۲۰۱۹، سالی که مخاطبین هنر هفتم از آثار شگفتانگیزی همچون «مرد ایرلندی»، «داستان ازدواج»، «۱۹۱۷» و… سرمست بودند و از طرفی، در خارج از هالیوود و در سینمای کره که مدتها توسط عدهای نادیده گرفته میشد، فیلم قویای همچون «انگل» سر برآورد. سالی که گذشت سال خوبی برای سینمادوستان بود، ولی در همین سال نیز کارگردانانی بودند که در کارنامهی حرفهای خود دچار لغزش شدند. نمونهای از این لغزش، اثر پر سر و صدا ولی تهی تارانتینو بود؛ اما اوج سقوط یک کارگردان را در تام هوپر و با فیلم «Cats» دیدیم. در ادامه با بررسی فیلم Cats دنیای بازی را همراهی کنید.
گربهها یک اقتباس سینمایی از تئاتر موسیقیایی با همین نام به نمایشنامهنویسی «آندره وبر» است. موزیکال گربهها به سبب کاستومهای رنگارنگ و رقصهای دستهجمعیای که اجرایشان آسانتر از برخی تئاترهای موسیقیایی حرفهایتر است، در میان نوجوانان طبقات نسبتاً مرفه کشورهای غربی طرفداران زیادی دارد. این تئاتر تا به حال هزاران بار در بسیاری از نقاط جهان توسط تیمهای مبتدی یا حتی حرفهای روی صحنه رفته است.
با تمام این اوصاف به نظر میرسد که اقتباس از یک تئاتر موسیقیایی که تا به حال بارها و بارها توسط افراد مختلف اجرا شده است نباید کار سختی باشد؛ اما مشکل سینمایی گربهها دقیقا از جایی آغاز میشود که فیلمنامهنویسان (تام هوپر و تیم نویسندگانش) تلاش میکنند تا یک تئاتر موسیقیایی به شدت غیرروایی را در قالبی روایی روی پرده سبنما ببرند. نتیجه این است که فیلم تلاش میکند تا در میان رقصهای گروهی خود پیرنگ، قهرمان و ضدقهرمان شکل دهد و آن چه را که «داستان» میپندارد را در نقطهای آغاز کند و در نقطهای پایان دهد.
البته خود این رقصهای گروهی فیلم نیز دارای ناهماهنگیها و ضعفهای گاه و بیگاه هستند، اما داستان هوپر و گربههایش آن جا مضحکانه میشود که فیلمنامهنویس سعی میکند که تا حد امکان به منبع اقتباسی خود وفادار باشد… . در واقع خود تیم تولید هم نمیدانستند که از جان این کالبد نخنما شده چه میخواهند؛ البته شاید هم خیلی خوب میدانستند: پول به جیب زدن با یک سوپراستار.
حتی اگر فیلم را ندیده باشید، از همین چند خط بالا مشخص است که گربهها در هر زمینهای که کوچکترین ارتباطی با داستان دارد، شدیدا تهی است. نه که دستان گربهها ضعیف باشد، اصلا داستانی شکل نمیگیرد که بخواهی ضعیف یا قوی بودن آن را بسنجیم. خارج از رقصهای ضعیفش گربهها هیچ چیز برای ارائه ندارد، افتتاحیهاش گیجکننده است و اختتامیهاش تهوعآور. فیلم موفق نمیشود «تیلور سوئیفت» عزیزش را به یک قهرمان بدل کند و با این که ضدقهرمان دارد، مضحکانه وی را در حاشیه قرار میدهد.
گربهها حتی در دیالوگنویسی خارج از اشعار اقتباسیاش لنگ میزند. تام هوپر پیش از این در اثر نسبتا خوب «بینوایان» که آن هم یک اثر اقتباسی بود، موفق شده تا روایت موسیقیایی را تا حد مناسبی روی پرده بیاورد. اما در گربهها گویا مخزن هنر و تکنیک وی ته کشیده است چرا که لفظ «روایت موسیقیایی» برای گربهها جمع نقیضین است. از طرفی فیلم به طرز باورناپذیری نیمی از زمان تقریبا دو ساعتهی خود را به پرداختن به شخصیتهای فرعی اضافه و بیمصرف اختصاص میدهد، در حالی که شخصیتهای اصلی هیچ پرداختی دریافت نمیکنند.
«بومبالورینا» گربهای است که شخصیت اصلی فیلم است ولی انفعال شدید و بازی ضعیف تیلور سئیفت در این نقش، وی را از تبدیل شدن به یک قهرمان باز میدارد. با این حال اما همه چیز در فیلم حول محور همین شخصیتی میچرخد که حتی شکل نگرفته است، بگذارید اصلاح کنم؛ همه چیز در فیلم حول تیلور سوئیفت میچرخد، نه وی شخصیت در درون فیلم بلکه خود سوئیفت. مخاطب تا انتهای فیلم احتمالا حتی نام بومبالورینا را متوجه نمیشود ولی از همان پلات اول حضور او، میفهمد که در حال دیدن تیلور سوئیفت است.
نه حتی در روایت، بلکه در فیلمبرداری نیز شاهد کلوزآپهای مکرر و شخصیتمحور از تیلور سوئیفت هستیم و همین کلوزآپهای عجیب هستند که در رقصهای گروهی و میزانسنهای جمعی فیلم که تعدادشان هم اصلا کم نیست، کار دست گروه فیلمبرداری و تدوین فیلم میدهد.
چیزی که باعث تعجب من میشود محوریت سوئیفت نیست، چرا که از همان ابتدا مشخص بود که با فیلمی طرف هستیم که صرفا میخواهد با نام «تیلور سوئیفت» مردم را به سینما بکشاند؛ اما من از آن جا در عجبم که چطور ممکن است دوربین در نود درصد مدت فیلم روی یک شخصیت باشد و آن شخصیت ذرهای پرداخته نشود؟
پاسخ سوال شاید این باشد که فیلم همه چیز خود را فدای سوپر مدل حاضر در خود میکند، حتی شخصیتهای اصلی داستان را. اگر دکوپاژ جادویی فیلم هم فدای سوئیفت و نماهای کلوزآپ مسخرهی او نشده بود، آن را میشد تنها نکتهی درخشان گربهها در نظر گرفت. حتی دیگر ستارههای حاضر در فیلم نظیر ادریس البا و یان مککلن نیز در مقابل تیلور سوئیفت به حاشیه میروند.
گربهها حتی مخاطبین خود را هم نمیشناسد! نوجوانان و حتی کودکانی که خود احتمالا بارها این تئاتر موسیقیایی را دیده یا حتی اجرا کردهاند، بون شک مخاطبین این فیلم هستند؛ ولی گربهها با اشارات جنسی مضحکانهاش این بخش از مخاطبینش را کنار میزند. از طرفی کاستوم و فیزیکی که برای گربهها در فیلم در نظر گرفته شده، نه تنها بخش قابل توجهای از مخاطبین بزگسال را منزجر میکند، بلکه کشش این اشارات جنسی را هم ندارد.
تراژدی ماجرا آن جاست که اگر به بررسی فیلم گربهها بپردازیم و از تلاش تام هوپر برای ساخت این فیلم بعد از چهار سال(آخرین فیلم هوپر پیش از گربهها، فیلم متوسط رو به بالای «دختر دانمارکی» است که در سال ۲۰۱۵ روی پرده رفت.) فیلمی ساخته شود، کمدیای خواهد بود که بدون شک از گربهها قویتر ظاهر خواهد شد و حتی احتمالا بهتر خواهد فروخت.
به راستی که عمق سقوط آزاد تام هوپر با گربهها چقدر است؟ او که در کارنامهاش آثار اقتباسی گاها موسیقیایی داشت، از اقتباسش از «خاک سرخ» اسلوو گرفته تا فیلمهای واقعا قویای همچون Longford و «یونایتد لعنتی» … . چه اتفاقی افتاد که در گربهها این افتضاح بالا آمد؟
شاید پاسخ را باید در هرم اجتماعی سرمایهداری و سلبریتیهای جهانی آمریکا جست و جو کنیم. چیزی که مشخص است این است که وسوسهی بازیگر شدن تیلور سوئیفت، طمع یونیورسال و علاقهی خانم سوپر مدل به «گربهها» بسیار با ارزشتر از اعتبار و آبروی یک کارگردان درجه دومی هالیوود است.
انقدر تمشک و توت فرنگی گرفته این فیلم که باهاش یه هفته میشه هر شب مهمونی گرفت.
حقیقتا این حجم از «بد ساختن» هم خودش هنریه.
فیلمی که تیلور سوییفت (نمی دونم اسم زنیکه رو درست نوشتم یا نه ) باید بهش ر٬٬٬د
مخاطبین گرامی
بنده در واقع نمرهی ۰ را برای این فیلم در نظر گرفتهام.
اما از آن جایی که قالب نقدهای سایت به نمرهی ۰ لقب «شاهکار» میدهد (و در واقع گربهها در بیارزش بودن شاهکار است)، احتمالا به همین دلیل دوستان نمره فیلم را به ۱ تغییر دادهاند.
درسته.
ولی اگر نمره ۰ و لقب “شاهکار” هم بهش تعلق میگرفت از ارزشهای Cats چیزی کم نمیکرد! :)