هر دو روی سکه | بخند و جانت را فدای دشمن کن!

در ۱۳۹۵/۱۲/۰۴ , 20:00:30
AMC, The Walking Dead

هر انسان دو صورت دارد، هر آینه دو سطح و هر سکه دو روی. اگر تا الان به باطن و درون خود سفر نکرده و هنوز خود را کاوش نکرده‌اید، بهتر است بعد از خواندن این جمله، سفر خود را آغاز کنید و با خودتان به یک پیک‌نیک بروید؛ از خودتان بپرسید تو که هستی؟ علایقت چیست؟ اهداف زندگی‌ات چیستند؟ تا حالا واقعاً عاشق بوده‌ای؟ زندگی را چگونه معنا می‌کنی؟ فکر می‌کنی صورت و روی زشت، و تاریکت به چه شکل باشد؟

فرض کنید عزیزترین شخص زندگی خود که در چند سال اخیر وارد زندگی‌تان شده را برای مدت زمان طولانی ملاقات نکرده‌اید و خبری نیز از محل سکونت وی، حتی زنده بودن یا نبودن وی ندارید که ناگهان، دوست جدید شما پیشنهادی برای براندازی ظالمان حاکم بر زمانه دارد و پیشنهاد وی به مرگ یا زخمی شدن آن شخص عزیز ختم می‌شود؛ در اصل آن شخص عزیز شماست که می‌تواند جرقه‌ی انقلاب زمانه باشد. شما جای «دریل» بودید، دوست جدید خود را تا سر حد مرگ کتک نمی‌زدید؟ متاسفانه جذاب‌ترین بخش این قسمت به ملاقات دریل و عزیزش ختم می‌شود و بقیه‌ی لحظات و صحنه‌ها بیشتر روی خط سکه را نوازش می‌کنند. با هر دو روی سکه‌ی دهمین قسمت از هفتمین فصل سریال «مردگان متحرک» همراه دنیای بازی باشید.

قبل از اینکه به ادامه‌ی مطلب نگاهی بیندازید، اگر می‌خواهید حتی کوچک‌ترین نکته از این قسمت برایتان لو نرود، آن را تماشا کنید و سپس به مطالعه‌ی این مقاله بپردازید. سعی شده است که مهم‌ترین عناصر داستانی و اتفاقات مهم این قسمت شرح داده نشوند. این مقاله نقدی فنی نیست و به شرح جزییات داستان و شخصیت‌پردازی و احساسات نویسنده پرداخته است.

AMC, The Walking Dead
از طراح زره‌ی این زامبی بسیار ممنونم!

شاه «ازیکیل»، شاید دیگر وقت‌اش است از لاک حفاظتی خود درآیی!

این قسمت از سریال که با عنوان «بهترین دوستان نو» پخش شد، با دعوای افراد ازیکیل و افراد «نیگن» هنگام مبادله کالا به «لطفا دور ما را خط بکشید» شروع شد تا شاید بهانه‌ای باشد برای اینکه در آینده‌ای نه‌چندان دور نیگن وارد قلمروی پادشاهی ازیکیل شود و تحولاتی در این قسمت از داستان که متعلق به شاه و درباریان‌اش است رخ دهد. کاری به این نداریم که این دعوا و تقریبا تمامی اتفاقات و ایفای نقش‌های این قسمت چقدر پایین‌تر از سطح قابل قبول بودند، بلکه باید به این نکته توجه کنیم که راه فرار من مخاطب از این همه محتویات مضحک و بی‌هویت، پناه بردن به لحظات احساسی میان «کرول» و دریل بود. کرولی که هنوز هم به‌شخصه آن را شخصیتی بی‌عرضه می‌دانم، ولی چند خط دیالوگ مختصر و مفید رد و بدل شده میان وی و دریل، کاری کرد که ایفای نقش هر دو بازیگر را در آن لحظات تحسین کنم و احساس کنم هنوز هم می‌توان شاهد لحظاتی در سریال بود که یادآور گذشته‌ای شیرین و خاطره‌انگیز از سریال هستند.

اما بینابین دعوای ازیکیلی‌ها و نیگنی‌ها و پذیرایی کرول از دریل در آخر این قسمت، جذاب‌ترین اتفاقی که افتاد، به‌نمایش درآمدن آن زامبی خفن بود که در بالا تصویرش را مشاهده کردید؛ البته لازم به‌ذکر است، خود اتفاق که مبارزه‌ی گلادیاتور وار «ریک» با این زامبی بود جذاب نبود و صرفا به‌عنوان مخاطبی که ارادت خاصی به این موجودات دارد، از ظاهر شخصی‌سازی شده‌ی زامبی مذکور خوشم آمد و بس!

متاسفانه سریال بیشتر از همیشه درگیر بی‌هویتی شده و تا حدی در باتلاق بی‌هویتی فرو رفته که در حال حاضر فقط قادر به‌نفس کشیدن است، و هیچ عضوی از بدن خود را نمی‌تواند حرکت دهد. همان‌طور که حدس زده بودم، چیزی که باعث شده بود «اندرو لینکولن» در قسمت قبل و در این قسمت نتواند مثل همیشه در نقش ریک ظاهر شود و لبخندهای عجیب بزند، عوامل ساخت بوده‌اند و نه خود او. جالب است که گروه جدید، مضحک، بی‌نام و بی‌هویتی که دور تا دور ریک و افرادش را حلقه زدند، خیلی راحت با همه چیز کنار می‌آیند و شاید همین مهم باعث شده بود لینکولن از فیلم‌نامه و داستان مضحک روبروی چشم‌هایش خنده‌اش بگیرد!

طبق گفته‌های گروه مضحک اما مرموز (مرموز اما مضحک!؟) جدید، در چنین زمانه‌ی بی‌رحمی آزار آنها فقط به مورچه‌ها می‌رسد، اما با این‌حال زنده مانده‌اند، خیلی عجیب و بانظم و ترتیب راه می‌روند و اکنون دیگر همراهان ریک در جنگ نهایی با نیگن محسوب می‌شوند! راستی یادم رفت بگویم که نام رهبر گروه مذکور «جیدس» است که یادتان بماند یا نماند خیلی اهمیتی ندارد…! البته ممکن است ریک و گروهش که برای جلب رضایت همکاری آنها قول دادند برای‌شان اسلحه و چیزهای به‌دردبخور جمع کنند، در جمع‌آوری این همه وسیله‌ی مصرفی به‌مشکل بخورند، چون دیر یا زود نیگن مزاحم‌شان خواهد شد.

آن‌قدر که همه چیز سریال سرجای خودش نیست، به‌شخصه نمی‌توانم به دوراهی‌ها و هر دو روی سکه‌های داستانی/ شخصیتی بپردازم. به‌شخصه و به‌عنوان یکی از هزاران مخاطب‌ قدیمی سریال معتقدم، تا وقتی‌که نشود از یک قسمت لذت برد و زمانی‌که اشکالات کوچک و بزرگ از همه‌جای صفحه نمایش مانند تیغ‌های بی‌شمار در چشم‌های من مخاطب فرو می‌روند، نمی‌توانم برای اتفاقات هیجان‌انگیز آینده‌ی داستان فرضیه‌سازی کنم… . برای اینکه بیشتر متوجه منظورم شوید نگاهی به تصویر زیر بیندازید.

AMC, The Walking Dead
دارد دعا می‌خواند؟ سر صف صبح‌گاهی است؟ خیلی ببخشید شاید جای این اصطلاح این‌جا نباشد، ولی احساس می‌کنم واقعا لازم است بگویم که «فازش چیست!؟»

ادامه می‌دهیم، صرفا برای خاتمه‌ی راه…

زمانی‌که «گابریل» به ریک می‌گوید که چه باعث شد بخندی و این‌قدر محکم و مصمم به‌نظر برسی؟ و او می‌گوید که تجربه‌ام به من نشان داده که دشمنانم می‌توانند تبدیل به دوستانم شوند؛ یا زمانی‌که ازیکیل و افرادش به کرول سر می‌زنند و برایش نقش پیک طعام‌رسان را بازی می‌کنند، درحالی‌که هیچ دلیل خاصی برای انجام چنین کار‌هایی وجود ندارد؛ یا زمانی‌که «رزیتا» دارد با «تارا» بحث می‌کند و ناگهان مانند نوجوان‌های بی‌تجربه در بازیگری اما علاقه‌مند به این حرفه از کادر خارج می‌شود، می‌توان گفت که تقریبا تمامی مخاطب‌ها و دوست‌داران قدیمی سریال که از اول با آن همراه شدند، فقط دارند آن را دنبال می‌کنند که ببینند آخر خط چه خواهد شد. بی‌صبرانه منتظر هنرنمایی نیگن در قسمت‌های بعدی هستم، بلکه با توجه به علاقه‌ی شخصی خودم به این شخصیت، سریال را بیشتر در روی شیر سکه ببینم.

چه‌طور کسانی‌که یکی از افراد خود را تبدیل به ماشین کشتاری آهنی و مرده می‌کنند، حاضر نیستند حتی با دست‌کش هم خون را لمس کنند؟


2 دیدگاه ثبت شده است

دیدگاهتان را بنویسید

  1. همون ظهور iron maiden برات بسه
    سریال مخاطب خودش داره هر چقدر هم تو سرش بکوبی پر بیننده تر میشه
    روندی که این سریال داره و موفقیتی که داره خیلی از سریال های دیگه ندارند
    هر فصل موفقیت خودش داره و هفت فصل خوب پشت سر گذاشته
    ——————————————————-
    بهترین سوپرایز این قسمت iron maiden بودش روح رزیدنت اویل ۴ تو این قسمت میشد
    واضح دید و درگیری ریک با دستان خالی برای هدفی که داشت واقعا دیدنی بود

    ۱۲

مقالات بازی

بیشتر

چند رسانه ای

بیشتر