زمان همواره بازیچهی خوب و جذابی برای داستانهای علمی تخیلی بوده است. نمونهی بارز این بازیچه کردن زمان را میتوان در داستان کوتاه «همهی شما زامبیها»(All you zombies) به قلم «رابرت اِی. هینلین»(Robert A. Heinlein) که در سال ۱۹۵۹ در مجلهی «فانتزی و علمی تخیلی» منتشر شد مشاده کرد. در ادامه با دنیای بازی و نقد فیلم Predestination همراه باشید.
خطر اسپویل: بند بعدی داستان همهی شما زامبیها و فیلم Predestination را لو خواهد داد، اگر قصد تماشای این فیلم یا مطالعهی کتاب مذکور را دارید و نمیخواهید داستان آن برایتان لو برود، از مطالعهی بند بعدی بپرهیزید.
همهی شما زامبیها داستان مردی را روایت میکرد که با استفادهی از وسیلهای که برای سفر در زمان است به گذشته بازمیگردد. وی به خودش، پیش از تغییر جنسیت از زن به مرد ملاقات میکند و مشخص میشود که در واقع خودش حاصل این رابطه است؛ در واقع خود او پدر و مادر خودش است. و بعدتر مشخص میشود که تمام نقشهای اصلی داستان در واقع یک نفر در زمانها و جنسیتهای متفاوت هستند.
پایان اسپویل


ایدهای که هینلین آن را در داستان خود به کار بست به قدری ناب و هیجان انگیز، و در عین حال پیچیده بود که هنوز هم با وجود گذشت چند دهه؛ «همهی شما زامبیها» و دیگر داستانهای او نظیر «با رد پاهایش»(By his footsteps) و «گربهای که از دیوارها رد میشود»(the Cat who gets through the walls) همچنان برای طرفداران داستانهای علمی تخیلی، جذاب و خواندنی است.
همین ایدهی ناب بود که باعث شد برادران اسپیریگ(Spierig) در سال ۲۰۱۴ فیلم اقتباسی خود از داستان همهی شما زامبیها را با نام Predestination(از پیش هدف گذاری) بر روی پردهی نقرهای بردند. اقتباس وفاداری را شاهد بودیم و با توجه به کیفیت داستان، از این حیث ایراد خاصی به داستان فیلم وارد نیست؛ به جز شخصیت پردازی کاراکتر اصلی در دوران کودکی و جوانی که دارای تناقض است و با وجود وقت زیادی که صرف پرداخت به آن میشود، شخصیت همچنان نپخته است و جای سوال دارد. و البته برای اینکه بتوان کشش لازم برای یک اقتباس سینمایی را در داستان مذکور ایجاد کرد، برادران اسپیریگ مجبور شده بودند تا کمی محتوای اضافی؛ نظیر یک کاراکتر را به داستان اضافه کنند. در نتیجه فیلم نامه از نظر پلات داستانی کمی از داستان محور اقتباس خود وسیعتر بود، ولی در کل تفاوت یا تضادی بین داستان همهی شما زامبیها و Predestination دیده نمیشود.
نوع روایی بحث برانگیز Predestination شاید تنها ایرادی است که میتوان از فیلم گرفت.
اما مشکل اصلی فیلم و شاید بتوان گفت تنها مشکل آن، نه در داستان بلکه در نوع روایت آن است. فیلم نیمی از زمان یک ساعت و نیمهی خود را صرف داستان گویی میکند. این داستان گویی تعریف داستان شخصیت اصلی در دوران کودکی و جوانی است که طی دیالوگ رخ میدهد. این که نیمی از فیلم صرفاً به تعریف داستان میگذرد و ناگهان در نیمهی دوم روایت به شدت سریع و پیچیده میشود، روند پیشبرد داستان را نامتعادل کرده است. در کنار این، به نحوی میتوان گفت که در واقع نیمی از فیلم مقدمهی آن میباشد. با این که داستان کلی فیلم جذابیت لازم را دارد، داستان تعریف کردن آن هم در دیالوگ در اغلب موارد نوع روایی مناسبی برای فیلم نیست. هرچند با ندیدن نیمهی اول فیلم کسی چیزی از دست نمیدهد، ولی داستان به قدری جذابیت دارد که ارزش رد نکردن را داشته باشد. نیمهی دوم فیلم اما قطعاً یکی از پیچیدهترین روایتهای تاریخ هالیوود است و پیچیده بودن پلات داستانی را به وضوح به رخ میکشد.


خارج از مبحث روایی، Predestination کار خود را در زمینهی فنی، موسیقیایی و هنری در حد انتظار اقتباس از یک داستان خوب، به خوبی انجام میدهد. کارگردانی با مهارت صورت گرفته است و تدوین خوبی را شاهد هستیم. در کنار بازی بازیگران، صداگذاری و موسیقی نیز کار خود را به خوبی انجام میدهند و حس موردنیاز در سکانسهای مختلف را به مخاطب منتقل میکنند. اما با همهی اینها، این فیلمنامهی پیچیده و اقتباسی Predestination است که آن را ماندگار کرده است.
استقبال منتقدان از فیلم بسیار خوب بود. نمرهی Predestination بر روی وبسایت Rotten Tomatoes (که به عنوان خانهی منتقدان سختگیر سینما شناخته میشود) از میانگین صد نقد، ۸۳ میباشد که نمرهی بسیار خوبی برای یک فیلم علمی تخیلی است. از دیگر نقدهای فیلم میتوان به نقد پیتر تراورز(Peter Travers) از ژورنال Rolling Stone اشاره کرد که به فیلم ۳ از ۴ داده بود و به تمجید از داستان آن پرداخته بود. او بود که اذعان داشت:«فکر کردن بیش از حد به داستان Predestination باعث جنون میشود.»
متاسفانه برخلاف استقبال اغلب منقدین؛ عملکرد Predestination در گیشه چندان موفق نبود. در اولین هفتهی اکران خود در نهم ژانویه ۲۰۱۵، Predestination تنها کمی بیشتر از ۶۱ هزار دلار فروش داشت و در رتبهی ۴۸ باکس آفیس هفتگی قرار گرفت. این عملکرد ضعیف طی دو هفتهی آتی ادامه داشت و همین باعث شد که Predestination تنها سه هفته بر روی پردهی سینما اکران شود. درآمد کلی حاصل از اکران جهانی این فیلم به ۵.۶ میلیون دلار رسید در حالی که تنها ۶۸ هزار دلار آن مربوط به بازار داخلی آمریکا بود. این میزان فروش برای فیلمی که بیش از ۱۷ میلیون دلار برای آن سرمایه گذاری انجام شده بود به معنای واقعی کلمهی یک شکست بود. علت این فروش افتضاح را شاید بتوان به همزمانی اکران فیلم با آخرین فیلم از سه گانهی اکشن پرطرفدار Taken دانست. از طرفی آخرین فیلم از سه گانهی هابیت پیتر جکسون، یعنی نبرد پنج ارتش هفتهی چهارم اکران خود را میگذراند و جالب است بدانید که Interstellar نولان هم همچنان بر روی پرده بود.
در زمان اکران، Predestination بین بلاک باسترهایی نظیر تکن، هابیت و Interstellar گم شد و شکست سختی خورد؛ با این حال ارزش واقعی فیلم مدتها بعد کشف شد.
با این حال ارزش واقعی Predestination مدتها پس از خروجش از سینما مشخص شد. زمانی که خبرگزاریها، وبسایتهای تحلیلی و ژورنالهای سینما شروع به تهیه و به روز کردن لیستهای «گیج کنندهترین فیلمها» یا «بهترین فیلمهای علمی تخیلی قرن ۲۱» و… کردند و نام Predestination در اغلب این لیستها به چشم میخورد. میتوان گفت این فیلم مدتها پس از شکست خوردنش، در سطح جهانی شناخته شد. هماکنون Predestination برای بسیاری از فیلمبازها یکی از پیچیدهترین تجربیات سینمایی و پای ثابت بحثهای پیرامون فیلمهای سفر در زمان میباشد.
Predestination مثال خوبی از روایت داستانی بی نقص نیست، با این حال یکی از بهترین فیلمهای علمی تخیلی دههی دوم قرن بیست و یکم است.
امروز بالاخره فیلم رو دیدم.فیلم ,فیلم بدی نیست اما لایق لقب شاهکار ( و یا حتی شبه شاهکار ) نیست حتی در مورد نقطه قوت خودش که فیلمنامه و اقتباسش باشه. موضوع یه موضوع کلیشه ای سفر در زمان با پرداختی تقریبا خنثی و جلوه های بصری بسیار ساده و نه چندان غنی با درونمایه ی کلیشه ای تر جنسی , به طوری که به نظرم این تغییر جنسیت( مادر متولد نشده) یک زنجیره زمانی پوچ و فقط برای گیج کردن مخاطب در برهه های زمانی مختلف خلق شده و هیچ فلسفه ی خاصی پشتش نیست. در کل وقتی بیننده پای تماشای چنین فیلمی میشینه انتظار داره پس از اتمام فیلم ساعت ها , روزها و یا ماه ها فکرش درگیر فلسفه فیلم باشه نه اینکه بعد از پایان فیلم یه حس نصفه و نیمه زودگذر داشته باشه و فیلم برای همیشه به فراموشی سپرده بشه
اتفاقا اوج زیبایی فیلم روانشناسی و فلسفه ی فیلمه . این فیلم باعث میشه از خودمون بپرسیم واقعا ما کی هستیم ؟ بین یه نوزاد بیگناه بودن تا بزرگترین تروریست چه مسیری طی شده ؟ آیا میشه این مسیر رو تغییر داد یا اصلا چیزی به اسم اختیار وجود نداره و ما قراره یک مسیر رو هزاران بار تکرار کنیم؟ پشت این قضیه که یه انسان خودش خودشو بوجود اورد و خودشو نابود کرد فلسفه ی خاصی هست دوست عزیز . لحظاتی که شخصیت پلیس با تروریست در حال جنگ بود نبرد بین خوبی و بدی که درون ما شکل میگیره اما ایا میشه تصمیم گیری کرد ؟یا این جامعه ست که رفتارها رو شکل میده ؟ نقش ما چیه ؟ مفهوم عشق به خود هم در فیلم عالیه . جین از خودش متنفر بود اما جان با دیدن خودش عاشق خودش شد و گفت اون طور که تصور می کردم نیستی . در جای دیگه از فیلم تروریست پیر به جان گفت منو دوست داشته باش و نکش چون تبدیل به من میشی. عشق به خود در جامعه ای که مدام در حال تحقیره حتی زمانی که تو ازشون برتر هستی و . . و …
اینکه میگین فیلم حرفی برای گفتن نداره خیلی خنده داره دوست عزیز . شاید شما برای این مدل فیلمها مخاطب خوبی نباشید و بهتره سراغ فیلمهای درجه دو و سه با مفاهیم سطحی برید
شما برو همون ستایش ببین