امروزه بسیاری از استودیوها بهدنبال بازسازی فیلمها و داستانهای قدیمی هستند. داستانها و آثاری که قبلاً نتیجه گرفتهاند و بهظاهر موفقیت و سود تضمین شده را بهدنبال دارند. بیشتر بازسازیها نیز مانند بازسازی فیلم Ben-Hur موفق به سودآوری شدهاند اما هستند بازسازیهایی که حتی قادر به بازگردانی بودجه ساخت خود نبودهاند. یکی از این موارد فیلم Robin Hood محصول سال ۲۰۱۸ است. در ادامه با دنیای بازی همراه باشید تا به نقد فیلم Robin Hood بپردازیم.
وقتی صحبت از رابین هود میشود، اکثر مردم به یاد سریال کارتونی آن میافتند. در ذهن همه ما تصور کلاسیکی از رابین هود ایجاد شده است؛ قهرمانی شجاع که به همراه دوستان وفادارش، با به خطر انداختن جان خود، از ثروتمندان شهر دزدی کرده و اموال بهدست آمده را به فقرا میبخشید. اما در این فیلم سعی شده تا داستان از زاویه و حتی زمانی متفاوت به تصویر کشیده شود. برخلاف دیگر فیلمهای رابین هود، اینبار کارگردان فیلم، آقای «اتو بترست» (Otto Bathurst) داستان را از جنگلهای درهمپیچیده شروود شروع نکرده بلکه خواسته تا کار را از ابتدا دنبال کند و به ریشهها و نحوهی ایجاد شدن نام رابین هود پرداخته است.
صحنههای ابتدایی داستان، در جریان آشنایی «لرد لاکسلی» (که هویت اولیه رابین هود است) با دزدی به نام «ماریان» آغاز میگردد. درواقع ما از همان سکانسهای آغازین، تضاد و تفاوت این فیلم با دیگر فیلمهای مجموعه را شاهد هستیم. در آثار کلاسیک، رابین هود پسر فقیری بوده که بعد از تبدیل شدن به یک دزدِ قهرمان، طی جریاناتی با شخصی بهنام بانو ماریان آشنا میشود. اما اثر آقای بترست، با معکوس کردن داستان، رابین هود را از بیهویتی نجات داده و او را بهعنوان یک لرد مشهور و ثروتمند در شهر ناتینگهام به تصویر میکشد و بانو ماریان را نیز از نجیبزادگی رهانیده، او را بهعنوان یک فرد عادی از جامعه معرفی میکند که با هدف کمک به دیگران، حالا به دزدی مشغول است. جابهجایی شخصیتها به پیشزمینه شکل گرفتن ایده «رابین هود شدنِ» لرد لاکسلی کمک بسیاره کرده است.مشکلی که در کل فیلم به چشم میخورد و البته در صحنههای آغازین هم تاثیر منفی خود را اعمال کرده، ریتم بسیار سریع داستان است.
اما مشکلی که در کل فیلم به چشم میخورد و البته در صحنههای آغازین هم تاثیر منفی خود را اعمال کرده، ریتم بسیار سریع داستان است. داستان آنقدر سریع جلو میرود که اصلاً فرصتی برای شخصیتپردازی کاراکترهای اصلی باقی نمیماند؛ بهطوری که حتی میتوان گفت که فیلمنامه نویس عملاً اهمیتی برای بخش شخصیتپردازی قائل نشده است. از همین رو، مخاطب بهسختی با دو شخصیت اصلی فیلم ارتباط برقرار میکند و درواقع، تا آخر فیلم حس همدردیاش با شخصیتهای اصلی را از دست میدهد.
پس از سکانس نخست، با یک پرش زمانی چهار ساله ما رابین هود را در میدان نبردی در عربستان مییابیم. درحالی که مخاطبین هنوز در تلاشند تا با لرد لاکسلی ارتباط برقرار کنند، شخصیت جدیدی به نام «یحیی ابن عمر» که یکی از سربازان دشمن است، وارد ماجرا میشود. در این شرایط، ریتم بسیار تند فیلمنامه مجدداً آسیب جدیای به داستان وارد میکند و به این ترتیب مخاطب در چند صحنه فیلم به تماشای نبرد میان دو سپاه مینشیند، سپس نبرد تن به تن لرد لاکسلی و یحیی را تماشا میکند و نهایتاً با صحنهی تلاش رابین برای نجات فرزند اسیر شده یحیی (به دست فرمانده خودش) مواجه میشود. سکانسهایی که در کنار هم، به هیچ عنوان منطقی به نظر نمیرسند. ریتم تند روایت، اینبار هم به شخصیتپردازی یحیی که در ادامه مشخص میشود همان جان کوچولو است، صدمه میزند و به این صورت، جان بدون هیچ پیشزمینهای به داستان وارد میشود.
در ادامه لرد لاکسلی به انگلستان بازگشته و با ظلم و جنایاتی که داروغه در این چند سال به مردم روا داشته مواجه میشود. در تنها چند سکانس کوتاه، هم با «پدر تاک» و داروغه و حامیانش که کشیشان کلیسا هستند آشنا میشویم و هم به سرنوشت ماریان پی میبریم. البته دیگر کار از ایراد گرفتن بر سرعت دیوانهوار و البته فلجکنندهی داستان و پرداخت ناکافی شخصیتهای فرعی گذشته است؛ زیرا وقتی داستان شخصتهای اصلی و کلیدی فیلم را نادیده گرفته، نمیتوان به عدم شخصیتپردازی کاراکترهای فرعی انتقاد کرد.
در ادامه اما فیلم به دیگر فیلمهای رابین هود شباهت زیادی پیدا میکند. حالا لرد رایلی تصمیم گرفته تا با کمکها و آموزشهای شخصیت جان، به مقابله با داروغه بپردازد. صحنه های آموزش جان به رابین و تمرینات سختی که او برای رسیدن به هدفش انجام میدهد، از جمله معدود صحنههای زیبای فیلم هستند. فیلم، رابین را مردی عادی نشان میدهد که قدرت و تبحر زیادی ندارد، تیرش خطا میرود و به اندازهی کافی سریع نیست. او تنها با تکیه بر تلاش و تمرینات سخت توانسته به یک قهرمان تبدیل شود. دقیقاً برخلاف رابین هود فیلمهای دیگر که از همان شروع کار، تیر را از فاصله صد متری بر هدف مینشاند.
نکته دیگر که باید به آن اشاره کرد، کمرنگ بودن شخصیت منفی است. این موضوع به این جهت ایجاد شده که برخلاف آثار دیگر این مجموعه که در آنها شخصیت منفی تنها و تنها داروغه ناتینگهام بود، اینبار ما با سه شخصیت منفی مواجهیم. یک داروغه ظالم، یک کاردینال قدرتمند که به نوعی نقش دستهای پشت پرده را دارد و گیزبورن که شخصیتی عصبانی دارد و تمامی نبردهای فیزیکیای که رابین انجام میدهد با اوست. به این ترتیب بار منفی داستان بین این سه کاراکتر گسترده شده و کانونی ندارد. در طول فیلم، رابین با روشهای هوشمندانهای به داروغه نزدیک میشود و اطلاعات کسب میکند. این زاویهای از شخصیت رابین را بهنمایش میگذارد که در آن، او تنها یک قهرمان جنگاور نیست بلکه یک سیاستمدار زیرک نیز هست؛ زاویهای که فیلمهای دیگر به آن نپرداخته بودند.
ممکن است برخی اینگونه تصور کنند که با وجود تمام ایرادات داستانی،سکانسهای اکشن کاملا قابل پیشبینی و تکراری اند و در نبردها و تعقیب و گریزها هیچگونه خلاقیتی گنجانده نشده است. اکشن فیلم آنقدر سطح کیفی اثر را بالا آورده باشد که مخاطب رغبت تماشا را داشته باشد. اما متاسفانه اکشن فیلم نیز ناامیدکننده است. سکانسهای اکشن کاملا قابل پیشبینی و تکراری اند و در نبردها و تعقیب و گریزها هیچگونه خلاقیتی گنجانده نشده است. همچنین استفاده بیش از حد، بیرویه و نادرست از مواردی مثل اسلوموشن، در کنار نورپردازیهای غیرطبیعی و قابهای نه چندان جالب، صحنههای اکشن را به یکی نقاط ضعف اصلی فیلم تبدیل میکند.
علاوه بر ایرادات بالا، فیلم از نظر تاریخی هم چندان موثق نیست و کاملا هالیوودی ساخته شده است. طراحی ساختمانها، فضاها و لباسها در یک قالب کاملاً مدرن انجام شده است. مخاطب با دیدن زره سربازان بیشتر به یاد پوشش پلیس ضدشورش میافتد تا جنگهای صلیبی. دیگر نکتهی جالب این است که ما در میدان جنگ، شوالیههای زرهپوش را نمیبینیم با اینحال، تمامی محافظین و نگهبانان ناتینگهام، زره سراسری پوشیدهاند. ساختمانها و خیابانها نیز همگی نوساز و سنگفرش شده هستند و به هیچوجه فضای یک شهر قرونوسطایی در حال جنگ را برای مخاطب تداعی نمیکنند.
اما نکته قوت فیلم Robin Hood بازی خوب تمام بازیگران آن است. آنها با وجود ضعف فیلمنامه توانستهاند عمق بیشتری به کاراکترها ببخشند. بازیگر نقش رابین، «تارون اگرتون» (Taron Egerton)، جذابیتی ذاتی دارد که به راحتی میتواند از یک قهرمان فروتن به یک لرد از خود راضی تغییر حالت دهد. «جیمی فاکس» (Jamie Foxx) هم با به کارگیری دقیق حالات صورت، به خصوص خشم، به کاراکتر جان جذابیت بیشتری میبخشد. اما بالاتر از همه «بن مندلسون» (Ben Mendelsohn) است. در سکانسی که مندلسون سرگذشت تلخ کاراکترش را روایت میکند، مخاطب واقعاً با داروغه ناتینگهام احساس همزاد پنداری میکند و به نظر میآید که با چنین پیشزمینهای، او برای شخصیت اول فیلم سزاوارتر است.
فیلم Robin Hood یک بازسازی گیجکننده از داستان اصلی است که طراحی بد، صحنههای اکشن کسلکننده و داستانسرایی بسیار ضعیفاش، آن را به اثری ناامیدکننده تبدیل کرده است.