کمدی تضادها | نقد فیلم جنجالی «اکسیدان»

در ۱۳۹۶/۰۴/۲۶ , 14:00:25
«اکسیدان»

فیلم جنجالی «اکسیدان» را می‌شود یک یا چند قدم رو به جلو در ملودرام ایرانی دانست. وقتی که نویسنده و کارگردان با جسارت تمام قصه‌ای کلیشه‌ای را با مضمون‌های تازه می‌آمیزد و در دل یک تراژدی طنزی برپا می‌کند که هم می‌خنداند و هم طعنه می‌زند و نیش کنایه‌اش به مردم، مسئولین و قس علی هذا می‌خورد، نمی‌توان گفت که فیلم بدی ساخته شده است. گرچه فیلم از برخی جنبه‌ها اصلا پرداخت درست و به‌جایی ندارد و مدام فریاد می‌زند که یک فیلم ساده است و نه چیزی بیشتر. در ادامه با نقد فیلم اکسیدان همراه دنیای بازی باشید.

آن‌چه این فیلم ساده را همچون بسیاری فیلم‌های ساده‌ی دیگر سینمای بدنه خاص و قابل توجه می‌کند، ابتدا متن خوب و موضوع ملتهب است که البته در سینمای ایران چیز جدیدی نیست. در سال‌های اخیر، فیلم‌های بسیاری با دست گذاشتن روی موضوعات خاص و ملتهب، عمدتا اجتماعی و گاها سیاسی، سعی در پوشاندن حقیقت پوشالی خود داشته‌اند. این‌که مخاطب سینمای ما بفهمد کجا دارد سرش کلاه می‌رود و کجا در حال تماشای یک فیلمِ واقعی است، موضوعی مهم‌تر از نفس نقد است. به گمان نگارنده، می‌شود از این‌که فیلم قصه‌ای تعریف می‌کند یا نه و اگر تعریف می‌کند چه نوع قصه‌ای را با چه مقدار از توجه و جزئیات تعریف می‌کند، راه تشخیص این تفاوت است. اگر می‌بینید که از «اکسیدان» استقبال می‌شود، چون این فیلم قبل از هر چیز یک فیلم قصه‌گو است. چه قصه‌ای؟ عرض می‌کنم.

اکسیدان یک داستان عشقی تراژیک را بازگو می‌کند. داستانی که سراسر درگیر کلیشه‌ها است. قهرمان این قصه باز هم طبق عادت این سال‌های سینمای ایران، از قشر متوسط جامعه است. کارگر است، اما در کار خود ماهر. زبده و رو به پیشرفت است و علی‌رغم انحطاط‌های فراوان در جامعه و معضلات مبرهنی که تماشاگر، یا از داخل فیلم می‌فهمد یا از قبل از شروع فیلم بر آن‌ها واقف است، آینده‌ی روشنی در انتظارش است. پای یک رابطه‌ی نو هم در میان است. قهرمان قصه می‌خواهد تشکیل خانواده بدهد و ازدواج قدم بعدی است. در مقابل او یک دختر جوان قرار می‌گیرد که در نگاه اول مکمل است. این بار البته در پرداخت این دختر ایرانی در سینمای ایران خرق عادت شده است و ما تصویری به مراتب به واقعیتِ فراگیر نزدیک‌تر می‌بینیم. این‌که خبری از استریوتایپ‌های تثبیت شده‌ی همیشگی نیست و مراسم خواستگاری با دختر چادر گلی به سر سینی به دست برپا نمی‌شود، اگرچه فاصله‌ی زیادی با سینمای این روزهای ایران دارد، اما تصویری است که آن‌قدر تکرار شده در ذهن مخاطب قرار گرفته است و به این راحتی تکان نمی‌خورد. بنابراین وقتی این پیش‌فرض را فیلم به خوبی، درستی و با چاشنی بازی زیرکانه‌ی «لیندا کیانی» می‌شکند، تصویر بسیار بولدتر از آن‌چه واقعا هست می‌شود. در واقع، یکی از حساسیت‌هایی که این فیلم برانگیخته به سبب شکل‌گیری همین نقش است. درست است که مخاطب ممکن است با وضعیتی که مشاهده می‌کند کاملا آشنا باشد و حتا روزانه مشابه آن را بارها ببیند و به سادگی از کنار آن بگذرد، همین‌که چنین تصویری روی پرده‌ی سینما نقش می‌بندد، ماجرا به طور کلی عوض می‌شود. فیلم از همان دقایق ابتدایی شاخک‌های مخاطب را تیز می‌کند و او را به دنبال سوژه‌های این‌چنینی می‌کشاند.

داستان خیلی زود از مقدمه به اتفاق اصلی نقل مکان می‌کند و به سرعت مخاطب را با بحران خود درگیر می‌کند. بحرانی که به اشتباه دخترِ کلشه‌گریز داستان برمی‌گردد و توسط او خلق می‌شود. قهرمان اصلی قصه باید ادامه‌ی این ماجرا را پیگیری کند. مسیری که او برای رسیدن به سرنوشتِ در انتظارِ دختر طی می‌کند در ادامه به درستی و با زبردستی در روایتِ سینمایی، به سرنوشت او ترجیح داده می‌شود. در واقع، ذهن مخاطب به نحوی استاندارد از آن‌چه در انتظار این دو است و پایان غم‌انگیزی که قرار است رقم بخورد منحرف می‌شود و در میانه‌ی راه فقط گهگاهی از آن سراغی گرفته می‌شود که تماشاچی فراموش نکند چرا مشغول تماشای این فیلم است. همین رفت و آمدهای زیرکانه و به اندازه به فیلم کمک می‌کند تا پایان سر پا بایستد و در عین حال بستری را برای شوخی‌های فیلم فراهم می‌کند. این‌که ذهن مخاطب درگیر مسئله‌ی اصلی و اساسی فیلم نباشد و تا یک سوم پایانی بدون دغدغه از شوخی‌ها و کمدی صحنه‌ها لذت ببرد رمز موفقیت اکسیدان است.

این‌جا است که «امیر جعفری» وارد می‌شود. «آقا بهمن» نمونه‌ی شخصیتِ خالق کمدی در موقعیت‌های عادی است. این شخصیت باعث می‌شود فیلم از قصه‌ی تراژیک به اتفاق خنده‌دار میان‌بر بزند و تماشاچی حاضر در سالن را چند باری به قهقهه بیاندازد. شخصیتی که با دست‌پاچلفتگی و دیلاقی مخصوص به خودش، طنازی جذاب و البته آشنایی برای بیننده‌ی ایرانی را به ارمغان می‌آورد و چون نوع کمدی که امیر جعفری در این نقش ارائه می‌دهد، متضاد نوع کمدی «جواد عزتی» است، این ترکیب عمل می‌کند. اکسیدان، کمدی تضادها است. تضاد بین تراژدی حاکم بر فضای کلی و کمدی خلق شده در موقعیت. تضاد بین نوع بازی ملودرام و خویشتن‌دارانه‌ی جواد عزتی و بازی کمدی جسورانه‌ی امیر جعفری. تضاد بین سنگینی بحث مذهب و سبکی شوخی شکل گرفته در موقعیت. تضاد بین طعنه‌ی درشت فیلم به جامعه برای طردآدم‌های خاص و ضربه‌ی نحیف طنز فیلم به مهاجرت.

اکسیدان موفق می‌شود طنزی خنده‌آور و انتقادی ارائه دهد. به همین خاطر هم حساسیت برانگیز می‌شود. این‌که این فیلم می‌تواند در عین حال هر دوی این اهداف را محقق کند، بزرگ‌ترین نکته‌ی مثبت در مورد آن است. اگر فیلم اکسیدان به نوع دیگری نوشته شده بود و یا به طرز دیگری ساخته و پرداخته می‌شد، ممکن بود در حد یک کمدی سخیف (از جنس گشت ارشاد) به نظر برسد و در همان حد از اثرگذاری باقی بماند. اکسیدان اما، اگر روی موضوعی ملتهب دست می‌گذارد، بلد است چطور با آن کار کند و به همین خاطر آن‌چه اندوخته است را از دست نمی‌دهد. گرچه با یک دیالوگِ کوتاه اما شکننده در پایان تقریبا هر چه رشته است را پنبه می‌کند. آن‌جا که جواد عزتی خود را مغموم و شکست خورده در مقابل آینه‌ می‌بیند و آرایش از چهره پاک می‌کند و می‌گوید: “من آبروی خودم را بردم.” شاید دقت بیشتر نویسنده و کارگردان می‌توانست این‌جا به کار بیاید و کمی جدی‌تر به این اتفاق که در دنیا کاملا پذیرفته شده است پرداخته شود. اما نباید فراموش کنیم که نویسنده با زیرکی دیالوگ‌هایی را در دهان شخصیت‌ها و تیپ‌های خلق شده توسط خودش قرار داده و ممکن است این‌جا هم حرف، حرفِ خود «اصلان» است نه آن‌چه نویسنده به آن باور دارد. کما این‌که پیش‌تر نگاه ضد زن سر کارگر تعمیرگاه با دیالوگ‌های یک خطی او مشخص شده است و نمی‌شود آن را به نویسنده ارتباط داد.

اتفاقی که در پایان فیلم را از سطح سینمایی که تا این لحظه خلق کرده است به یک فیلم تلویزیونی تنزل می‌دهد، پایان خوشی است که با طنزی سخیف و سطحی همراه است و از همه‌ی کلیشه‌های دیگر فیلم قابل پیش‌بینی‌تر و سر دستی‌تر است. فیلم اکسیدان تا قبل از سکانس پایانی، یک تراژدیِ به اندازه و سر پا را روایت کرده است، در مسیر روایت این داستان عشقی غم‌انگیز به زیبایی مخاطب را خندانده و موقعیت‌های طنز خلق کرده است، در مسیر خلق این موقعیت‌ها موضوعات مهمی را مطرح کرده و نقد اجتماعی زیرکانه‌ای را ارائه داده است و به نقطه‌ای رسیده که سرنوشت «نگار»، (دختر قصه – نامزد اصلان) برملا شده است. فیلم در وضعیت وزنیِ خوبی قرار دارد و همین‌جا می‌تواند به اتمام برسد. در عوض کارگردان راه طنزپیشگان ایرانی را در پیش می‌گیرد و با یک سکانس دیگر در انتها، پایان خوشی برای قصه‌ی خود رقم می‌زند. شاید مخاطب با شوخی‌های آخر کار هم کمی بیشتر بخندد، اما وزن فیلم کم شده است و دیگر نمی‌تواند آن تاثیر عمیقی که انتظار می‌رفت را بگذارد.

با این‌حال، اکسیدان فیلم خوبی است. سینمای ایران رو به پیشرفت است. و از نظر فرهنگی حالتی آوانگارد به خود گرفته است. اگرچه حساسیت‌ها و خط قرمزها همچنان باعث می‌شوند که این روند رو به جلو به کندی انجام بگیرد، اما ساخت و اکران فیلم‌هایی مثل اکسیدان باعث می‌شود که ما بیشتر و بیشتر به آینده‌ی این صنعت فرهنگ‌ساز در کشور امیدوار باشیم. اگر می‌توانید این فیلم را حتما در سینما تماشا کنید. و تا دیر نشده است هم.


1 دیدگاه ثبت شده است

دیدگاهتان را بنویسید

  1. به نظر من فیلم چندان هم قصه گو نیست و در اکثر مواقع برای گرفتن خنده از مخاطب داستان کش داده شده اما با این حال موضوع نسبتا خوبی داره و به قول شما تا حد کمی ساختار شکنه اما پایان فیلم در حد سریال های تلویزیونه .
    در مجموع فیلمیه که میتونه شما رو بخندونه ولی نمیتونه به خوبی به موضوعات بیان شده تو فیلم پاسخ بده ( ولی قطعا از گشت ارشاد بهتره :۲۳: )

    ۰۰

مقالات بازی

بیشتر

چند رسانه ای

بیشتر