پیری و معرکهگیری
خانه » سینما و تلویزیون
«کلینت ایستوود» (Clint Eastwood) از معدود بازماندههای بازیگران طلایی دهه شصت هالیوود است. وی با هشتاد و هشت سال سن و با سابقه کاری بازی در بیش از پنجاه فیلم و ساخت سیوخردهای فیلم، از جمله پرکارترین افراد فعال حال حاضر هالیوود و سینمای دنیا است. به نوعی وی را میتوان در کنار «کرک داگلاس» (Kirk Douglas) از جمله معدود افراد زنده دوران طلایی و شکوه هالیوود دانست که خوشبختانه آتش وجودیاش چنان میجوشد که در این سن، همچنان با عطش و میلی سیری ناپذیر، در راستای ارضای عشق و علاقهاش میکوشد.
ایستوود در سال ۱۹۷۱ و با ساخت فیلم Play Misty For Me تواناییهای خود در کارگردانی را نیز به رخ کشید. از آن سال تا کنون در روندی منظم تقریبا هر دو سال فیلمی ساخته و در این مدت توانسته چندی از چشمگیرترین و بیادماندنیترین آثار سال هالیوود را نیز بیافریند. آثار درخشان و ماندگاری مثل Unforgiven، Mystic River ،A Million Dollar Baby و Gran Torino که هرکدام جزو بهترین فیلمهای زمان عرضهشان بودهاند.
ایستوود، من را بسیار یاد «وودی الن» (Woody Allen) میاندازد. دو فردی که با وجود تفاوت در جهانبینی سینمایی و تفاوت سبکی فاحششان، از حیث پرکاری و بازیگر/ کارگردان بودن، شباهت انکار ناپذیری با یکدیگر دارند. شباهت دیگر این دو با یکدیگر، سن بالایشان است که تاثیر غیر قابل انکاری بر روی کلیت و چیستی آثار تازه ساختشان گذاشته. هم الن و هم ایستوود، در فیلمهای اخیرشان، چندان به کیفیت و خلاقیتی مثالزدنی توجه ندارند و بیشتر دنبال انتقال دغدغه و دل مشغولیای هستند که افزایش سن و بار سنگین تجربه و سالیان دراز، آنها را خموده و شکسته کرده و ذهن ایشان را به خود مشغول ساخته است.
طرفدارانشان نیز دقیقاً با همین رویه و با در نظر داشتن این مسئله به سراغ آثار تازهشان میروند. به دیدن اثری میروند که سازندهاش دیگر دنبال به رخ کشیدن چیزی نیست، هر آنچه بوده اثبات شده و خلاقیتها و تواناییها شناخته شده؛ تنها چیزی که باقیمانده، دل مشغولی و عشقی است که آنها را مجبور ساخته در این سن و سال، مجدد دست به خلق هنر بزنند.
فیلم جدید «کلینت ایستوود» نیز دقیقا در همین وادی قدم میزند. فیلمی که داستانش از قصهای واقعی اقتباس شده و کلیت سادهای دارد و تمام هم و غمش بر روی یک مفهوم خلاصه شده است؛ خانواده. با نقد و بررسی فیلم The Mule همراه دنیای بازی باشید.
Mule به معنی قاطر است و به افرادی اطلاق میشود که مواد مخدر را جابهجا میکنند و از نقطهای به نقطهای دیگر انتقال میدهند. قصه این فیلم، که از داستانی واقعی اقتباس شده، درخصوص مردی نود ساله به نام «ارل استون» است. وی باغبانی ورشکسته است که تمامی افراد خانواده جز نوهاش، وی را طرد کردهاند. او برای جمعآوری کمک هزینه تحصیلی نوهاش، طی پیشنهادی با کارتل مواد مخدری مکزیکی آشنا میشود و مسئولیت انتقال مواد مخدر این گروه را بر عهده میگیرد.
قصه فیلم، کلیت سادهای دارد، ولی بستر بسیار عالیای را برای قصهسرایی و بازیهای روایی، پیشروی کارگردان قرار میدهد. فرمول فیلم شاید کلیشهای باشد، ولی بارها این مدل قصهسراییها جواب داده و درصورت اجرای درست و صحیح، به خوبی یقه بینندهاش را میگیرد.مسئلهای که در تمامی اجزا و تار و پود فیلم فرو رفته و در گوشه گوشهاش خود را نمایان میسازد، مفهوم خانواده است. مسئلهای که در تمامی اجزا و تار و پود فیلم فرو رفته و در گوشه گوشهاش خود را نمایان میسازد، مفهوم خانواده است. این مسئله چنان بر تمامی کلیت فیلم سایه انداخته که به نوعی اجزا و بخشهای دیگرش را نیز تحت شعاع خود قرار داده.
مفهوم خانواده در کنه اثر ننشسته، یعنی منِ بیننده از طریق تصاویر و کلیت چیزی که این فیلم را شکل داده خانواده را به خوبی احساس نمیکنم، به عنوان یکی از مفهومها و نقطه توجهات فیلم درکش میکنم، ولی نمیتوانم در مرکز تصویر قرارش دهم. هدف کارگردان نیز شاید تا یک سوم نهایی کار همین مساله بود، ولی با پیشروی در قصه و بنا به اقتضای آن، آرام آرام این بخش از فیلم به دیگر اجزایش میچربد و عملاً بر اثر سوار میشود.
گویا این فیلم بازنمایی تفکر و دغدغه کنونی خود کارگردان است. ایستوودی که بعد از شصت سال تجربه کاری، حالا در هشتاد و هشت سالگی به عقب نگاه کرده و شاید از بعضی انتخابهایش پشیمان شده باشد، از نبودنها و مشغلههایش، از بعضی ارجحیت دادنها و کنار گذاشتنها. زندگی و شخصیت نقش اصلی این فیلم که از قضا خود ایستوود آن را بازی میکند، بیشباهت به خودش نیست. پیرمردی که سالها موفق بوده و شهره تمامی منطقه و هم صنفیهایش بوده. حالا در پیری و اواخر زندگی، پشیمانی و از دست رفتن خانوادهاش بر وی مستولی شده و حسرت زمان از دست رفته را میخورد. کل قصه فیلم نیز به نوعی رستگاری برای شخصیت اصلی است، فردی که با وجود همکاریاش با کارتل مواد مخدر، به اهمیت خانواده و نقش خودش پی میبرد و سعی میکند در این روزهای انتهایی زندگی، اندکی از آن را جبران کند.
فیلم متاسفانه نمیتواند بخشهای موضوعی مختلف خود را به درستی کنار هم بنشاند.مشکل اصلی فیلم نیز از همین نقطه آغاز میگردد. عدم تمرکز اثر و شلختگی مفهومیاش که از تصویرسازی درست و کامل هر جنبهاش غافل میماند. بسیاری از زمان فیلم اختصاص به شخصیت اصلی و همکاریش با کارتل مکزیکی دارد و در این بین سکانسهای کوتاهی نیز در اهمیت نقش خانواده و این قبیل کلی گوییها به تصویر در میآید. مشکل اصلی فیلم نیز از همین نقطه آغاز میگردد. عدم تمرکز اثر و شلختگی مفهومیاش که از تصویرسازی درست و کامل هر جنبهاش غافل میماند و نمیتواند مخاطب را به درستی درگیر خود کند.
فیلم به طور بخصوص در دیالوگهای گاه به گاهش سعی دارد تا موضوع مرکز توجه و دغدغه شخصیت اصلی را به بیننده یادآوری کند. ولی این این سکانسها و دیالوگها به دلیل اینکه محور اتفاقات نیستند و برای مخاطب به واسطه تصویر و روایت به درستی شکل نگرفتهاند، به اثر نمینشینند. به کلی گوییهایی درجه سه در وصف اهمیت خانواده و زندگی بدل میشوند که نه تنها در انجام کار و هدف خود عاجز میمانند، بلکه حس و اتمسفر نسبتاً خوب بخش دیگر فیلم را نیز از بین میبرند و ارتباط حسی بیننده را با اثر مختل میسازند. اثری که سعی بکند صرفاً با اتکا با کلمات موضوعیت مهمی از فیلم و نقش اصلی را به بیننده بنمایاند و نتواند با تصویر و فرمی که برگزیده آن را نشان بدهد، یعنی در کارش موفق نیست، یعنی نتوانسته در فیلم آن زبان تصویری صحیحی که مد نظر خالق بوده را ایجاد کند و صرفاً دست و پایی زده تا شاید بتواند اندکی موضوع را جمع کند.
بخش زیادی از زمان فیلم اختصاص به شخصیت «کلینت ایستوود» دارد. در نتیجه حتی بازیگران دیگری مثل «بردلی کوپر» و همسر شخصیت اصلی نیز با وجود نقشهای مهمشان، از مدت زمان کمی برای ایفای نقش برخوردارند. به این مسئله، بازی بد بازیگران فرعی را نیز اضافه کنید. شخصیتهای فرعی پرداخت کمی دارند و همین مسئله، از شکلگیری شخصیت جلوگیری میکند. وقتی شخصیت شکل نگیرد، بیننده از درک و فهم وی عاجز میشود و در این زمان تنها بازی و هنر بازیگران است که میتواند نقش را نجات بدهد. که متاسفانه در این فیلم از طرف بازیگران نیز هیچگونه تلاشی صورت نمیگیرد و برای نقشهایی ساده، بازیهایی بد ارائه شده است.
ایستوود خوشبختانه همچنان میدرخشد، شاید آن هفتتیرکش جذاب «برای یک مشت دلار بیشتر» و پیرمرد دوستداشتنی «گرن تورینتو» نباشد و آن سطح از کیفیت و درگیری احساسی را ایجاد نکند، ولی همچنان جادوThe Mule اثر متوسطی در کارنامه کارگردانی «کلینت ایستوود» است. موضوع جالبی دارد، ولی در ایجاد تعادلی صحیح میان دو بخش اصلیاش عاجز است و به شعار دادن پهلو میزند. و هنر خویش را حفظ کرده و در انتقال آن به مخاطب موفق ظاهر میشود. شاید اگر ایستوود و بازی خوبش نبود، عملاً دلیل موجه دیگری برای تماشای اثر باقی نمیماند.
The Mule اثر متوسطی در کارنامه کارگردانی «کلینت ایستوود» است. موضوع جالبی دارد، ولی در ایجاد تعادلی صحیح میان دو بخش اصلیاش عاجز است و به شعار دادن پهلو میزند. ترجیح میدادم فیلم با حذف موضوع محوری خانواده، صرفاً تمامی تمرکزش را بر روی بخش جنایی میگذاشت، حداقل به این شکل میتوانستیم امیدوارم باشیم که با تریلری درگیرکننده روبرو هستیم که فیلم رگههایی از آن را نیز در بعضی سکانسهای خودش نمایان ساخته، ولی محصول نهایی، اثری میانمایه است که بازتاب دغدغههای فکری خالقش درخصوص زندگی، خانواده و زمان است که در سالهای آخر عمر، خودشان را بیش از پیش برای وی نمایان ساختهاند و او را به فکر واداشتهاند.
کلینت ایستوود
داستان ساده
بازیهای بد
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.