با نو شدن حال و هوای دنیای بازی، ما هم در تیم سینمایی سایت برآن شدیم تا قسمت جدیدی از مجموعهی «سکانس برتر» را در اختیار شما همراهان قرار دهیم. برای این قسمت، اثری انتخاب کردیم که در خارج از مرزهای سینمای هالیوود محبوبیتِ به مراتب بیشتری نسبت به بینندگان داخلی خود دارد. «قلمروی بهشت» اثری تاریخی به کارگردانی «ریدلی اسکات» است که در سال ۲۰۰۵ روی پردهی نقرهای نقش بست. هرچند که این اثر نتوانست مانند «گلادیاتور» به فیلمی تحسین شده تبدیل شود و موضع منتقدان در خصوص آن ضد و نقیض بود، اما هر بینندهی بیطرفی با تماشای این اثر و گوش دادن به گفتگوهای عمیق آن مطمئنا تحت تاثیر قرار خواهد گرفت. با دنیای بازی همراه شوید تا نگاهی به این اثر ارزشمند داشته باشیم.
مردی برای تمام فصول
ریدلی اسکات از آن دست کارگردانانی است که خود را به یک ژانر محدود نمیکند. از آثار ترسناک و تخیلی مثل «هانیبال» و «بیگانه» گرفته تا درامهای تاریخی و جنگی همچون «گلادیاتور» و «سقوط شاهین سیاه»، همه در کارنامهی این کارگردان کار بلد جای دارند. شاید برخی از آثار او فیلمهایی معمولی و نهچندان شگفتانگیز باشند، اما آنچه اسکات در طول فعالیت چند ده سالهی خود ثابت کرده، این است که میتواند در هر زمینه حداقلها را بهجا آورده و اثری قابل دفاع عرضه کند. هرچند که «قلمروی بهشت» فیلمی با مضمون «جنگهای صلیبی» است، اما اسکات در این اثر کاملا نگاهی امروزی و مدرن دارد. «قلمروی بهشت» در دههی ۱۱۸۰ میلادی جریان دارد و ماجرای سربازی صلیبی به نام «بالیان» را روایت میکند که دست تقدیر او را به سرزمین مقدس (اورشلیم یا قدس) و خط مقدم جنگهای صلیبی میکشاند. از نظر برخی منتقدان، خصوصا مورخان، «قلمروی بهشت» اثری نیست که دارای دقت تاریخی بالایی باشد. آنها نگاه اسکات به جنگهای صلیبی و فرماندهان این نبرد تاریخی را بیش از اندازه تلطیف شده و امروزی میدانند. اما از نظر برخی دیگر از منتقدان، هدف اسکات از ساخت این فیلم، یاد آوری فضای سیاسی-اجتماعی مشابهی در تاریخ است که میتواند به کاهش تنشهای بین المللی جهان امروز (خصوصا در اولین سالها پس از واقعهی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱) منجر شود. از نظر نگارنده، این اثر به ما میآموزد تا انسانها را علی رقم تمام تفاوتها و حتی دشمنیها، درک کرده و در کنارشان زندگی کنیم.
انتخاب تنها یک سکانس از «قلمروی بهشت» واقعا کاری دشوار است؛ زیرا داستان، شخصیت پردازی، موسیقی، طراحی صحنه و تمامی عناصر تشکیل دهندهی این اثر آنقدر خوب در کنار هم قرار گرفتهاند که انتخاب یک بخش از آن مانند انتخاب یک قطعه از پازلی زیبا و بزرگ است؛ پازلی که سه ساعت شما را سرگرم کرده و تا مدتها ذهن شما را به چالش میکشد. با این حال یکی از آخرین سکانسهای این اثر، یعنی سکانس مذاکرهی صلح میان مسلمانان و مسیحیان، درون مایهی کل «قلمروی بهشت» را در دل خود دارد. در این سکانس بالیان به عنوان نمایندهی صلیبیون با صلاحالدین ایوبی، فرماندهی مسلمانان پس از نبردی سخت و پر تلفات برای هر دو سپاه، وارد مذاکره میشود. صلیبیون پیش از این اورشلیم را فتح کرده و باید از آن دفاع کنند و مسلمانان هم در تلاش هستند تا قدس را پس بگیرند…
جنگ خدایان
جنگهای صلیبی به دستور کلیسا در قرن یازدهم میلادی آغاز شد و ۲۰۰ سال ادامه داشت. آتش این جنگ، کشورها و انسانهای بسیاری را به کام مرگ فرو برد و تنشهای حاصله از آن تا ۴۰۰ سال دامنگیر کشورهای همسایه بود. قدس، اورشلیم یا هر نامی که شما سرزمین میان غزه و عمان را با آن میخوانید، مکانی مقدس برای پیروان مسیحیت، اسلام و یهودیان بود. بالیان در این سکانس در برابر صلاح الدین ایستاده و از نابودی کل شهر و تمام مقدسات مسلمانان و مسیحیان سخن به میان میآورد: «نابود کردم تمام آنچه انسانها را به جنون میکشد!». نکتهی جالب توجه، عدم مخالفت صلاحالدین با این پیشنهاد است: «شاید این کار چندان هم بد نباشد». واقعا چه چیز باعث میشود تا سرداران دوسپاه که هردو برای تحقق «قلمروی بهشت» بر زمین و انجام امر خداوند مبارزه میکنند، بر سر نابودی مقدسات خود به توافق برسند؟واقعا چه چیز باعث میشود تا سرداران دوسپاه که هردو برای تحقق «قلمروی بهشت» بر زمین و انجام امر خداوند مبارزه میکنند، بر سر نابودی مقدسات خود به توافق برسند؟ هزاران نفر برای این آرمانها کشتند و کشته شدند اما دلیرترین سرداران دو طرف به نقطهای قابل تامل رسیدهاند. شاید این دو سردار با دیدن مرگ صدها نفر، زودتر از خود سربازان که تنها یکبار میمیرند متوجه پوچی چنین نبردی شدهاند. نا خوداگاه به یاد «نجات سرجوخه رایان» میافتم: «اگر خداوند با ماست، پس چه کسی با آنهاست که این چنین ما را به خاک و خون میکشند؟». هیچکس نمیداند انسان اولین بار چه زمانی برای اثبات حقانیت تفکر خود دست به کشتار مخالفان خود زد، اما به جرات میتوان گفت «خداوند» خونینترین بهانهی بشریت برای نابودی همنوعان خود بود. هرچند با رواج پیدا کردن تفکرات سکولار، توجه به خدا در جامعهی جهانی کمتر شده، اما این بهانهی کهن امروز شکلی تازه پیدا کرده است. حالا دیگر این «ایسم»ها هستند که برای سرکوب مخالفان استفاده میشوند: لیبرالیسم، نازیسم، ناسیونالیسم، کمونیسم و…! یک لحظه فکر کنید تمام این ایسمها و تمام مذاهب در یک نفس ناپدید شوند. آنگاه از ما تنها انسان بودن باقی میماند، تنها وجه مشترک ازلی و ابدی ما که در پس قرنها تمدن، تفکر و پیشرفت به فراموش سپرده شده. صلاح الدین و بالیان در میان آتش جنگ به خوبی به این حقیقت پیبردهاند؛ زیرا در میدان نبرد لشکری از غریبهها یکدیگر را از پا در میآورند و در میان این همه بیگانگی و غربت، انسان بودن تنها وجه اشتراک و تنها چیزیست که با نگاه کردن به دشمنان خود از آن اطمینان داری.
من صلاحالدین هستم، صلاح دین
یکی از زیباییهای «قلمروی بهشت»، نگاه غیر خصمانهی آن به دشمنان و مسلمانان بود. بسیاری از منتقدان آمریکایی این فیلم را به همین دلیل سرزنش کرده و برخی دیگر آن را «برداشت بن لادن از جنگهای صلیبی» نامیدند. اما شخصیت صلاحالدین از نظر تاریخی هم چندان با آنچه در فیلم تماشا میکنیم متفاوت نبود. این جنگجوی مسلمان همانطور که در این فیلم به تصویر کشیده،صلاح الدین با بخشش در زمان قدرت، ایمان خود را نشان داد و بالیان با پذیرفتن شکست و به قول جبران خلیل جبران «پذیرفتن آنچه که قادر به تغییر آن نیستم»، مردم داری و دلسوزی را به تصویر کشید. بدون ادامه دادن خونریزی معاهدهی صلح را پذیرفت و به غیر مسلمانان اجازه داد تا بدون ترس از جان خود به سرزمینهایشان بازگردند (البته صلاح الدین غرامت جنگی یا همان جزیه در شرع اسلام را از دشمنان دریافت کرد که در این فیلم به گرفتن این پول اشاره نشده است). وقتی بالیان در کمال تعجب دلیل انتقام نگرفتن از سپاه دشمن را از صلاحالدین جویا میشود، او تنها یک جمله میگوید:«من صلاح الدین هستم، صلاح دین». این سردار مسلمان، خداوند، دین و باور خود را در اعمالش متجلی میکند، نه در زبان. در جای دیگری از همین فیلم از زبان جنگجویی دانا میشنویم که: «من به نام دین شاهد جنون متعصبانی بودم که هر عمل پلیدی را «خواست خدا» میخواندند؛ من بیش از اندازه «دین» را در چشمان جنایتکاران بیشمار دیدهام. خواست خدا در دل و فکر ماست». صلاح الدین با بخشش در زمان قدرت، ایمان خود را نشان داد و بالیان با پذیرفتن شکست و به قول جبران خلیل جبران «پذیرفتن آنچه که قادر به تغییر آن نیستم»، مردم داری و دلسوزی را به تصویر کشید. بالیان و صلاح الدین همان رهبرانی هستند که دنیا به آن نیاز دارد؛ دو روی یک سکه که میتوانند مانع کشته شدن بیگناهان برای انتقام گرفتن از اجدادشان یا مرگ جوانان و فرزندان یک ملت برای دفاع از آرمانهای پیرمردان قدرت طلب شوند. گاهی پذیرفتن شکست پیش از آنکه خیلی دیر شود به اندازهی پیروزی ارزشمند است، امری که در بدرقهی بالیان توسط لشکر شکست خوردهی خود کاملا پیداست.
همه چیز و هیچ چیز
آخرین سؤال بالیان از صلاح الدین در عین سادگی، مهمترین پیام این فیلم است: «ارزش اورشلیم چقدر است؟ هیچ چیز و همه چیز!». ارزش یک خانه، به خانوادهایست که در آن زندگی میکنند. زیرا خانهای که بیش از اندازه خالی بماند، متروکه میشود. یک کتاب هنگامی ارزشمند است که مطالعه شود، در غیر این صورت همچون گنجینهای در زیر خاک محکوم به سکون و تاریکی است. مسجدی که خالی باشد فرقی با زمینی در دل بیابان ندارد. و نهایتا، قدس هم با تمام تاریخ مقدس خود از سلیمان نبی (ع) تا عیسی مسیح (ع) بدون پیروان این ادیان ارزشی نخواهد داشت. امروز دیگر هیچکس بخاطر هرم «چیچن ایتزا» دیگری را از پا در نمیآورد و هیچ لشکری برای به آتش کشیدن «پارسه»، شیراز را فتح نمیکند. پس یک مکان مقدس، بدون کسانی که برای آن حرمتی قائل باشند، هیچ ارزشی ندارد. از سوی دیگر یک تفکر و ایدئولوژی بسیار بیشتر از جان هزاران انسان دوام میآورد. مسیحیت، اسلام، آیین هندو، تفکرات افلاطون و سقراط، همه و همه هزاران سال در میان انسانها باقی مانده و شاهد ظهور و سقوط تمدنهای گوناگون بودهاند. این تفکرات و نمادهای فیزیکی آنها بسیار ارزشمندتر از جان چند انسان است،«قلمروی بهشت» هدیهی ریدلی اسکات به رهبران جهان است؛ افرادی که خود در پس تریبونهای سازمان ملل پنهان شده و مردم را برای تحقق آرمانهای خود به میدان نبرد میفرستند. زیرا ایدئولوژی میتواند نسلهای پی در پی از انسانها را تربیت کرده و سرنوشت قومها را متحول کند. پس اورشلیم برای مسیحیان و قدس برای مسلمانان، بسیار بیش از لشکری که برای آن جان فدا میکنند ارزش دارد، زیرا با باقی ماندن تفکری که این شهر نماینده و نماد آن است، هزاران انسان از نو تربیت میشوند. این دو نگاه متضاد و متناقض، در عین تفاوت، کاملا صحیح هستند. متاسفانه اکثر افراد و رهبران تنها یکی از این دو دیدگاه را درک میکند، اما پاسخ صلاح الدین به بالیان نشان داد که این جنگجوی با تجربه، در دام افراط و تفریط گرفتار نشده و خود را از تعصبات ذهنی رها کرده است. او میدانست که مردمش بدون قدس و قدس بدون مردمش ارزشی ندارند و همین امر باعث شد تا ارزش بخشش و صلح را به ما بیاموزد. شخصیت صلاحالدین برخلاف اکثر به ظاهر دینداران «قلمروی بهشت» که با تنگ شدن عرصه به اعتقادات خود پشت میکردند، شخصیتی استوار بود؛ درست مثل تصویری که از بالیان به مخاطب ارائه میشود. او هم میداند که ریختن خون به نام خداوند و تلاش برای پیشبرد اهداف حاکمان به نام دین، امری عبث است: «اگر این قلمروی بهشت است، بگذارید خداوند خودش هرچه میخواهد با آن انجام دهد».
«قلمروی بهشت» هدیهی ریدلی اسکات به رهبران جهان است؛ افرادی که خود در پس تریبونهای سازمان ملل پنهان شده و مردم را برای تحقق آرمانهای خود به میدان نبرد میفرستند. پیام این فیلم و تلاش آن برای نزدیک کردن مردم جهان به هم صرف نظر از اعتقادات و تفاوتها، تمام آن چیزی است که بشریت در این زمستان عصر دیجیتال به آن احتیاج دارد. اگر تمام رهبران جهان تنها اندکی از شجاعت بالیان و شرافت صلاح الدین «قلمروی بهشت» را در وجود خود داشتند، جهان امروز جای بسیار بهتری بود. «قلمروی بهشت» اثری ماندگار است که با هربار تماشای مجدد آن، نکتهای تازه بر دل بیننده مینشیند و تلاش میکند تا پوچی نبردی چند هزار ساله را به تصویر بکشد، نبردی که اگر انسانها به آن پایان ندهند، مطمئنا پایان بشریت را رقم خواهد زد.
چقدر تشبیهات زیبایی رو بکار بردید لذت بردم اصولا قلمی که بتونه چشم و فکر بدنبال خودش بکشونه قلم شیوایه، خسته نباشید.
بسیار عالی!
خیلی ممنونم
جناب ارکانی عزیز..از خواندن توصیف و نگاه شما به این فیلم بسیار لذت بردم..موفق باشید
ممنون بابت وقتی که گذاشتید