مرا به یاد آور | نقد و بررسی قسمت هشتم از فصل دوم سریال Westworld
هشتمین قسمت از «وست ورلد» به گونهای پیش رفت که شاید هیچکس فکرش را هم نمیکرد. البته، این بار غیرقابل پیشبینی بودن Westworld چندان نکتهی مثبتی نیست. جدیدترین قسمت این مجموعه بر رهبر « قوم اشباح» و یکی از قدیمیترین میزبانان وست ورلد تمرکز داشت. در ادامه با دنیای بازی همراه باشید.
اسرار اشباح
«قوم اشباح» را میتوان به جرات یکی از ستونهای سریال وست ورلد نامید که کمتر از تمامی جنبههای این اثر مورد بررسی قرار گرفته است. تا پیش از پخش قسمت هشتم از فصل دوم وست ورلد، هیچکس از خاستگاه قوم اشباح و جایگاه آنها در دنیای وست ورلد با خبر نبود. اختصاص یک قسمت کامل به این عنصر داستانی باعث شد تا تمام سؤالهای بینندگان در این حوزه پاسخ داده شود. حالا ما میدانیم چرا این گروه کوچک از میزبانان Westworld زودتر از سایر اعضای پارک به خودآگاهی رسیده و چه هدفی را دنبال میکنند. متاسفانه این قسمت از وست ورلد از نظر محتوا چندان تفاوتی با ظاهر خود نداشت. در طول این قسمت تنها شاهد روایت داستان زندگی «اکچتا» و تبدیل شدن او به رهبر قوم اشباح بودیم و متاسفانه چیزی فراتر یک داستان تراژیک از کلیشههای استعماری در اختیار مخاطب قرار نگرفت. قسمت هشتم این فصل در واقع سعی در پرورش و بهبود منطق روایی داستان داشت و شاید بتوان آن را تنها نکتهی مثبت آن در بخش محتوایی دانست. همانطور که در دنیای واقعی اگر دستگاههای دیجیتالی، خصوصا رایانهها را برای مدتی طولانی بدون استفاده و بهروز رسانی به حال خود رها کنید، شاهد بروز مشکلات عجیب و غریب در آنها خواهید بود، سرخپوستان Westworld هم به دلیل دور بودن از هیاهوی داستانهای این پارک زودتر از سایر میزبانان دچار اختلالهایی میشوند که نهایتا منجر به تجربهی خودآگاهی در آنها خواهد شد. در واقع میتوان گفت «فورد» با الهام از همین اتفاق بسته نرم افزاری «یادگاری» را طراحی کرده و با انتقال آن به میزبانان در فصل اول جرقهی این آتش مهار ناشدنی را روشن میکند.
کلیشهی هالیوودی
متاسفانه کلیشهی «سرخپوست و گاوچران» هالیوود حتی در سریالی ساختارشکن مثل Westworld هم متجلی میشود. در این قسمت از وست ورلد هم مثل بسیاری آثار دیگر هالیوود شاهد «تعرض بیگانگان به خاک سرخپوستان و قیام آنها» بودیم. حتی در وست ورلد هم سرخپوستان یا «منفعل و مظلوم» هستند یا «وحشی و غیر متمدن»! آنها تنها وقت خود را به «تعامل با طبیعت» یا «پوست کندن حیوانات» میگذرانند. ایجاد چنین تصویری از مردمانی که بیش از ۳۰۰۰ سال تمدن مکتوب داشته و هنوز هم بیش از ۳۰ میلیون نفر از جمعیت قارهی آمریکا را شامل میشوند، به اندازهی تقلیل تمدن بینالنهرین به تصویری جنگزده و عقب افتاده از مردم خاورمیانه، نژادپرستانه و مشمئزکننده است. سرخپوستان وست ورلد چیزی حدود ۱۰ سال پیش از آغاز موج بیداری میزبانان این پارک به این حقیقت پیبردند که در «دنیایی اشتباه و دروغین» زندگی میکنند و برای یافتن راه خروج از آن تلاش کردند؛ اما این دلورس است که تنها ۱۰ روز پس از بیدار شدن از خواب غفلت میتواند یک انقلاب را در دنیای Westworld رهبری کند. سرخپوستان ۱۰ سال پیش از «میو» متوجه گم شدن خانواده و عزیزان خود در پارک شدند، اما این «میو» است که باید در مسیر یافتن عشق خود به یک ناجی تبدیل شود. متاسفانه تعلل ۱۰ سالهی آکچتا برای خروج از پارک به هیچوجه قابل درک و توجیه نیست و تنها نشان از وجود تفکر کلیشهای و شاید نژاد پرستانه در میان جریال اصلی فکری و ادبی هالیوود دارد.
مملو از عاطفه و خشم
بازی خوب «زان مککلارنون»، بازیگر نقش آکچتا هم یکی از نقاط قوت این قسمت از سریال وست ورلد بود. این بازیگر که معروفترین نقش آفرینی خود را پیش از این سریال در مجموعهی فارگو تجربه کرده بود، به خوبی نشان داد که میتواند هم مردی خردمند باشد و هم جنگجویی وحشی. تلاش او برای یافتن سوالاتاش منجر به پدید آمدن صحنههایی بسیار احساسی شد که زان مککلارنون به خوبی از پس ایفای آنها برآمد. او در صحنهی رو به رو شدن با پیکر بیجان همسر خود زیبا و باورپذیر در غم و اندوه غرق شد و در صحنهی در آغوش کشیدن مرگ کاملا خالی از احساس و اندوه! شاید وست ورلد بتواند با این قسمت از فصل دوم خود، پای مککلارنون را به آثار بزرگتر و حتی سینمایی هالیوود باز کند و بینندگان را بیشتر با هنرنمایی او آشنا کند.
تا پایان جدیدترین فصل از سریال محبوب Westworld تنها دو قسمت باقیست و این امر هیجان بینندگان را بیش از پیش بالا میبرد. تا به اینجای کار میتوان به جرات گفت که فصل دوم این سریال نتوانسته به خوبی فصل اول ظاهر شود، اما همهی بینندگان به خوبی میدانند که جاناتان نولان میتواند همه چیز را تنها با یک سکانس تغییر دهد و روایت کسالتبار را به کشفالاسراری جذاب تبدیل کند.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
فصل دوم تموم شد . نقد دو قسمت آخر رو بی خیال شدید ؟؟
با نقدتون چندان موافق نیستم . به نظرم این قسمت یکی از بهترین قسمت های فصل بود . داستان کشش خوبی داشت و انتهایش واقعا خوب و عالی تموم شد. البته هنوز هزارتو برام سواله… اون قسمتی که سرخپوست معشوقه اش رو توی زیرزمین می بینه که بی حرکت و بی جان فقط ایستاده واقعا تاثیر گذار بود ، یا اونجایی که برای رسیدن به معشوقش به این نتیجه میرسه که باید بمیره خیلی عمیق و جالب بود :۱۵:
البته قسمت کلیشه هالیوود رو باهاش کاملا موافقم
ممنون از نظرت میلاد جان. این قسمت از نظر بازیگری و ایفای نقش آکچتا همانطور که خودت فرمودی، واقعا عالی بود. از نظر داستانی با توجه به نزدیک شدن به پایان فصل، متاسفانه این قسمت نکته تازه ای بیان نکرد و همان چندنکته تازه بیان شده هم اهمیت آنچنانی و سرنوشت سازی در طول داستان نداشتند.