خانه » سینما و تلویزیون پناه بر تو اهورا مزدا! | نقد فیلم «خشکسالی و دروغ» × توسط سعید زعفرانی در ۱۳۹۵/۰۸/۱۵ , 14:00:44 8 آلا: …کلی وقت میذاری غذا درست میکنی که نیم ساعت بعد تموم میشه، هیچچی ازش نمیمونه. تازه باید فکر کنی برای چهار پنج ساعت بعد که دوباره باید غذا درست کنی. زنهایی که مثل مامان کارشون فقط خانهداریه حتمن خیلی بیشتر احساس بیهودگی میکنن. البته شاید مامان نمیدونست، شاید زنهای خانهدار خودشون هم متوجه نباشن دلیلش اینه ولی همینه. این بینتیجه بودن کارشون، این موقتی بودن نتیجهی کارشون رنجآوره. مثلن تو یه کتاب رو ویرایش میکنی، یه متنی رو ترجمه میکنی اون کتاب میمونه. همیشه توی کتابخونهی آدمها هست، ولی درست کردن این غذا سه ساعت وقت من رو گرفت و حالا نیم ساعت نشده تموم شد؛ تموم. این خیلی عبثه. آرش: با همهی این حرفها دستت درد نکنه آلا؛ خیلی وقت بود که یه غذای درست و حسابی نخورده بودم. احساس بیهودگی فیلم «خشکسالی و دروغ» از چند جهت حائز اهمیت و قابل بررسی است. اولی و شاید سطحیترین موضوع، بازگشت ستارهی روزهای نه چندان دورِ سینمای ایران، با یک فیلم کاملا جدی به پردهی نقرهای است. «محمدرضا گلزار» که چهرهی کامرشال خود را در این فیلم به فراموشی سپرده و بعد از طی کردن یک دورهی کاملا ضروری از تحقیق و تحصیل در مورد سینما و بازیگری در خارج از کشور، حالا میخواهد محبوبیت از دست رفتهاش را باز پس گیرد. محمدرضا گلزاری که زمانی فقط و فقط بودنش در پوستر یک فیلم میتوانست ضامن موفقیت آن فیلم در گیشه باشد، در فضای فعلی سینمای ما که «مولف» تا حد زیادی بر «ستاره» ارجحیت دارد باید حرفی برای گفتن داشته باشد تا مقبول افتد. از اینرو باید بازی او در این فیلمِ مهم به دقت مطالعه و بررسی شود. این در حالی است که بازیگران بزرگ و شاخصی قبلا در نقش «آرش» در نمایش خشکسالی و دروغ به بازی پرداخته و خوش درخشیدهاند. اینکه محمدرضا گلزار توانسته با معیارهای زیباییشناسی و بازیگری سینما، بازی خشک، دقیق و حسابشدهی «پیمان معادی» در یکی از موفقیتآمیزترین اجراهای این نمایش را بگیرد و به خاک بیاندازد، محل سوال اصلی مخاطب حرفهای و منتقد از این فیلم در زمینهی بازیگری است. گلزار البته تمام تلاش خود را برای رسیدن به این حد از بازی انجام میدهد. اولا که بازی او کاملا قابل دفاع است و چون خوب میداند که نقطه ضعفها و نقاط قوت خودش جلوی دوربین دقیقا چه چیزهایی هستند، به راحتی میتواند آنچه را که نباید، از نظر مخاطب پنهان نگه دارد و آنچه را باید به معرض نمایش بگذارد. یادم هست چند سال پیش «مانی حقیقی» در مصاحبهای تلویزیونی گفت میخواسته در فیلم «پذیرایی ساده» از محمدرضا گلزار استفاده کند. دلیلش هم این بوده که بازیگر این نقش میبایست «چشمها و نگاه قدرتمندی داشته باشد» و این یکی از ویژگیهای گلزار از نظر این کارگردان در بازیگری است. در خشکسالی و دروغ گلزار با عینک آفتابی رونمایی میشود، بعد رفته رفته چشمهای نافذش را برملا میکند و تا پایان و صحنههای بحرانی و حساستر فیلمنامه همین روند را ادامه میدهد. ممکن است او بر روی میمیک تسلط زیادی نداشته باشد اما خوب میتواند با چشمهایش حرف بزند و همین ویژگی را مدام جلوی دوربین میآورد. که البته متاسفانه با کارگردانی هماهنگی اندکی دارد و اکثر مواقع هرز میرود. دیگر جایی که گلزار گل میکند، هنگام شوخیها و طنازیهایی است که از بهترین بازی دوران پیش از تحول او یعنی «کما» تا همین حالا او را شهرهی شهر کرده است. گلزار فرصت زیادی برای بروز این طنازیها را در این فیلم ندارد اما از هر آنچه که در چنته دارد برای دلبری استفاده میکند. معیاری که بازی او را کاملا کامرشال میکند و یک درجهی کیفی از آن میکاهد، اما به شدت دلنشین و جذاب است و برای مخاطب احساس نزدیکی و راحتی به ارمغان میآورد. همین میشود که وقتی آرش دارد مهمترین دیالوگهای فیلم را به زبان میآورد تماشاچی با او ارتباط را برقرار میکند و احساس بیرون زدگی و شعار نسبت به متنِ مانیفستوارِ فیلم به او دست نمیدهد. این دو ویژگی بارز در جای جای بازی گلزار مبرهن است و به فیلم کمک میکند تا در درجهی اول مخاطبپسند باشد. آنهم نه به خاطر اسم و رسم و چهرهی گلزار، بلکه به خاطر بازی او. به خاطر لحنی که درست انتخاب کرده و اطواری که درست در میآورد و به خاطر اینکه کاملا به اندازه و به جا بازی میکند. یک شخصیت میانهروی امیدوار که آرش است و آرشی که گلزار ساخته و جلوی دوربین برده به آرشی که محمد یعقوبی نمایشنامه نویس خلق کرده بسیار نزدیک است و از این حیث کاملا مورد قبول است. اگر آمار فروش فیلم را دنبال کرده باشید متوجه میشوید که فیلم شروع خیلی خوبی نداشت اما رفته رفته بر میزان مقبولیت آن افزوده شد و کمکم اوج گرفت و حالا از مرز یک میلیارد عبور کرده است. نگارنده این موضوع را اینگونه تفسیر میکند که دقیقا اگر برعکس آن -یعنی مطابق با پیشبینی خیلیها- اتفاق میافتاد، به معنای درجا زدنِ حداقل همین یک رکنِ مهم و فوقالعاده حیاتی فیلم یعنی حضور گلزار بود. حال که بازی و نه چهرهی صرف گلزار مردم را به سینماها کشانده تا این فیلم را تحمل کنند باید موضوع را به فال نیک گرفت. البته قطعا با «سلام بمبئی» همهی این دستآوردها با خاک یکسان میشوند، ولی خب… زاپاس یکی دیگر از جنبههای اهمیت این فیلم، تبدیل کردن یک نمایشنامهی بسیار خوب به یک فیلم نسبتا سینمایی نه چندان خوب است. این اتفاق که در سینمای دنیا خیلی هم رایج است، معمولا با تغییر استانداردهای تئاتر به استانداردهای سینما و اضافه کردن دوربین و نشاندن آن به جای تماشاگر روبروی بازیگر زنده میافتد و اساس کارگردانی از کنترل صحنه به کنترل دوربین تغییر میکند. اتفاقی که در خشکسالی و دروغ نمیافتد. یعنی در اکثر مواقع اهمیت دوربین کاملا نادیده گرفته شده و فراموش شده است. با اینکه بازیگران مشخصا میفهمند که در مقابل دوربین بازی میکنند نه تماشاگر، و این را در حرکات آنها میتوان به وضوح مشاهده کرد؛ کارگردان انگار خیلی متوجه این موضوع نیست. مگر بازی «آیدا کیخایی» -که بیشتر به بازی خودش در تئاتر طعنه میزد تا چیز دیگری- بازی دیگر بازیگران نشان از فهم این موضوع دارد. اما اینکه چقدر از این بازی به واسطهی دوربینِ نا به جا و نادرست حیف شده و گاهی زننده و گاهی دور از چشم است دقیقا باید مورد بررسی قرار بگیرد. یک مثال نزدیک به این فیلم میتواند اقتباسی باشد که «رومن پولانسکی» از نمایشنامهی «خدای کشتار» نوشتهی «یاسمینا رضا» انجام داده است. اگر فیلم «کشتار» را ببینید متوجه میشوید که در آن فیلم بیش از هر چیز «دوربین» حرف میزند. از همان حرکت آرامِ رو به عقب ابتدای فیلم که یکی یکی شخصیتهای حاضر در بحران را به کانون توجه مخاطب اضافه میکند گرفته تا مثلا صحنهای که «کریستوف والتز» روبروی آینه نشسته است و زاویهی دوربین کاری میکند که ما اکشنِ این بازیگر را در یک قاب دو بار ببینیم. با اینچنین کارگردانی فوقالعاده هوشمندانهای، نمایشنامهی خارقالعادهی یاسمینا رضا به یک فیلم ماندگار و دیدنی تبدیل میشود. در مقابل، در خشکسالی و دروغ دوربینِ آشفته و مریض احوالِ «پدرام علیزاده» در اکثر صحنهها تنها جای خالی مخاطب حاضر در سالنِ نمایش را پر کرده است و با ثباتی که معمولا حفظ میکند، همواره سعی دارد به همان شیوهای که قبلا آن را از روی صندلیهای سالن چارسوی تئاتر شهر دیده است روایت را تکرار کند. این یعنی اقتباس لنگ میزند و فیلم الکن میماند. نمایشنامهی محمد یعقوبی لیاقتِ چیزی خیلی بیشتر از کارگردانی ساده و سردستی فیلم حاضر را داشته و متاسفانه محقق نشده است. ضمن اینکه برخی از ویژگیهای بارزِ متن، مثل تکرارِ دیالوگهای واقعی تا تبدیل شدنِ آنها به دروغ مختص کانسپت تئاتر است و به ناچار در اقتباس سینمایی حذف شده و به همین راحتی یکی از مهمترین وجوه نمایشنامه به فراموشی سپرده شده است. اتفاقی که به نظر ضروری میرسد اما چون وقتی داریم به یکی از مهمترین ویژگیهای فرمی یک متنِ مهم و قوی دستدرازی میکنیم باید حتما به فکر جایگزینی هم برای آن باشیم تا جای خالی آن احساس نشود. جایگزینی که در فیلمِ علیزاده یافت نمیشود. آلا: اگه زندگیمون رو دوست داری قرارت رو باهاش به هم بزن. امید: گفتم که نه. آلا: اگه زندگیمون رو دوست داری قرارت رو باهاش به هم بزن. امید: همینطور میخوای تکرار کنی؟ آلا: اگه زندگیمون رو دوست داری قرارت رو باهاش به هم بزن. امید: زندگیمون رو دوست ندارم. آلا: داری قرارت رو باهاش بهم بزن. امید: یه آدم زنگ زده بهم، حتا صبر نمیکنی ببینی آخه شاید… و من ریتا را بوسیدم… آخرین جنبهی قابل بحثِ فیلم تغییر رویکردِ هرمنوتیک آن به زندگی آدمها نسبت به متنِ اصلی است. خشکسالی و دروغ، یک فیلمِ ضد خانواده است. علاوه بر اینکه به پیچیدگیهای ذهن زن و مرد در طول رابطه اصلا ورود نمیکند، درست بر خلافِ متنِ خوبش به مفهومِ ازدواج و زناشویی خدشه وارد میکند. آنچنان که شخصیت آرش به حرف میآید و میگوید «من شما دو تا رو میبینم واقعا پشیمون میشم بخوام ازدواج کنم.» یعنی فیلم پیامی مشابه دارد. ازدواج کنید بدبخت میشوید. اما رویکرد نمایشنامه اینقدر هم رادیکال نبوده و نیست. در واقع، اتفاقی که در سیرِ تبدیل شدنِ یک نمایشنامه در مورد «آفتِ دروغ و پنهانکاری در زندگی مشترک» به یک فیلمِ در موردِ «پرهیز از زندگی مشترکِ متعهد» افتاده رادیکالیزه شدن این نگاه است. اتفاقی که نه به ضرر متن است نه به ضرر فیلم، بلکه به ضرر مخاطبی است که با یک ذهنِ آماده به سالن سینما وارد میشود. احتمالا بعد از تماشای فیلم، زن و مردی که با هم وارد سالن سینما شدهاند نسبت به هم حس آنچنان خوبی ندارند و اگر به موضوعاتی که در فیلم روایت شدهاند فکر میکنند زاویهی نگاهشان منفی است. این خوب نیست. این ضرری است که فیلم به مخاطبش میزند. این اتفاقی است که فیلم را از چشم میاندازد. که باید بیاندازد. اما متاسفانه خیلی دیر. یعنی بعد از اینکه پیامش را تمام و کمال منتقل کرده و اشتباهش را مرتکب شده و تاثیرش را گذاشته است. میان ریتا و چشمانم تفنگیست… نویسنده سعید زعفرانی http://www.last.fm/user/SaeeD22000Z سینما و تلویزیون 8 دیدگاه ثبت شده است دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخبرای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید. اجازه بدید به جای نگاه خوش بینانه نویسنده این نقد یه کمی واقع بینانه تر و تند تر به این به نظر من فاجعه بپردازیم! در مورد بازی آقای گلزار که در بهترین حالت یک کلیشه از بازیهای آخر ایشون رو دیدیم!خنده های تکراری که انگار قرار نیست از کارااکتر های که ایشون بازی میکنه دور شه اما همین بازی تکراری و ملا آور میتونه تنها دلیل رفتن بیننده به سینما باشه! از طرف دیگه تبدیل فاحعه بار یک نمایشنامه خوب به یک فیلمنامه فاجعه به شدت فیلم رو تحت شعاع قرار داده!کارگردانی بسیار ضعیف فیلم چه از منظر بازیگیری و چه از منظر کآآآآت!سکانس بحث و مستی خانم کیخایی در خونشون حداقل جا داشت چند بار دیگه گرفته بشه!!!!!! در کل فیلم از زاوایه های زیادی دچار مشکله که در یک کامنت مجال گفت و گو دربارش نیست! ۲۱ برای پاسخ، وارد شوید واقعا چرا باید تو این فیلم دروغ گفته بشه؟ ۰۰ برای پاسخ، وارد شوید چرا نگاه ضد خانواده تو بخش منفی هست ؟ شما به عنوان منتقد قرار نیست تصمیم بگیری که این چیز بد یا خوبی هست. ۴۴ برای پاسخ، وارد شوید من به عنوان منتقد مختارم هر کاری دلم خواست بکنم و هر چی دلم خواست بگم :) ۳۴ چون خانواده همه جای دنیا و حتی در دیدگاه روشنفکرانه شما(:|) یک ارزشه و نگاه ضد خانواده یعنی نکته منفی! ۲۲ منطقت تو حلقم ۳۰ اگه در جواب من گفتی که باید بگم من اصلا منطقی نیستم. بیمنطقیِ محض. همینه که هست. ۴۶ جدا از اینکه محمدرضا گلزار اصلا استعداد بازیگری نداره و اصلا نقد این فیلم کاملا غیر ضروریه؛ اما بازم دم کامنت سعید زعفرانی گرم! دوستانی که میگن از کجا بدونیم خانواده خوبه یا نه؟ باید بدونن که خانواده یک مفهوم ذهنی، هنجار یا ارزش اجتماعی و مذهبی نیست بلکه یک سازگاری بشریه پس مسلما برای بقای جامعه مهم و ضروریه. در چندجای تاریخ هم خواستن که این مفهموم رو نابود کنن اما نشد و پایه جامعه به هم ریخت؛ نمونه اش دوران اوج گیری بورژوازی در فرانسه. جامعه بدون مرزبندی به آشوب کشیده میشه و از تمدن فاصله میگیره شاید خود من هم هیچ وقت تشکیل خانواده ندم اما یک لحظه تصور کنین که توی یک پرورشگاه یا چیزی شبیه به اون بزرگ می شدید با تشکر ۰۰ نمایش بیشتر
اجازه بدید به جای نگاه خوش بینانه نویسنده این نقد یه کمی واقع بینانه تر و تند تر به این به نظر من فاجعه بپردازیم! در مورد بازی آقای گلزار که در بهترین حالت یک کلیشه از بازیهای آخر ایشون رو دیدیم!خنده های تکراری که انگار قرار نیست از کارااکتر های که ایشون بازی میکنه دور شه اما همین بازی تکراری و ملا آور میتونه تنها دلیل رفتن بیننده به سینما باشه! از طرف دیگه تبدیل فاحعه بار یک نمایشنامه خوب به یک فیلمنامه فاجعه به شدت فیلم رو تحت شعاع قرار داده!کارگردانی بسیار ضعیف فیلم چه از منظر بازیگیری و چه از منظر کآآآآت!سکانس بحث و مستی خانم کیخایی در خونشون حداقل جا داشت چند بار دیگه گرفته بشه!!!!!! در کل فیلم از زاوایه های زیادی دچار مشکله که در یک کامنت مجال گفت و گو دربارش نیست! ۲۱ برای پاسخ، وارد شوید
چرا نگاه ضد خانواده تو بخش منفی هست ؟ شما به عنوان منتقد قرار نیست تصمیم بگیری که این چیز بد یا خوبی هست. ۴۴ برای پاسخ، وارد شوید
چون خانواده همه جای دنیا و حتی در دیدگاه روشنفکرانه شما(:|) یک ارزشه و نگاه ضد خانواده یعنی نکته منفی! ۲۲
جدا از اینکه محمدرضا گلزار اصلا استعداد بازیگری نداره و اصلا نقد این فیلم کاملا غیر ضروریه؛ اما بازم دم کامنت سعید زعفرانی گرم! دوستانی که میگن از کجا بدونیم خانواده خوبه یا نه؟ باید بدونن که خانواده یک مفهوم ذهنی، هنجار یا ارزش اجتماعی و مذهبی نیست بلکه یک سازگاری بشریه پس مسلما برای بقای جامعه مهم و ضروریه. در چندجای تاریخ هم خواستن که این مفهموم رو نابود کنن اما نشد و پایه جامعه به هم ریخت؛ نمونه اش دوران اوج گیری بورژوازی در فرانسه. جامعه بدون مرزبندی به آشوب کشیده میشه و از تمدن فاصله میگیره شاید خود من هم هیچ وقت تشکیل خانواده ندم اما یک لحظه تصور کنین که توی یک پرورشگاه یا چیزی شبیه به اون بزرگ می شدید با تشکر ۰۰