خانه » سینما و تلویزیون
سریال Game Of Thrones به ایستگاه نهایی خودش نزدیک میشود و با همین بهانه به سراغ پادشاه شب، ابرشرور دنیای وستروس رفتهایم. در ادامه با دنیای بازی همراه باشید.
بزرگترین کابوس دنیای تاج و تخت، سوار بر «ویسیریون» در کمتر از یک ماه پا به آسمان وینترفل میگذارد. شاه شب صرفاً یک نیروی شر است؛ جملهای که خالقین سریال Game Of Thrones برای توصیف ابرشرور این مجموعه تلوزیونی استفاده کردند. موجودی که تاکنون حتی یک خط دیالوگ هم نداشته و با این حال، حضور پرابهت او در هر سکانسی بوی مرگ میدهد. نایت کینگ زاده شده تا نابود کند یا دست کم این تمام تصوری است که بینندگان مجموعه از او دارند. پس کار سخت میشود وقتی میخواهید در خصوص شخصیتی صحبت کنید که نویسندگان سریال تاکنون حتی یک دیالوگ هم برای او ننوشتهاند. اما اگر دوشادوش نگارنده پا در این ماجراجویی گذاشتهاید، خیالتان راحت! تا پایان این ماجراجویی کاری میکنم که تصور یک ماه تقویم خط نخورده برایتان کابوس شود. فلذا پیش بهسوی وستروس.
وایتواکرها برای اولین بار سوار بر عنکبوتهای غولپیکرشان پا به جنگلهای شمال گذاشتند و حضورشان یک نسل به طول انجامید. هزاران سال پیش، در آن تاریکی این اولین حضور وایتواکرها بود.
«جرج آر. آر. مارتین» در کتابهایش وایتواکرها را موجوداتی زیبا (!)، بیرحم و قدرتمند توصیف میکند. برخلاف تصور، زامبیهای دنیای Game Of Thrones «عموماً» آن وایتواکرهای معروفی که جرج آر. آر. مارتین در کتابهایش خلق کرده نیستند. مردههایی که توسط Night King زنده میشوند در ابتدا «وایت» نام داشتند که تقریبا هیچ ارتباطی با معنی تحت الفظیاش ندارد. وایتواکرها همان موجوداتی هستند که شاه شب با تماس مستقیم آنها را بوجود میآورد و در سریال دیدیم که از کودکان شیرخوارهای خلق میشوند. آنها به زبان «اسکارا» سخن میگویند. اگر چه هیچیک از وایتواکرهای سریال Game Of Thrones تاکنون حتی یک سرفه هم نکردهاند و به عمل لال تشریف دارند. البته که در اینجا دیگر خبری از لفظ «آدِرها» نیست و همه در یک نگاه؛ وایتواکر هستند.
در کتابها، بیش از یک نایت کینگ وجود دارد. اولین شاه شب با پایان «لانگ نایت» یا همان شب طولانی معروف به دلایلی که در کتابها هنوز مشخص نیست، عقب نشینی میکند. و به عبارتی تمام افتخار شکست خوردن ارتش او نصیب شخصی به اسم The Last Hero میشود. کسی که در پایان شب طولانی به مصاف با ارتش مردگان میرود و در هالهای از ابهام، نایت کینگ و ارتشش را برای مدتی طولانی از شمالِ وینترفل دور میکند. نهتنها در سریال Game Of Thrones بلکه در کتابها نیز خبری از یک پاسخ قطعی برای سرانجام لانگ نایت نیست. اولین عقب نشینی نایت کینگ و ارتشش هرگز توجیه دقیقی برای خوانندگان «نغمه یخ و آتش» نداشته است و پایان یافتن شب طولانی در کتابها خیلی به سرعت اتفاق میافتد. و این کاملاً برخلاف تم روایت داستانهای مارتین است. در واقع هیچکس نمیتواند بگوید که The Last Hero نایت کینگ را در آن نبرد کذایی شکست داد. پایان لانگ نایت میتواند صرفاً به معنی یک عقب نشینی بوده باشد. حتی میتوان مدعی شد که نایت کینگ در آن نبرد با انسانها صلح کرده است که البته حق میدهم چنین چیزی را باور نکنید. ابرشرور سریال Game Of Thrones بیرحمتر از آن است که بخواهد به احدی رحم کند و پای میز مذاکره بنشیند. او حتی یک دیالوگ کوتاه هم ندارد. فکت جالبتر اما این که او حتی برای لحظهای در سریال پلک هم نزده است؛ مگر به دفعاتی کمتر از انگشتان دو دست.
اگر از طرفداران نغمه یخ و آتش باشید، میدانید که به طور زیرکانهای فرمانرواهای دیگری با اسم Night’s King نیز وجود داشتهاند. یعنی در حقیقت بیش از یک شاه شب وجود دارد و در سریال تمام آنها با هم ادغام شدهاند. نایتکینگِ Game Of Thrones هیچ پیشینهای ندارد و صرفاً نیروی شری است که بر علیه همگان برخواسته و میخواهد سر به تن انسانها نباشد. لذا با فرض صحت و برابری هویت نایتکینگِ کتاب و سریال، میخواهیم برخی از صفحات نغمه یخ و آتش را ورق بزنیم.
نزدیک به دوازده هزار سال پیش، انسانها نبردی ناعادلانه را با فرزندان جنگل آغاز میکنند. رویدادی که ماحصل آن قطع شدن درختان و کشته شدن تعداد زیادی از فرزندان جنگل است. نبرد انسانها و فرزندان جنگل برای هزاران سال به طول میانجامد. تا جایی که آنها تصمیم به امضای یک توافقنامه میگیرند و اسم آن را The Pact میگزارند. حالا دیگر نبرد میان انسانها و فرزندان جنگل، آن معنی جنونآمیز گذشته را ندارد، اما هنوز هم پایان خوشی انتظار وستروس را نمیکشد. چرا که چهار هزار سال بعد، «آدِر»ها از شمال وینترفل به سمت جنوب میآیند و به دلایلی نامعلوم، بسیاری را قتل عام کرده و به ارتش مردگان اضافه میکنند. اولین حضور آدرها و فرمانروای شرورشان منجر به آغاز یک سلطنت طولانی میشود. شروع دورهای که آن را The Long Night یا «شب طولانی» مینامند. این ماجرا سالها ادامه مییابد تا جایی که سرانجام شخصی با نام The Last Hero با فرزندان جنگل متحد میشود تا در نبردی نابرابر، به این شب طولانی پایان دهند. The Last Hero در کنار فرزندان جنگل موفق میشود که شاه شب را از سرزمینشان برای مدتی طولانی دور کند. و به این ترتیب نقطهای بر سرانجام The Long Night قرار میگیرد.
برخلاف تصور عموم مخاطبین سریال Game Of Thrones، شاه شب در کتاب توسط فرزندان جنگل خلق نمیشود یا دست کم تاکنون هیچ اشارهای به آن نشده است. از لحاظ بازه زمانیِ مرتبط با ابرشرور داستان، کتاب خیلی عقبتر از سریال است. به این ترتیب خیلی از رویدادهای مربوط به این کاراکتر در سریال Game Of Thrones اصلاً منبع اقتباسی نداشتهاند. نکته این است که اولین حضور شاه شب در کتاب به مدتها پس از جنگ میان انسانها و فرزندان جنگل بازمیگردد. یعنی چهار هزار سال پس از امضای آن توافقنامهای که به نبرد انسانها و فرزندان جنگل خاتمه میداد. اما در سریال، فرزندگان جنگل برای جلوگیری از شکست در مقابل ارتش انسانها نایت کینگ را خلق میکنند (قبل از امضای The Pact) که فاصلهای چهار هزار ساله با اولین حضور شاه شب در کتاب دارد. با منطق ریاضی، اولین حضور نایتکینگ در سریال و کتاب تفاوتی چهار هزار ساله دارد.
این دومین باری است که مارتین در کتابها از لفظ فرمانروای شب استفاده میکند. اما فکت جالب این است که Night’s King هیچ ارتباطی با Night King مخوف سریال Game Of Thrones ندارد. در واقع آنها دو شخصیت متفاوت هستند که البته در فصل ابتدایی سریال اشارههایی به هر دوی آنها شده است. Night’s King نام سیزدهمین Commander of the Watch است. شخصیتی با پسزمینهای سیاه از یک داستان عاشقانه. او عاشق زنی با پوست سفید و چشمانی آبی میشود و عطش خواستنش آنقدر زیاد است که روحش را به آن زن (Night Queen) میفروشد. تا جایی که آنها یکدیگر را شاه و ملکه خطاب کرده و برای سیزده سال سرزمین جنوب دیوار را طلسم میکنند و فرمانروایی آنها سمبلی از یک کابوس برای شمال وینترفل میشود.
پس از سیزده سال حکومت بر نایت واچ، سرانجام پادشاه وینترفل که یک استارک است، او را برای همیشه از صحنه هستی محو میکند. اما نکته جالب ماجرا این است که طبق ادعای سریال، سیزدهمین Commander of the Watch یک استارک بود! و از آن جایی که در کتاب، سیزدهمین فرمانده همان Night’s king است باید به این نتیجه رسید که شاه شب از خانواده استارک بوده است که اتفاقاً توسط یک استارک هم کشته میشود. توجه کردهاید که چقدر این موقعیت، مشابه شرایطی است که در سریال جریان دارد؟
احتمالاً همزمان با خواندن جمله بالا، چانه مبارکتان را میخوارانید و در ذهنتان مرور میکنید که سریال پیشتر چهره حقیقی شاه شب را به تصویر کشیده است. لذا از لحاظ منطقی ممکن نیست که او همان «بِرَن استارک» باشد. با یک نگاه، وجود سفرهای زمانی در اکوسیستم وستروس اصلاً منطقی نیست. شاید رویدادهای نامتعارفی مثل سرانجام شخصیت «هودور» بازهم بخواهد تکرار شود، اما بهطور کلی، سفر در زمان حتی برای فانتزی خار العادهای مثل Game of Thrones هم بیش از حد تخیلی است. در عین حال نباید فراموش کنیم که بِرَن یکبار به طور ناخودآگاه گذشته را تغییر داده است؛ اتفاقی که باعث شد هودور سالها کابوس مرگش را ببیند. اما چه میشود اگر مدعی شویم سرنوشت هودور برای «شاه دیوانه» (Mad king) هم تکرار شد؟ جواب این سوال را کمی جلوتر خواهیم داد اما پیش از ان بگذارید کالبد این تئوری را بیشتر بشکافیم.
همهچیز از یک شباهت ظاهری شروع شد. در دو فصل پایانی، گریم نایت کینگ آنقدر به اسکلتبندی صورت بِرَن استارک شباهت داشت که تئوری پردازان خواسته یا ناخواسته نتوانستند جلوی خودشان را بگیرند. حق هم داشتند! کافی بود تصویری از این دو کاراکتر را در کنار هم قرار میدادیم تا کنجکاوی آنها را کاملا درک کنیم. چرا شاه شب تا این اندازه برای کشتن بِرَن استارک او را تعقیب میکند؟ ماموریت بِرَن چیست؟ چرا هویت نامعلوم او تا این اندازه مهم است؟ و این تمام سوالاتی که میتوانیم از خودمان بپرسیم نیست. منطق حملات نایت کینگ همهجا واضح است، اما در خصوص بِرَن استارک اصلاً به نظر نمیرسد که او صرفاً برای قتل عام چند آدم ساده چنین تعقیب و گریزی را راه انداخته باشد. مگر همین ارتش مردگان نبود که از خیر کشتن «سموئل تارلی» گذشت؟ یا مگر همین وایتواکرها نبودند که اولین قسمت از فصل ابتدایی سریال یکی از سربازان نایت واچ را زنده گذاشتند؟ آیا واقعاً هدف آنها قتل عام مردم یک سرزمین است؟ اوضاع جالبتر میشود وقتی بدانید که بازیگر نقش نایت کینگ در آخرین مصاحبهاش تایید کرده که این شخصیت به دنبال کسی میگردد. اما این قطعاً تمام ماجرا نیست!
برن در سفرهای زمانیاش (که به شکل حالت اغما نمایش داده میشود) کاملاً بر محیط تاثیر گزار است و به چیزی بیشتر از یک روح سرگردان شباهت دارد. حتی «نِد استارک» جوان نیز یکبار در سفرهای زمانی او متوجه صدایی میشود. اما خب برن ظاهراً برای عدهای نامرعیتر از چیزی است که باید باشد. اما نه برای هودور، نه برای نایت کینگ؛ شاه شب به راحتی او را در سفرهای زمانیاش میبیند و حضورش را احساس میکند. پس حضور برن در این حالت اغما ابداً نامحسوس نیست. این شاید همان اتفاقی باشد که شاه دیوانه را به آن سرانجام خونین کشاند. چه میشود اگر او نیز یکی دیگر از قربانیان سفرهای زمانی برن بوده باشد؟ و در تمام آن مدتی که یک صدایی در ذهنش میگفت «بسوزانیدشان» (جمله معروف شاه دیوانه)، او صرفاً مانند هودور یک کلمه را بارها و بارها تکرار میکرده است.
حالا تصور کنید که در ایستگاه پایانی سریال Game Of Thrones برن به دنبال راهی برای شکست دادن نایت کینگ است؛ در یک حالت اغما هزاران سال به گذشته سفر کرده و درست به زمانی باز میگردد که فرزندان جنگل درحال ساختن پادشاه شب هستند. اما او هرگز این حق را نداشته که برای مدت زیادی در این اغما باقی بماند و «کلاغ سه چشم» بارها و بارها به او هشدار داده بود که صفحات تاریخ را خیلی به عقب بازنگرداند؛ چرا که ممکن است برای همیشه گرفتار شود. اما برن راه دیگری ندارد! سفر زمانی او به دورهای که فرزندان جنگل درحال خلق پادشاه شب هستند، یک نکته هم دارد! درست وقتی که فرزندان جنگل طلسم را وارد سینه نایت کینگ میکنند، (شخصی که هویتش مشخص نیست) برن درد شدیدی را احساس میکند و به سرعت از حالت اغما در میآید.
حالا شاید بهتر بتوانیم بگوییم که چرا نایت کینگ به راحتی میتواند حضور برن به عنوان کلاغ سه چشم را احساس کند. چرا نایت کینگ تا این اندازه از لحاظ ظاهری به او شباهت دارد. حالا میتوانیم بگوییم که شاه شب به دنبال چه کسی میگردد؛ شاید به دنبال خودش میگردد! منطقی هم به نظر میرسد. اگر برن همان شاه شب باشد که به طور کاملاً تصادفی بوجود آمده است، از آن جایی که میدانیم برن هرگز نمیخواهد تبدیل به ماشینی برای کشتن انسانها شود، احتمالاً یکبار برای همیشه در تلاش است تا خودش را نابود کند. و این کار میسر نیست مگر با مردن برن استارک. حالا احتمالا میدانیم که منظور بازیگر شخصیت شاه شب از ادعای اخیرش در آن مصاحبه چه بوده است؛ او به دنبال یک شخص میگردد و آن شخص احتمالا برن استارک باشد. حالا بهتر میتوان گفت که چرا کلاغ سه چشم به برن گفت: «تو یک روزی به پرواز درخواهی آمد!». او همین حالا هم سوار بر اژدها پایش را به آسمان وینترفل گذاشته است.
بیایید یک حقیقت را فراموش نکنیم. تفاوت شاه شب در کتاب و سریال زمین تا آسمان است. آنها اگر چه هر دو یک نیروی شر بیاعصاب هستند، اما فلسفه حضورشان تفاوتی چهار هزارساله در تاریخ وستروس دارد. که همین نشان میدهد شاه شب در سریال Game Of Thrones کاملا یک اقتباس شخصی است. بنابراین چه خوشمان بیاید و چه نه، در شناختن هویت ابر شرور این مجموعه ظالمانه ناتوانیم. این پازل قطعات بسیار زیادی دارد که هنوز پیدا نشدهاند و باید دید که در ایستگاه پایانی سریال Game Of Thrones در چهاردهم آپریل، سرانجام این کابوس ده ساله چه میشود. راستی، ده سال از شروع پخش سریال Game Of Thrones گذشته است.
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.