خانه » سینما و تلویزیون مردههای یکبار مصرف | نقد و بررسی فیلم Pirates Of The Caribbean: Dead Men Tell No Tales × توسط علی فتحآبادی در ۱۳۹۶/۰۹/۱۳ , 14:00:22 1 طنز، ماجراجویی، شمشیربازی، هیولاهای افسانهای، انسانهای نفرینشده، دریانوردی و دوجین خالیبندی سینمایی باریدیگر گرد هم آمدهاند تا میلیونها بیننده مجموعه محبوب «دزدان دریایی کاراییب» (Pirates Of The Caribbean) را برای پنجمینبار به دریاها و مناطق ناشناخته بفرستند و همراه با «جانی دپ» دوستداشتنی و این روزها کمکار، غرق در بذلهگویی و هیجان و آتش و آب کند. فرمول موفق جواب پسدادهی فیلم اول و اصولا هر اثر سرگرمکننده موفقی، مورد بهرهوری دیگری قرار گرفته تا شاید بتواند اندکی از آن ذوق و قریحه ارزشمند فیلم اول و کم و بیش دو قسمت دیگر را مجدد تکرار کند. امری که فیلم چهارم در رسیدن به آن بازماند و شکست سختی خورد و با وجود بعضی بخشهای جذابش، از بازنمایی معمولی پایش را فراتر نگذاشت. قسمت جدید خوشبختانه عملکردی بهتر از فیلم پیشین دارد، ولی در رسیدن به تازگی و سرخوشی دو قسمت اول عاجز است و مدام درحال تقلا برای تکرار محتواییست که پیشتر بهزیبایی خلق و نمایان شده بود. تلاش برای تکرار هر احساس و اثر قدرتمندی، با هر میزان کیفیت در پرداخت مجدد، توانایی حمل بداعت و تاثیرگذاری اولیه را ندارد و ناچارا یا با کمبود محتوای تازه روبرو خواهد بود، یا باید بهدنبال دریچههای جدیدی برای ایدهپردازی و روایت بگردد. رویکرد سری بعد از اتمام سهگانه پیرو حالت اول است و با حداقل تغییر در ترکیب تیم برنده، دو قسمت اخیر را شدیدا به دام تکرار خودش انداخته است. در ادامه با نقد و بررسی فیلم Pirates Of The Caribbean: Dead Men Tell No Tales همراه دنیای بازی باشید. دیگر چه خبرها!؟ بعد از موفقیت چشمگیر قسمت نخست، طرحی برای دو فیلم دیگر و پیادهسازی یک سهگانه ریخته شد. با پخش فیلم سوم و تمامشدن خط داستانی مدنظر، «گور وربینسکی»، کارگردان سهگانه، از مجموعه کنار رفت و سری نیز چندسالی در خوابی کوتاهمدت فرو رفت، ولی طبیعتا استودیو و شرکتهای جیبدوست عزیز به این راحتیها دست از سر یک مجموعه پرفروش برنمیدارند. به این شکل فیلم چهارم، «بر امواج غریب» خلق شد که بهغیر از «جانی دپ»، «جفری راش» و «کوین مکنالی» هیچکدام از بازیگران دیگر سهگانه و همینطور تیم سازنده اصلی، به پروژه بازنگشتند. درنهایت فیلم چهارم نتوانست در سطح توقعات و سرگرمکنندگی قسمتهای قبلی ظاهر بشود و بازگشتی درخور برای مجموعه به ارمغان بیاورد. حالا بعد از چُرتی دیگر، پنجمین و فعلا آخرین قسمت مجموعه از راه رسیده و بیایید امیدوارم باشیم که مدت زمان چرت فعلی تا قسمت ششم احتمالی به این زودیها به سر نیایید. «جانی دپ» و شخصیت دوستداشتنیاش، «جک گنجیشکه» (Jack Sparrow)، همان همیشگی است؛ بذلهگویی خوششانس و نکبت. باربوسای «جفری راش» هم با وجود پا به سن گذاشتن قابل توجهاش که در فیلم قبلی نیز مشهود بود، هرچند که آن صلابت و تاثیرگذاری سه اثر اول را ندارد- آن هم نه بهخاطر بازی راش یا پیرشدنش، صرفا به دلیل قصه و شخصیتپردازی خنثی و سادهتری که برایش طرح ریزی کردهاند- همچنان در برانگیختن حس نوستالژی علاقهمندان موثر واقع میشود. آقای گیبز و چندی دیگر از شخصیتهای سهگانه هم به فیلم برگشتهاند تا هم اندکی آن حس جدا افتادگی فیلم چهارم را کاهش دهند و هم پایانبندی مثلا درخور برای تمامی شخصیتهای اصلی مجموعه رقم بزند. گذر عمر را بهوضوح میشود در چهره «جفری راش» و شخصیت دوستداشتنیاش، باربوسا مشاهده کرد. تازهواردان این قسمت هیچکدام پرداخت و شخصیتپردازی قابل قبولی ندارند. هنری ترنر، پسر ویل ترنر که از شخصیتهای اصلی قصه نیز است بهلطف شخصیتپردازی بیمایه و بازی افتضاح «برنتون توایتس» کمترین توجه و احساس همدلی و همراهی را در بیننده بر نمیانگیزد و مثلا رابطه احساسیاش با کارینا اسمیت که «کایا اسکودلاریو» در نقشاش قرار گرفته و از دیگر شخصیتهای اصلی قصه است، در پیشپا افتادهترین و بیخودترین شکل ممکن حتی به شکلگیری و ایجاد یک رابطه ملموس نزدیک هم نمیشود. رابطهای که بهلطف شخصیت ضعیف هنری، مونولوگهای افتضاح رد و بدلشده بین آن دو و پرداخت خام و همینطور بازی بد توایتس، سوی به دیوار و خرد کردن اعصاب بیننده دارد. عزیزان حاضر در نیروی دریایی حتی در سطح اسپانیاییهای فیلم چهارم هم ظاهر نمیشوند و فقط برای پرکردن و شلوغتر کردن قصه فیلم در داستان حضور دارند و همانقدر که بودنشان بدون توضیح و علیت کافی است، بیرون رفتن ناگهانیشان از آن هم بیمنطقتر است. سالازار، شخصیت منفی این نسخه که با بازی «خاویر باردم» همراه است بهخوبی دنبالهرو قصهپردازی ضعیف شخصیتهای جدید دیگر است. نه خوب معرفی میشود، نه داستان گذشتهاش و دلیل تنفرش از جک از عمقی برخوردار است و کمترین توجهی را جلب نمیکند و نه اصلا در بهوجود آوردن یک نقش منفی با ابهت و ترسناک که استرس حضورش بر شخصیتها و قصه سنگینی کند و برای بیننده قابل درک باشد موفق نمیشود. سازندهها صرفا با اتکا به محبوبیت باردم و استفاده از جلوههای ویژه و چند عدد ویژگی ماورایی خفن سعی کردهاند آنتاگونیستی خلق کنند که متاسفانه حتی به سایهای از باربوسای فیلم اول و دیوی جونز دو فیلم بعدی نزدیک هم نمیشود. نه پرداخت خوبی دارد، نه قدرتهایش بهدرستی معرفی میشود، نه از چیستی نفرینی که گریباناش را گرفته سخن به میان آورده میشود و نه تنفر عمیقاش پیرامون جک بهدرستی تفهیم میشود. فقط جلوههای ویژه است و بهانهای برای مبارزه و تعقیب و گریزی تکراری. کارگردانی و فیلمبرداری خوشبختانه برعکس قصه شلخته و خامش از قوام بیشتری بهره میبرد و کارش را بهدرستی ایفا میکند. صحنههای نبرد را بهدرستی نمایش میدهد و از جلوههای ویژه استفاده کاملا درستی میکند. دو کارگردان این قسمت، «اسپن سندبرگ» (Espen Sandberg) و «جواکیم رونینگ» (Joachim Rønning) بر کلیت کار احاطه خوبی داشتهاند و باوجود وصله پینهای بودن داستان، توانستهاند اثر یکدست و دلنشینی را از حیث فنی و دیداری تحویل بیننده بدهند. صحنه دزدی از بانک ابتدای اثر از بهترین بخشهای کل فیلم است. طنز و هیجان و جلوههای ویژه را بهخوبی با هم ترکیب میکند و با میزان زیادی خالیبندی آنها را هم میزند و چند دقیقهای مطلقا شور و سرگرمی را تحویل مخاطبان میدهد. صحنههایی که کمبودشان با این سطح پرداخت در فیلم قبلی بسیار احساس میشد. صحنهی کوتاه اعدام را نیز بهشخص دوست داشتم؛ هم دیالوگنویسی خوبی داشت، هم بعد از آن مقدمه پر سر و صدا طنز آرام و دلنشینی را تحویل مخاطبان میداد و برای بوق و کرنایی دیگر آماده میکرد. از این دست صحنهها در فیلم کم نیست، فقط مشکل اینجاست که هرچه قصه بیشتر پیش میرود، توانایی بیننده برای لذت بردن تام از این قبیل صحنهها کمتر میشود. ابتدای فیلم هنوز داستانی آنچنان پا نگرفته، ذهن بیننده درگیر نشده و راحتتر در این صحنهها غرق میشود. صحنهپردازی و طراحی لباس نیز بسیار خوب انجامشده و جای ایرادی را باقی نمیگذارد. موسیقیهایی که نیز که برای این قسمت تدارک دیدهشده اغلبا گلچینی از ترکهای برتر قسمتهای پیشین است، که البته ایرادی نیز آنچنان به آن وارد نیست؛ کیفیت کار هنس زیمر بهقدری بالا بوده که بعد از پنجبار استفاده مکرر، هنوز تاثیرگذاری خودشان را از دست ندادهاند. بازگشت مروارید سیاه! «مردان مرده قصه نمیگویند» تلاشی است متوسط برای خلق دوباره احساس شیرین قسمتهای گذشته. از حیث داستانی و شخصیتپردازی از مشکلات عدیدهای رنج میبرد و اگر شخصیتهای قدیمی مجموعه در این فیلم حضور نداشتند، عملا از ارزش ساقط میشد. فیلم از نوآوری و بداعت جدیدی هم برخوردار نیست و صرفا بازتابی از لحظات مفرح قدیم است. هرچند که حس مفرح و ماجراجویانه، سی دقیقه ابتدایی سرگرمکننده و جک اسپاروی همیشگیاش از سقوطاش به ورطه هیچی جلوگیری میکند و آخرین قسمت مجموعه را (در حال حاضر) به محصولی قویتر از فیلم پیشین، بهمنظور یادآوری خاطرات خوب فیلم اول بدل میکند. نویسنده علی فتحآبادی Pirates of the Caribbean: Dead Men Tell No Tales سینما و تلویزیون 1 دیدگاه ثبت شده است دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخبرای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید. باکل نقد موافقم غیر از برتر بودن این فیلم نسبت به فیلم قبلی به قول خود منتقد حد اقل در فیلم قبل ریش سیاه هم دشمن خفن تری بود هم بازی یان مک شین خیلی خوب بود هم داستان خوبی داشت هم رابطه بین اون پسره اسمش یادم نیست :۱۹: با پریه اونم اسمش یادم نیست :۲۴: خیلی احساسی تر بود و بهتر شکل گرفته بود ضمن این که صحنه های اکشن هم بهتر بود از همون بازی با شیرینی اول فیلم گرفته تا فرار از دست آدم خورا داستان فیلم هم خیلی بهتر از این قسمت بود در مجموع قسمت ۴ اگه به خوبی سه قسمت اول نبود یه کم سطحش پایین تر بود و در مجموع فیلم خوبی بود اما این قسمت یه فیلم سطح پایین بود که به دلیل اکشن خوب و دو سه تا بازیگر خوب تونسته بود خودش رو تا حد متوسط بالا بیاره ۰۰ برای پاسخ، وارد شوید
باکل نقد موافقم غیر از برتر بودن این فیلم نسبت به فیلم قبلی به قول خود منتقد حد اقل در فیلم قبل ریش سیاه هم دشمن خفن تری بود هم بازی یان مک شین خیلی خوب بود هم داستان خوبی داشت هم رابطه بین اون پسره اسمش یادم نیست :۱۹: با پریه اونم اسمش یادم نیست :۲۴: خیلی احساسی تر بود و بهتر شکل گرفته بود ضمن این که صحنه های اکشن هم بهتر بود از همون بازی با شیرینی اول فیلم گرفته تا فرار از دست آدم خورا داستان فیلم هم خیلی بهتر از این قسمت بود در مجموع قسمت ۴ اگه به خوبی سه قسمت اول نبود یه کم سطحش پایین تر بود و در مجموع فیلم خوبی بود اما این قسمت یه فیلم سطح پایین بود که به دلیل اکشن خوب و دو سه تا بازیگر خوب تونسته بود خودش رو تا حد متوسط بالا بیاره ۰۰ برای پاسخ، وارد شوید