قلعه ولفنشتاین
خانه » سینما و تلویزیون
ترکیب ژانرها راهی مناسب برای افزایش جذابیت اثر و متعاقبا چالشی سخت برای فیلمساز بهمنظور دستیافتن به تعادل و هارمونی مناسب است. چرا که فیلمساز باید از تمامی قوائد دو یا چند ژانری که قصد ترکیبشان را دارد آگاهی داشته باشد و بتواند با دیدی درست نسبت به کلیشهها و اصول کلی رایج در آنها، حرف خود را بزند و اثری متفاوت و چشمگیر تولید کند.
از طرفی دیگر، ترکیب ژانرهای مختلف دست فیلمساز را برای خرق عادت و خلق دنیایی خاص و پلاتی جذاب باز میگذارد و به وی اجازه میدهد که اثرش را صرفا محدود به یک کانسپت کلی نکند و از هر گوشهای ناخنکی بزند.
برای توضیح فوق، نمونههای موفق بسیاری میتوان نام برد و درخصوص چرایی موفقیتشان صحبتها کرد، ولی متاسفانه هیچکدامشان درخصوص دومین فیلم بلند «ژولیوس ایوری» (Julius Avery) صدق نمیکند و در بسیاری از بخشها، شکستی کامل به حساب میآید. فیلم Overlord پتانسیل بالایی دارد، ولی حیف که غیر از ده دقیقه از زمان صد و ده دقیقهایاش، عملاً در تزریق هرگونه احساس و خلق اتمسفری گیرا عاجز است. در ادامه با نقد فیلم Overlord همراه دنیای بازی باشید.
داستان فیلم در بامداد پیش از شروع عملیات ساحل نورماندی جنگ جهانی دوم اتفاق میافتد. این عملیات معروف که با نام D-Day و یا با نام رمزی Overlord شناخته میشود، شامل حمله گسترده نیروهایی متفقین به ساحل شهر نورماندی در کشور فرانسه، به منظور بازپسگیری این منطقه از نیروهای آلمان نازی و متحدین بود. شخصیتهای اصلی فیلم ماموریت دارند که تا پیش از شروع حمله، به برج مخابراتی نازیها نفوذ و آن را تخریب کنند تا هیچگونه خOverlord سعی داشته تا با ترکیب درام جنگی و یک تریلر زامبیمحور، اثری متفاوت و جذاب باشد.للی در انجام ماموریت برای نیروها ایجاد نشود.
Overlord سعی داشته تا با ترکیب درام جنگی و یک تریلر زامبیمحور، اثری متفاوت و جذاب باشد. ولی متاسفانه در پیادهسازی صحیح هر دو بخشش، بسیار میانمایه و پیش پا افتاده عمل میکند و از برداشتن قدمی ورای کلیشهها و روایتهای هزاربار دیده شده، عاجز و ناتوان است. داستان فیلم به خودی خود پتانسیل خوبی دارد. چند سرباز که از سقوط هواپیما نجات پیدا کردهاند باید برج مخابراتی دشمن را تخریب کنند، در این بین دانشمندان نازی نیز با آزمایشهای زیستی بر روی نمونههای انسانی قصد دارند تا ارتشی نامیرا و قدرتمند را خلق بکنند.
داستان فیلم از دو پلات ساده تشکیل شده، یکی درام جنگی با شروع و کلیتی مرسوم و دیگری تریلری دلهرهآور. هدف فیلمساز و فیلمنامهنویس در این اثر این بوده که با ترکیب درست این دو کانسپت و خرق عادت ناشی از حضور زامبیها در اثری جنگی، بتوانند حرف جدیدی برای گفتن داشتهباشند و در بین سیل پرتعداد محصولات مشابه، اثری متفاوت را خلق کنند. محصولی که هم بتواند استانداردهای ژانر جنگی را رعایت کند و هم در تزریق آرام تنش و استرس ناشی از حضور موجودیتی غیرانسانی، وجههای تازه به اثر ببخشد. امری که فیلم در دستیابی حداقلی به آن نیز ناتوان است.
فیلم Overlord پر است از دیالوگهای بد، شخصیتپردازیهای تیپیکال و عاری از پرداختی عمیق، روایتی تکراری که از همان نیمه اول حدس پیامدهای نهاییاش چندان کاری ندارد و در نهایت اثری چنان درگیر کلیشهها و میانمایگی که فقط حوصلهتان را سر میبرد و تکراری بودنش کلافهتان میکند. فیلم طوری با بینندهاش برخورد میکند که انگار اولین فیلم جنگی تاریخ است. حتی وجهه دلهرهآور فیلم هم در بخشیدن جذابیت به آن کمکی نمیکند. فیلم از فقدان هویت و عدم توانایی در ایجاد اتمسفری مناسب در ارستای ارتقای اثرگذاری حسیاش بهره میبرد.
بازیگرها در انجام آنچه فیلمنامه و شخصیتپردازی کار به آنها اجازه داده خوب عمل میکنند. مساله اینجاست که داراییهای کاراکتری فیلمنامه عملاً هیچ است و درنتیجه ماده اولیه چندان زیادی را در اختیار بازیگرها قرار نمیدهد. حتی میتوان کل شخصیتهای حاضر در فیلم را زیر تیپهای رایج و مرسوم این ژانر تقسیمبندی کرد. همین مساله و نبود شخصیتپردازی درست، ضربه بیشتری به قصه و روایت بد فیلم زده است.
به فیلمبرداری و تصویرسازی اثر ایراد مشخصی وارد نیست، مشکل موجود این است که قصه بهقدری بیرمق و تکراریست که تصاویر و نماهای فیلم را هم تحت تاثیر خود قرار داده و درنتیجه فیلمساز حتی اگر ایده خاصی برای به تصویر دراوردن قصه داشته، عملا از جذابیت و زیبایی تهی گشته. هیچ روح و هویتی در فیلم به چشم نمیخورد، هیچ درامی شکل نمیگیرد و درنتیجه بیننده عاطل و باطل به حال خود رها شده و هیچگونه ارتباط حسیای با وی و اثر ایجاد نمیشود.
بخش ترسناک Overlord خیلی دیر به فیلم وارد میشود و البته خیلی هم کم جلب توجه میکند. نیمه ابتدایی را تحمل کردم به امید اینکه فیلمساز با تلفیق درست این دو ژانر و استفاده موثر از زامبیها و پتانسیلهای قصهسرایی عالیای که در اختیارش قرار میدهد، بتواند اثرگذاری و ارزش کار را بالا ببرد و بالاخره چیزی از خود نشان دهد. ولی افسوس که این بخش نیز چنان مشغول بازخلق سکانسهایی از پیش موجود است که نه تنها ارزشی به کلیت کار اضافه نمیکند، بلکه نیمه دوم را نیز از رمق میاندازد و تمامی پتانسیل کار را به گوشهای پرت میکند.
«جد کورزل» (Jed Kurzel) موسیقیدان فیلم که پیشتر آثارش را در «مکبث» سال ۲۰۱۵ و آخرین قسمت سری «بیگانه» شنیده بودیم، در این فیلم نیز موسیقیهای مناسبی برای اثر خلق کرده است. برعکس کارش در مکبث، که موسیقیاش به خودی خود و خارج از اثر هم دارای ارزش فراوان بود، موسیقی که وی برای Overlord خلق کرده تنها در خدمت فیلم و افزایش تاثیرگذاری احساسی و هیجانی سکانسهای مختلفش است و ریتم و ملودی موسیقی فیلم، در تزریق احساس عدم امنیت و دلهره بسیار خوب عمل میکند.در انجام همان نیز موفق عمل میکند.
اوج موسیقی فیلم و همسوییاش با تصاویر، سکانس کشف آزمایشگاه است. در این بخش، فیلم برای اولینبار از ژانر جنگی خود فاصله میگیرد و رگههایی از دیگر ژانرهایش را نشان میدهد. موسیقی نیز با آگاهی کامل نسبت به این مساله، ریتم و ملودی خود را تغییر میدهد و در تزریق احساس عدم امنیت و دلهره بسیار خوب عمل میکند. فقط افسوس که این همسویی مناسب موسیقی و تصویر بهخاطر ضعف قصه و درنتیجه بیرمق کردن تصاویر، در جاهای دیگر فیلم اینچنین درخشان ظاهر نمیشود.
Overlord فیلم بد و بیرمقیست. تنها سود نام «جی. جی. آبرامز» را که تهیهکننده اثر است میخورد و جز نام وی که ارزشی تبلیغی به کار میبخشد، از خود هویت و ارزشی ندارد. کلیشهایست که قریب به دو ساعت طول میکشد و بینندهاش را به خوابی نا آرام فرو میبرد.
موسیقی مناسب
قصه و روایت کلیشهای و بد
شخصیتپردازی تیپیکال و عاری از عمق
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.