نقد فیلم سکوت | سکوتی در برابر غرور یا عرفان؟

در ۱۳۹۶/۰۱/۱۰ , 19:00:37
فیلم سکوت

آثار سینمایی با بن‌مایه‌های مذهبی و عرفانی یا خرده پیرنگهایی از این جنس، بیشتر از همیشه در دوره‌ی کلاسیک و جریان‌های نوظهور که به عناوین مختلف نامیده می‌شدند، مورد توجه واقع شده‌اند. عموم این آثار خود را با سپر ضد سینمای عامه‌پسند در مقابل نقدها و عدم استقبال عموم آن زمان محافظت می‌کردند ولی همواره مورد توجه خاصه‌ی مخاطبین بودند. این شیوه از فیلم‌سازی دوره‌ای در کشور خودمان هم رایج شد و به تعابیر مختلفی از جمله ژانر معناگرا یا جریان روشن‌فکری نیز شیوع پیدا کرد. رفته‌رفته با گذشت زمان به دوره‌ای می‌رسیم که اکنون در آن قرار داریم و سینما بیشتر از آن‌که عرفانی یا معناگرا باشد، بنا به ذات خود سرگرم‌کننده و بیشتر تجاری شده است، اما این اصلا بدان معنا نیست که هر زباله‌ای تحت عنوان اثری سرگرم‌کننده یا تجاری بتواند با مخاطب کار کرده و چند ساعتی از زندگی را مفرح کند. کافی است به فیلم‌های اخیر هالیوودی نگاه کنید که نام یک جانور را با یک «من» (Man) تلفیق کرده و یک «چیز من» تحویل مخاطب می‌دهد. در چنین آشفته بازاری است که فیلم‌هایی با موضوعات و مضامین بکر، سعی در خلق اثری فرای سرگرمی و تجارت هستند. فیلم سینمایی «سکوت» (Silence 2016) را نیز می‌توان جز همین آثار دسته‌بندی کرد. با دنیای بازی همراه باشید تا به نقد و بررسی جدیدترین اثر «مارتین اسکورسیزی» (Martin Scorsese) یعنی فیلم سکوت بپردازیم.

همان‌طوری که در مقدمه نیز گفتم، آشفته بازار فیلم‌های بساز و بفروشی که ساخت ندارند ولی فقط می‌فروشند، کمک زیادی به دیده شدن فیلم‌هایی نظیر فیلم سکوت می‌کند. هرچند افراطی‌ترین مخاطب نیز هم‌چون نویسنده وقتی آثاری را می‌بیند که صرفا برای رقصِ پا یا ژستِ ضد نژادپراستانه‌ی توخالی، جایزه می‌برند یا نامزد می‌شوند، خدا را شکر می‌کند که سینمای مذهبی و عرفانی یا اثری با خرده‌ پیرنگهایی از این جنس، هنوز هم وجود دارند و در این شرایط، این خودش یک برگ برنده محسوب می‌شود؛ البته یادآوری این نکته نیز ضروری است که این برتریِ موضوعی و مضمونی، چیزی از ارزش نقد من به اثر کم یا به آن اضافه نمی‌کند.

فیلم سکوت حول مضمون ایمان راسخ و ترک ایمان شکل گرفته است و «سکوت» نیز در حقیقت مجاز از پاسخ خدا به رنج و سختی است که متوجه بندگان خدا می‌شود. فیلم مدعیِ بررسی و ایجاد پرسش در این رابطه است که آیا ایمان راسخ در اثر تحمل رنج و سختی، تبدیل به ارتداد از دین و ترک ایمان می‌شود؟ و خدا در مقابل این رنج و سختی، چه پاسخی به بنده‌اش می‌دهد؟ سکوت؟ طرح این پرسش شاید به ذهن بسیاری از شما خوانندگان نیز خطور کرده باشد و بررسی این موضوع بیرون از دنیای سینما، بارها بیان یا بررسی شده است، ولی سوال اصلی این است که این مضمون در سینما و دنیای فیلم سکوت چه جایگاهی دارد؟ آیا فیلم سکوت از پس این ادعا برخواهد آمد و می‌تواند به پرسشی که طرح می‌کند، پاسخ دهد؟

فیلم سکوت از مشکلاتی رنج می‌برد که تمام سازه‌های فیلم را یک‌جا خراب می‌کند و به بدترین شکل ممکن مخاطب را سرکار می‌گذارد. فیلم سکوت موضوعِ خوبی را طرح می‌کند، موضوع را خوب طرح می‌کند ولی از پس انتظاری که خودش برای مخاطب به وجود می‌آورد، برنمی‌آید و از پاسخ دادن به پرسش طرح شده در فیلم، ناتوان باقی می‌ماند. برای بررسی این موضوع بد نیست نگاهی به خط پیش‌روی داستان در فیلم سکوت داشته باشیم.

توجه: نویسنده فرض را بر این می‌گذارد که مخاطب فیلم را دیده است، پس از بازتوضیح و تشریح مجدد داستان و اینکه چه کسی کجا بود و چرا بود و تمامی واضحات پرهیز می‌کند. خواندن متن ممکن است بخش‌هایی از داستان را فاش کند. هم‌چنین تمامی تلاش نویسنده این است که به سینما و دنیای خلق شده‌ی فیلم وفادار باشد و برای رد یا اثبات هرچیزی، بیرون از دنیای فیلم در رمانِ اقتباسی یا صفحات تاریخ و فلسفه به دنبال چیزی نباشد. بنابراین چنانچه انتظار خواندن شبه‌نقدهایی که فقط داستان را بازگویی می‌کنند یا مخاطب را با قلمبه‌گویی فریب می‌دهند دارید، از خواندن متن اجتناب کنید.

فیلم با وجود اینکه مبهم آغاز می‌شود ولی با گذشت زمان، رفته رفته روی غلطک می‌افتد و ارتباط میان مخاطب و شخصیت‌ها برقرار می‌شود. اطلاعاتی که فیلم در ابتدا از «پدر رودریگز» (Andrew Garfield) و «پدر فرانسیس» (Adam Driver) به ما می‌دهد، دو کشیش جوان است که صرفا به خاطر تعلیمات دینی که دیده‌اند، حسابی سرشان برای یک سفر داغ و پرچالش درد می‌کند؛ حتی نامه‌ای که «پدر فررا» (Liam Neeson) نوشته است، ذره‌ای از عظم آنها برای عظیمت به ژاپن کم نمی‌کند. متاسفانه فیلم خیلی سریع وارد فاز بعدی یعنی سفر به ژاپن می‌شود که اصلِ قصه را شامل می‌شود ولی مقدمه‌ای که برای این سفر باید تدارک دیده می‌شد، بسیار سطحی و کلیشه‌ای است. غیر از مواردی که گفتم، چیز زیادی از این دو کشیش جوان دستگیر مخاطب نمی‌شود درحالی که طرح و پرداختی حتی جزیی به عنوان مقدمه‌ای بر معرفی شخصیت‌ها، می‌توانست کمک زیادی به درک حالات درونی آنها در طول سفر کند. برای مثال، رودریگز بسیار تشنه‌ی کسب افتخار و جایگاه عرفانی و دینی است ولی در ابتدای فیلم به این موضوع حتی اشاره‌ای هم نمی‌شود؛ برای همین در ادامه فیلم از علت مقایسه رودریگز با پسر خدا (مسیح) توسط خودش مطلع نمی‌شویم، بلکه تنها باید مفروض بدانیم که پدر رودریگز صرفا سرسخت و تشنه‌ی عرفان است.

هنگامی که دو کشیش جوان وارد ژاپن می‌شوند، ارتباط اصلی میان مخاطب و دو شخصیت برقرار می‌شود. به لطف فضاسازی درست و کارگردانی تصویری عالی، ضمن خلق حسی رعب‌انگیز، حسِ ناشناخته بودن نیز مخاطب را (از طریق شخصیت‌ها) فرا می‌گیرد. به همان اندازه که ژاپن برای رودریگز و فرانسیس ناشناخته است، برای مخاطب نیز ناشناخته و حتی وحشتناک است. رودریگز از این تعداد ژاپنی که علی‌رغم سخت‌گیری و فشارهای فراوان، چه از بابت فقر و چه از جانب حاکمان، هم‌چنان بر ایمان خود پایدار هستند، شگفت‌زده می‌شود. این شگفتی به خوبی در ارتباط با رودریگز کار می‌کند و به همان میزان که او را در تبلیغ دین بیشتر سوق می‌دهد، مخاطب را نیز با وی همراه می‌سازد. هرچند فیلم تصویری ابلهانه و ساده‌انگارانه از ژاپنی‌های مسیحی شده ارائه می‌دهد، ولی این موضوع چیزی از وضعیتِ شگفت‌‍انگیز و حضور این همه مسیحی در ژاپن کم نمی‌کند. تا بدین جا فضای قصه آرام است و امن، ولی در ادامه فضای آرام و صلح‌آمیز فیلم به سمت خشونت کشیده می‌شود.

فیلم سکوت
تصویری که فیلم از مسیحی‌شدگان ژاپنی نشان می‌دهد، در ابتدای فیلم به شدت شگفت‌آور است و این شگفتی حسی عجیب و تا حدی ناشناخته را به شخصیت پدر رودریگز القا می‌کند.

مشکلات فیلم سکوت دقیقا از همین فاز شروع می‌شود. زمان نسبتا زیادی صرف این می‌شود که رودریگز شاهد زجر و شکنجه‌ی ژاپنی‌های مسیحی باشد. مشکل اول این است که با وجود دیدن این همه زجر و شکنجه، هرگز درنمی‌یابیم که چرا رودریگز فکر می‌کند هم‌چنان می‌تواند به کار خود ادامه دهد. فیلم سکوت در نمایش صحنه‌های منزجرکننده‌ی شکنجه و قتل‌ها، بسیار عریان و بی‌پرده عمل می‌کند و مشاهده‌ی مکرر این موضوع، مخاطب را آزار می‌دهد ولی چرا پدر رودریگز را فعالانه آزار نمی‌دهد؟ و چرا فیلم این سناریو را مدام تکرار می‌کند؟ رودریگز صرفا ناراحت می‌شود ولی چرا هم‌چنان اصرار بر تبلیغ دین و زجر بندگان دارد؟ در فیلم چیزی از این علت و به‌خصوص، حالات درونی رودریگز دیده یا شنیده نمی‌شود.

فیلم سکوت درست در همین جا اسیر یک حلقه‌ی تکراری می‌شود. مفتش ژاپنی از رودریگز می‌خواهد تا عقایدش را زیر پا بگذارد، او این خواسته را رد می‌کند، عده‌ای به خاطر این امر کشته می‌شوند، مفتش مجددا از رودریگز درخواست می‌کند و این حلقه چندین بار تکرار می‌شود. تقریبا یک ساعت از فیلم برای همین موضوع تلف می‌شود. تلف می‌شود زیرا با وجود چنین اتفاقاتی، تغییری بر شخصیت اصلی رخ نمی‌دهد. در طول این یک ساعت هرگز علت پافشاری رودریگز را متوجه نخواهیم شد. آیا علت این پافشاری و مقاومت، غرور است؟ یا واقعا ایمانی راسخ در کار است؟ رودریگز در ذهن خود از سکوت خدا شاکی است، ولی در عمل هم‌چنان بر ایمان خود پافشاری می‌کند و همین کار نیز باعث کشته شدن تعداد زیادی ژاپنی مسیحی به فجیع‌ترین شکل ممکن می‌شود. کار به جایی می‌رسد که حتی مومن‌ترین مخاطب نیز دلش به رحم می‌آید ولی رودریگز؟ او هم‌چنان به کار خود ادامه می‌دهد. مونولوگ‌های ذهنی که برای رودریگز نوشته شده است، شاید مای مخاطب را به درون وی نزدیک کند، شاید بفهمیم که او اصرار بر تبلیغ دین را دارد ولی چرا؟ مشخص نیست. آیا نشانه‌ای از جانب خدا می‌بینید که او را به این کار ترغیب می‌کند؟ باز هم خیر. فیلم علتی از این پافشاری به ما نشان نمی‌دهد.

فیلم در این یک ساعتی که وقت را تلف می‌کند، نه چیزی بر شخصیت اضافه می‌کند و نه تغییری در وی به وجود می‌آورد. حضور «کیچیجیرو» (Yōsuke Kubozuka) نیز به این قائله کمکی نمی‌کند. چرا رودریگز فکر می‌کند کیچیجیرو با وجود این همه دغل‌بازی و فریب‌کاری، هم‌چنان قابل آمرزش است؟ فیلم سکوت در این سناریوی مثالی که بی‌شباهت به رابطه یهودا و مسیح نیست، بیشتر از آن‌که پاسخی دهد یا حسی ایجاد کند، پرسش و حفره ایجاد می‌کند. تقابل رودریگز با رنجش بندگان و از طرفی، سکوتِ خدا به جایی ختم نمی‌شود و نتیجه‌ای را هم دستگیر مخاطب نمی‌کند.

فیلم سکوت
حضور «آدام درایور» به عنوان شخصیت مکمل نیز به کل فاقد ارزش و خاصیت است در حالی که فیلم می‌توانست از اختلاف میان رویکرد پدر فرانسیس و پدر رودریگز استفاده‌های زیادی بکند. فرانسیس در ابتدا نسبت به بندگان ژاپنی، بسیار خشک و کم‌احساس است و تنها چیزی که برایش اهمیت دارد، فقط و فقط تبلیغ و تدریس آیین مسیحیت است، درست برخلاف رودریگز که تا حدی نسبت به ژاپنی‌ها حس دل‌سوزی دارد. متاسفانه این تعارض در فیلم به شدت کم‌رنگ است و فیلم نیز از آن استفاده‌ای نمی‌کند. هرچند نگاه فرانسیس در پایان تغییر می‌کند ولی فیلم توضیحی در این باره ارائه نمی‌دهد.

فیلم پافشاری رودریگز را نشان می‌دهد، شکنجه شدن بندگان و سکوت خداوند را نیز نشان می‌دهد ولی این سه در ارتباط با یکدیگر چه می‌کنند؟ مشخص نیست! شاید مخاطبی هم‌چون نویسنده تصور می‌کند این پافشاری احمقانه، ناشی از غرور رودریگز است. شاید عده‌ای نیز تصور کنند که مونولوگ‌های ذهنی رودریگز در واقع همان تقابل وی با سکوت خداست ولی چیزی که می‌توان از آن اطمینان داشت این است که در واقع هیچ‌کدام از این حدس‌ها به‌طور صد در صدی قابل اطمینان نیستند. با این توصیف تنها پایان فیلم است که باید این قائله را ختم کند ولی افسوس که پایان فیلم به طرز غیرقابل باوری، فانتزی می‌شود!

در پایان فیلم، هنگام رویارویی پدر فررا و رودریگز، می‌توان با کمی دقت احتمالاتی را در نظر گرفت. حرف‌هایی که فررا می‌زند بسیار منطقی و تا حدی انسانی نیز است. در اینجا فیلم یک دیدگاه به مخاطب (و پدر رودریگز) معرفی می‌کند که پیش از این در نظر نگرفته بود و آن اینکه پافشاری رودریگز نه به خاطر خدا بلکه به خاطر تعصب احمقانه و غرورش است. وقتی فررا به رودریگز می‌گوید که مردم فقط به خاطر خودِ او (نفس وجودی‌اش) دور او جمع شده‌اند و نه دین، می‌توان استنباط کرد غرور رودریگز باعث شده است این همه شکنجه بر سر بندگان خدا خراب شود. بنابراین این احتمال که رودیگز مورد عنایت خداوند است، تا حدی رد می‌شود.

از طرفی زمانی که این شکنجه متوجه رودریگز می‌شود، خدا در سر رودریگز نجوا می‌کند و از او می‌خواهد برای پایان دادن به رنج بندگان (و احتمالا خودش) بر تمثال مسیح پا بگذارد. عجب! پس یک ساعت و خرده‌ای از وقت مخاطب تلف می‌شود تا سکوت خدا در لحظه شکنجه رودریگز شکسته شود؟ آن هم با یک صدا از ناکجا آباد؟ فیلم سکوت در مسیری که رودریگز را در آن قرار می‌دهد، هرگز از رابطه‌ی خدا و رودریگز سرنخی به ما نمی‌دهد. سوال این است، چرا خدا در همه‌ی لحظات سکوت کرده است ولی هنگامی که جان کشیش جوان به خطر می‌افتد سخن می‌گوید؟ آن هم این سخن که بر تمثال مسیح پا بگذار تا جان خود و بندگان را نجات ده! آیا این شیوه از ارتباط میان بنده و خدا، تخیلی و خنده‌دار نیست؟ خدا در تمامی لحظات فیلم چه‌ کار می‌کرده است که حال لب به سخن گشوده است؟

فیلم هم دیدگاه فررا و مفتش ژاپنی را بیان می‌کند و هم مونولوگ‌ها و درگیری‌های ذهنی پدر رودریگز را نشان می‌دهد ولی مشخص نمی‌شود که کدام مورد، محصول مسیر طی شده در فیلم است. اگر غرور و تعصب باشد، نجوای خدا در ذهن رودریگز دیگر چه صیغه‌ای است و اگر عرفان و قداست وی مورد نظر باشد، پس تکلیف حرف‌های فررا و مفتش که منطقی هم به نظر می‌رسند چیست؟

فیلم سکوت
«مفتش اینوئه» از جمله شخصیت‌های منفی است که در ابتدا سطحی تصور می‌شود ولی او نیز برای کارهای حتی منزجرکننده‌اش دلایلی دارد که به نظر منطقی هم می‌رسند.

اگر بنا بر سکانس پایانی فیلم، دین‌داری و قداست رودریگز را در نظر داشته باشیم، باز هم با مسیر طی شده در فیلم تعارض دارد. این اشکال در حقیقت ناشی از فقدان یک عنصر کلیدی در این فیلم و اغلب فیلم‌های از این دست است و آن «تبدیل نیروی مادی به معنوی» است. تا پیش از پایان، فیلم در فضایی مادی، حسی مادی و گاها عرفانی را القا می‌کرد اما در پایان نحوه‌ی سخن گفتن خدا با بنده را نه مادی نشان می‌دهد و نه معنوی بلکه به شیوه‌ای تخیلی آن را نشان می‌دهد. فیلم سکوت نمی‌تواند ارتباط خدا را از طریق دنیای مادی با بنده‌اش نشان دهد و دقیقا به همین علت، با یک صدای نجواگونه و تخیلی، می‌خواهد قضیه را ماست‌مالی کند. اگر رودریگز در مسیر فیلم هم‌ساز با خدا می‌بود، نسبت میان وی و خدا در دنیایی مادی باید مشاهده می‌شد، شاید از طریق طبیعت و شاید از طریق بندگان ولی وقتی چنین نمی‌شود، تنها یک احتمال دارد و آن این که رودریگز در توهم به سر می‌برد و غرورِ بی‌جایش باعث شده است تا عقل و منطقش درست کار نکند. فیلم سکوت در طول قصه، رودریگز را تحت سخت‌ترین امتحان‌ها قرار می‌دهد اما اینکه رودریگز هم‌چنان بر باور خود اصرار و پافشاری دارد، تا حدی غیرمعقول و باورنکردنی است. متاسفانه بازیِ متوسطِ گارفیلد هم کمکی به درک حالات درونی شخصیت نمی‌کند و بازیِ وی، به اندازه سه‌تیغ اره‌ای، بی‌تعارف یک جوجه کشیش را می‌سازد تا کسی که واقعا با دلیل و دغدغه بر باورش پافشاری کند. بنابراین آن‌چه در نیمه‌ی پایانی فیلم در حال رخ دادن است، در ابهام قرار دارد و اساسا نمی‌توان گفت که رودریگز در توهم غرورش غرق شده است یا واقعا مورد عنایت خدا قرار دارد.

پایان‌بندی فیلم نیز به کل از فیلم جداست و ناگهان فیلم در اقدامی خودجوش روایت را از اول شخص به دانای کل و بیرون از دنیای فیلم تغییر می‌دهد و سکانس پایانی، باز هم یک سوال را در ذهن ایجاد می‌کند. چه چیزی باعث شده است که رودریگز فکر کند می‌تواند مفتش و کلِ ژاپن را فریب دهد؟ جواب قاعدتا هیچ است چرا که فیلم اساسا از شخصیت مورد نظر فاصله گرفته است. دیگر خبری از مونولوگ‌های ذهنی رودریگز نیست و همه چیز از بیرون نظاره می‌شود. اگر هم تصور کنیم پایان‌بندی فیلم منطقی باشد، پس فیلم دو ساعت و نصفی از وقت مخاطب را تلف کرده است تا نشان دهد یک کشیش جوان می‌تواند مفتش عقاید را فریب دهد؟

فیلم سکوت مسیر را درست آغاز می‌کند، در ادامه نیز مسیر را درست طی می‌کند هرچند بی جهت کش می‌دهد، ولی پایانی که نشان می‌دهد خلافِ تمامِ مسیری است که طی کرده است. به نظر من، آن‌چه که می‌توان از دنیای فیلم فهمید غرور و تعصب رودریگز است ولی چیزی که فیلم در پایان از آن رونمایی می‌کند، یک کشیش قدیس و مورد عنایت خدا است. حال سوال این است که کدام یک می‌تواند درست باشد؟ سکوت در جهت نفی خداست یا تایید؟ و مشخص نیست این دوپهلویی عمدی است یا از نابلدی در فیلمنامه می‌آید؟ این شوخی است یا جدی؟ نگاه دیگری که می‌توان داشت این است که شاید فیلم‌ساز با نشان دادن هر دو روی سکه، اصراری بر قضاوت و نتیجه‌گیری ندارد در حالی که فیلم در انتها تلاش می‌کند تصویری عرفانی از رودریگز نشان دهد.

فیلم سکوت
سکانس پایانی فیلم یکی از آن سکانس‌های عجیب است که به کل با مسیر طی شده در فیلم تعارض دارد. تلاش فیلم‌ساز برای دین‌دار نشان دادن رودیگز بعد از این همه فراز نشیب، بی‌دلیل و توضیح رها می‌شود. او فردی بود که تا آخرین لحظه‌ی عمر، بر عقیده‌اش استوار ماند؛ واقعا؟ آن‌وقت چگونه؟!

سکوت استعاره‌ای از سکوت خداوند در برابر امتحان الهی است و رودریگز نیز استعاره‌ای از مسیح که در حال تحمل سختی و رنج است ولی اینکه فیلم سکوت می‌خواهد با این کلاف چند گره‌ به کجا برسد، خودش یک چالش بزرگ است و فیلم در کمال تاسف از پس باز کردن این گره‌ها برنمی‌آید و همه چیز را در پایان ماست‌مالی می‌کند. در واقع اگر رودریگز بر باور خود ایستاده باشد، علت مشخص نیست و اگر هم همه چیز حاصل غرور و تعصب باشد، باز هم با پایان فیلم هم‌خوانی ندارد. اینکه فیلم سکوت علیه عرفان و دین هست یا نیست، بحثی باطل است که آن را به دوستان متوهم واگذار می‌کنم اما چیزی که در دنیای فیلم به خوبی و با زحمت ساخته می‌شود، در کمال تعجب به یک «هیچ» ختم می‌شود و بیشتر از آن‌که پاسخ دهد، سوال و ابهام ایجاد می‌کند.


20 دیدگاه ثبت شده است

دیدگاهتان را بنویسید

  1. (اصلاً دوس ندارم تغییر رویه ای در شما ببینم، بگم اینو همینجا) ولی
    میتونین جوری افکار و سلیقه و مَنِشِتون رو به رشتهء تحریر دربیارین که نه کسی بابتِ وجودِ یه سری الفاظِ غیرِ حرفه ای و … مطلبتونو پس نزنه و هم به اصطلاح اصالتِ فکری و قلمتون حفظ بشه که شبیهِ منتقدایی که دوس ندارین هم نشین. لحنتون مزخرفه که کسی حُسنِ توجّه شاید نشون نده به آثارتون وگرنه با رعایت این ظرافات همونا که الآن قبولتون ندارن ممکنه نظرشون تغییر کنه. خلاصه ش کرده م

    ۰۱
  2. ی.گروسیان مرسی که هستی، مسعود فراستی متأسّفانه بنابر اقتضای سنّش تا به حال ورود پیدا نکرده تو حوزهء بازی های ویدئویی، واسه هر فیلمی هم نقد ننوشته. البته مشخصّاً نه از ایشون و نه از آثارِ نوشتاریِ شما که بخواید-نخواید رونوشت-واره ای از افاضاتِ اون به نظر میاد خوشم نمیاد، ولی خب شما به خوبی جایِ خالیِ فراستیو تو اون موضوعاتی که راجع بهشون نمی نویسه پر کردی. همین روند و استایلتونو حفظ کنین لطفاً. من دوست دارم همه جور آدمی باشه تو این جریان، هم نقدِ به درد بخور بخونم هم یه سیاهه ای مثِ دلنوشته های شما، واسه همین ممنونم و خواهشمند، که همچنان با این سبک بنویسین باز واسه مخاطباتون. اصلا و ابدا ادیب نیستی به نظرم ولی ادب رو خیلی خوب میشه آموخت ازتون، تنوّعِ خوبی رو هم بوجود آوردین

    ۰۰
  3. پایان بندی فیلم خوب بود. واقعی بود. حالا مثلا این فیلمو مل گیبسون ساخته بود کاراکترش رو اصولش میموند و اخرم قبل مردن یه عربده میزد و با یکم هندی بازی یه پایان عامه پسند درست میکرد بهتر بود؟؟؟؟

    ۱۰
  4. اقای گروسیان خسته نباشی بابت نقد ولی من نخوندمش چون فیلم رو ندیدم. فقط اومدم بگم عزیزان خواهشا بیخیال مسعود فراستی بشید.
    هر کی یه نقدی میکنه که منفیه بهش میگن فراستی و منتقد رو به تقلید متهم میکنند و منتقد هم یه جوری تکذیب میکنه انگار به کسی بگن فراستی بهش فحش دادن ؟
    بنده خدا فراستی هم نظرش رو میگه انصافا هم بعضی وقت ها راست میگه و چیز هایی رو میگه که بقیه منتقد ها نمیگن .
    من نمیخوام از کسی دفاع کنم فقط میگم هر کی میتونه نظر خودش رو داشته باشه و فراستی نباشه.

    ۰۰
    1. دوست عزیز،
      اگر درباره چیزی علم نداریم بهتره وارد بحث نشیم.
      آقای فراستی یک روزی به دنبال علم بوده و جایگاهی درمیان منتقدین،
      ولی متاسفانه بعد از آن به دنبال جلب توجه و تخریب متعصبانه، از طرفی امروز تبدیل به آدمی خودفروخته شده که در مسیری مشخص قرار گرفته و تیشه به ریشه سینمای این مملکت می زنه و در برنامه ای کاملا سفارشی و بدون قصدی خیرخواهانه و از روی عمد به دنبال تربیت شاگردان یا نوچه هایی کور و کر هست که با انرژی جوان و جهل فراوان در تسریع این روند کمک کننده باشن.
      سنگ دیگرانی رو به سینه نزنین که نه دایره فعالیتشون رو می شناسید و نه احاطه ی درستی به موضوع مورد بحثشون دارید.

      ۰۰
    2. من سنگ کسی رو به سینه نمیزنم. من دنبال حرف درست هستم و شخصا با بعضی نظرات ایشون موافق و با بعضی مخالفم و از اون افراد نیستم که فقط چون همه میگن فلانی حرفاش دروغه من هم باهاشون همراه بشم . من حرف حق رو قبول دارم.
      در ضمن اگه منظور شما از عبارت بدون خیرخواهی اینه که مثل بعضی ها بیخودی از فیلم ها تعریف نمی کنه باید بگم باهاش موافقم چون اگه همچین ادم هایی نباشن نتیجه کار میشه جشنواره فجر سال های اخیر و بخصوص امسال.
      کور و کر هم اونهایی هستن که بدون اینکه به درستی یا نادرستی حرف ها توجه کنند فقط به خاطر حواشی و چون همه با کسی مخالفند با اونها همراه بشه .
      باز هم میگم که با بعضی حرف های ایشون موافق و با بعضی مخالفم اما اینطور که شما از ایشون انتقاد میکنید خودتون هم دست کمی از فراستی مورد نظرتون ندارید.
      اینجور منتقد ها همه جای دنیا هستند و بعضی مواقع حضورشون لازمه.

      ۰۰
    3. دوست عزیز،
      – من از کسی پیروی نمی کنم کما این که ایشان و امثالشان طرفداران زیادی هم دارند. من نه در جبهه مخالفم و نه موافق به خاطر زیادت مردم.
      – منظور از خیر خواهی یعنی گام هایی در راستای حفظ فرهنگ و هنر این کشور و ارتقای آن برداشتن و نه تمجید از خزعبلات سطحی یا فاخر…!!!
      – در به گند کشیدن جشنواره فجر همگی اون ها دستشون آلودست، ساده نباش.
      – حضور چنین آدم هایی در همه جوامع مضر هست و نه مفید، گسترش تعصب و جهل و بددهنی در هیچ جای دنیا عامل فرهنگ سازی نیست دوست من.

      ۰۰
    4. کور و کر هم آن هایی هستند که برای مخالفت یا موافقتشان دلایل مشترکی دارند که بر اساس تقلید از دیگرانی به دست آوردند.
      ولی هیچ گاه قدرت استدلال یا شرکت در بحث های تحلیلی و تخصصی را ندارند.
      – راستی من به شما انتقاد نکردم دوست من بلکه گاهی باید به در گفت که دیوار بشنوه.?

      ۰۰
    5. دوست عزیز.
      اینجور که من متوجه شدم نظراتت به من نزدیکه ( به خصوص درباره خیر خواهی که اگه منظورت اینه خیلی باهات موافقم ) اما با این که میدونم بعضی مواقع بیخود اثری رو میکوبه ولی فکر میکنم باز هم وجود همچین منتقدی در تعداد بسیار محدود لازمه و باعث میشه بعضی وقت ها یک اثر متوسط رو تا حد شاهکار بالا نبریم ( البته بددهنی رو منم قبول ندارم و منظور من این مدل منتقده نه شخص ایشون ).
      در هر حال این نظر منه و شاید هم اشتباه باشه . ممنون بابت وقتی که گذاشتی.

      ۰۰
  5. سلام جناب گروسیان عزیز ،
    علاوه بر این جبهه منفى که با نقد بازى هاى نقش آفرینى و نقاط ضعفشون به جان خریدین ، (که البته شخص خودم با بسیارى از اونها موافق بودم و هستم ) باید بگم که بسیار قلم روان و خوبى دارین ، و همچنین کاملاً مشخص هستش که علم حداقلى براى نقد عناوین مورد نظر رو دارا هستین که نکته حائز اهمیتى هستش.

    هرچند که بسیار خوب هستش اگه کسى بتونه یک نقد محکم و پر محتوى بنویسه ، ولى گاهاً متوجه شدم که شما کمى تا قسمتى تحت تأثیر منتقدین خارجى و داخلى نه چندان محبوبى هستین که همه مورد انزجار و تنفر دست اندر کاران سینما چه در ایران و چه در خارج از ایران هستند ، و این سبب مى شه که ارزش نقدتون کمى پسرفت داشته باشه ،
    شاید بهتر باشه منتقدین صاحب سبک خود باشند هرچند که هم عقیده باشند صریح گویى یک حسن هست اگر به درستى از اون استفاده بشه.
    این نقد فیلم سکوت بسیار پر ارزش و زیبا بود
    سخن من بیشتر با نقد هاى گذشته بود.

    دوست دارم نقد هاى بیشترى ازتون ببینم ، امیدوارم سبک خودت رو پیدا کنى و موفق باشى ??

    ۰۰
  6. اولا سلام عرض میکنم خدمت جناب یاشار فرا…نه ببخشید اشتباه شد مسعود گروسیان…چی دارم میگم..!
    من خودم به شخصه فیلم سکوت رو جزو آثار ضعیف جناب اسکورسیزی میدونم و تا حدودی گنگ و مخدو ش و عقب افتاده!اما صبر کنید ببینم اینا مال یه منتقد دیگه نبود؟! :20:
    باید خدمت منتقد گرامی عرض کنم متنی که پایین ملاحظه میکنن یه Anti Note کوچولو به یادداشت ها و ضد یادداشت هاشونه امیدوارم دلخور نشن رخصت میدین؟(از اون ته داد میزنن فرصت!)
    خب از کجا شروع کنیم؟آها از یه شخصیت با ریش بلند عینکی شکم برآمده عبوس و بد عنق اینا ویژگی تیپیک شخصیه که هر کسی برنامه هفت رو ببینه باهاش آشناست.من فکر میکنم تازگی ها به دی بازی هم یه سری میزنه مثلا نقد فیلم enemy رو ایشون نوشتن فکر کنم اوه سوتی دادم آقای گروسیان بوده…!
    آقای گروسیان به نظر من شما یک منتقد “کلاژی” و تا حدودی فاقد قلم (بر وزن صاحب قلم!)هستید یه نمونه برای اثبات ادعام میارم شما میگید فیلم Enemy خود ار ض ایی هست من یادم نمیاد کسی مثلا خدایی نکرده آقا فراستی این حرف رو به فیلم “جرم”گفته باشه!تقلید کورکورانه شما از نسبت دادن سورئال به هیچکاک(که اون هم ابدا سینمای مورد علاقه ی مسعو فراستی نیست)مشخصه
    اصولا با الفاظی مثل مدیوم و فرم و محتوا و مضمون و نماد بازی میکنید در صورتی که اینها کلمات شما نیستن لحن لحنه شما نیست اینا کلاژ هستن!
    از نظر من(من در جایگاهی نیستم که من من بکنم فقط امیدوارم تا حدودی کمک بکنم)خودتون باشید نه شخص دیگه ای اگر سخت میگیرید بگیرید اصلا صفر بدید ولی به نظر من قلمتون مال خودتون باشه خیلی بهتره
    بازم امیدوارم ناراحتتون نکرده باشم اگر احساس کردید لحنم تند بود ببخشید!

    ۱۱
    1. سلام
      خیر، ناراحت نشدم اما مشکل این هست که اگر میخواهید انتقاد کنید یا حتی تخریب کنید، لااقل بلد باشید چطور این کار رو بکنید.
      لحنِ شما در بیشتر متن غیرجدی هست، در این صورت من چطور باید اون رو جدی بگیریم وقتی خودتون انتقادِ خودتون رو جدی نمیگیرید؟
      واژه خودارضایی ذهنی که من استفاده کرده بودم معادل واژه …. هست که در نقدهای غیرفارسی استفاده شده و اگر شما کمی چشماتون رو بازتر میکردید، این رو در جواب به یکی از کابران دیگه در نقد فیلم Enemy گفته بودم.
      تکلیف ماهایی که یه مقداری سینما رو میفهمیم با واژه های شناخته شده ای مثل فرم، محتوا و مدیوم مشخص هست و این مربوط به شخصِ خاصی نیست. شما اگر مدعی هستید که سینما رو بهتر میفهمید، لطف کنید واژه های جایگزین رو معرفی کنید تا ما نیز از این پس با اونها کار کنیم.
      هر کسی که نقدِ جدی، غیر احساسی و بی تعارف مینویسه لزوما فراستی نیست و فراستی هم اولینِ نفرِ این شیوه نقد و مطلب نویسی نیست دوست عزیز.

      ۰۰
    2. باید اعتراف کنم هیچ وقت فکر نمیکردم اگر برای انتقاد از ابزارش استفاده کنم مورد اتهام قرار بگیرم شما که خودتون بهتر میدونید طنز هجو هزل و غیره میتونن در جایگاه انتقادی ظاهر بشن(اصلا میتونن غلطه کارکرد اصلیشون همینه!) و لزومی نداره هر چیز غیر جدی ای لزوما غیر جدی و تک بعدی بهش نگاه بشه
      جوجه کشیک!!یادمه یه فراستی نامی هم به فرهادی گفته بود جوجه روشن فکر! استفاده از لفظ جوجه دیگه اونقدر ها هم مرسوم نیست! قلم شما حتی ادبیات نیش دار شما تحت تاثیره و این انکار نمیشه
      اما مسئله از دید من اینه شما (خواه یا ناخواه) فراستیزه شده هستیدبه طوری که حتی کوتاه نیومدید از دلواپسی های ایشون هم استفاده کردید(ترس از مضمون زدگی!)
      به طور مثال نمیشه از ساختار به جای فرم استفاده کرد؟حالا اینها به کنار یادمه توی نقد Enemy فرمودید کارگردان داره ادا در میاره(اینم به شدت لفظ آشناییه حداقل برای من که چند ساله ساعت یازده جمعه محاله کانال تلوزیون روی شبکه ۳ نباشه!)
      از نظر من شما هم دارید ادا در میارید!ادای یک دلواپس آنتی انتلکت که مضمون زدگی یا حالا هر چی رو دشمن سینما میدونه
      از نظر من شما لباس شخص دیگه ای رو پوشیدید

      ۰۰
    3. مواردی که گفتید رو خودم برای اولین بار هست که میشنوم!
      به نظر میرسد شما بیشتر از کسی او را متهم میکنید در دنیای فراستی غرق شده اید و این میزان غرق شدگی به حدی است که مانعِ درست دیدن و فهمیدن در شما شده است.
      به هر حال و خوشبختانه، من مسئول کج فهمی ها و بدفهمی های افراد دیگر نیستم.

      ۰۰
    4. بله من به شدت در دنیای ایشون غرق هستم به حدی که کتاب هاش توی کتاب خونه هست و به نظر من منتقد صاحب قلم و محترمیه…به نظرم بحث رو به حاشیه نبریم فقط من دوتا تشکر به شما بدهکارم اول اینکه حوصله کردید و جواب دادید
      دوم هم منو کج فهم خطاب کردید که برای دومی بیشتر ممنونم.
      و شاید بقیه افرادی که نظرشون باشما هم سو نیست شاید دلایلتون براشون قابل پذیرش نیست و شاید ازتون انتقادی میکنن کج فهم محسوب میشن.ای کاش به جای تغییر نوع نگارش اول بریم سراغ تغییر نوع “نگرش”(اینجا نقش ریش سفید داشتم! :D )
      در هر صورت امیدوارم دلخوری پیش نیومده باشه
      بازم ممنون!

      ۱۰

مقالات بازی

بیشتر

چند رسانه ای

بیشتر