؟ از نظر این حقیر، زمانی که شما به افرادی همچون تارکوفسکی، کوبریک، هیچکاک، اورسون ولز و حتی بعضی از کارگردان های نسل حاضر مانند پل توماس اندرسون هنرمند می گویید، منطقی نیست که به فردی مانند نولان هم هنرمند بگویید. دلیلم برای این حرف چیست؟ از این جهت می گویم که نولان فیلمش، حرفش و هدفش را به خاطر عناصر گیشه پسند خراب می کند و به همان دیالوگ های عامه پسند و خنده دار روی می آورد. به این دلیل که برای فروش بیشتر، تماشاگرانش را بازی می دهد. به این دلیل که فکر نمی کنم شعار نولان، هنر برای هنر باشد. در آثار کارگردانانی که مثال زدم، در اکثر فیلم های خود از عناصر  گیشه پسند  استفاده نکردند و اصولا هم موفقیتی در گیشه بدست نیاوردند و هر زمان هم که استفاده کردند با انتقاد روبرو شدند، اما هنرشان همیشه ماندگار خواهد ماند و اسم هنرمند سزاوارشان خواهد بود. حتی فردی مانند اندرسون که او هم می تواند فیلم های پرخرج بسازد اما این کار را نمی کند و فیلم هایی سراسر مفهومی مانند مستر و خون به پا خواهد شد را می سازد. فیلم هایی که به واقع مفهومی عمیق را در ذهن شما قرار می دهد.

قصد بنده مقایسه نیست. چون اصولا مقایسه بیشتر مخرب است تا سازنده اما، حرف من این است، نولان فیلمساز خوبی است و فیلم هایش هم فیلم های خوبی است. نولان کاری کرده که نتوانیم از کلمه ای فراتر از خوب استفاده کنیم. اما آنقدر باهوش هست که هم گیشه را داشته باشد هم محبوبیت بی واسطه. نولان عام را داردو مردمی که شاید به مفهوم فیلم و منطق سینمایی کار زیادی نداشته باشند و دوست داشته باشند که قهرمان فیلمشان، راهش را بر اساس عشق پیدا کند. این افراد برای خرید یک فیلم اصولا نگاهی به لیست IMDB هم می اندازند.

interstellar-christopher-nolan-mackenzie-foy
آقای کارگردان!

یکی دیگر از مشکلات فیلم، ارجاعات بسیار آن است. ارجاعاتی که گاها موجب می شود تا حالتی از تقلید را به خور بگیرند. نمی خواهم آن ارجاعات را به شما توضیح بدهم اما خودتان دقت کنید و ببینید بعضا، چقدر از لحظات فیلم شبیه فیلم های دیگر است.

کاری که نولان در کارهایش انجام می دهد بیشتر به یک هیپنوتیزم می ماند. با این کیفیت تصاویر و آن ابعاد عجیب و غریب سینمای IMAX، و با جلوه های ویژه ای که ماه ها وقت برای ساخت آن ها صرف می شود، طبیعی است که هیپنوتیزم شوید و مشکلات فیلم را نبینید. طبیعی است که ۹۰ درصد مردم در فروم ها یکی از این دو جمله را بگویند: بعد از چند وقت دوباره سر یک فیلم گریه کردم…بهترین فیلم عمرم بود.  بخش اعظم دیگر نظرات به این جمله اختصاص دارد، لعنت به اسکار بی شعور و بی سواد(بنده خودم هم مشکلاتی با اسکار دارم اما منطق اصلی اسکار مشکلی ندارد) این فیلم یک شاهکار بود! از این جهت است که باز هم می گویم. نولان آدم باهوشی است.

صحبت و بحث بسیار است. متاسفانه نتوانستم به دلیل ظرفیت مقاله (تعداد کلمات) و وقت کم، بیشتر از این در این باب صحبت کنم. نتوانستم درباره صحنه های و موسیقی اکسپرسیونیستی* و افراطی فیلم صحبت کنم و صحبت های بسیار دیگری که در بحث خواهم گفت.

پ.ن: در این خط آخر از واژه اکسپرسیونیستی استفاده کردم. شاید اگر کسی معنای این کلمه را نداند فکر کند حرف بسیار تخصصی ای زده ام اما اکسپرسیونیستی صرفا در این جا به معنای هیجان گرایی است. این کلمه را به عمد قرار دادم نا نشانتان بدهم فرق سنگین بودن و پیچیده بودن در چیست.

علیرضا محمدی

 


194 دیدگاه ثبت شده است

دیدگاهتان را بنویسید

  1. ما یک جسم فیزیکی هستیم، در این صورت ما وزنی داریم. هر چیزی که وزن داشته باشد، نیروی جاذبه دارد. هر چقدر این وزن بیشتر باشد، نیروی جاذبه بیشتر می شود. همانطور که گفتم، زمان می تواند مانند یک آب، به طرف یک نیروی جاذبه کشیده شود. حتی این وزن ما باعث می شود ….
    کلا درستش اینه که در کل متن به جای کلمه وزن از کلمه جرم استفاده بشه
    ما اصلا وزنی نداریم بلکه هر جسم فیزیکی فقط جرم داره
    وزن و واحد اندازه گیریه اون یه مفهوم قراردادی هست که برای بیان تاثیر جاذبه بر جرم ماده استفاده میشه ، بنابراین ما هر چه جرم بیشتری داشته باشیم وزن بیشتری هم خواهیم داشت ولی وزن یک معلول فرعی و متغیر هست بر عکس جرم
    ما در همه جا یک جرم ثابت داریم ولی وزن ما بر روی زمین به عنوان مثال ۶ برابر وزنمون روی کره ماه هست

    ۵۰
    1. دقیقا حرف درستی زدی…در ابتدا هم از جرم استفاده کردم ولی برای اینکه همین مسئله تفاوت جرم رو نخوام بگم و درک وزن راحت تره از این کلمه استفاده کردم وگرنه حرف شما کاملا صحیح است

      ۲۰
  2. شکی نیست که کارای نولان از Inception به بعد افت محسوسی داشته ولی به نظرم ایراد گداشتن روی چیزایی مثل ژانر فیلم یا گیشه پسند بودن فیلم های نولان چیزی از ارزشهای ایشون و فیلم هاشون کم نمیکنه.

    ۱۰
    1. میگم The Dark Knight Rises 2012 با رتبه ۵۶ و همین فیلم با رتبه ۲۲ ، این ضعیف میشه ؟ مگه قرار هست اینشون هر فیلمی بزنه بره توی ۱۰ فیلم برتر

      ۰۰
    2. The Dark Knight Rises 2012 فقط ضعیف نسبت به فیلم های دیگش کار کرده ، البته فیلم بیشتر جنبه تجاری داشت ، ولیInception که شاهکار بود

      ۰۰
  3. من توی این فیلم یه چیز رو متوجه شدم ، توی این دنیا برترین انسان از نظر عقلی پیامبر (ص) بود ، که اون انسان به آسمان ها سفر میکند که اون شبی که به آسمان ها سفر میکنه اسمش هست معراج که توی خود قرآن به این رو گفته ، یعنی صد در صد یه چیز مثل کرم چاله یا هر چیزی دیگه بگیم اسم وجود داره که پیامبر تونسط از این آسمان به اسمان دیگری سفر کنه ، یا از زمانی به زمانی دیگه ، نکته اینکه پیامبر به آسمان مهاجرت کرده در مورد حضرت عیسی هم همچین چیزی هست
    ، ممکن هست نولان هم درست گفته باشه همچین چیزی توی قرآن وجود داره

    اون های که میگن این فیلم ها همش تخیلی هست و عدم وجود خداست ، پس معراج پیامبر میشه گفت یکی از دلایل بی منتطقی برای وجود خداست ، ولی اینطور نیست

    ۰۰
  4. خب منم فیلمو دیدم ولی دیر رسیدم مث اینکه! :lol:
    اول تشکر میکنم بابت راه انداختن بحث.
    دوم اینکه ارزش کار نولان رو همینجا دریابید که ما الان توی یه پست اصلی و در یک سایت گیمی داریم در مورد اثر جدیدش صحبت میکنیم…و اینکه در حال حاضر چه کارگردانی روی کره خاکی اینقدر مورد توجه و مورد بحث هست؟…نوید ارزش محسوب نمیشه که میشه!
    سوم هم اینکه الان بشدت خستم ولی به عشق نولان و شاهکار جدیدش و به احترام بحث گفتم حضوری هر چند کوچیک(در مقابل مقالات دوستان :lol: )داشته باشم…
    خب!از زمان دیدن اینسپشن(البته اولین بار دیدنش!چون تا الان با این فیلم زندگی میکردم!)تا به الان این بهترین فیلمی هست که دیدم…اصولا سینمای نولان تمام اون چیزی هست که از سینما(از تمام جهات)میخوام. :۱۵:
    این از حیث علاقه شخصی…
    اما درباره مطلب…اولا این که شما اگر از دید هیتری مقاله رو ننوشتید(که حتما همینطوره)چرا فقط نکات منفی رو ذکر کردید؟دلیل این کار هر چیزی که بوده به هر حال داریم در باره یک فیلم صحبت میکنیم و برای قضاوت عادلانه باید نکات مثبت و منفی رو ذکر کرد!(با توجه به اینکه داریم در رابطه با فیلمی صحبت میکنیم که نکات مثبت کم نداره…).
    ایراداتی که به فیلم وارد کردید رو اکثرا قبول ندارم…
    برای مثال در رابطه با دیالوگ ها شما چند مثال رو به عنوان دیالوگ های مسخره ذکر کردید…در حالی که ما داریم در رابطه با اثر نویسنگانی صحبت میکنیم که به دیالوگ نویسی محشرشون معروفند(که در اینتر استلارهم کم نبود)…آیا این منفی نگری مطلق نیست؟
    در رابطه با نظریه های علمی فیلم هم شما باز هم تقریبا عکس حقیقت رو گفتید…فیلم کاملا در جهت ساده سازی نظریه های پیچیده عمل میکنه(این نکته ای هست که حتی منتقدان فیلم هم بهش اشاره کردند)ولی شما تعبیر پیچیده کردن رو بکار بردید که اصلا درست نیست…
    اون استفاده افراطی از موسیقی رو هم در کل فیلم شاید بشه به ده دقیقه نسبت داد که لون هم نظر کارگردانه و قرار نیست همه مثل هم فیلم بسازن…در باقی لحظات هم که هنس کبیر در خدمت فیلم خدایی میکنه!
    عذر میخوام اگر به نکات تکراری اشاره کردم چون الان حال خوشی ندارم و نتونستم کامنتا رو بخونم…
    باز هم تشکر!

    ۳۰
    1. البته که این اثر نولان خوب بود اما بنظرم نمیشه شاهکار خطابش کرد نواقصی داشت که چند مورد رو نویسنده ی محترم ذکر کردن….

      ۱۰
    2. ساخته دست بشر اصولا نقص داره!
      اینکه به چه فیلمی بگیم شاهکار موضوعی هست که خود منتقدان سینما هم موردی سرش بحث دارن…
      از نظر بنده و خیلی های دیگه اکثریت قریب به اتفاق آثار نولان شاهکارن…

      ۱۰
    3. نظر شما و اون خیلی های دیگه محترم….سوژه ی بکر اما نقایص غیر قابل گذشتی رو داشت…نسب به اثار قبلی نظیر
      اینسپشن و ممنتو و البته بی خوابی ضعیف تر بود….

      ۲۰
  5. به شخصه این فیلم رو بیشتر از اینسپشن دوست داشتم.خصوصا در زمینه ی صحنه های احساسی تکامل کارهای نولان بود.
    یه توضیحی هم که میتونم در مورد داستان فیلم بدم….اینکه یه عده فیلم رو منکر وجود خدا میدونن چون فیلم نشون میده خود انسان داره خودش رو هدایت میکنه و اینکه تعریف فیلم از زمان و بعد چهارم و پنجم متغایره.بحث مذهبی نمیکنم خودم هم آدم مذهبی نیستم اما فلسفه های مختلف رو مطالعه کردم و در فلسفه ی اسلامی تعریفی از زمان هست که خیلی جالبه و دونستنش شما رو شگفت زده میکنه.به ظور خلاصه و ساده و براساس چیزی که من یادمه و فهمیدم بدین شکله:زمان یک تعریف قراردادیه برای ما در بستر ماده است!این درحالیه که برای خدا،عالم های بعدی و کلا جهان غیرمادی زمان جنین تعریفی نداره.بهترین مثالی که میشه برای تعریف زمان در فلسفه اسلام تعریف کرد اینه که تمام اتفاقات تاریخ بشر در عالمی به نام عالم ذر اتفاق افتادن و الان دارن در بستر ماده شکل میگیرن.تمام این اتفاقات مثل محتوایت یک کتاب هستن.داستان بی نوایان در کتاب ویکتور هوگو،از قبل نوشته شده و تمام اتفاقاتش قبلا رخ داده و در اون کتاب هست.در کتاب بسته ی بی نوایان زمان وجود نداره و اول و آخر داستان فرقی ندارن همش تو در کنار هم تو اون کتاب هست و اتفاقات ترتیبی ندارن.اما وقتی من با زبان مادی خودم شروع به خوندنش میکنم به اتفاقات ترتیب رخ دادن میدم و به عبارتی زمان رو به وجود میارم، این داستان برای ویکتور هوگو دقیقا مثل داستان جهان برای خداست.تمام اتفاقات جهان برای خدا توی اون کتاب بدون ترتیب خاصی وجود داره و از قبل(درجهان ذر) نوشته شده،اما وقتی به دنیای ماده میاد(زبان خوندن کتاب ما) مجبور میشه ترتیب پیدا کنه و نام این ترتیب و سلسله ی اتفاقات رو زمان میذاریم!
    حالا خیلی خوب خودتون مقایسه کنید شباهت داستان اینتراستلار و تعریفش از زمان رو با تعریف فلسفه ی اسلامی زمان و عالم ذر!میتونید ببینید که فیلم اصلا نمیتونه منکر خدا لقب بگیره!حتی حالبه بدونید تعریف در هم تنیدگی و ارتباط و سلسله ی دنیای مادی،برزخ و آخرت دقیقا مثل اون سیستم خواب در خواب اینسپشن بود که خب بخوام اون رو توضیح بدم هم از موضوع پرت میشیم هم از حوصله ی بحث خارحه چون اون خیلی بازکردنش سخت تر از حتی زمانه!من اصلا نمیخوام فیلم های نولان رو به مسائل مذهبی ربط بدم،فقط میخوام بگم بدون داشن اطلاعات درست انگ ضدخدایی بودن به یک کارگردان نزنید.چرا که برعکس خیلی هم با فلسفه ی اسلام و تعریفش از جهان همخونی دارن اما ما تا باحال چیزی از تعریف الهی جهان نشنیدیم.

    ۶۰
    1. علی من رو می شناسی
      من تقریبا آدم مذهبی هستم! اما با این قضیه که در مورد این فیلم مطرح کردم مخالفم! در طول مدت دیدن فیلم و حتی برای بار دوم هم اصلا همچین چیزی به ذهنم نرسید!
      اما تعریفت از زمان دقیقا همون چیزیه که من قبول دارم و تنها تعریفی هست که مو لا درزش نمیره!
      نگاه کردن به قضیه ی زمان بر این اساس به هیچ وجه پارادوکس ایجاد نمی کنه
      اما جالبه که خبر نداشتم نگاه اسلام به این قضیه این شکلی بوده!

      ۱۰
    2. علی جان لطفا منبعی که که این اطلاعات رو توش خوندی رو هم نام ببر. با توجه به اینکه بحث فقط سر سینما نیست.

      ۰۰
    3. سجاد@
      دقیقا این تعریف زمان خیلی منطقیه.حتی بعد متافیزیکی و الهیش رو هم حذف کنیم بازم از خیلی نظرات در مورد زمان و جهان منطقی تره!
      سید@
      مجتبی جان من اینا رو از یک استاد فلسفه اسلامی یاد گرفتم.راستش منبع دقیقش رو نمیدونم اما طرف حالیش بود.

      ۱۰
  6. شعر شب فریبکار!چند نفر گفتن پیام فیلم نبود خداست و یه عده هم برعکس فکر کردن!یعنی فیلم داره با نشون دادن این نظم به وجود خدا اشاره می کنه!
    کلا پای فیلم باز هم به دین و اعتقادات کشیده شد!و اینجور نظریات آدم رو دو دل می کنه.قطفا نولان نابغه ی این روز های سینماست!شکی درش نیست.
    و اینکه هیچ نمیفهمم چرا اکثر اونایی که فیلم های کوبریک یا هیچکاک رو دیدن سعی بر تخریب این کارگردان دارن!یا آثارش رو کوچیک می دونن.یا شایدم نمیخوان قبول کنن چیزی رو که دارن میبینن!کسی رو که خودشو به خواب زده نمیشه بیدار کرد!ربع ساعت آخر فیلم حرف های زیاد تری برای گفتن داره.اما اینکه بخواد به مادی گرایی ربطش بده و وجود خدا رو انکار کنه نه…
    حداقل من در طول فیلم متوجه چنین منظوری نشدم.که دو نتیجه داره:
    ۱.یا واقعا فیلم اشاره ای به این چیز ها نداره. و اگر هم داره اشتباه برداشت شده
    ۲. یا اینکه من هنوز به اون درک کافی نرسیدم و مسئله ی سنم میاد وسط.
    با اینحال برای درک فیلم باید با نظریات مختلف فیزیک و قوانین اون
    آشنایی داشته باشی و از نظر فلسفی هم تا حدی باید واقف بود.هنوز اون شعر من رو به فکر فرو می بره…

    ۱۰
    1. اتفاقا خود انیشتن خدا قبول داشته که این نظرات داده بعد امد روش فیلم ساختن ، بیشتر نظرات توی زرات اتمی اثبات شده
      توی خود قران همچین چیزی گفته ، مثلا وجود کرم چاله ، که همیشه میشه ربطش داد یا نه ، قرآن که کتابی نیست فقط بگه خداوند وجود داره ! هزار راز ها درون اون نهفته
      سوره السجده آیه ۵
      یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَهٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ ﴿۵﴾امور این جهان را از آسمان به سوی زمین تدبیر می‏کند سپس در روزی که مقدار آن هزار سال از سالهائی است که شما می‏شمرید به سوی او باز می‏گردد (و دنیا پایان می‏یابد).

      ۰۰
    2. @ رضا
      خیر. انیشتین “معتقد” به وجود خدا نبوده تا حدی که در سن ۱۲ سالگی از دین فاصله گرفت و اذعان داشته دین جز خرافه مفهوم دیگری ندارد. در نامه ای در سال ۱۹۵۴ چنین نوشت :
      “اگر چیزی در در من به نام دین وجود داشته باشد، تنها حیرتی بیکران در مورد ساختار جهان است؛ تا جایی که علم بتواند آن را آشکار سازد.”
      اما در جایی اعتراف کرده:” دانش بدون دین فلج است و دین بدون دانش نابینا.”
      اون داستان معروف عامه پسند بین او و استادش هم دروغی بیش نبود. در واقع انیشتین سعی و تلاش برای دانستن فرق بین یک خدای شخصی و و یک نیروی وابسته به گیتی، در سوی معرفی خود به عنوان یک آگنوستیک (ندانم گرا) و نه یک خدا ناباور بود و در مورد خدا چنین گفت ” برای ذهن های محدود زیادی پهناور است.”
      ولی در آخرین نامه خود چنین مینویسد :” کلمه خداوند چیزی جز تجلی و ساخته ضعف انسان نیست و انجیل، کلکسیونی از افسانه های بدوی اما افتخار آمیز است با وجود آنکه بسیار کودکانه است.”

      ۰۰
    3. PSYCHO MANTIS
      غیر مستقیم به من هم گفتی دیگه؟؟!!! ;)
      خوب در مورد همه چیز میشه بحث کرد، مشکلی نیست که، یا شما من رو قانع می کنی من دست شما رو می بوسم، یا من شما رو قانع می کنم و باز دست رفیقم رو می بوسم. ;)

      ۱۰
    4. Prince Zuko
      کار خوبی کردی این کامنت رو دادی ولی متاسفانه همه اهل مطالعه و پیدا کردن راست و دروغ مسایل نیستن.
      پس هنوز هم دوستان اهل مطالعه پیدا میشن. :۱۵:

      ۱۰
  7. تشکر از نویسنده ی عزیز برای زحمتی که کشیدن…
    ______________________________________ .
    در کل خیلی از حرفاتونو برای نقد فیلم قبول نداشتم با این حال بعضی از نقد هاتون هم قابل قبوله…
    ______________________________________________________________________ .
    ولی در کل باید بگم حال و حوصله ی جواب دادن نداشتم…فقط اومدم که تشکررو کرده باشم… :۲۴: :۲۴: :۲۴:

    ۰۰

مقالات بازی

بیشتر

چند رسانه ای

بیشتر